کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

آذر 1390

بساط کشاورزی را جمع کنید

نوشته شده در سه شنبه یکم آذر 1390 ساعت 10:19 شماره پست: 591

نمی دانم چقدر اطلاع دارید که رتبه بهره وری ما در دنیا چند است ،یعنی بین صد و خرده ای کشوردنیا ما چندم هستیم ؟ آمار جدید ندارم ولی آماری که مربوط به یکی دوسال قبل بود نشان می داد که ما ، یعنی ایرانیان همه چیز تمام ، تقریبا بدترین بهره وری در دنیا ، البته بعد از مغولستان ، را داریم ! و این یعنی یک فاجعه بسیار بسیار بزرگ که تقریبا کسی به آن اهمیت نمی دهد.

اما اصلا این بهره وری چیست دقیقا؟ جواب خیلی ساده است و احتمالا شما هم می دانید .بهره‌وری، عبارتست از، بدست آوردن حداکثر سود ممکن، با بهره گیری و استفاده بهینه از امکانات موجود.  یه مثال کوچکی بزنم . اگر من و شما ، هر دو نفری یک میلیون تومان داشته باشیم و دست به بیزینس بزنیم و بعد از 6ماه یک میلیون تومان شما شده باشد 1.200.000 تومان و مال من شده باشد 1.100.000 تومان ،شما آدمی هستی با بهره وری بالاتر از من . روشن است دیگر؟ 

خب چرا ما این قدر بهره وری نازلی داریم ؟ دلایل زیاد است . اما به نظر من یکی از برجسته ترین عوامل این است که ما از پتانسیل های موجود خودمان بهره های بدی می بریم و شاید بشود گفت اصلا بهره نمی بریم . در این کشور رسم است به کسی را که فیزیک بدنی اش مناسب دویدن است گویند وزنه برداری کن و به کسی که فیزیک بدنی اش مناسب وزنه برداری است گویند بدو . خب نتیجه واضح است که .

ما یک کشور خشک و بیابانی داریم که متوسط مقدار ریزش باران در آن بسیار کم است. حالا زود نگویید پس این چند وفت اخیر این باران و برف ها چیست که می آید . عرض کردم که به طور متوسط . حالا به من بگویید که کشاورزی به چه چیز فوق العاده نیاز دارد ؟ آب .

به نظر بسیار منطقی نمی آید و هر عقل سلیمی نمی فهمد که به جای این که بیایم و کشاورزی خود را گسترش دهیم و بگوییم به خودکفایی رسیدیم قبلش دو دوتا چهارتا کنیم ببینیم این این محصولاتی که می کاریم صرفه اقتصادی برای ما دارد ؟ بهتر نیست این آب گرانبها را به جای این که پای این محصولات بریزیم از چیزی که در آن مزیت نسبی داریم ، منظورم نفت و گاز و آفتاب و باد فراوان است ، و در یک کلام بحث انرژی ، بهترین استفاده را ببریم ؟

آخر چرا ما باید بیش از 90% از آب شیرین کشور را پای میوه هایی بریزیم که پول آبی را هم که خورده اند بر نمی گردانند آن هم با اتلاف وحشتناکی که ما داریم که در خوشبینانه ترین نگاه ممکن از 100لیتر آبی که مصرف می شود فقط 20لیترش درست استفاده شده و 80لیترش به باد می رود! (منبع )

یه مثال جالبش همان سیب زمینی بود که احمدی نژاد گفت و  آن موقع شوخی های زیادی هم شد ولی دقیق تر نگاه کنیم می بینیم که بی راه نبوده . گفته بود که هر کیلو سیب زمینی 250 لیتر آب مصرف می کند و قیمت سیب زمینی اش می شود کیلویی 150تومان سر زمین . در حالی که شمای کشاورز 50هزار تومان آب گوارا را پای این سیب زمینی ریخته اید. به زبان دیگر اقلا 50هزار تومان داده اید و فقط 150تومان گیرتان آمده !

شاید اعدادش زیاد دقیق نبودند ولی من یک بررسی دیگر کردم و متوجه شدم که بسیاری از اقلام کشاورزی آب زیادی مصرف می کنند به طوری که مصرف سرانه  آب برای تولید محصولات گیاهی حدود ۱۰۰۰ لیتر در روز به ازای هر نفر است.

 کشورهای آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، اروپایی و اقیانوسیه  در معرض بحران کم آبی قرار ندارند، اما کشورهایی مثل ما چرا . کاشت گندم و جو ، آفتابگردان و سویا و زیتون به دلیل مصرف آب زیاد چندان منطقی به نظر نمی رسد. اما دولت کشت گندم را برای رسیدن به خودکفایی ، کشت دانه های روغنی را برای  تأمین روغن  مورد نیاز و همین طور کشت زیتون را توسعه داده است. 

در حالی که ما حداقل می توانیم با کشت محصولاتی با مصرف آب کمتر مثل ذرت ، سیب زمینی ، پیاز ، گوجه فرنگی و درختان میوه سردسیری مثل سیب و انگور  و در شمال کشور مرکبات و برنج ضمن تأمین نیاز داخلی، صادرات هم انجام دهیم.ما به راحتی می توانیم  تولید، مصرف و در صورت امکان صادرات محصولات کشاورزی که تولید آنها به مصرف آب کمتری نیاز دارد و واردات آن دسته از محصولات کشاورزی که مصرف آب زیادی برای تولید آنها مورد نیاز است، را انجام دهیم . در این ارتباط، همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای همجوار، برای صادرات، و ارتباط منطقی و متعادل با کشورهای اروپایی و آمریکایی برای واردات محصولات کشاورزی، نقش تعیین کننده ای دارد. (منبع تفکیکی مصرف آب اقلام کشاورزی)

حالا می توانیم آب صرفه جویی کرده را تصفیه کرده و بفروشیم و در صنایع انرژی گرانقیمت و پر بازده خود استفاده کنیم . یاد دبیر شیمی دبیرستانمان آقای سراجی آذری زبان ،بخیر که می گفت: «پتروشیمی می دونی ینی چی ؟ یعنی یه بشکه نفت خام رو بفروشی به خارجی ها 10دلار و همون رو  ازشون بخری 100دلار . اینه پتروشیمی.» و درس شیمی آلی رو باز می کرد .

