کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

اردیبهشت 1390

 باز هم هوا بارانی و رگباری است !

نوشته شده در یکشنبه چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 14:6 شماره پست: 449

 

حال خوبی دارد چند روز آخر فروردین و چند روز اول اردیبهشت را قدم زدن در کوچه های تهران  .... حال خوبی دارد از ورای دیوارهای آجری خانه ها عطر گلهای سرخ و امین الدوله و اناری و گلیسین را بوییدن .... حال خوبی دارد نوازش نگاه با سبزی خالص و نرم و نازک برگها و درختان و ... حال خوبی دارد  نم باران و رگبارهای بهاری را بر جان و تن چشیدن ...

بنا به گزارشات ، هوا مجدداَ رگباری است !

 

نقشی بر دیواری

نوشته شده در سه شنبه ششم اردیبهشت 1390 ساعت 8:0 شماره پست: 450

 

 پیش نویس :    سپاسگذارم از خوانندگانم که بعد از این مدت هنوز به یاد نوشته های من بودند و در اولین پست به من ابراز لطف کردند و حال ما را پرسیدند .شکر خدا ما خوبیم و سلامت . حقیقت امر این است که برای بازگشت به محیط وبلاگ نویسی بسیار دو دل بودم و علت عمده و اصلی آن نیز وقتی بود که این کار از من می گرفت . چرا که یک وبلاگ نویس خوب وبلاگ نویسی است ( از دید من ) که روزی چند ساعت وقت بگذارد ، مطالب تازه بنویسد ، مطالب تازه بخواند ، نظرات خوانندگان را بخواند و پاسخ دهد ، به وبلاگهای مناسب و دوستانه سر بزند و بخواند و برایشان نظر گذارد که متاسفانه من از همه اینها محرومم چون وقتم کم است و گرفتاری های کاری ام بسیار . علی ایحال تصمیم که به برگشت گرفتم با این شرط با خودم بوده که که این نگارش آنلاین مانع شغل اصلی و مسئولیتهای زندگی ام نشود و برای رسیدن به این مقصود ناچارم کمی از همه چیز کمی کم کنم !

بگذریم !

چند روز قبل سوار تاکسی سمندی شده بودم . راننده که میانسال مردی بود با ته ریش چند روز نتراشیده ، تا به مقصد برسیم از همه چیز داد سخن سرمی داد و انتقادی می کرد و مدام غرغر می کرد . مدتی که گذشت و دیدم روحیه منفی اش بیش از حد روی اعصابم رژه رفته ،خواستم بحث را عوض کرده باشم گفتم :« ولی اگه نگاه کنین قالیباف خوب به تهران رسیده ها.همین نقاشی های دیواری رو ببینیین. چقده با صفا قشنگن . چقد ظاهر شهر روعوض کرده . چقد تو چشم نوازی موثره ...»

که آقای راننده از تو آینه نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و دستش را روی فرمان کوبید و گفت :« کجاش خوبه آخه ؟ آخه آدم عسک گل و بوته و دار و درخت رو روی دیوار خیابون می کشه ؟ همین هفته قبل یکی از همکارای ما ، شب بوده خواسته بزنه بغل وایسه . فکر کرده اونجا چمن کاری شده است . نگو دیوار بوده با نقاشی چمن کاری ! این بدبخت هم زده به دیوار و جلو بندی ماشینش کلا اومده پایین . آخه آدم این درد رو بره به کی بگه؟!»

 

نو که اومد به بازار ...

نوشته شده در چهارشنبه هفتم اردیبهشت 1390 ساعت 8:0 شماره پست: 451

 

دیروز در جلسه کاری کارخانه ای بودم  که گرفتاریهایی در سودآوری و افزایش هزینه هایشان داشتند و من هم برای ارتقاء بهره وری خطوط تولیدشان  یکسری پیشنهادات می دادم که مثلا بیایید و برای انتهای فلان خط مسئول کنترل کیفیت بگذارید ، بیایید فلان سیستم آمارگیری را پیاده کنید ، بیاید مستند سازی داشته باشید ، بیایید .... که رئیس کارخانه که تا اینجا به من گوش می داد ، حرفم را قطع کرد و گفت : «مهندس ، این حرفا درست ولی به نظر من ، ما باید کار اساسی تر بکنیم . ما باید بریم ماشین آلات جدید با تکنولوژی جدید وارد کنیم . اینه که مشکل ما رو حل می کنه .نه از این جور کارا...!!» (حتما ایشان رویش نشد ولی به جای آن سه نقطه ،شما می توانید بگذارید از این سوسول بازی ها !)

