کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

وحشت ، دلهره ، ترس و چند چیز دیگر . . .


زیاد اهل دیدن فیلمای ترسناک نیستم . فیلمای اسلشری یا همون خون و دل و روده و مغز پاشیده شده روی دیوار و شکنجه دادن های مازوخیسمی که اصلا و ابدا . البته شده که جایی بوده و تماشایی هم کرده ام ولی این که دنبالش باشم و برم بخرم و تماشا کنم ، نه . شاید استثنای اون قسمت اول اره بود و بس . بیشتر درام ببین هستم تا ژانرهای دیگه.


اما چند هفته ایه که شدیدا حس می کنم فیلم ترسناک خونم پایین اومده و بدجوری نیازمند اینم که یه همچین فیلمی ببینم و حسابی دلهره بگیرتم و بترسم! خب من دنبال فیلم ترسناک و به معنی واقعی دلهره آور بودم و از اسلشری هم گریزون که بهم پیشنهاد شد فیلم احضار The Conjuring محصول2013رو بگیرم و ببینم . مام تهیه اش کردیم و شب که شد و بچه ها رو خوابوندیم با باران خانوم نشستیم به تماشا . 

                                                                  


توی ژانر دلهره واقعا کار خوبی بود و از عنصر ناآگاهی مای بیننده خوب بهره می برد و این بیشتر به آدم دلهره می ده تا این که بدونی با چه هیولایی در ارتباطی .( ناآگاهی توانایست؟! )ما راستش کمی تا قسمتی جاهاییش خوف هم کردیم . بماند که باران خانوم به مناسبت جیغهای کوتاهی هم عنایت می فرمودن . خلاصه داستانی که توی سایتای سینمایی نوشته شده اینه : دو متخصص مشهور امور ماوراءالطبیعه برای کمک به خانواده ای که در یک خانه روستایی قربانی روح های موجود در خانه شده اند می روند و ....


منم بیشتر از این نمی گم که اگه طالب شدین تماشا کنین داستان لو نره .


 

بلیط های یک سره


از سالها پیش به این طرف عادتی ناخوشآیند کردم که سالی چند تا از دوستام رو تقریبا برای همیشه از دست بدم . ایران رو به مقصد یه جایی ترک می کنن و برای همیشه می ذارن می رن . آمریکا ، کانادا ، مالزی ، ترکیه ، آلمان ، دانمارک ، سوئد ، فرانسه ، اتریش و چند تا جای دیگه مقصدهای اینهاست . عده ای از طریق ادامه تحصیل رفتند و دیگه برنگشتند ، عده ای پناهنده مذهبی یا اجتماعی شدند ، عده ای مهاجرت قانونی کردند ، عده ای ویزای کار درست کردند و رفتند و همین جوری رفتند که رفتند و دیگه هم برنگشتند .


یعنی می خوام بگم به طور قاطع و 100% امکان نداره دوستی رفته باشه و بعد چن وقت برگشته باشه به مام میهن . هفته قبل هم دو تا از نزدیک ترین دوستام به اروپا رفتند و خودشون می گفتند که برای مدتی میرن و من در دلم پوزخندی تلخ می زدم که بله برای مدتی به اندازه طول یک عمر !


گرفتاری عمده این جاست که همه اینهایی که من می شناسم و رفتند نیروهای کیفی و به درد بخور این کشور بودند . توشون یه نفر تنبل و بی سواد نبود . همه شون تحصیلات عالیه داشتند و پر کار و با انرژی بودند ولی برای ادامه زندگی جای دیگه رو انتخاب کردن غیر از زادکاهشون .


نمی دونم فیلم Elysium (بهشت) رو دیدین یا نه . داستان فیلم  150سال دیگه رخ میده و عده ای از نخبه ها و ثروتمندها رو نشون میده که زمین آلوده و گرفتار رو ترک کردند و در یه ایستگاه فضایی نزدیک به زمین زندگی ای رویایی برای خودشون دست و پا کردند . از اون طرف زمین رو هم می بینیم که مردمش تو گرفتاری خودشون دست و پا می زنند و اوضاعشون روز به روز بدتر هم میشه و ....