واقعا  این است که مزیت نسبی ماست . این است که بهره وری کشور را بالاتر می برد .حالا هی بیخودی برویم و روی صنایع و کشاورزیهای بی بازده و زیان ده سرمایه گذاری کنیم و آخر سال هم چند برابر آن چه در آمد داشته ایم ضرر بدهیم و البته غصه هم نخوریم چون این چاله با فروش نفت خام فعلا در حال پر شدن است .

تا کی ؟ خدا عالم است !

....

کامنت برگزیده

نیره گفته : بنده خودم کشاورز زاده ام. نسل اندر نسل فامیل ما باغدار بودن. به نظرم شما اشتباهاتی کردی. قیمت آبی که شما محاسبه کردی آب معدنیه که فرآوری شده و بسته بندی شده باشه. درحالی که در کشاورزی آب تقریبا رایگان به دست کشاورز می رسه. یعنی فقط پول کار کردن موتور رو کشاورز می پردازه. ساختن کارخانه برای اب معدنی در این حجم وسیع هزینه هنگفتی میخواد که از عهده دولت خارجه
قبول دارم ساختارهای کشور ما از ریشه و اساس غلطه ولی در مجموع نمی شه در محصولات استراتژیک مثل غذا وابسته به کشورهای دیگه بود. الان که ما رو تحریم کردن یه سری کالا نمی ذارن بیاد دهنمون سرویس شده وای به حال روزی که بخوان در مورد غذا همین کارو باهامون بکنن...
پایین بودن بهره وری در بخش کشاورزی دلایل متعددی داره. یکیش بالا بودن میانگین سنی کشاورزهاست که الان حدود 65 ساله. واقعین اینه که جوون های ما حتی کسانی که کشاورزی خوندن نمی خوان زحمت بکشن و از زمین نون در بیارن. وقتی از دانش کافی در این زمینه استفاده نشه بدیهیه که بهره وری میاد پایین. مساله دیگه گسترش روش های درست آبیاری یه مثل آبیاری قطره ای به جای غرقابی که اینم باز هزینه بره و کشاورز نمی تونه از عهده ش بر بیاد. ضمنا در مورد باغ های قدیمی که درخت هاش نظم خاصی ندارن قابل اجرا نیست
البته اینم بگم دولت برای آموزش کشاورزها و دامدارهای محلی تلاش هایی کرده. برادر خودم در روستاها مدتی به دامدارهای خرده پا اصول علمی برای بهتر شدن کیفیت محصولاتشون رو آموزش می داد...ولی کافی نبوده و نیست...

من و پدرم

نوشته شده در پنجشنبه سوم آذر 1390 ساعت 7:31 شماره پست: 593

متن زیبا و عمیقی با ایمیل برایم رسید که دوست دارم باهاتون به اشتراک بگذارم . باشد تا قدر پدرهامون رو بیشتر بدونیم :

4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .  

6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.  

12ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .

16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .

18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .

21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه

25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .

40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره . 

 45 ساله که شدم ... حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم ......   خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت ! 

حالا اگه اون هست و تو هم هستی یه خورده ......

 

سعادت دیدن سعادت آباد

نوشته شده در چهارشنبه دوم آذر 1390 ساعت 10:9 شماره پست: 595

توجه ،توجه ، اگه کسی پایه دیدن فیلم خوب و جاندار است و هنوز سعادت آباد نرفته ،معطل نکنه و بره . اصلا از این فیلمهای ساده و سردستی نیست .کشف مناسبات و روابط بین آدم ها با شماست و شما باید روابط بین آدمها رو کشف و شهود کنین . به نظر من که حتی می شه این فیلم را چندین بار تماشا کرد و هر بار چیز جدیدی از میان آن کشف کرد .

             

پیوست : دو مقاله خوب در معرفی کامل و نقد و بررسی فیلم معرفی می کنم . بخونیدشون . ( نقد اول ) و ( نقد دوم ).

 

تایم

نوشته شده در شنبه پنجم آذر 1390 ساعت 12:7 شماره پست: 597

 

چند روزیه که نه وقت می کنم چیز درستی تو وبلاگ خودم بنویسم نه برم به وبلاگای رفقا سر بزنم .

این جمله بالا هم برای خالی نبودن عریضه بود !!!

(یکی نیست بگه تو که وقت نداشتی مگه مجبورت کرده بودن همین یه جمله رو هم بنویسی!!)

خبردار وایسا سدممد!

نوشته شده در پنجشنبه دهم آذر 1390 ساعت 10:27 شماره پست: 598

 

رفقای من سلام و درود

این چند وقت هم وقتم کمه و هم حوصله ام ولی انشالله از شنبه وقت می ذارم و وبلاگ رو به روز می کنم . دیگه ببخشین که به هیچکدومتون نرسیدم سر بزنم .

این عکس پایین کارت پایان خدمت سیدمحمدخاتمی است . بامزه بود . گفتم براتون این جا بذارمش . فعلا بدرود .

 

بوی محرم

نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر 1390 ساعت 8:58 شماره پست: 599

 

بوی محرم که میاد خیابونای شهر شروع به تغییر می کنن . یواش یواش بساط داربستی ها گرم میشه ، ظرف یه بار مصرفی ها بیشتر می فروشن ، کار و بار اکویی ها و بلندگویی ها رونق میگیره ، خوارو بار فروشها بار بیشتری میارن وخالی می کنن ، بنری ها و پلاکاردی ها وقت ندارن جواب مشتری رو بدن و شبها هم وای میسن به  کار کردن ، تکلیف علامت فروش و طبل و دهل فروش و کتل فروش که معلومه !

