کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

استعدادتون رو آبیاری کنین


 

رفقا درآمدتون ماهی چقدره؟ 500هزار تومن؟ 800هزار تومن؟ یه میلیون تومن؟ سه میلیون تومن ؟ پنج میلیون تومن؟ فکر می کنین چند سال وقت نیاز دارین تا درآمدتون رو 50برابر کنین؟!! مثلا شمایی که ماهی 2 میلیون در آمد دارین ، درآمدتون بشه ماهی 100میلیون ؟

فکر می کنین که برای این افزایش درآمد به چه چیزایی نیاز دارین ؟ به سرمایه اولیه زیاد؟ به تحصیلات عالیه ؟ به پارتی های گردن کلفت؟  به دزدی کردن های مرغوب؟ درسته ؟ یا این که به همون درآمدی که داریم قناعت می کنیم و برای خالی نبودن عرضه غر می زنیم ؟

 

به نظر شما یکی که درآمدش 10سال قبل بوده ماهی 100هزار تومن ، سواد چندانی هم نداشته ، کس و کار و پشتیبانی هم نداشته ، روستایی بوده ، سالم هم کار کرده الان هر ماه چقدر درآمد داشته باشه خوبه؟  1میلیون ؟ 5میلیون؟ 20میلیون ؟ 50میلیون؟ ... اگه بدونین که فقط از یکی از بخشای کاریش ماهی 270میلیون داره درمیاره ، اونم سالم ، چی می گین؟

 

این آدم رو احتمالا بشناسین . عباس برزگر که خونه روستایی خودش رو به خارجی ها اجاره می ره و ازشون به شکل یه روستایی اصیل پذیرایی می کنه . ده سال قبل یه شب در کمال عسرت توی خونه اش نشسته بوده تصادفی دو آلمانی جهانگرد که به خاطر خرابی موتورشان به خانه اش می رن و شب با امکانات کم ازشون پذیرایی می کنه . بعد ازمدتها چند نفر خارجی دیگه به روستاشون اومدن صاف سراغ اون رفتن و معلوم شد که دو نفر قبلی خاطرات و تصاویری که از زندگی روستایی داشتند رو به اینا داده بودن.

 

خیلی از ماها توی زندگیمون یه امکانات و استعدادهایی داریم و یه جاهایی هم شانس در خونه مون رو می زنه ، نمی زنه ؟ اون موقع هست که موفقیت بعدی ما بستگی به این داره که حال داشته باشیم بریم در رو باز کنیم و شانس رو وارد خونمون کنیم یا نه ؟ یا ترجیح می دیم که همون جوری ولو بمونیم و به کار قبلیمون که ازش لذتی هم نمی بریم ادامه بدیم ؟

 

عباس برزگر پاشده در رو روی شانسش باز کرده ، ازش پذیرایی کرده و بهش احترام گذاشته و این شده که تا این جای کار درآمدی چندصد میلیونی برای خودش دست و پا کرده و برنامه هایی داره و اعلام کرده همین رو بیشتر و بیشتر هم خواهد کرد .

الآن هم مشغول آماده سازی ١٥‌هزار سیاه چادر عشایری است. او با بزرگان طایفه‌های قشقایی و بختیاری به توافق رسیده است تا میهمانان خارجی را در سیاه چادرهایشان بپذیرند و هر خانواده عشایری در ازای پذیرایی از میهمانان‌درصدی از هزینه اقامت مسافران را دریافت کند. تا حالا برای 9هزار نفر از همشهریهای شغل ایجاد کرده و حالا شهرت عباس برزگر به اندازه‌ای رسیده است که تمام ظرفیت هتل منحصر به فردش در ٣٦٥ روز ‌سال اشغال می‌شود. یونسکو در کتاب راهنمای گردشگری خود، تور عشایری او را به‌عنوان شگفت‌انگیزترین تجربه گردشگری در ایران معرفی کرده است و مسافران خارجی تا آخر ‌سال ٩٥ تمام سیاه چادرهایش را رزرو کرده‌اند. درحال حاضر هزینه هر شب اقامت در دهکده گردشگری او چیزی حدود ٣‌میلیون تومان است.