این فیلم یه جورایی من رو یاد موقعیت فعلی مملکتمون انداخت ، نخبه ها و کارآفرینهایی که میرن و خلاقیتشون رو برای کشورها و مردم دیگه صرف می کنند و کشوری که روز به روز و نسل به نسل سطح هوشی و پشتکاریشون پایین تر خواهد اومد .


اما بعد از این همه ناراحتی امروز خبری هم بهم رسید که امید آفرین بود . 2 تا از دوستام بعد از درس خوندن و دکترا گرفتن این هفته دارن به ایران بر می گردن . در حالی که اصلا اجباری هم نداشتن و شرایط کار براشون در همون کشور محیا هم بود . شاید این می تونه روزنه امیدی باشه . نمی تونه ؟


قلم در برابر قلم

 

 

آقای دولت تدبیر و امید ، حتما یادتون هست که استادشهید مرتضی مطهری که رهبرکبیرانقلاب، امام خمینی، همه آثار ایشان را به طور اخص ،تایید کرده است ، جایی گفته بود که : «. . . یک کرسی اختصاص به مارکسیسم بدهید. نه این که مارکسیسم یا بخش اعتقادی و فلسفی و منطقی اش (ماتریالیسم دیالکتیک) را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه بروید استادی که واقعا مارکسیسم را شناخته باشد و مؤمن به مارکسیسم باشد، ماتریالیسم دیالکتیک را شناخته باشد و معتقد به آن باشد و مخصوصا به خدا اعتقاد نداشته باشد، به هر قیمتی شده پیدا کنید، حقوق گزاف به او بدهید بیاید در همین دانشکده ی الهیات اینها را تدریس کند. بعد ما هم می آییم، حرفی اگر داشته باشیم ،می گوییم و منطقمان را عرضه می داریم. هیچ کس هم مجبور نیست که منطق ما یا منطق آنها را بپذیرد. . . »


خب وقتی ایشون راجع به انکار خدا همچین دید بازی داشته و ادله خودشون رو این قده قوی می دونستن ،دیگه تکلیف امثال مقاله روزنامه بهار درباره امامت حضرت علی که به مناسبت عید غدیر منتشر شد و منجر به توقیفش شد که روشنه . من خود مقاله رو نخوندم ولی 100% بالاتر از انکار خدا نبوده که ! ولی به دستور هیأت نظارت بر مطبوعات که مستقر در وزرات ارشاد شماست توقیف شده .هیات نظارتی که از 7عضوش ، 4نفرشون از دولت شما هستند .

بهتر نبود ، کارشناسانه تر نبود که در پاسخ به مقاله اونها شماها هم مقالاتی در رد نظر ایشون می دادین و این جوری حرفتون رو اثبات می کردین ؟ نه با بستن کامل یک روزنامه ؟


آقای دولت تدبیر و امید محترم ، ما می فهمیم که شما زیر فشارهای خردکننده اقتصادی به جا مانده از دولت قبلی هستی و شاید نمی خواهی گرفتاری جدیدی برای خودت باز کنی و به خیل مخالفان ثروتمند و قدرتمندت، تعدادی دیگر نیز بیافزایی . اما این حق رو به ما هم بدهید که در کنار انتظار برای گشایش های سیاسی و اقتصادی ،گشایش فرهنگی را هم شاهد باشیم .راه را بر تضارب آراء نبندید.