...

البته این فقط فکر آن رئیس محترم نیست که . این تفکر چنان در ملت ما رایج شده که برای پیشرفت باید از سر تا پا مدرن شد و برای این مدرن بودن باید از وسائل مدرن استفاده کرد .کلا و من حیث المجموع ، فرق یک آدم جهان سومی با یک آدم جهان اولی دراستفاده از آخرین تکنولوژی عرضه شده به بازار نیست که. از نوعی خودرو فوق پیشرفته در جهان فقط سه عدد ساخته می شود و یکنفر شیخ عرب مالک یکی از آنهاست اما وقتی با همین شیخ بنشینید و درباره مسائل مختلف زندگی ،فی المثل راجع به حق انسانها در باره تعیین سرنوشتشان ،صحبت کنید بوی نای افکار 10قرن قبل  از بین فکینش سخت مشامتان را خواهد آزرد .

برای بسیاری از مردم هم وطن بنده این چیزی است که بسیار بازارش داغ است ، داشتن بهترین گوشی موبایل ، بهترین موبر، بهترین یخچال ، بهترین کامپیوتر، بهترین گجت ، بهترین کنسول بازی ، بهترین تلویزیون ، بهترین پخش ، بهترین دوربین ، بهترین .... . فی المثل اگر سری به خیابان جمهوری و جلوی پاساژ علاالدین بزنید علاقمندان بی حساب گوشی های جدید را که از سر و کول هم دیگر بالا می روند خواهید دید  . حالا جالب است که طبق آماری دیدم که فقط ۳۰٪ از ما از همین امکانات گوشی موبایل هوشمندشان آگاهی داریم و استفاده می کنیم! بقیه اش را گذاشته ایم برای نسلهای آینده انشالله تعالی .

و حالا این هم سرایت کرده به خیل عظیمی از دارندگان لپ تاپ و نت بوک را که می شناسم و دست و پا می زنند تا یک آی پد 1میلیون تومانی ( البته بعد از حذف صفرهای معهود خواهد شد هزارتومانی !) برای خودشان دست و پا کنند که مبادا خدای نکرده از قافله عقب بمانند . حالا نشنیده بگیرید که اینها از همان لپ تاپ هم استفاده ای ورای ایمیل چک کردن و عکس دیدن و تو اینترنت ولو بودن و آهنگ دانلود کردن نمی کردند و نخواهند کرد .

 

آزادی اقتصادی

نوشته شده در شنبه دهم اردیبهشت 1390 ساعت 12:43 شماره پست: 452

 

یکی از مهمترین وجه های آزادی، آزادی اقتصادی است. آزادی در مبادله، آزادی کسب ثروت و آزادی در مصرف درآمدی که حاصل کار فرد است از بدیهیات آزادی اقتصادی است. که البته در جوامع مختلف و به درجات مختلف این آزادی ها تهدید و در تنگنا قرار می گیرند. مثلا در رژیم های کمونیستی سابق، ایدولوژی افراطی چپ کمترین آزادی اقتصادی (و دیگر فرمهای آزادی) را برنمی تافت. در کشورهای غربی هم گاه و بیگاه آزادی اقتصادی در معرض خطر قرار می گیرد.

در ایران ما، گر چه مردم به مراتب نسبت به سیستمهای کمونیستی آزادی اقتصادی بیشتری دارند، اما وضعیت با آنچه که واقعا باید باشد فاصله بسیار دارد. مقصر اصلی هم، بیش از هر چیز دیگری، خرده دیکتاتورها هستند. اگر فقط به تیتر روزنامه ها نگاه کنید چند نمونه از این خرده دیکتاتورها را پیدا می کنید. مثلا در یکی از تیترها "رئیس اتحادیه مشاوران املاک کشور" گفته است که ": قراردادهای اجاره مسکن 2 ساله شد" یا در تیتر دیگری این مطلب را می خوانید:"معاونت سینمایی قرار داد یک میلیاردی آقای بازیگر را لغو کرد" یکی به این آقایان بگوید که شما به چه حقی در نحوه قرارداد بستن بین دو فرد دخالت می کنید؟ به شما چه ربطی دارد اگر من و فرد دیگر قرارداد یک ماهه اجاره ببندیم یا یک ساله؟ به شما چه ربطی دارد اگر بازیگری قراردادی قراردادی یک میلیادری می بندد؟ اگر مبلغ قراردادشان 999 میلیون تومان! بود باز هم دخالت می کردید؟ اگر 900 میلیون تومان !بود چه؟ اگر 100 میلیون تومان ! بود چه؟ کدام قانون به شما اجازه داده است که یک قرارداد را به صرف اینکه شما تشخیص می دهید که رقم آن بالاست فسخ کنید؟ حتی اگر چنین قانونی هم بود آن قانون هم البته خلاف آزادی های فردی و اقتصادی بود.