او گردشگران خارجی را مانند اقوام و فامیل خودم در خانه پذیرایی کرده‌، با غذاهای محلی ، چای آتشی، ماست و پنیر گوسفندی. البته میهمانان هم توقع زیادی نداشتند تنها می‌خواستند چند روز زندگی روستایی در ایران را تجربه کنند. میهمانانش را به تماشای علف‌چینی و میوه‌چینی روستاییان می‌برد، در عروسی‌ها و حنابندان‌های روستایی میهمان می‌کند و به شب‌نشینی‌های هم ولایتی‌هایش کنار آتش دعوت می‌کند. با آنها سیب زمینی کباب شده و چای آتشی می‌خورد. گاهی هم میهمانانش با او شیر می‌دوشند و کشک درست می‌کنند . برای غذای میهمانانش سنگ‌تمام می‌گذارد. تمام غذاها از باکیفیت‌ترین و مرغوب‌ترین مواد اولیه محلی و روستایی تهیه می‌شوند. ١٠ دقیقه پیش از غذا از مزرعه برای میهمانانش سبزیجات تازه می‌چیند و صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب عسل تازه از کندو خارج می‌کند و سرمیز صبحانه می‌برد.

 

راستش عباس برزگر چیزی داره که من نوعی ندارم . اون به استعدادش بها داده .

 

 

داعش کنیز فروش



                           


واحد مرکزی خبر نوشت: گروه تروریستی داعش ،زنان و دختران وابسته به اقلیت های مذهبی در عراق را در بازار موصل به حراج می گذارد. مسیحیانی که اخیرا موفق شدند از عراق خارج و وارد پایتخت فرانسه شوند حقایق وحشتناکی را از گروه تروریستی داعش نقل می کنند. در این گزارش از فروش زنان ایزدی و مسیحی یاد شده است. آنان اسلام را به اجبار بر اقلیت ها تحمیل می کنند. اقلیت ها مجبورند یا اسلام بیاورند یا جزیه بدهند، زنانشان هم ربوده و به کنیزی برده می شوند. اخیرا بیش از 700 زن و دختر در مرکز شهر موصل به حراج گذاشته شدند، قیمت دختران در این حراج 150 دلار تعیین شده بود !!


این اخبار را که می خوانم و می بینم ،بی اختیار فکرم می رود به 1370سال قبل که اعراب حجاز به ایران حمله ور شدند و بعد از شکست لشکر ساسانی ،وارد شهرهای ایرانی شده و اهالی تسلیم شده را مخیر کردند که یا دین آنها را بپذیرند و زکات دهند یا این که مسلمان نشوند و جزیه (همین کاری که داعشی ها در حال انجام دادنش هستند ). زنان و دختران ایران را بردند به حجاز و به عنوان کنیز فروختند ( همین کاری که داعشی ها در بازار موصل کردند ).


این را استاد زرین کوب نوشته است . استیلای عرب بدون غارت و کشتار انجام نیافت.دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج بزور گرفتند و جزیه نام نهادند. همه این کارها را نیز عربان در سایه شمشیر و تازیانه انجام می‌دادند. حد و رجم و قتل ، تنها جوابی بود که عرب به هرگونه اعتراضی می‌داد.خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود.

 

 

ما اصلا دوست نداریم چیزی یاد بگیریم . زوره ؟!

 

هفته قبل کتاب 500صفحه ای ما چگونه ما شدیم دکترصادق زیباکلام رو تموم کردم . کتاب خوب و جالبیه که با نگاهی به نسبت تازه به دلایل عقب موندگی ما ایرانی ها در جهان می پردازه . تو پست بعدی حتما براتون درباره اش می نویسم اما امروز نه درباره خود کتاب که در که درباره این می خوام بگم که بعد از لذتی که از خوندن این کتاب بردم دوباره متوجه مطلبی در کشور شدم که تاسف باره.


فکر نکنم که کسی باشه که ادعا کنه که ما ملت اهل مطالعه ای هستیم . همه دیده ها و آمارهای رسمی و غیر رسمی دارن این مطلب رو می گن که ما جزء کم خوان ترین ملل دنیاییم و همه می دونیم بخش اعظمی از ملت ایران سال تا سال هیچ مطلبی رو نمی خونن (حتی مجله و روزنامه هم نمی خونن ) البته اگه اسم ام اس و یا وایبر خوانی را در این معادله نیاریم ! بعضی می گن که ما 2 دقیقه در روز چیز می خونیم و ژاپنی ها 90دقیقه . البته بماند که معاون وزیرارشاد احمدی نژاد در اظهار نظر شگفت انگیزی اعلام کرده بود که نخیرهم و ایرانی ها جزء 5 ملت اول مطالعه دنیا هستند!!