مردم و بیشتراشون جوون ،وای میستن به راه اندازی حسینه هاشون ، هیاتهاشون ، تکایاشون ، دکه های کوچیک و بزرگ کنار خیابونشون ، نصب پرچم و شمایل و ریسه کشی چراغ و ال ای دی هاشون ، چایی دم کردن و به ملت دادن ، شله زرد و پلو خورشت قیمه پختن و نذری دادن ....

شبها دسته راه انداختن ، سینه و زنجیرزنی ، علامت بلند کردن ، قمه زنی ، حسین حسین کردن ، ابوالفضل رو صدا کردن ، برای علی اکبرو علی اصغر نالیدن ، مداح و روضه خون و خطیب بر سرمنابر مردم رو به شور و شیون آوردن و پولهای کلان به جیب زدن ...

همه این کارا برای چیه ؟ برای کیه ؟ برای امام حسین؟! چرا از 15روز قبل از سالگرد شهادت حسین ، این بساط شروع می شه و تا 15روز بعدش هم ادامه داره ؟ این همه شور و هیاهو ، این همه برو و بیا واقعا برای چیه ؟ برای کیه ؟

یه عده می گن برای شهادت امام حسینه . برای اینه که امام حسین رو لب تشنه کشتند . برای اینه که زن و بچه اش رو اسیر و آواره کردند . برای اینه که ابوالفضل رو دست بریدند . برای اینه که ... . خب باشه . آدم عاقل تو سالگرد عزیزی که 13قرن قبل شهید شده ،یه روز ناراحتی میکنه و به فکر فرو میره .ولی یه روز چرا می شه 40روز؟

من می گم همه این ها ، برای اینه که ما ایرانی ها تفریح جمعی و گروهی نداریم . هیچ سنت قدیم و جدیدی نداریم که همه بتونن بیان بیرون ، بیان وسط خیابون ، همه همکاری کنن . یه چهارشنبه سوری داشتیم که اونم هم با زحمت آقایون به گند و افتضاح کشیده شده و دیگه آدمهای عاقل ترجیح میدن چهارشنبه سوری اصلا از در خونه اشون نیان بیرون که زیر رگبار نارنجک و بمب و آتش، معلول و جانباز بشن !

دیگه هیچ وقت من نه دیدم و نه شنیدم که مثل 8 آذر 76 (14سال قبل تو همین روزها ) که تیم فوتبالمون به مدد مثلث طلایی اون موقع دایی ، باقری و عزیزی از سد استرالیا گذشت و به جام جهانی راه پیدا کرد، ملت بتونن بریزن تو خیابون و ساعتها بی ریا و عمیق و گروهی ، فارغ از هر گونه دسته بندی و مرزبندی ای ، شادی کنن و کسی مزاحمشون نشه . ندیدم که ندیدم .

ندیدم. 

برای همینه که مردم در این فرصت ،  در این ماه محرم ، دور هم جمع می شن چون ظاهرا هم دنیا رو دارن (کسی بهشون گیر نمیده و می تونن تا هر وقت بخوان بیرون بمونن ، گل بگن و گل بشنون ، تفریحی بکنن و از طرف بزرگترها ، چه حکومتی  و چه خانوادگی ، تشویق هم بشن ) و هم عقبا رو ( که گفته اند هرکه کند گریه برای حسین... روزجزا خنده کنان می رود در بهشت . که ربطش رو ما نفهمیدیم واقعا !) .چندتا نیاز باهم برطرف میشه . همگی با هم .

برای همینه که سال به سال عزاداری ها داره ریتمیک تر می شه و نشونی از عزاداری های واقعی قدیم نداره . برای همینه که مشتری مداحها و روضه خونها دهها برابر سخنرانها و خطبا است . برای همینه که همه اونهایی که مثلا تواین جور مجالس گریه می کنن و به سر و سینه می کوبن نمی دونن اصلا برای کی و برای چی دارن این کاررو می کنن ! فقط می کنن چون حال می ده .

چون جایگزین دیگه ای برای تخلیه این انرژی ها نیست که نیست .

...

کامنت برگزیده

ترمه گفته : این پست خود واقعیته. حداقل توی شهر ما یه سری کارناوال راه افتاده که هدفش هم متاسفانه فقط خودنمایی یه عده اس که محلی برای نمایش خودشون پیدا نکردن و هر سال منتظر محرمن که خودشون رو نمایش بدن.
در مورد هدف عاشورا و قیام امام حسین حرف زیاده. در کل من خیلی با پیش کشیدن اتفاق های 1400 سال پیش و نسبت دادن مسائل روز به اون موقع موافق نیستم. به نظرم با این کار ما داریم خودمون رو توی 1400 سال پیش فریز می کنیم.
اما حالا اگه بخوام یه مقایسه ی ساده بکنم، باید بگم که خود من متاسفانه نماد مردم کوفه ام. هر روز ظلم و ستم و نابرابری رو می بینم اما کاری نمی کنم. حق رو دیدم و تشخیص دادم اما برای کمک بهش کاری نکردم. چون کار و زندگی خودم مهم تر بود. پس بهتره اصلا حرفی از حسین و حق نزنم و به زندگیم برسم.می خوام اینجا یه اعترافی بکنم. من هیچ وقت مذهبی نبودم. محرم و تاسوعا و عاشورا همیشه برام کاملا بی معنی بود. اما دو ساله که این روزها دلم خیلی می گیره. نه برای مظلومیت حسین و آوارگی زینب و دست بریده ی عباس. اونها راهشون رو خودشون انتخاب کردن. در صحنه ی زندگی توی نقش هایی ستاره شدن که هیچ وقت این نقش ها به من داده نمیشه اگر هم داده بشه از پسش بر نمی آم . برای این دلم می گیره که هر سال این همه هیاهو به راه می افته تا مثلا راه و خاطره ی این قیام و رسم آزادی و آزادگی حفظ بشه اما ... .
کاش فقط یادمون بیفته که سرنوشت مردم بی وفای کوفه چی شد.
خیلی حرف ها هست اما خب می دونید که ... .یه نکته رو هم راجع به گردهمآیی مردم و مراسم جمعی گفتین. من کاملا قبول دارم که این یه نیاز ضروریه. اما متاسفانه در مورد جامعه ی ما این کار خیلی سخت شده. دلیلش هم تنوع فرهنگیه زیاد و اختلاف شدید بین این فرهنگ هاست. حدود 30 ساله فرهنگی به عنوان فرهنگ رسمی و مجاز شناخته میشه که من می تونم بگم توی شهر ما شاید فرهنگ کمتر از 10% مردمه. عده ای فرهنگشون 180 درجه مخالف این فرهنگه . این در حالیکه هر شهر و منطقه ای هم خرده فرهنگ خودشون رو دارن.
این تکثر فرهنگی تهدید نیست فرصته. به شرطی که آزادی عقیده وجود داشته باشه و فرهنگ احترام به همه ی عقاید و سلیقه ها برای همه جا بیفته. وگرنه حتی توی همین مراسم عزاداری با همین قشر به ظاهر هم عقیده هم امکان بروز تنش هست. همون طور که دیروز توی مسجد محل ما اتفاق افتاد!
راستی دیشب مداح هیئت محل ما سنگ تموم گذاشته بود. برای شام غریبان آهنگ های درخواستی می خوند!