تهدید و تحدید آزادی اقتصادی به این دو رقم محدود نمی شود. وزارت بازرگانی که قیمت تعیین می کند آزادی اقتصادی را محدود می کند، اصنافی که هزار شرط بر سر راه آغاز به کار یک کاسب کار می گذارند آزادی اقتصادی را محدود می کنند، دولتی که نرخ بهره تعیین می کند آزادی اقتصادی را کم می کند....

مانده تا زمانی که مفهوم آزادی را بفهمیم. مانده تا ارتباط آزادی اقتصادی و میزان اشتغال را بفهمیم. البته این مشکل دیروز و امروز نیست، در همیشه تاریخمان دولتیهای مداخله گر داشته ایم. قدم اول البته در کسب آزادی اقتصادی فهم این آزادی است.

برگرفته از وبلاگ اقتصادانه

 

5.400.00 !

نوشته شده در یکشنبه یازدهم اردیبهشت 1390 ساعت 12:0 شماره پست: 453

 

باز شدن پنج میلیون و چهارصد هزار صفحه اینترنتی در هر دقیقه ، یا به عبارتی سیصد و بیست و چهار میلیون صفحه در ساعت ، فقط برای تماشای مراسم عروسی یکی از اعضای خانواده سلطنتی انگلیس؟! که از سال 2005 تا کنون این ششمین رویداد اینترنتی دنیا بوده ؟!چرا اونوقت؟!

ملت دنیا بی کارن ؟ یا ما خیلی گاگول؟!

 

 

کار کار انگلیسی هاست !

نوشته شده در دوشنبه دوازدهم اردیبهشت 1390 ساعت 10:49 شماره پست: 454

 

آقا جان من پست دیروزم را پس می گیرم . وقتی دایی جان ناپلئون شهیر می فرمود : کار ،کار انگلیسی هاست که بی خود نفرموده بود . تا همین 70-60 سال قبل ،همین انگلیسیهای فلان شده بر یک چهارم مردم دنیا حاکم بودن .

حالا هم بیا و ببین . ورداشتن یه عروسی گرفتن که بر عکس تمام عروسی های دیگه که  بار مالی سنگینی بر دوش زوج‌های جوون می‌اندازه، پیش بینی شده که این جشن عروسی که نوه ملکه بریتانیا داماد اون جشن بود ، کمک شایانی هم به رشد صنعت گردشگری انگلیس خواهد کرد!!

پیش‌بینی شده است، پخش تلویزیونی این مراسم که در 180 کشور جهان به‌صورت زنده انجام گرفت، رونق گردشگری انگلیس را به‌گونه‌ای در پی خواهد داشت که تا سال‌ها ادامه می‌یابد و به‌لطف آن، چهار میلیون گردشگر بیشتر طی سال‌های آینده به این کشور وارد خواهند شد و درآمد دو میلیارد پوندی عاید صنعت گردشگری این کشور می‌شود و در کوتاه مدت 107 میلیون پوند به صندوق گردشگری انگلیس تزریق کرد که از بابت کرایه هتل‌ها و حضور مدعوین در مراکز خرید و رستوران‌ها است.

کار عقلانی و فهمیده یعنی این . این انگلیسی ها از آب هم کره می گیرن ناقلاها .

 

برگشت خورد !

نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 7:52 شماره پست: 455

 

وقتی یه آدمی مریض می شه و پیش دکتر می ره ،دکتر همون فی المجلس چن تا چیز رو معاینه می کنه . مثلا دمای بدن رو ،صدای ضربان قلب رو ، فشار خون رو ، توی گوش و حلق رو . اگه یکی از این چیزا مثلا دمای بدن اون آدم که نرمالش باید باشه 37، اگه باشه مثلا 39، می فهمه که یه چیزی تو بدن این بابا به هم خورده و میگرده دنبال علت .

ینی از علت سعی می کنه برسه به معلول ... خب؟

بنده می گم اقتصاد کشور چن وقتیه تو رکوده . یه عده قبول ندارن میگن نه تنها تو رکود نیست بلکه تو رونقه!  خب من که دسترسی به آمارهای داخلی اونا ندارم . من فقط حال و روز خودم و همشهریا و دور بریهام رو می بینم که همه تو کسادی دارن دست و پا می زنن . پس از یه شاهدی بگم که عین تبی که مریض کرده ،نشون از عوارض وخیم درونی این اقتصاد و اون رکوده داره .

