کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

چهارشنبه ، 21 مهرماه سال 59


آخرین روز تیرماه سال 41شمسی ، قرارداد صلحی در 8ماده بین معاویه و امام حسن بسته شدکه بر اساس ماده های اول و دوم قرار داد، از آن تاریخ حکومت به معاویه واگذار می شد ولی معاویه حق نداشت برای خود جانشین تعیین کند . تعیین جانشین او بر عهده شورای بزرگان بود.

 

حسین بن علی ، در دوران خلافت امام حسن و پس از صلح با معاویه که 18سال طول کشید، هم موضع با برادرش بود و گرچه با تسلیم حکومت به معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح،هم  با معاویه بیعت ننمود، ولی به این صلح نامه پایبند ماند. حتی وقتی که امام حسن به شهادت رسید و شیعیان شروع به بیعت با امام حسین کردند و نامه‌ای به وی نوشتند و مرگ برادر را به وی تسلیت گفته، وفاداری خود را به او اعلام داشتند، امام حسین در پاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح را رعایت کند و از آنان خواست که احساساتشان را بروز ندهند و اگر تا زمان بعد از مرگ معاویه عمری باقی بود ، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت .او در آن زمان صاحب بیشترین احترام در بنی هاشم بود که با وجود اینکه افرادی مانند ابن‌عباس از لحاظ سنی از وی بزرگتر بودند، با وی مشورت می کرده و نظر او را به کار می‌بستند.

 

اما این معاویه بود که به صلح نامه پای بند نماند و پیش از مرگش برای خلافت پسرش یزید دست به فعالیت های زیادی زد ، در آن فضایی که معاویه برای خود درست کرده بود ،امام حسین از معدود کسانی بود که بیعت را رد کرد و معاویه را محکوم کرد. البته معاویه که سَیّاسی تمام بود به یزید توصیه کرده بود که با امام با نرمش برخورد کند و او را به بیعت مجبور نکند . اما بلافاصله پس از مرگ معاویه در اوائل اردیبهشت 59شمسی ، به فرمان یزید 35ساله ، حاکم مدینه، امام حسین را که کامل مردی در دهه ششم زندگی خویش بود را در ساعت غیر معمول به قصر حکومتی فرا خواند تا مجبور به بیعت با یزید کند. اما امام که بیعت با یزد را نمی پذیرفت به بهانه اینکه باید در ملاء عام باشد، دو روز به تعویق انداخت و سرانجام در شب هنگام به همراه خاندانش مدینه را ترک گفت و راهی مکه شد .در این سفر، زنان و فرزندان، برادران و پسرانش  با وی بودند.امام علیه یزید خروج کرد .

 

اولین نامه طرفداری کوفیان ،اواخر خرداد ، بعد از دو ماه اقامت در مکه و حرم امن الهی ،به امام رسید و امام از دریافت نامه خوش وقت شد . مشخص بود که مکه نیز دیگر جای امنی برای امام و خاندانش نیست و به زودی با مستحکم تر شدن پایه های حکومت یزید احترام حرم را هم نگه نداشته و امام را مجبور خواهند کرد . کل بلاد اسلامی از جیحون تا شام ،مطیع خاندان اموی بود پس از هر زاویه ای که امام می نگریست کوفه بهترین جا بود . در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک می کند اما سابقه اهل کوفه امام را محتاط کرده بود پس به نامه اعتماد نکرد و پسرعمویش مسلم را به آنجا فرستاده تا شرایط را بررسی کند. مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت . نوشته اند بیش از ۱۸۰۰۰ تن برای یاری امام حسین با مسلم بیعت نمودند. مسلم هم سرخوشانه نامه ای به امام نوشت و شرایط را ایده آل توصیف نمود . امام مطمئن از شرایط به وجود آمده تصمیم به خروج از مکه و هجرت به کوفه می گیرد . اما از آن سو ،به زودی ورق برگشت و حاکم جدید کوفه ابن زیاد که منسوب یزید بود بر کوفه مسلط شد و مسلم را در اواخر شهریور کشت . این همان موقعی بود که امام ، مکه را به قصد کوفه همراه با خاندان خود ترک گفته بود . امام از وقایع جدید کوفه اطلاعی نداشت .