هیشکی ما رو دوس نداره!

نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم آذر 1390 ساعت 8:12 شماره پست: 600

دوست دارم قبل از هر سخنی درباره تصرف و تخریب چندساعته سفارت انگلیس ، به میزان محبوبیت کشورمون بین کشورهای دنیا یه اشاره ای بکنم . در قطعنامه ای که حدود دو هفته قبل بر علیه ایران در سازمان ملل صادر شد و با اون ایران رو محکوم کردند و از ایران خواسته شده بود که تا ضمن پایبندی به تعهدات بین المللی با سازمان های بین المللی هم همکاری کند و به بیان دیگه ایران رو یه کشور قانون گریز و سرکش معرفی کردند...

از 155کشور رای دهنده فقط 9 کشور با اون قطعنامه مخالفت کردند و به نفع ایران رای دادند . دقت کنید . فقط 9کشور اون هم چه کشورهایی! زیمبابوه ، اکوادور ، ونزوئلا ، کوبا ، کومور ، ...  . کدوم یک از این کشور‌ها در جهان یا حتی منطقه خودش منشا اثر بوده و محلی از اعراب داره ؟ کشورهایی که اگه روی هم جمعشون کنین اندازه یه استان ما نمی شن !!حتی متحدای سفت و سخت ما هم که این همه پول خرجشون کردیم مثل سوریه و لبنان هم حاضر نشدند به نفع ما رای بدهند. حتی چین و روسیه هم که این همه بحران های ما به نفعشون تموم شده ، به نفع ما رای ندادند . حتی یک کشور مسلمان یه نفع ما رای نداد ، حتی هیچ یک از همسایه های ما هم به نفع ما رای ندادند ! ای داد بی داد .

عجب وضعی داریم واقعا !!! به قول شاعر من و این همه خوشبختی (شما بخون محبوبیت) محاله محاله !

حالا شما تا این جا این وضع و دید دنیا رو نسبت به ما داشته باش و ببین که  غیورمردان ما ، چه موقع شناسانه از انگلیسیای کثیف خونشون به جوش اومده به طور خودجوش خواستن کاری کنن کارستان و انقلاب سوم رو صورت بدن و در این سوز و سرما غیرتمندانه و با شور راستین انقلابی از دیوار سفارت خونه یه کشور که حکم خاک اون کشور رو داره و امنیتش بر عهده دولت ماست ، میرن بالا و می گیرن و میزنن و می برن و می بندن و آتیش می زنن و وای میستن به نماز جماعت و از دست نیروی انتظامی زحمت کش ما هم کاری بر نمیاد .

عکسها از این عمل در سراسر گیتی پخش می شود و همگان عمل ما مردم مهمان نواز را می بینند و لذت می برند ...بعدش هم مسئولینی بلند پایه، این عمل رو تشویق می کنن و شور انقلابی این حرکت خود جوش رو می ستایند.

 

دیگه بماند توضیح اثرات این حرکت بر تخریب برمنافع ملی ما و خسارات اقتصادی و معیشتی بیشتری که خواهیم خورد و همین دست به نقد فعلا انگلیسا درخواست دریافت غرامت به مبلغ ۲میلیارد تومان بابت تابلوهای نقاشی ، ‎فرش، مبلمان، جواهرات، اشیای قیمتی، دستگاه‌های الکترونیک و چند خودروی اداری کردند ، اما می خوام آخر این مطلب بگم که دیگه نه این که خیلی محبوب بودیم ، با این عمل محبوب تر هم شدیم و کلی خاطرخواه پیدا کردیم .  

یکی بیاد این همه هوادار و عاشق رو از ما دور کنه تو رو حضرت عباس !

....

کامنت برگزیده

نیلوفر گفته : سلام به همه دوستان . نظرات همه مهم . اما فکر نمی کنم کسی به اندازه منی که علوم سیاسی خوندم و کلی درس در مورد حقوق روابط بین الملل و دیپلماسی و سفارت متوجه عمق فاجعه بشه . یادمه زمانی سر کلاسا به استادا خرده می گرفتیم بابت حمله به سفارت آمریکا ( به اصطلاح لانه جاسوسی ) همه موافق بودن اما در کنارش هم می گفتن که جامعه اون زمان ما وضعیت انقلابی و هرج و مرج و جنگ رو داشته که خیلی دور از واقعیت نیست . اما اما حالا چی ؟؟؟ بابا نمی خوای با این کشور رابطه سیاسی و روابط بین المللی داشته باشی دیپورتشون کن و تمام . دیگه این کارا چیه ؟ وجه کشور رو تازه اونم با تائید کردن این حرکت به اصطلاح خودجوش رو چرا خراب می کنی ؟؟ کم تحریم داریم کم مردم دارن سختی می کشن . از همه مهم تر می دونین چقدر به صنعت گردشگری و توریستی لطمه می زنن . کم بهمون می گن تروریست . کم می گن عقب مونده و ازمون می ترسن ؟؟؟ تک تک این جملاتی رو که گفتم تو چندتا کشور خارجی که رفتم شنیده باشم خوبه . بعد میاستیم واسه حضرت امام حسین (ع) عزاداری می کنیم . ولی نمی ریم ببینیم که اون چجوری با دشمنش جنگید . آیا توهین و هتک حرمت کرد ؟ آیا دست درازی به اموالشون کرد ؟؟؟ نمی دوتن پس چی از امام حسین یاد گرفتیم اینکه فقط بزنیم تو سر خودمون ؟؟؟