... چک برگشتی ...

جدول زیر که طبق آمارای خود بانک مرکزیه و سه روز قبل از روزنامه دنیای اقتصاد استخراج کردم فی المثل به ما نشون میده که از سال ۸۴ تا الان  آمار چکهای برگشتی تقریبا ۳برابر شده اند !

دوتا دلیل برای این بی اعتباری چکهایی که مردم می کشن و میدن دست بقیه میشه مطرح کرد : ۱- راحتترینش اینه که بگیم تو این چند ساله اخیر،فعالای اقتصادی بخش خصوصی به طرز عجیبی کلاه بردار و مال مردم خور شدن !! ۲- اما یکی دیگه اش هم اینه که این نشون میده که مثلا :نفر الف که به امید تولید و فروش محصولش خرید ماده خام کرده و چک 3 ماهه داده به این امید که تا اون موقع میفروشه وحسابش رو پر می کنه ، ولی کسی ازش جنسش رو نخریده و ...پس چکش برگشت می خوره و نفر ب رو گرفتار میکنه و همین جوری این چرخه ادامه دار میشه تا الی الابد .

این ینی رکود دیگه ، ینی همین معادله رو برای هر قشر و صنفی ببینی . حالا این نظر ماست . شاید هم رکودی در کار نیست و اونایی که گفتن رونقه درست گفتن . الله اعلم .

 

 

منقضی شد

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 7:56 شماره پست: 456

 

بیشتر رسانه های غربی برای اعلام خبر مرگ بن لادن عکسی ازش انداختن که آدم بیشتر دلش براش می سوزه تا این که مثلا خوشحال بشه . بیشتر چهره یه انسان نجیب و مهربون دیده میشه تا یه تروریست بین المللی که خون هزاران هزار انسان بی گناه به دستانشه !حالا این هم بماند که که این بازی ۱۰ساله چی بود و چی شد و چطور بود که این بابا ۱۰سال برای خودش زیر دماغ آمریکایی ها سلانه سلانه تو افغانستان و پاکستان گردش می کرده و هر از گاهی تهدیدی و الدرم بلدرمی و ....

بالاخره تاریخ مصرف هرچیزی یه روزی تموم می شه حتی تاریخ مصرف اسامه بن لادن .

 

 

کلوخ انداز

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت 1390 ساعت 14:1 شماره پست: 457

 

این واقعیت رو که درصد قابل توجهی از مردم خاورمیانه ( ایران رو تو این معادله نمیارم ) از آمریکا و سیاستهاش بیزارند رو نمیشه ندیده گرفت. وقتی رقابت انتخاباتی بین اوباما و مک کین بود نتایج طرفداری مردم نقاط مختلف دنیا واقعا قابل توجه بود . در اروپا که 80 به 20 به نفع اوباما بود . پس دیگه تکلیف خاورمیانه که مشخصه مشخصه . ( نوشته قبلی من در این باره )

این حمایت کورکورانه و بی دریغی که دولتهای آمریکایی در این 30 – 40 سال اخیر همیشه از اسرائیل انجام داده و کلیه قطعنامه های سازمان ملل رو که بر علیه اسرائیل باشن وتو کرده ان ، خشم جماعتی از مردم این منطقه رو بر می انگیزه خب . اینها ظاهرا تونستن بن لادن رو بکشن ولی با بن لادن های آتی که خودشون با سیاستهای یک جانبه و غلط شون دوباره به وجود خواهند آورد چه می کنند؟

وقتی هنوز علت سر جای خودش باقیه ،چه فایده از حذف معلول؟

در ضمن خوندن این مقاله جالب "آیا اگر به حرف جغرافی‌دان‌ها گوش داده می‌شد، بن لادن دو سال زودتر پیدا می‌شد؟" رو هم بهتون توصیه می کنم .

 

 

به شفافیت آب

نوشته شده در یکشنبه هجدهم اردیبهشت 1390 ساعت 9:14 شماره پست: 458

 

اون موقع ها که موبایل تازه در اومده بود و یواش یواش یه عده  قابل توجهی داشتن موبایل به دست می شدند و اولاش پزی می دادند به خلق الله و گاهی هم چسیفون لقب گرفته بود اون گوشکوب اون دوره ( از بس برای داشتنش یه عده چسی می اومدن)، شوخی و متلکهایی بین خونواده ها رد و بدل می شد که مثلا آقاهه بیرون بوده و خانومه بهش زنگ زده که کجایی عزیزم و آقاهه هم که هم با زیدش تو خلوتکده ای بوده دراومده که می خوای کجا باشم پشت رل دیگه ! و خانومه برگشته و گفته که خب پس یه بوق بزن ببینم ! ... و از این قسم گفت و شنود ها ، یواش یواش باید فکر این رو می کردین که تکنولوژی با خودش چیزایی رو هم میاره که جزء لوازماتشه و شما احیانا ممکنه همش رو نخواین .

