کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

میتینگ بزرگ دانش آموزای دبیرستانی تهران در پاساژ کورش


دیروز توی اتوبوس تو راه برگشت به خونه بودم حوالی 6بعد از ظهر . اتوبان ستاری شلوغ و تقریبا قفل شده بود . تعجب کردم .این زمان هیچ وقت این جوری نمی‌شد . ترافیک روون بود همیشه ولی این که ماشینها همه بایستند و تکون نخوردند، نه . با خودم گفتم ممکنه که به خاطر ماه رمضون باشه؟ مردم زودتر تعطیل کردن و اومدن سمت خونه شون ؟


بالاخره و بعد از زمان هایی طولانی ای نزدیک به مجتمع کورش شدیم . از دور یه ازدحام جمعیت عجیبی رو دیدم که بیسابقه بود . یه نگاهی به جمعیت که مثل مور ملخ دور و بر کورش جمع شده بودن کردم دیدم که عه اینا که اکثرا دختر پسرای مدرسه ای هستند یعنی خونه پرشون هیفده هیجده ساله . درای پاساژ کورش رو هم بسته بودند و اینها دور تا دور اون جا رو می گشتند و چند تا ماشین پلیس هم اون طرفا وایساده بودن و سعی می کردن که بچه ها رو متفرق کنن . یعنی چی شده بود ؟

همون ایستگاه پیاده شدم . خونه ما نزدیک کورشه . با تعجب به اینا نگاه می کردم که جریان چیه ؟ امتحان مدرسه ای چیزی بوده ؟ از این شرکتا فراخوان دادن برای جذب بازاریاب هرمی ؟ کلاس کنکوره بوده ؟ یا چی ؟ بالاخره از چندتاشون سوال کردم.

داستان این جوری بوده که این یه قرار تلگرامی ایسنتاگرامی بود و الان صدها نفر اومده اند  به مناسبت شروع تعطیلات تابستونی قرار گذاشتن که دور هم این جا جمع بشن ولی مسئولین کورش بیرونشون کردن و درها رو بسته اند .


چندتا چیز برای من جالب بود اول این که تیپ و مدل دخترپسرهای الان . خیلی از دخترها روسریشون روی شونه هاشون افتاه بودو عملا بی حجاب بودن . دهه 80ی ها واقعاً با قبلی ها فرق دارن . خیلی راحت بودن . خیلی بی خیال توی ماه رمضون نوشابه می خوردن و سیگار می کشیدن ، دختر و پسر . نه یکی دو نفر ها خیلی هاشون . دوم این که خیلی برام جالب بود که این تعداد گردهمایی گذاشتن و پاشدن اومدن . زمان ما اصلا این چیزا رخ نمی داد . دور هم جمع شیم ؟ اصلا . شاید چار پنج نفری میشد ولی بیشتر نه . الان به لطف این شبکه های اجتماعی خیلی فرق کرده .


تو نسلهای جدید یه چیزاییشون نگرانم می کنه مثل بی توجهی و بی علاقگی به کشورشون ولی این رهایی و خارج بودن از قید و بندهایی که بی جهت به ماها هم تحمیل شده رو دوست دارم .

تو خبرها اصلا در این باره چیزی نخوندم و صداسیما کلا سعی کرده موضوع رو ندیده بگیره ولی بهتون بگم این میتینگ ، این گردهمایی بچه های دبیرستانی ، حرکت مهمی بود و بعدها منشا چیزهای قابل توجهی خواهد شد . در زیر چندتا عکس العمل از نوشته های تلگرامی و توییتری رو در واکنش به این حرکت اونها براتون میارم .


"واقعا تو شُک این میتینگ چند هزار نفریه دهه هشتادیام .همین دهه هشتادیا حکومت رو دق میدن دهه شصتیا که فقط تز دادن دهه هفتادیا فقط لاک زدن"

"خاک بر سرتون یه هشتگ نمیتونید ترند کنیداونوخت دوهزار تا بچه مدرسه ای قرار گذاشتن رفتن کوروش"

"دهه شصتیایی که تو عمرشون تو یک جمع 4نفره نمیتونن هماهنگ بشن دارن میتینگ 2000 نفره دهه هفتادیا رو مسخره میکنن.خدایا عظمتت رو شکر"

"دو هزار نفر چجوری هماهنگ شدن باهم برا میتینگ؟من شیش ماهه با سه نفر میخوام برم تئاتر هربار یکی نمیتونه بیاد کنسل میشه"

"دهه ۷۰ ها و ۸۰ ها به درستی از زندگی دهه شصتی ها درس گرفتند که باید زندگی خودشون رو بکنند و نباید دغدغه ی کشور و جامعه داشته باشند

"روزبه‌روز امیدم به دهه‌‌هشتادی‌ها بیشتر می‌شه. دغدغه‌های زمینی و در دسترس، یک‌جور بی‌خیالی هوس‌انگیز، نگاه به دور و بَر به جای افق‌های بلند."