 

زمان به سرعت می گذرد

نوشته شده در شنبه نوزدهم آذر 1390 ساعت 11:26 شماره پست: 601

 

چهارشنبه ای باران پاشده بود رفته بود دکترش برای چکاب ماه های آخر بارداری. دکتر یه معاینه ای کرد و بهش گفت که به جای 5بهمن که قبلا گفته بودم ، باید حوالی 25دی منتظر نی نی تون باشین .

این رو که فهمیدم فقط تا یه ماه دیگه باید آماده بشیم ،کمی افتادم تو هول و ولای این که هنوز همه کارهای لازم رو که باید قبل از تولد طفل انجام بدیم انجام ندادم و فکر می کنم کارهامون افتاده رو دور تند !

نی نی ما یه کمی عجله داره زودتر پاشو بذاره وسط این کره خاکی .

....

کامنت برگزیده

نیره گفته : قربون قدیما برم که این وقت دادنها معنی نداشت. نی نی عزیز هر وقت عشقش می کشید تشریف فرما می شد اونم به روش طبیعی که صد البته بهتر از روشهای اختراعی بشره!
تازه پدر و مادر هم نمی دونستن بچه چیه و همین کلی هیجان داشت نه؟

 

جنگ الکترونیک ایران vs آمریکا

نوشته شده در یکشنبه بیستم آذر 1390 ساعت 14:20 شماره پست: 602

باید اعتراف کنم از توانایی نیروی نظامی ایران در به زمین نشوندن هواپیمای فوق پیشرفته جاسوسی بدون سرنشین ، شگفت زده شدم . این هواپیما که با نام  RQ-170 شناخته می شود یکی از گران‌بها‌ترین پروژه‌های تسلیحاتی در تاریخ پنتاگون بود و 6ویژگی فوق العاده دارد :

1- توانایی تقریبا مهارناپذیر رادارگریزی .  ناشی از پوشش بسیار مخصوصی است که تمام سطح آن را پوشانده و بسیاری از کشورهای جهان از جمله روسیه و چین سال‌های طولانی است که به دنبال دست یابی به فرمول و مشخصات ساختمانی آن هستند.

2-  موتورهای بسیار پیشرفته : که عملا به آن امکان می‌دهد به جای چند ساعت، چند روز در هوا باقی بماند.

3- توانایی‌های جنگ الکترونیک : بویژه در دو حوزه خاص .نخست اینکه این هواپیما می‌تواند مجموعه ارتباط رادیویی با سیم و بی‌سیم در اطراف منطقه پروازی خود را تا شعاعی بزرگ شنود کند و دوم اینکه قادر است در منطقه پروازی خود در صورت لزوم اختلالات الکترونیکی وسیع ایجاد کند.

4- استقرار رادارهای فوق پیشرفته «سار» : هیچ نمونه مشابهی در جهان ندارد. منابع غربی نام این رادار را AESA ذکر کرده‌اند.

5- دوربین‌ها، لنز‌ها و سنسورها: ادوات نصب شده به آن یک توانایی منحصر بفرد تصویر برداری جاسوسی می‌دهد. این دوربین‌ها دارای توان تصویر برداری با وضوح بسیار بالا در هر شرایط جوی و همچنین دارای قدرت تفکیک منحصر بفرد هستند.

6- تجهیزات و سنسورهای رهگیری : که قادر است حتی میزان اندکی از ایزوتوپ‌های رادیواکتیو و دیگر مواد شیمیایی را تشخیص داده و تحقیقات هسته‌ای را برملا کند. و این همان ماموریتی است که  RQ-170 بر عهده داشت. به گزارش روزنامه نیویورک تایمز این هواپیمایی جاسوسی آمریکا در حال ماموریتی برای گزارش گیری از تاسیسات برنامه هسته‌ای ایران بود.

تازه این اطلاعاتی است که ما داریم و چه بسا و حتما خصوصیات منحصر به فرد دیگه ای هم هست که ما از آن بی اطلاعیم . باید بگم دست مریزاد و ای ول !

....

کامنت برگزیده

چای داغ گفته : هرگز باور نمیکنم ایران عرضه (جنم) داشته باشه که بتونه همچین عظمتی رو بشونه رو زمین . دوتا حالت داره اولی اینه که هواپیما دچار نقص شده و خودش نشسته دوم اینکه این هواپیما عمدی نشسته روی خاک ایران تا از طریق برنامه های کامپیوتری ایت هواپیما کار خاصی روی خاک ایران انجام بده . نکته ی جالبه دیگه اگه شما یه مرسدس داشته باشی و برفرض محال این ماشین رو دزد ببره مرسدس آلمان از روی جی پی اس خودش میگه این ماشین الان کجای ایرانه . حالا تو فکر کن وقتی یه ماشین همچین خدماتی داره یه هواپیمای جاسوسی چه ها نمیتونه بکنه ! الان اونا از اون طرف به جون خودم یه کاری کردن اینا حتی درش رو هم نمیتونن وا کنن . مطمئن باش یهو از روی زمین بلندش میکنن .به حرف این ایرانی جماعت گوش نده قپی الکی میاد .ارتش ما به قول خودشون دانشمندای ما عرضه ی همچین کارایی رو ندارن .با عذر خواهی از جمیع ایرانی دوست ها

 

حکایت من و عطرهای باران خانوم

نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم آذر 1390 ساعت 10:47 شماره پست: 603

در تمام عمرم نتونستم بوی بیشتر از 3 یا 4 مدل عطر زنونه رو تحمل کنم . اولش که یه چین می افته روی دماغم ، بعد گره ای روی ابروم و اگه مجبور باشم که کنار اون خانوم عطر زننده بمونم ، بشمار 3، سر درد می گیرم و کارم می کشه بعد از مدتی به خوردن قرص مسکن و نمی دونم چرا این جوری ام؟

باران خانوم ،بر عکس من ، از اون تیپایی بود که نه تنها با عطرها مشکل نداشت بلکه بسیار هم عطر پسند بود و حتی میشه گفت با عطر دوش می گرفت و از این قضیه لذت هم می برد ولی وقتی با من آشنا شد تازه اول گرفتاری جفتمون بود .