این رو به یادم اومد چون چن روزیه که تبلیغ این سرویس جدید ایرانسل (نما) که به شما این امکان رو می ده خبر داد بشین دوستتون ، همسرتون یا بچتون دقیقا کجاست و برای این سرویسش هر دفعه 20 تومن هم طلب می کنه رو دیده ام . البته الان فقط با اجازه طرف مقابل این کار انجام میشه ولی خب یواش یواش به اونجا هم خواهد رسید که هر موبایل به دستی جاش روی نقشه معلوم باشه و اون وقته که دیگه خیلی دروغا رو نمیشه گفت و و خیلی جاها رو نمیشه رفت!

دیروز هم که از غرفه ای که این ایرانسلی ها گوشه میدونی زده بودن و این خدمات رو هم تبلیغ کرده بودن ایستاده بودن تا سوال کنم . دختر خانمی  وسطای صحبتهای ما جلو اومد وکلی هم تلاش می کرد که همون موقع این سرویس رو فعالش کنه ولی بعد که ماموره بهش گفت که این دونستن شما باید با اجازه طرف مربوطه باشه یه جورایی وارفت که اون که نمی خواد به من بگه کجا داره میره . من باید خودم بفهمم آخه  !!

 

 

انجین جدید

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 9:0 شماره پست: 459

 

معمولا صفحه اول مرورگر اینترنت من روی Yahoo ست . یعنی وقتی اینترنت اکسپلوررم رو باز می کنم اولین صفحه ای که می بینم صفحه یاهوست که اون موقع هم ایمیلهام رو چک می کنم و هم نگاهی به پیش بینی آب و هوای اون روز و روز بعدش می اندازم.

چند روز قبل به طور کاملا تصادفی متوجه شدم که وقتی مرورگر رو باز می کنم صفحه جدیدی باز می شه به آدرس www.bing.com که خودش یه موتور جستجوی اینترنتیست تو مایه های گوگل . احتمالا داشتم چیزی رو دانلود می کردم که اینم جزء ضمائمش بوده و دانلود شده و امده نشسته روی صفحه ما .

تصمیم داشتم که این صفحه رو بردارم و قبلی رو جایگزین که کنم که چند روزی این به تعویق افتاد .متوجه شدم که این صفحه چه خوب صفحه ایه . اولا موتور جستجوی به نسب مناسبیه از مایکروسافت ، ثانیا یه عکس فوق العاده زیبا به طور روزانه روی این صفحه می شینه که قابل تغییره و می تونی توضیحات به نسبت خوبی از اون عکس استخراج کنی ، به علاون دسته بندی های جدیدی که روی این جستجوگر هست جالب اند .

بنابراین فعلا که این شده صفحه اول مرورگر بنده .

 

 

سه تفنگدار

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 14:7 شماره پست: 460

چند روز قبل تو جایی صحبت خواننده های پاپ قدیمی شد همه متفق القول، اسم ابی و ستار و داریوش رو می آوردن که از بقیه معروفترند و بیشتر شناخته شدن  .وقتی انقلاب شد ، سال 57 ، سه تا خواننده مرد بودن که من که بچه کوچیکی بیش نبودم خوب می شناختمشون . هر سه تاشون یا همون موقع از این جا رفتن ،یا همون خارج موندن ولی آوازها و ترانه اشون از بین نرفت و چه بسا موندگارتر شد . اون موقع همشون تو اوج خودشون بودن تو سن 28 – 29 سالگی .

به نظر من محبوبترینشون اون موقع  داریوش اقبالی ( که همه فقط داریوش صداش می کنن ) بود . الان 61سالشه .یه محبوبیت خاصی با صدای بم و خش گرفته و آهنگهای سنگین و غمگینش داشت . اون موقع می گفتن برای آهنگ بوی گندم به زندان شاه افتاده ( حالا واقعا بوده این حرفا یه نه ، خدا می دونه ) و این یه محبوبیت دیگه ای هم براش به وجود آورده بود . یه مدت معتاد شدید بود  و پس از سال‌ها اعتیاد سرانجام تصمیم به ترک می‌گیره و موفق می‌شه اعتیاد رو ترک کنه. الآن هم که با همکاری دو پزشک، بنیادی به نام آینه تأسیس کرده تا به یاری معتادان برود. این طوری که گفته شده از زمان تأسیس این بنیاد تاکنون نزدیک به ۴۰ هزار نفر ترک اعتیاد کرده‌اند.