راز بابک

 

خیلی ها از حلقه مخاطبای این وبلاگ ، جوگیریات رو به خوبی میشناسن و فکر کنم همشون با من موافق باشن که وبلاگ آبرومند بسیار موفقیه . یعنی در عین این که مطالب خوب و خواندنی و سطح بالایی می نویسه .جذب مخاطبش عالیه . وبلاگای دیگه ای رو هم می شناسم که در سطح بابک و شاید بالاتر هم می نویسن ولی این قده مورد توجه نیستن و مخاطب ندارن . دلیل چیه؟

 

با بابک هفته قبل مصاحبه ای شد که خواندنیه (لینکش رو تو وبلاگش می تونین به راحتی پیدا کنین ) . نکاتی رو گفت که به نظرم راز بخشی از این موفقیت رو بیان می کنه . بابک گفته : " وبلاگ نویسی کار وقت گیریه و من خیلی از اوقات رو پای کامپیوترم بودم .... وبلاگ نویسی کار اعتیاد آوریه .....وبلاگ بزرگترین تفریح و سرگرمی من توی زندگیه ..... شاید درست تر این باشه که بگم بخشی از زندگی منه."

 

نکته رو متوجه میشین ؟ به وبلاگش علاقه زیادی داره و براش وقت می ذاره . براش یه چیزی بعد از 50تا چیز دیگه نیست. نمی دونم توی زندگی واقعیش چه موقعیتی رو داره ولی فکر کنم که همین پشتکار و جدیت رو توی کار و زندگی خودش هم داشته باشه و این طور آدم ها در همه ارکانشون آدمهای موفق و پیشرویی هستند . آدمهایی که کارهاشون رو جدی می گیرند و براشون وقت می ذارن .

خیلی از ماها توی زندگیهامون آدمهای موفقی نیستیم . گله می کنیم و غر می زنیم که چرا دنیا حق ما رو بهمون نمیده چرا رشته مناسب قبول نشدیم ؟ چرا درآمد خوبی نداریم ؟ چرا شغلمون رو دوست نداریم ؟ چرا .... ؟ چرا ....؟ ولی این رو توجه نمی کنیم که برای موفقیت در تک تک این کارها باید باید فکر و ذکرمون اون کار باشه تا موفق بشیم . این حلقه مفقوده ماست .  


...


کامنت برگزیده

سنجاقک گفته :
کاملا موافقم و میدونم تا این اولیه ...خواستن حل نشه ...توانستن بی خود وقت صرف می کنه...همین.

 

سیرکان ، سراوان ، بلوچستان ، ایران


پنجشنبه قبل ، عده ای تروریست که خودشون رو جیش العدل نام داده اند به پاسگاهی در بلوچستان حمله کرده بودند و 14نفر نظامی رو کشته بودند .قرایی ، پارادال ، آبراش ، عارفی ، عبدالهی ، زبردست ، شاهوند ، لزگی ، صادق نژاد ، معصومی ، . . .  را کشتند . نظامیایی که حتما تعدادیشون سرباز وظیفه بودند .


شنبه ، دو روز بعدش ، حکومت در پاسخ به این کشتار،  16نفر محکوم بلوچ رو که جرمشون عضویت و همکاری با گروه تروریستی ریگی بود و همین طور حمل و قاچاق مواد مخدر ، اعدام کردند. اسامیشون ملازهی ، ریگی ، نارویی ، بهرام زهی ، توتازهی ،شه بخش ، دهمرده ، براهویی ، . . .بود ،نامهای خانوادگی رایج بلوچستان .


همیشه توی این اتفاقهای ناگوار بیشتر همدلیها می ره سمت اون سربازایی که بی گناه جونشون رو از دست دادند . جوونایی که از خونشون دور شدند تا 2 سالی رو به نظام خدمت کنند و همشون حتما مادر و پدر و کسایی دارند که دلتنگشون بودند و منتظر که برگردند و براشون آستینی بالا بزنند و عروسیشون رو ببینند . واقعا دلسوختن هم داره . آدم دلش کباب میشه به خدا  .