بنده خدا هر عطری می زد ، من یا بدم می اومد یا سردرد می گرفتم . بالاخره دیدم این جوری که نمیشه .پس خودم پاشنه کفشهامو ور کشیدم و افتادم دنبال پیدا کردن عطری که هم اون خوشش بیاد بزنه و هم من حالم بد نشه .

هر جایی که می نشستم دنبال بوی عطر دخترا و زنها بودم و اگه از اونها خوشم می اومد حتی ازشون می پرسیدم که ببخشین خانوم میشه بپرسم چه عطری زدین؟ برای نامزدم می خوام .که بعضیهاشون با جنبه بودن و جواب من رو عین آدم می دادن و بعضیها هم همچین خودشون رو جمع میکردن که انگار لولو خورخوره دیده بودن !

چند باری عطرهای خوشبو و ایذا گرونی رو پیدا کردم و رفتیم خریدیم ولی وقتی باران به خودش می زد، بویش عوض می شد و داستانی بود . اون موقع بود که فهمیدم که هر عطری روی هر پوستی یه بویی داره . این ها گذشت تا بالاخره یه جا عطر دلخواه رو پیدا کردم و مشکل یه سالی حل شد . اما چرا فقط یه سال ؟ برای این که از اون مدل عطر دیگه تولید نشد که نشد . فکر کنم اسمش اسکادا کالکشن بود . یا یه چیزی تو همین مایه ها .

این روزها باران یه عطری رو از خاله اش گرفته و به خودش می زنه . ازش بدم نمیاد و خوشبختانه سردرد هم نمی گیرم ولی همچین خوشم هم نمیاد و ترجیح می دم که این عطر رو هم نزنه !!

...

کامنت برگزیده

ارکیده  گفته : خب چرا شما یه کم خودتون رو با عطرهایی که باران خانم دوست دارند وفق نمی دید؟ یعنی روز اول یه فیش کوچولوی یکی دو ساعت گذشته رو بو کنید و آروم آروم اجازه بدید بوی اون عطر براتون تند بشه که سر دردتون هم فرصت داشته باشه با این قضیه کنار بیاد...

نوستالوژی کارتون فوتبالیستها

نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم آذر 1390 ساعت 9:52 شماره پست: 604

اگه یادتون مونده باشه 15سال قبل کارتون ژاپنی فوتبالیستها دو سری داشت . سری اول که حدود 25قسمت بود با شخصیتهایی مثل کاکرو ، ماسارو و یوسوجی پخش شد و سری دوم که بعد از این کارتون پخش شد باز هم در ایران با نام فوتبالیستها پخش شد که در اصل اسمش کاپیتان سوباسا بود و بالای 100قسمت در ایران پخش شد ( شاید هم کمتر از 100قسمت ، دقیق یادم نیست ). که هرکدوم از سری ها محصول یه کمپانی جدا بودند .

یادمه که من همون موقع هم داستان سری اول رو بیشتر دوست داشتم و ترجیح می دادم . علی رغم این که به نظرم سری دوم معروفتر شد . شاید به خاطر این که مدت زمان طولانی تری پخش شد و حرکات آکروباتیک و خارق العاده تری از فوتبالیستها رو شاهد بودیم . ( مثل ضربه ای که یکیشون به توپ می زد و دروازه بان رو با توپ پرت می کرد توی دروازه و تور رو هم پاره می کرد و اگه به دیوار می خورد دیوار هم ترک بر می داشت !)

جذابیت سری دوم بر روی یک سری فوق ستاره بود که هرکدوم خصوصیات خارق العاده ای داشتند و اکثرا در یک مسابقه این دو قهرمان از هر تیم بودند که باهم مبارزه می کردن و بازیکنان ،سیاهی لشکر بودند و ما انتها و ابتدایی برای قهرمانی این ها نمیتونستیم تصور کنیم .

اما چرا من سری اول رو بیشتر دوست داشتم ؟ چون داستانی قشنگ و منسجم داشت . تیم فوتبال دبستانی ای که از بس باخته بودند( اون هم با نتایج وحشتناکی مثل 20 به صفر !) بقیه به مسخره اسمشون رو گذاشته بودند تیم همیشه بازنده و در حال منحل شدن بودند که پسر انرژیک و فوتبالیستی به اسم کاکرو که تازه به این مدرسه اومده بود وارد تیمشون می شه و با تلاش فراوون جلوی از هم پاشیده شدن تیم رو می گیره .

اینها در عرض چندین ماه ، با زحمت و تلاش زیاد و البته فراز و نشیب زیاد با انرژی و علاقه کاکرو و مدیریت ماسارو ( همون دروازه بان و کاپیتان تیم ) به تیم فوتبالی تبدیل می شن که در مسابقات حذفی منطقه خودشون دو تا تیم قدرتمند رو شکست می دن و به قهرمان منطقه 2 بر 1 می بازند .