از همه خوش صداتر بی تردید ابراهیم حامدی( که همه ابی صداش می کنن)بود . الان  62ساله است وساکن اسپانیا  .ابی هم آهنگهای خوب و موندگار زیادی خوند . فکر کنم الان تو این سه خواننده معروفیت بیشتری هم داره  . علی الخصوص که چند وقتیه با خواننده های جوون مثل کامران و هومن و شادمهر هم  همکاری کرده و چند تا آهنگ دادن بیرون . فکر کنم بهترین آهنگش نازی ناز کن باشه

و از همه جنتلمن تر به نظرم عبدالحسن ستارپور( که همه ستار صداش می کنن) بود . الان 62ساله است و ساکن آمریکا. اون موقع آهنگ معروفی داشت تحت عنوان شازده خانوم که مردم می گفتن برای شهناز پهلوی دختر شاه خونده ولی خب اینم چیزی بود که تو همون حال و هوای شایعه موند                          

 

 

 

اندر دلائل کتاب نخوانی ما

نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 8:22 شماره پست: 461

 

هفته قبل برای اولین بار پسر کوچولومون روبردیم نمایشگاه کتاب و فقط هم تو غرفه کودک و نوجوان گشتیم تا خوب بچرخه و ببینه کتابها رو که چه جوری آروم کنار هم نشستن. خداییش کتابهای خوبی برای بچه ها هست . فقط افسوس که خواننده نداره . این مقاله کوتاه را از طریق ای میل دریافت کردم و نویسنده اش رو نمی شناسم ولی از زاویه خوبی به موضع بی سوادی مزمن ما ایرانیان پرداخته است . خوندنش خالی از لطف نیست :

به دلایل و علل مختلف تاریخی، ما ایرانیان به گونه‌ای عجیب از خواندن و دانستن، احساس بی‌نیازی می‌کنیم و این مهم، خود را در غلبه‌ی فرهنگ شفاهی بر کتابت، نمود و بروز داده است. گویا باور داریم که بیشتر حقایق عالم را در گذر تاریخ ِ طولانی و پر فراز و نشیبمان از طریق گوش‌هایمان دریافت داشته‌ایم و گوشمان از قصه‌ی معرفت پر است و نیازی به "قِسم چشم" نیست. از این‌رو است که در مواجهه با دستاوردهای شگرف بشری که محصول تحقیق و تفحص انسان مدرن است، به خود می‌بالیم که منبع این فیوضات درعالم، ما بوده‌ایم و ما را نیازی به  رنج جست‌وجو نیست.

این باور‌که ما ایرانیان نخستین مبدعان منشور حقوق بشر بوده‌ایم و آن زمان که ما شکوه و جبروت داشته‌ایم، جهان در بربریت و سبعیت غوطه می‌خورده است و یا این‌که هر چه درمورد حقوق انسا‌ن‌ها و رابطه‌ی انسان-انسان و شیوه‌های جدید مدیریت و زعامت علمی و... باید بدانیم در نامه‌ی حضرت امیربه مالک اشتر بیان شده است و یا ما آنیم که در علم، ابن سیناها داشته‌ایم و ابوریحان‌ها و زکریای رازی‌ها و دیگران هر چه داشته و دارند با ارتزاق از منابع معرفتی ما به دست آورده‌اند‌، مشتی است نمونه‌ی خروار و یک است از هزار این توهم استغنا.

این توهم حتی ما را درشناخت منابع معرفتی خودمان نیز ناتوان ساخته است. برای مثال امروز شاید کمتر ایرانی باشد که اگر از او سوال شود که آیا حافظ را می شناسد، پاسخش منفی باشد. اما شاید بسیاری‌مان از روخوانی و فهم اشعار او ناتوان باشیم.

"توهم استغنا" موجب می‌شود که گمان کنیم، کمتر موضوعی در عالم است که ما از یک علم حداقلی  مورد نیاز در مورد آن بی بهره باشیم. برخی از مومنین دین‌دار ما عقیده دارند که هیچ تر و خشکی در عالم نیست که در کتاب دینی‌شان از آن سخن نرفته باشد و به قول شاعر "چون که صد آمد نود هم پیش ماست"، از این‌رو دیگر نیاز چندانی به غور در کتب و رسائل دست‌نوشته‌ی بشر ناموزون و ناقص در خود نمی‌بینند.