کاغذبازی ایرانی


دوستانی که من رو میشناسن و از خواننده های قدیمی اند می دونن که شغل من آزاده و کارمند دولت نیستم و تقریبا سرو کارم به طور روزانه به ادارات دولتی نمی افته مگه سالی چند بار دارایی برم ( که پوست ملت طبقه متوسط رو دارن می کنن که چاله چوله هاشون رو صاف کنن ) ، اما دو ماهیست که برای دریافت یه مبلغ مختصری وام ،بالاجبار سرو کارم تقریبا هفته ای چند روز به این اداره و اون اداره داره می افته و باعث میشه که روز به روز از بوروکراسی و فساد و ناکارآمدی سیستم این مملکت متنفرتر بشم .

زیاد مطولش نمی کنم که چه شد و چه نشد فقط اجمالی بگم که حکایت قیف و قیر برای این کشور درست درست درسته و مو لای درزش نمی ره . اصلا وارد یه اداره و سازمانی میشی اگه بی اعصاب خرد کردن و وقت تلف کردنت کار انجام بدن جای تعحب داره . جرات هم نمیکنی بهشون اعتراض کنی که مبادا پرونده تو رو زیر و رو کنن و گم کنن و دستت به هیچ جایی هم بند نیست .

کلی این بانک اون بانک رفتم تا بالاخره بانکی پیدا شده که به ما وام بده . خونه توی رهن بانک بود و مبلغی مونده بود . اون مبلغ رو از دوستی قرض کردم که خونه فک رهن شه . پرداخت مبلغ 15 دقیقه طول کشید فک رهنش 15 روز ! کارمند محضری که فرستاده بودند مریض بود و کسی هم نبود کارش رو انجام بده . بعد نیاز به پایان کار بود که رفتم بگیرم دیدم پرونده رو کلا محضر محترم گم کرده ! کاری که یه ساعته باید انجام میشد 15 روز به طول انجامید . بعد از بارها و بارها رفت و آمد و از کار زدن .

مدارک رو بردم بانک دو تا استعلام داد برای شهرداری و مترو ، گفتم خب زودتر می دادین که خندیدن که عیب نداره برو بیارشون . اونم زمان خودش رو داشت . چی بگه آدم به اون کارمند که کارش بدتر نشه آخه؟ بعد که آوردم چند روز می بردن و می آوردن و تا بالاخره موافقت کردن و فرستادن یه محضر دیگه که بذاره تو رهن .

ازمون مدارک رو گرفتن که استعلام ثبت بیاد . یه هفته گذشت و خبری نشد . نامه دادن خودمون رفتیم ثبت . گفتن نرسیده این جا ! حرف مفت . همشون خیر سرشون اینترنتی شده . آخرش گفتن که سیستممون قطع و وصل میشه و یه روز کامل تو ثبت بالا پایین رفتم تا مدارک جمع شده . گفتن برو 10 روز دیگه جواب میدیم . آخه مرد حسابی یه جواب که این همه وقت نمی خواد . یارو ازم رشوه گرفته که کارم رو 2 روزه انجام بده و ...هنوزم خبری نیست و گرفتارم . کاری که نهایتا باید 2هفته ای درست شه بالای 2 ماهه که الافم .

سر و کارم تو کشورای دیگه نیافتاده ولی فساد و ناکارآمدی ازایران بیشتر هم داریم ؟!

 

 

 

 

فرهنگ زباله پخش کنی !


اگه کوه دارآباد رفته باشین می دونین که به طور معمول دارآباد دو مسیر عمومی تر داره . یه مسیر سمت چپ از کنار و وسط رودخونه می گذره و تفرجگاهه و یه مسیر از سمت راست که به ارتفاعات منتهی میشه . من همیشه از مسیر راست می رفتم و گه گاه هم سری به رودخونه می زدم .


این هفته یه برنامه دیگه ای چیدم و اون این که همراه با پدرم که 70سالشه و پسر بزرگترم که 10سالشه  سه تایی رفته بودیم اون جا و دیدم بد نیست که رودنوردی کنیم . یعنی از کنار رودخونه بریم و جاهایی که راه نیست به آب بزنیم و همین طور بریم بالا تا برسیم به دیواره و آبشارکوچیک پرفشار و همین مسیر رو برگردیم . کاری بود که تا حالا نکرده بودیم .


عمده مسیر رو توی آب سرد و خنک طی کردیم و جاهایی پاهامون دیگه از سرما سر شده بود و خیلی خوش گذشت این مسیر پرخروش و آب صاف رو طی کردن اما و اما که انگار یه آدم محیط زیستی نمی تونه یه جایی توی طبیعتی که مردم دیگه هم میرن بره و حرص و افسوس نخوره !


ملت چند متر به چند متر کنار رودخونه نشسته بودن و بساط خورد و خوراک و دود و دم و قلیون  راه انداخته بودن و اکثریتشون دور تا دور خودشون رو زباله دونی کرده بودن از پوست هندونه و پوست تخمه و پوست میوه و اضافه تخم مرغی که می خوردن و آشغال سیگار و باقی مونده زغال و سوزوندن چوب ها و شستن ظرفهای کثیفشون توی رودخونه و ..... اصلا یه جوری این کار رو با دقت و جدیت انجام می دن که آدم فکر میکنه ممکنه که اینا به عمد این کثافت کاری رو می کنن؟!