کاکرو دایچی ، قهرمان اصلی داستان ما ، خصوصیت بدنی و توانایی خیلی خاصی نداشت . جز این که خیلی مهربون و خیلی خیلی با پشتکار بود و این مهارت عالی اش رو در فوتبال رو هم فقط از علاقه و تمرین بسیار زیادش به دست آورده بود . به نظرتون آدم عاشق یه همچین کاراکتری نمی شه؟ به علاوه رقیب اصلی کاکرو در تیم مقابل ، دروازه بان فوق العاده قوی ای بود(یوسوجی) که گل زدن بهش کار بسیار بسیار سختی بود و همین رقابت این دو تا رو جذاب تر می کرد .

    

 خب اما چی شد الان یاد اون کارتون افتادم ؟ دو هفته قبل این مجموعه رو تونستم یه جا گیر بیارم و بخرم . در وهله اول به خاطر حس نوستالوژیکی که برام داشت و دروهله دوم دوست داشتم بنیامین هم ببینه و با من تو این حس دوست داشتنی شریک بشه .

وقتی کارتون رو بردم خونه یه کمی شک داشتم که پسرم هم این مدل کارتون رو دوست داشته باشه  از بس که الان همه کارتونهایی که می بینه و دوست داره و رواج زیادی پیدا کرده اند یا اسپایدرمن هستند یا بتمن .

اما کمی که گذشت باید با خوشحالی بگم که اون هم علاقمند شده و روزی یه بار یکی از سی دی هاش رو می ذاره و تماشا می کنه و کلی هم ذوق داره و مخصوصا ماسارو رو خیلی دوست داره . این جوری شده که یه لذت رو با بچه مون شریک شدیم .

....

کامنت برگزیده

رعنا گفته : منم واقعا عاشق سری اول فوتبالیستها بودم و با اینکه دختر هم بودم و یادمه اون موقع دوران ابتدایی بودم و حدودای اول راهنمایی با بچه های مدرسه تیم فوتبال درست کرده بودیم و ساعتهای ورزش فوتبال بازی میکردیم.
یادش به خیر
حتی تو خونه هم چون فاصله سنی خواهر کوچیکم باهام تقریبا زیاد بود نمیشد که همبازیم باشه می اومدم تو حیاط و با توپ چهل تیکه م مشغول بودم! به این توپهای دولایه چهل تیکه میگفتن دیگه نه؟
اون روزها تازه آتاری و میکرو اومده بود و منم میکرو داشتم با بازی معروف قارچ خور، ولی این فوتبال بازی به پای هیچکدوم از بازیهای میکرو نمی رسید. مخصوصا وقتی دروازه دیوار حیاط باشه بدون هیچ دروازه بانی و آدم بتونه ضربه های محکمشوووو تبدیل به گل کنه
مرسی که منو بردین به اون روزهای دوست داشتنی

 

یه حرفایی

نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم آذر 1390 ساعت 10:48 شماره پست: 605

 چند روزه که مثل این خُلا ، کلیپ آکادمی گوگوش (یه حرفایی) رو روزی چند بار می بینم !

این قده خوشم اومده که حتی ریختم توی گوشی ام ، برای وقتایی که به کامپیوترم دسترسی ندارم!

و می دونین جالب کجاست ؟

من حتی یه قسمت رو هم از این مسابقه آکادمی گوگوش ندیده بودم ولی این یه آهنگ حسابی به من ساخته !!  

اسم زیبایم آرزوست

نوشته شده در شنبه بیست و ششم آذر 1390 ساعت 13:43 شماره پست: 606

 

یا ایهاالخوانندگان ، یا ایهاالخوانندگان روشن و خاموش ، نظر دهنده و نظرندهنده !

این جانبان آقای رگبار ، خانوم باران ، آقای بنیامین از شمایان خواهشمندیم که به جهت نام طفل در راه ما که عن قریب تا ۲۹روز دیگر قدم بر عرصه خاک می نهد ، ما را یاری فرمایید.

از هر نام زیبایی که به نظر شریفتان می رسد دریغ نفرمایید که بسیار مورد نیاز است . دوست داریم سلیقه و ایده شما را نیز دانسته و چه بسا نام طفل در راه یکی از نامهایی باشد که شما به ما می گویید .

بشتابید و اسم خوبی به ما معرفی کنید . مهلت ارسال آثار! (اسامی) به زودی می باشد .

                                                                            با سپاس فراوون ، رگبار (پدر ۲فرزند)

....

کامنت برگزیده

رگبار می گه : رفقای گرامی و دوست داشتنی من ، ممنونم از همفکریهاتون ، از ارسال نامهای زیباتون و از همراهیتون . برای من ۸۹تا اسم زیبا فرستادین . بیشتر اسمها رو دوست داشتم . بعضیهاشون رو بیشتر از بقیه . بعضیهاشون رو تا به حال یا نشنیده بودم یا کمتر شنیده بودم . بعضی خوش آوا تر بودند . بعضی ها معانی زیباتری داشتند . چندتاشون شدید به دلمون نشست و داریم روش فکر می کنیم .

دیشب به باران می گفتم که حیف که فقط می تونیم یه اسم انتخاب کنیم. این قده اسمهای قشنگ هست که آدم دلش می خواد باز هم بچه دار بشه و روشون اون اسمها رو بذاره !

کوکتل آزبست و سرب و بنزن : بزن روشن شی

نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آذر 1390 ساعت 9:39 شماره پست: 607

این رو می دونم که تو هر شرایطی ، تو هر شرایط بد و اسفناکی ،باز یه عده سود خوبی می برن و کاسبی کلانی می کنن . مثل مورد مواد غذایی آلوده . که اصلا عده ای نفعشون تو ایجاد بحران برای بقیه و به دنبال اون از بدبختی اون بقیه سود بیشتری به جیب خودشون زدن هست و قولی از آب گل آلود ماهی بگیرن...

و این رو می دونم که توی همه این گونه شرایط ، اون شخص فرصت طلب ، خودش آسیب و ضرری نمی بینه که . مثلا می ره یه تناژ سنگین برنج مسموم به آرسنیک وارد کشور می کنه . اون و خانواده اش از اون برنجها هرگز نخواهند خورد . آب معدنی مورددار می ریزه تو بطری . خودشون از اون ها نخواهند خورد . پس اون بابا به هیچ وجه از این ضرر زدن به دیگران و سودبردن خودش آسیبی نمی بینه .