 

داریم می ریم ... به سرعت برق و باد !

نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1390 ساعت 8:53 شماره پست: 462

 

 چند سالی هست که وزرای علوم ،تحقیقات و فن آوری ، آمارهایی از رشد علم بی سابقه ای ارائه     می دهند که واقعا برای من نوعی محیرالعقول است . مثلا در این چند وقت رشد علمی ایران 14برابر متوسط جهانی است ، یا این که 18 برابر کشورهای اسلامی است . خب اگه از دید یک آدم بی طرف نگاه کنیم واقعا غرور انگیز است که ملت ایران بعد از قرنها عقب ماندگی به پا خواسته اند و به سرعت آن واپس ماندگیهای تاریخیشان را با سرعت بنز جبران کرده و در فرصتی بس کوتاه به ردیف کشورهای مترقی و پیشرفته رسیده و به زودی آن اجانب را هم پشت سر خواهند گذاشت !

البته چیزی این وسط من را قلقلک می داد که چگونه است که ملت ما فقط در علم این گونه پیش تاخته اند و در دیگر امور نه ؟ چه سری در این پیش تاختگی نهفته است؟ و اگر این گونه است که اینها می گویند ، این افزایش اعجاب انگیز را در کجای زندگی خود باید ببینیم و قراراست چه بهره ای از این رشد علمی ببریم ؟

جدا از این برایم جالب شده بود که ببینم که این رشد علمی چه گونه حساب شده ؟ بالاخره شاخص هایی هست دیگر . مثلا تعداد برندگان علمی نوبل؟ آن نه؟ خب اینها چطورند؟ درصد دانشجویان تحصیلات تکمیلی؟ سهم صنایع مبتنی بر فن آوری از تولید ناخالص داخلی؟ تعداد دانشگاه های معتبر؟  اختراعات ثبت شده در مراجع بین‌المللی؟ ثبت مقالات بین المللی؟  نرخ باسوادی ؟ درصد فارغ‌التحصیلان شاغل که مشاغل آنها با رشته تحصیلی شان مرتبط است؟  چی؟

ولی این طور که متوجه شدم اصلا این شاخصها محلی از اعراب در این رشد علمی موصوف ما ندارد که. فقط و فقط اینها استناد می کند به آمار انتشار مقالات علمی در مجله های بین المللی معتبر!! به علاوه این که در همین هم جای شبه فراوان است . چه شبه ای؟ شبه بومی سازی، یا به قول داروخانه چی جماعت داروی مشابه !

ببینید،  ISI که مخفف موسسه اطلاعات علمی  (Institute for Scientific Information) است ،معتبرترین موسسه در عرصه جهانی می باشد و بدلیل دارا بودن استاندارهای بالای علمی و ارزیابی درحال حاضر درجایگاه نخست جهانی قرارگرفته است. معیارهای ارزیابی و ارزش دهی این موسسه موردقبول تمامی مراکز پژوهشی و علمی دنیا بوده و نشریاتی که در این موسسه پذیرفته می شوند می بایست از فیلترهای زیادی بگذرند. (برای اطلاعات دقیق تر در باره این موسسه وشاخص می توانید این فایل نوشتاری را ازاین جا  بخوانید ) بنابراین مقالاتی که در مجلاتی با این شاخص منتشر می شوند چاپ می گردند باید معیار واقع شوند . این روندی است که  کشورهای صاحب علم ژاپن، کره، استرالیا، مالزی، چین، هندوستان، پاکستان، ترکیه، مصر، روسیه، اوکراین، سوئد، فنلاند، نروژ، آلمان، هلند، دانمارک، ایتالیا، اسپانیا، انگلستان، ایرلند، ایسلند، آفریقای جنوبی، آمریکا، کانادا، آرژانتین و برزیل  که مجموعا 99% علم دنیا را تولید می کنند به آن پای بندند .

اما آقایان آمده اند و شاخص جدیدی برای خود ساخته اند به اسم ISC  ! که مقالات فارسی استادان   بی اطلاع از زبان انگلیسی ما را هم در خود جا می دهد و طبیعتا از معیارهای سهل انگارانه تری هم در پذیرش مقالات برخوردار است . بماند که چه سابقه ای دارند این ملت در تقلب و جا زدن مقاله های دیگران به جای مقاله خود . ( یادم باشد در فرصتی نزدیک داستان خوشمزه ای را که در این باره در باب هنرمندی ایرانیان در دانشگاه های مالزی شنیده ام را برایتان نقل کنم که واقعا شنیدنی است)

این جا بود که متوجه شدم 14 برابر که چیزی نیست.  انشالله تعالی 140 برابر هم خواهیم شد .        می گویید نه ؟  لااله الا الله ! بر منکرش لعنت !