واقعا آدم متاسف میشه که ملت این قدر بی توجه به محیطزیست و به حقوق بقیه هستنتد . می خوردند و می پاشند و میروند و هیچ توجه نمی کنن که بعد از اونها هم قراره شاید کسای دیگه بخوان بیان اون جا بشینن و از اون فضا و هوا استفاده کنن . واقعا متاسف میشه . واقعا !



برای پیوستن به گروه تلکرامی کافه رگبار روی این لینک کلیک نمایید .

 

درون داعش



دیروز مطالعه کتاب "ده روز با داعش ، از درون دولت اسلامی" نوشته خبرنگار کارکشته و شجاع آلمانی ،یورگن تودنهوفر رو تموم کردم . برای مایی که چندین ساله که اسم داعش رو می شنویم و شرح جنایاتشون رو می خونیم و فیلمهایی از سلاخی ها و آدم کشی هاشون رو می بینیم . برده داری و بازگشت به 13 قرن قبل رو می بینیم ، اطلاعات زیادی در دسترس نیست که بفهمیم اون جا واقعا چه خبره ؟ چطور اون ها با نفراتی اندک(200نفر) می تونن یه لشکر 20هزار نفری رو شکست بدن و موصل 2 میلیون نفری رو تصاحب کنن !؟ چطوره که این قدر داوطلب خارجی دارن، عمدتا از اروپا؟ اصلاً توی جاهایی که تصرفشون کردن چه خبره؟

اینا چیزاییه که من نوعی هیچ خبر ندارم . یکی به این خاطر که ورود و خروج به قلمرو داعش به راحتی ممکن نیست و دیگه این که حکومت ماهم چندان اطلاعاتی از درون اون ها به ما نمی ده . برای همین خوندن این کتاب با عنوان جذابش برای من خیلی مهم بود .

درباره کتاب معرفی خوبی شده که لینکش رو براتون این جا می ذارم که بخونیدش . اما چیزی که تو جای جای این کتاب میشه دید و وحشت کرد ،عقاید قرون وسطایی اعضای صادق و مخلص این گروهه که هیچ دین و مذهب و فرقه و عقیده ای رو محترم نمی شمارن و تنها راه مقابله رو کشتار و کشتار و کشتار دیگر عقاید می دونن!!

مثلاً عقیده دارن شیعیان به کل مرتدند و باید تمام اونها رو از دم تیغ گذروند و در مقابل تعجب خبرنگار آلمانی که تعداد شیعیان جهان رو 150میلیون نفر ذکر میکنه میگویند که تعداشون اصلاً مهم نیست !

و چیز ترسناکی که در این گروه مشاهده میشه اینه که اینها در این عقاید دیوانه وارشون تنها نیستند و طرفدارانی نه اندک در اقصا نقاط دنیا دارن ،حتی در ایران خودمون .


برای پیوستن به کانال تلکرامی کافه رگبار روی این لینک کلیک نمایید .


دوگانگی فرهنگی ایرانیان



اظهرمن الشمسه که صدی نود ایرانی هایی که پاشون رو از مرز می ذارن بیرون دیگه ملزم نیستن که به پوشش اجباری ای که در جمهوری اسلامی قانون شده تن در بدن و خیلیهاشون از توی هواپیما به کشف حجاب و تغییر لباس اقدام می کنن .

اما این وضع برای افراد شناخته شده سخت تره چون دوربین ها دنبالشونن و مقامات امنیتی و حکومتی هم قبلاً تهدیدهای لازم رو کردن که اگه ببینیم خارج از ایران شئونات ما رو رعایت نکردین فلانتون می کنیم . برای همینه که تا می خوان تکون بخورن همش باید شیش و بش کنن که الان نکنه کسی بهم دست بزنه ، نکنه کسی منو ببوسه ، نکنه چیزی که دارم می بینم ایراد داشته باشه و این سفر بهشون رهرمار میشه بر می گردن بندگان خدا !


تو فیلمای دیشب کن دیدم که پیرمردی محترم از اعضای جشنواره با همه اعضای گروه فیلم فرهادی دست داد و به سمت ترانه هم اومد که بنده خدا زود دستاشو به هم چسبوند و مدل این هندیا به یارو تعظیم کرد که مبادا بهش دست داده باشه !


یا چند روز قبل فتح الله زاده رفته بوده آمریکا که جایی مسابقه کشتی خانوما بوده و اینم داشته تماشا می کرده که عکسش در اومده که آی و ای و فلان و بیسار که بعد فتح الله زاده در اومده که مسئولان برگزاری بازی ها آنها را به سمت محل برگزاری مسابقه هدایت می کنند و ابتدا آنها تصور می‌کردند کشتی بین آقایان است ولی در ادامه متوجه می‌شوند که دو کشتی گیر خانم روی تشک آمده اند و او نمی دونسته چه کنه و ... بنده خدا مونده چی بگه .


خلاصه اینه وضع و حال ما دیگه . حجاب و شئونات زورکی بهتر از این نمیشه !


برای   برای پیوستن به گروه تلگرامی کافه رگبار هم روی این لینک کلیک کنید.