اما ...

من موندم که آخه آلوده کردن هوا اون هم به این شدت و حدت! به نفع کی می تونه باشه که خودش هم از تنفس این هوا ضرر نکنه؟! یه موقع فقط هوای تهران آلوده بود که متاسفانه به همه شهرهای بزرگ سرایت کرده .

آمار بهشت زهرای تهران که منزل ابدی همه ماهاست می گه که : در سال 85 ، روزی 27نفر در اثر آلودگی هوا می مردند ، در سال 87 به 42نفر افزایش یافته و امسال رسیده به رقم روزی  310انسان. تازه این همه هم بارندگی و باد داشتیم امسال . یعنی در عرض 5سال تعداد تلفات مردم تهران در این رابطه بیش از ۱۱۰۰درصد افزایش یافته!!

ناگفته نمونه که دولت اصلا این آمارها رو قبول نداره و به روش همیشگی خودش ، انکار ، روی آورده و به شعر ناب همه چی آرومه استناد کرده اما روزنامه همشهری مورخه 20آذر این اعداد رو با مراجعه به بهشت زهرا گیر آورده . حالا یا حرف دولت عزیز درسته یا حرف روزنامه همشهری گرامی! یا شاید هم هردوشون!

می دونین که 80%گرفتاری هوای تهران ، مربوط به تردد 3.5 میلیون ماشینه که ماهی 40هزارتای دیگه هم بهشون اضافه می شه . ماشینهایی که اکثرا کیفیت احتراق فوق العاده پایینی دارن و به ناچار بنزین مزخرفی هم مصرف می کنن .

اما شاید ندونین که خسارت سالانه ای که بانک جهانی برای این آلودگی حساب کرده چقدره . طبق عادت معهودم می رم سراغ عدد و رقم : 640میلیون دلار (بابت مرگ و میرها) + 520میلیون دلار( بابت بیماری ها) + 260میلیون دلار (بابت خسارات اقتصادی) = 1.5میلیارد دلار (تقریبا) که معادل ریالی اش می دونین چند می شه؟ می کنه با دلار ۱۴۰۰تومانی امروز، به عبارتی ۲هزار میلیارد تومان ناقابل که امروزه روز این مبلغ رو جلوی بچه هم بذارین قهر می کنه !!! 

خلاصه اش کنم رفقای عزیز ، با این شرایط واقعا اسف بار که همه وخامتش رو می فهمند (شاید هم نمی فهمند؟) به نظرتون بسیار عجیب نمیاد که هیچ مسئولی کاری نمی کنه؟ آخه اینها که از اولین نفر تا آخرین نفرشون،هم خودشون و هم زن و بچه و کس و کارشون ،باید از همین هوای مملو از دی اکسید کربن، بنزن، سرب، آزبست و هزار کوفت و زهرمار دیگه تنفس کنند . یعنی اینها حداقل تو این مورد خاص به فکر خودشون هم نیستند!؟

من که از عدم فهم این موضوع آچمز شدم و چارچنگولی موندم !

....

کامنت برگزیده

رعنا خانوم گفته :خدا واقعا رحم کنه به شما پایتخت نشین ها با این هوای آلوده .. شلوغی و ترافیک و خیلی چیزهای دیگه به کنار ..
معمولا برای کارهام یک روزه میام و برمیگردم .واقعا سردرد و سرگیجه میگیرم .تو همین یه روز
اردیبهشت ماه به خاطر یه کاری حدود 20 روز تهران بودم .دقیقا تو روزهایی که شهرمون پر از بوی بهارنارنجه و یه هوای خیلییییییی عالی داره.
آخر هفته ها که برمی گشتم خونه وقتی از اتوبوس پیاده می شدم عمیقققققق نفس می کشیدم .. هوای شهر تو اون روزها کاملا بوی خوب بهارنارنج رو میده .. یادمه یه بار هوا بارونی بود که رسیدم وقتی از ماشین پیاده شدم رطوبت هوا و خیسی و بوی بهار نارنج رو یه جورایی بلعیدم ..
یادم نمیره اون بیست روز رو .. هر روز که می اومدم بیرون که برم سر کار به آسمون که نگاه میکردم دلم میگرفت .. دلم برای آبی آسمون تنگ شده بود ..
فقط یادمه یه بار بدجوری بارون گرفت و رگبار شد و فرداش که اومدم بیرون وقتی نگاهم افتاد به آسمون و رنگ آبیشو دیدم انگار یه شادابی اومد تو وجودم.
یه مدت خیلی تهران رو دوست داشتم به خاطر امکاناتی که داره .. دوستانی که اونجا دارم .. جلسه هایی که هست و من نمیتونم توشون شرکت کنم .. ولی الان دیگه هیچ جایی رو با شهر خودم عوض نمی کنم .
دلم می سوزه برای فرشته کوچولوهایی که دارن تو این هوا تنفس میکنن و هزار جور بیماری میگیرن ..
واقعا نمیدونم توجه نکردن به این قضیه نفعی برای کسی داره یا مثل خیلی کارهای دیگه بی خیالی مسئولان مرتبطه ..فکر نمی کنم هیچ جای دنیا مسئولین هیچ کشوری اینقدر بی مسئولیت و بی خیال باشن .

خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه

 

 

روز یلدای من

نوشته شده در چهارشنبه سی ام آذر 1390 ساعت 14:28 شماره پست: 608

 

این روز یلدائیه! عجب روزی شد برای من .

از صبح که اومدم سر کار با همه عالم و آدم جر و بحث و دعوا کردم تا حالا .

یعنی که چه؟! چرا باید این جوری بشه ؟ شاید صبح از دنده چپ پاشده بودم و خودم خبر نداشتم !

کامنت برگزیده

سمیه خانوم گفته : نخیرشم ..این اقا زشته ی کچل بداخلاق اخمو اصلا نمی تونه شبیه پدرشوهر من باشه !