خب من اینجا روی صحبتم با خیل کثیری از مردممون نیست که سال به سال هیچ چیزی مطالعه نمی کنن و طبیعتا این جا رو هم . روی صحبت من با اقلیتیه که من و شمای نوعی هم جزوشونیم . کسایی که روزی یکی دو ساعت توی اینترنت چیز می خونن . این خوندن می تونه از فیس بوک و توییتر باشه ، از وبلاگ باشه ، از سایتای خبری باشه ، از گروهای اجتماعی باشه . اگه بخوایم با گروه قبلی مقایسه اشون کنیم خب اینا دارن کار ارزشمندتری می کنن اما متاسفانه این همه چیز خوانی خودش یه آفتیه که به جون تخصص داشتن و در مطلبی عمیق شدن افتاده .یه جورایی یه حس بی نیازی هم به دانش به اون افراد می ده و دیگه دست به مطالعه جدی تر نمی زنن .


این که چرا ما ایرانی ها ، حداقل طبقه تحصیلکرده ، تن به مطالعه جدی نمی دن یه سری خرده دلایلی همیشه ردیف میشه که مثلا وقت ندارن ، کتاب گرونه ، گرفتاری زیاد هست ، . . .  که واقعا اینا موارد نقضشون بسیاره . مثلا کم دیده نمی شه افراد رو که ساعتها پای تلویزیون لم می دن و کانال ها رو عوض می کنن ، ساعتها توی اینترنت ولگردی می کنن ، توی همین گرونی رستورانهای گرون می رن ، لباسای مارک دار می پوشن . . .


امابه نظر من واقعا دلایل مهم تری برای این بی مطالعگی ما وجود داره . همون طور که ساعات مفید کار کمی داریم و تنبلیم ،خواندن و تلاش برای درک کردن امور جدید هم برامون سخته . همون درسی که تو دانشگاه زورکی خوندیم هم از سرمون زیاده بوده ! دیگه این که یه جورایی احساس بی نیازی از دانستن داریم ، وقتی آدمی به چیزی نیاز نداره دنبالشم نمی ره . خیلی از ما ها دنبال ادامه تحصیل نمی ریم که دانسته هامون رو تکمیل کنیم،  دنبالش می ریم که شغل بهتر و حقوق بالاتری به ما پیشنهاد بشه .


من فکر می کنم یکی از دلایلی که مملکتمون سالهاست نسبت به دنیای پیشرفته در حال در جا زدنه همین حسه . همین که فکر میکنیم که دیگه همه چیز رو می دونیم نباید دیگه مطالعه جدیدی کنیم نباید چیز جدیدی یاد بگیریم .


 

درباره مرگ ناغافل رابین ویلیامز


                                                       

از رابین ویلیامز نقشهای روی پرده اش رو می شناختم ، نقش آدمهای شاد و مهربون و دلسوزش رو . میمیک صورتش نرم و مهربون بود و خواه ناخواه آدم بهش علاقمند می شد . کم دیدم نقش منفی بازی کنه و اگه بازی می کرد نتیجه ترسناک می شد مثل تصویر قاتلی که در بی خوابی با آل پاچینو بازی کرده بود و هیچ کس گمان نمی برد همچین آدم آرومی قاتل باشه . فیلمهای کمدی و سرخوش زیادی بازی کرده بود .نقش روانشناسش در ویل هانتینگ خوب خیلی قوی و استخون دار بود . این رابین ویلیامز روی پرده بود .


از اعتیادش خبر نداشتم ، از گرفتاریهاش خبر نداشتم تا وقتی که ناگهان خبر مرگ مشکوکش که ممکنه حتی خودکشی هم باشه عالمگیر شد . براش غصه دار شدم . چه می دونیم آدمهای دور و اطراف ما چه درد و غمهایی رو پشت چهره شون مخفی می کنن و باهاش می سوزن و می سازن ؟


 

وارد عصر ارتباطات شدم !!


                                                  

یادتونه من تصمیم داشتم که گوشی موبایلم رو عوض کنم !!!؟

بالاخره این کار سخت و سترگ چند وقت پیش انجام شد و بنده هم به خیل جماعت گوشی هوشمند دار پیوستم و دیگه آدم به روز و آنلاینی شدم !


اصلا به نظر من داشتن گوشی هوشمند با سیستم عامل اندروید ، دنیای ارتباطات آدم رو به دو بخش پیشا اندرویدی و پسا اندرویدی تقسیم می کنه !

یعنی شما برای ارتباط با کل عالم هستی وایبر داشته باش دیگه غم نداشته باش!!