 

 

نم نم بارون

نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1390 ساعت 10:12 شماره پست: 463

  

اول صبحی اصلا حوصله و دل و دماغ نداشتم و زورکی از خونه زدم بیرون . اما هوای لطیف و نم نم بارون اردیبهشت ماهی حالم رو بهتر و بهتر کرد . درست ۵دقیقه قبل از این که به مترو هم برسم بارون گرفت . ترجیح دادم زیرش  خیس بشم تا بدوم برم زیر سرپناهی .

گفت پیغمبر به اصحاب کبار                تن مپوشانید از باد بهار

آنچه با برگ درختان می کند         با تن و جان شما آن می کند

                                                                                               مثنوی مولوی

 

جنیان در صفحات مجازی

نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1390 ساعت 15:25 شماره پست: 464

 

نمی دونم فقط برای من این جوره یا برای همه .

چند روزیه که گاهی وقتا که می خوام وارد گوگل ریدر بشم می ره تو صفحه فیلترینگ یعنی این که ورود بهش جیزه و گاهی وقتا هم مجلی نیس و یه راست و بی دردسر وارد می شه .

نکنه این هم جنی شده !!؟

 

 

ریزترین ریزترین ها

نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1390 ساعت 8:15 شماره پست: 466

 

این پست خوراک علاقمندان علوم و زیست شناسیه . 

شاید همیشه براتون جالب بوده که بدونید اندازه سلول های بدن واقعا چقدره و یا اینکه باکتری ها چقدری هستن . می دونین که با مقایسهای دور برمون نمی تونیم اینها رو اندازه بگیریم .مثلا سانت و میلیمتر که اصلا مرخص اند و میکرون ها و نانوها هم هم چیزی هستن در حد تخیلات . چون اونها رو هم نمیشه دقیق حس کرد .

درسته ؟

اما همیشه راهی برای درک مقایسه  هست . برین توی( این )سایت و دکمه پایین طرح رو به سمت راست بکشین و خودتون رو وارد ریزترین دنیاها کنین . خوش بگذره !

 

 

آقایون بی پول بخونن

نوشته شده در شنبه سی و یکم اردیبهشت 1390 ساعت 14:34 شماره پست: 467

 

امروز شنبه است و تا کلاتونو بچرخونین سه شنبه رسیده و روز زن . چه بخواین و چه نخواین زن زندگیتون که میتونه هرکی باشه مثلا مادرتون باشه ، همسرتون باشه ، نامزدتون باشه و یا دوست دخترتون ، ازتون توقع یه کادو داره . بازم بتون بگم چه بخواین و چه نخواین ،اونا ازتون توقع دارن دیگه . بالاخره یه سال صبر کردن برای همچین روزی که ازشون تقدیر بشه .

اگه دست و بالتون پر پوله که خب هیچچی روی صحبتم با شما نیس . برین هرچی می تونین سنگ تموم بذارین و یه چیزی که دوست داره براش بخرین . یه دسته گل هم ضمیمه اش کنین که اجرتون بالاتر می ره !

اما اگه که نه و مثل الآن من ، پولی تو بساطتون نیست خب چی کار باید کرد ؟ بازم راه هست . در واقع علما و قدما گفتن تنها مرگه که چاره نداره

می تونین یک قطعه شعر با دست خط خودتون روی یه کاغذ قشنگ بنویسین و بهش بدین ...

یا این که یه یادداشت عاشقانه و رمانتیک براش تهیه کنین .به زبون خودتون باشه بهتره ...

یا این که یک نقاشی از خودتون و زنتون و بچتون بکشین .حتی اگه بچگونه و با مداد شمعی هم بود مهم نیست چندان . مهم حس شماست ...

یا این که یه شاخه گل تازه بهش بدین  حتی اگه از باغچه همسایه کنده باشین ...

و یا یه گردش کوچولو تو اطراف خونه بد نیست . غروبا هوا تر و تازه است هنوز .

و در کنار همه اینا ،زمزمه عاشقانه و محبت آمیز در حالی که تنگ در آغوشش گرفتین ،فراموش نشه .

خب ، ببینم چی کار می کنین دیگه !