اما این تراژدی یه طرف دیگه هم داره . اون گروهی که اعدام شدند . اونها کی هستند ؟


گروه جیش العدل عکسهایی رو به نمایش گذاشته که به نظر من بیشتر تبلیغاتیه تا واقعی .بچه های کوچیکی که توی کوه و کمر دارن مثلا آمورش نظامی می بینن و نوشته که ازاین بچه ها برای مجاهدت های آینده استفاده خواهد کرد . کاری به محتوای ضعیف تبلیغی عکس ها ندارم که فرضا پای بچه دمپایی پاره است ! اما این مطلب و عکسهاشون چیزی رو برای من روشن تر کرد .


این جور گروه ها بودند و هستند و خواهند بود تا وقتی که بیسوادی و فقر دامن بلوچستان رو رها نکنه . تا حالا با خودتون فکر کردین این کسایی که توی این گروه ها می رن کی هستن ؟ آدمایی پست فطرت حرومزاده و جانی بالفطره و آدمکش مادرزاد؟! نه که این طور نیست .


قاطبه اونام کسایی هستند که ایرانی اند و هم وطن من و شما و مثل من و شما دنبال زندگی خوب و یه لقمه نون راحت خوردن و سر آسوده به بالین گذاشتن اند . ولی از ناآگاهی و بی سوادی و فقر و نداریه که جذب همچین گروهایی می شن که اونا رو یا حتی بچه های اونا رو با دستمزد اندکی به خدمت خودشون در میارن .


رفقا ، من دوسال از زندگیم رو در روستاهای بلوچستان گذروندم و به بچه هاشون درس دادم اما هنوز که هنوزه می بینم که از 2.5میلیون بلوچ ایرانی یه چیزی حدود 32% بی سواد مطلق اند و این میزان در روستاها به 40% هم می رسه ! و این چقدر می تونه افراد رو طعمه های مطلوبی قرار بده . سوادهای ابتدایی خوندن و نوشتن که توی این آمار به عنوان با سواد حساب شده هم قابل حساب نیست اصلا . فقر مالی خانواده‌ها باعث می‌شه به ادامه تحصیل بچه ها به عنوان فانتزی نگاه بشه و بیشتر بچه ها رو بفرستن برای کار به عنوان دست‌فروش یا قاچاق یا به یه همچین گروه هایی .


بلوچستان کلا سرزمینی خشک و بی آبیه ولی با خشکسالی این سالیان اخیر، این مشکل براشون حادتر هم شده . کشاورزی و باغداریشون شدیدا لطمه خورده و اون اندک در آمد سالمی رو هم که داشتند از دست داده اند . سدها هم چاره ساز نیستند و دردی به دردها اضافه می کنند . به جای این که آب سیلابهای سالیانه چاهها و قناتها رو مشروب کنه پشت سد ها جمع می شوند و بخار می شوند ! بخش صنعت قابل قبولی که مزد خوبی بده و این ها رو هم جذب کنه واقعا نیست.


حالا خداییش شما جای این آدمها باشین چند درصد احتمالا داره که جذب یک گروه تروریستی که منابع مالی خوبی هم داره نشین!؟

 

....


کامنت برگزیده


شیرین گفته : بلوچ ها، کردها، خوزستانی ها ... کم نیستند اقوامی که ابدا جزو ایران، در عمل، محسوب نمی شوند و هیچ اقدامی برای بهبود زندگی شان صورت نمیگیرد. وقتی این اقدامات ناشی از تنفر به ایرانی را میبینم و با جدایی طلب ها صحبت می کنم اصلا برایم تعجب انگیز نیست. کم نیستند دوستان کرد نزدیکم که خود را ایرانی نمی دانند و هیچ حسی نسبت به این کشور ندارند. اصلا بود و نبود این مملکت برایشان بی تفاوت است و حق هم دارند.
لطفا هرکس خواست اعتراض کند به این واقعیت و در مدح وطن پرستی خطبه اجرا کند اول سری به بانه، قروه، اسد آباد و روستاهای اطراف اهواز و شهر و روستاهای سیستان و بلوچستان و چهار محال و بختیاری بزند و بعد سخنرانی اش را شروع کند!