 

کاروان امام حسین بعد از تقریبا 2 هفته از وقایع کوفه مطلع شد اما باز به مسیرش ادامه داد. طبیعتا امید وی و همراهانش به پیروزی بود چرا که فکر می کردند جذبه امام از مسلم بیشتر است و مردم کوفه با دیدن وی به یاریش می‌شتابند. اما چند روز بعد که امام از اوضاع اسف بار کوفه و مثله کردن قاصدانش بیشتر مطلع شد درک کرد که وضعیت چندان مساعد نیست به همراهانش گفت که با توجه مسائل غم بار پیش آمده و خیانت کوفیان، شرایط با قبل فرق کرده و هر کسی بخواهد می تواند از ما جدا شود که عده ای جدا شده و رفتند .

 

کاروان به مسیر خود ادامه داد . یکروز مانده بود که به کوفه برسند که  لشکر حر در  80 کیلومتری کوفه راه را بر کاروان امام بستند . امام که گمان می کرد اینان از اهل کوفه باشند گفت که شما امامی نداشتید و من وسیله اتحاد امت شدم. اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت. اما اگر دیگر مرا نمی‌خواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت . سپس به نامه‌هایی که کوفیان به وی نوشته بودند، اشاره نمود و دو کیسه که پر از نامه‌های کوفیان بود را به حر نشان داد. اما حر گفت که فرمان دارد که امام و همراهانش را فقط پیش ابن زیاد ببرد و اجازه بازگشت به مدینه یا مکه را به آنان نخواهد داد .

 

در 13مهر ، امام حسین در کربلا خیمه زدو فردای آن روز لشکر ۴۰۰۰ نفره عمرسعد وارد کربلا شدند . با این که عمرسعد تمایلی به جنگیدن با امام حسین نداشت اما به طمع وعده حکومت ری از ابن زیاد اطاعت کرد. ابتدا امید داشت که از جنگ با امام جلوگیری کند. اول از هر کاری، عمر سعد نامه‌ای فرستاد تا از قصدش برای آمدن به عراق مطلع گردد. که جواب شنید که به علت نامه‌های کوفیان به عراق آمده و اگر مردم عراق وی را دیگر نمی‌خواهند، وی به مدینه باز خواهد گشت. وقتی ابن سعد موضوع را به ابن زیاد گزارش داد، ابن زیاد اصرار کرد که حسین حتماً باید با یزید بیعت کند و در عین حال اجازه نمی دادند که در آن گرما کاروان امام از رود فرات آب بردارند و تشنگی بر آنان غلبه کرده بود . در عین حال ابن سعد تمایل داشت که با امام حسین به توافق برسد و مذاکرات شبانه را شروع کرد این مذاکرات، بخش اعظم شب به درازا کشیدکه امام مجددا پیشنهاد بازگشتش به مدینه را مطرح نمود . اما در کوفه ،شمر در ابن زیاد نفوذ کرد و وی را تحریک کرد که جز تسلیم امام چیزی دیگر نخواهد که اگر با امام مصالحه کند، نشان دهندهٔ ضعف ابن زیاد و قدرت امام  است و ابن زیاد را با خود هم رای کرد .

 

شمر حامل پیغامی برای ابن سعد شد که ابن زیاد به عمر بن سعد فرمان داده که اگر حسین تسلیم نشود، به وی حمله کند و پیکر حسین یاغی و شورشی بعد از کشته شدن لگد کوب شود. عمرسعد با شنیدن سخنان شمر وی را مورد لعنت و دشنام قرار داد و گفت که تمام تلاشهایش برای پایان داده مساله به صورت صلح آمیز را بی اثر کرده‌است. ابن سعد می‌دانست که حسین به خاطر روحیه اش تسلیم یزید نخواهد شد.

 

امام ، غروب 20مهرماه ، مطلع شد که ابن زیاد فقط تسلیم وی را خواهان است نه چیز دیگر و او هم کسی نبود که پا بر روی عقاید و اعتقاداتش بگذارد و تسلیم شود ،پس آماده نبرد و شهادتی محتوم  شد. امام آن شب را مهلت خواست و به خویشاوندان و حامیانش گفت که من یارانی بهتر از یاران خود و خاندانی مخلصتر از خاندان خود نمی‌شناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکر می‌کنم که فردا کشته خواهیم شد. من از شما می‌خواهم که بروید و اصراری به ماندنتان ندارم. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. اما یارانش نپذیرفتند و به بیعتشان وفادار ماندند. آن ها تمامی آن شب را به نماز و مناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.

 

صبح روز چهارشنبه 21مهر ، امام خود را معطر به مشک نمود و در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان پیامبر که وی و امام حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانواده‌اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود . اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. امام حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند و جنگ شروع شد . بسیار از اوقات کوفیان با تیر از راه دور حسینیان را به شهادت می رساندند و گهگاه هم با نبردهای با شمشیر . بعد از ظهر بزرگترین فرزند امام علی اکبر کشته شد سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم پسر امام حسن . عباس برادر رشید و شجاع امام نیز که برای آب آوردن برای کاروانیان به فرات رفته بود در محاصره افتاده بود و بعد از نبردی شجاعانه کشته شده بود .

 

از یاران امام  56ساله ، کسی باقی نمانده بود و او تنها و شجاعانه می‌جنگید ولی در برابر آن لشکر انبوه چاره ای جز شهادت نبود. ناگهان تیری به گلویش خورد و سرانجام در حالی که از ناحیه سر و بازو آسیب دیده بود با صورت بر زمین افتاد و سنان ابن انس سر وی را از بدن جدا نمود .بعد به غارت روی آوردند و لباس‌های امام ، شمشیر و اثاثیه‌اش، کفشها و همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. از یاران امام همه آن ۷۲ تن شهید شدند.

 


     


آقایون مجلسی بخوانند



                                     

منفرد -  توفیقی-  فرجی


پیام انتخابات 24خرداد رو بگیرید لطفا!


پشتیبان این گونه کارهای شما ، خونه پرش ، 8% مردم اند .

رای 4میلیونی جلیلی رو به خاطر بیارین .




قربون حواس جمع


دیروز خیلی دلم می خواست خاطره ای از دوران سربازمعلمی ام براتون بنویسم ولی هرچی فکر کردم چیز مناسبی که بشه زود نوشتش و پستش کرد رو یادم نیودم . تا بخواین خاطره دارم ولی برای پستش باید پیرایش می شد و اقلا کم نیم ساعتی وقت می برد و من هم وقت نداشتم. یادم افتاد 3سال قبل خاطره ای از سلام کردن بچه ها نوشته بودم که خواننده های اون موقع من ، خوششون اومده بود . گفتم همه یادشون رفته و دوباره کپی پیستش میکنم همین جا . کی به کیه ؟


اما وقتی دوساعت بعدش ، مدیریت وبلاگ رو باز کردم دیدم چند تا خواننده حواس جمع که انگاری نوشته های این حقیر رو از بر کردن ،آنی به روم زدن که آقای رگبار این چه کاری بود ؟ اگه می خواستیم خب می رفتیم همونجا می خوندیم و یکی از بچه ها حتی لینک اون مطلب رو برام نوشته بود ! بنده هم در کمال شرمندگی مطلب رو پاک کردم و خبر فیس بوکی آقای وزیر ارشاد رو جاش گذاشتم .


این که نشد ما بیایم تنبلی کنیم و مطلب قبلیمون رو به جای مطلب جدید تحویلتون بدیم و شمام زود به رومون بیارین . بابا نکنین این کارها رو . بذارین مام یه وقتا زیرآبی بریم!!


دسترسی راحت



این جواب وزیر ارشاد رو بخونین و حالی کنین .


وزیر ارشاد در پاسخ به این پرسش که « آیا ممکن است شرایطی رقم بخورد که دسترسی راحتی به فیس بوک به وجود بیاید؟» گفت: مگر در حال حاضر دسترسی راحت نیست؟! نه تنها فیس بوک بلکه سایر شبکه ها اجتماعی نیز باید قابل دسترسی باشند و قید غیرقانونی برای دسترسی به آنها برداشته شود.


لودرهای نیمه شب


موندم که آخه این چه قانون مزخرفیه که شهرداری داره که اگه خونه ای بخواد ساخته بشه ماشینای سنگینش باید از نصف شب تا سر صبح بغرن و در و دیوار رو و آدم رو بلرزونن . همسایه های اون خونه ها چه گناهی دارن؟ والا ما آسایش نداریم . تو این 8 سالی که تو این خونه بودیم بی اغراق بگم که سالی نشده که 2تا خونه اطرافمون خراب نشه و جاش یه ساختمون گنده نره بالا و خب شما فکر کن که همین سر و صدا و تیرآهن ریختن و کار کردن بلدوزر و لودرها و خاک برداری ها توی نیمه های شب چقده جان فرسات ؟


حالا آدم ، مریض داشته باشه یا بچه کوچیک داشته باشه که به سختی خوابونده باشینش ( که ما دیشب هردوش رو باهم داشتیم !) ببین که چقده روح نواز می تونه باشه ؟