کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

دی 1388

رادیو رگبار آغاز به کار می کند - اول زمستان 1388

نوشته شده در سه شنبه یکم دی 1388 ساعت 10:7 شماره پست: 277

 

خانم ها و آقایان ، دختر ها و پسرها  ، شنوندگان عزیز

اولین صبح زمستان تون رو با رادیو رگبار شروع کردید. زمستان خوبی را برایتون آرزو می کنیم  . زمستانی پر از برف و آدم برفی و لوژ بازی و ...و چه زمانی بهتر از حالا که هم آغاز فصلی نو است و هم آغاز سالی نو ؟ ( میلادی اش را عرض می کنیم) رادیوی ما افتتاح شد . فصل زمستان که طلیعه آن با شب یلدا شروع می شود و سال 2010 که امیدواریم سالی نکو باشد و علی الخصوص به هموطنان ارمنی خودمان تبریک مخصوص ارسال می نماییم . البته گزارش ها از بازار حاکی از آن است  که متاسفانه یک سری از اجناس تزئینی جهت شب کریسمس مثل کاج و بابا نوئل و... این ارمنی های عزیز تا 30% گران تر از هفته های قبل به فروش می رسد که ظاهرا عده ای از کسبه شریف که از کسادی شدید این ماههای اخیر به تنگ آمده بودند  دندانی تیز کرده اند که تلافی اش را سر شما هم وطنان عزیز در بیاورند .

بگذریم . ما هر هفته برای شما از این رادیو مروری می کنیم بر رویدادهاو اتفاقات جالب و شنیدنی از اقصی نقاط جهان و ایران . امیدواریم با  ما در تماس باشید و ما را راهنمایی فرمایید .

××××

129 کشور و مقادیر متنابهی رئیس جمهور و پادشاه و نخست وزیر چند روزآخر سال 2009 را راهی کپنهاک شدند تا یک جوری ترمز گرم شدن هوای کره زمین را بگیرند ولی ظاهرا کلا این قطار بی ترمز شده و قرار نیست حالا حالا ها بایستد و جایی توقف کند و این ها به هیچ نتیجه الزام آوری نرسیدند . جالب این جا بود که معلوم شد که 90% دلیل گرم شدن کره زمین مربوط به 20کشوراست که بازهم از بین اینها چین و آمریکا آلوده کننده ترین و بیشترین عامل انتشار گازهای گلخانه ای هستند . خب برادران ارجمند بهتر نبود که اول خودتان بین خودتان مسئله تان را حل و فصل می کردید و بعد اگر به نتیجه مناسبی می رسیدید آن 100 کشور را می کشیدید دانمارک ؟

××××

خانم هدیه تهرانی پس از مدتها غیبت باز به صحنه بازگشت . البته این صحنه صحنه ای بود کمی متفاوت از جلوی دوربین فیلمبرداری . ایشان خود دوربین به دست گرفته و عکاسی کرده بودند و نمایشگاهی برای فروش و بازدید از عکسهایشان فراهم نموده بودند . همان طور که ما پیش بینی کرده بودیم این نمایشگاه بسیار شلوغ شد و خیلی از طرفداران دیدن چهره های مشهور برای دیدن روی ماه خانم تهرانی  وارد این صحنه شدند . به طوری که مدیر سالن بارها و بارها از تماشاگران خواست حداقل نگاهی هم به تابلوهای عکاسی شده بیاندازند !

هدیه خانم که بعد از رضا کیانیان و نیکی کریمی سومین هنرپیشه ای است که نمایشگاه عکس برگزار کرده است . برای تابلوهای خود رقمی بین 400هزار تومان تا 4میلیون تومان تعیین کرده بودند . اما گران ترین تابلو را  اسفندیاررحیم مشایی به مبلغ 3میلیون و هفتصد هزار تومان برای تزئین دفتر خود خرید ( سیصد هزار تومان تخفیف را داشتید؟!) این تخفیف هم بی جهت نبود که قبلا همین آقای مشایی از بودجه دولت 80میلیون تومان جهت برپایی این نمایشگاه که در خانه هنرمندان برگزار شده بود به هدیه تهرانی کمک مالی کرده بود ( اصل خبر ) و فقط در راستای حمایت از هنر و هنرمندان ، اشتباه برداشت نشود ! از آن طرف هم عده ای خبرنگار که از خودشان حسودی در کرده بودند تا توانستند خانوم تهرانی را به باد انتقاد گرفتند که شما فقط نان شهرتت را می خوری وگرنه اینها که عکس نیستند که . به طوری که از انتقادهای غیر منصفانه آنها اشک ایشان درآمد و با بغض مصاحبه را ترک کردند .

××××

گزارشها از سطح شهر و متروی تهران حاکی از این است که علی الظاهر مترو ، مجددا نظم و نسقی پیدا کرده و از آن ازدحامهای طاقت فرسا و جان سوز و پدر دربیار کمتر نشانی مانده و این باعث ایجاد سوالاتی شده . آیا قبلا که گفته می شد مترو بودجه ندارد و قطار ، مشکل بودجه شان حل شد ؟ حل نشد که .  یا این که وقتی رئیس دولت تهدید کرد که مدیریت مترو را خودمون به دست می گیریم . مدیران فعلی به خودشان آمدند و شیوه مدیریتشان را بهتر کردند؟ یا سوال سوم که به نظر منطقی تر می رسد این است که با توجه به این که مترو جزء معدود دستگاههای دولتی بود که واقعا خوب عمل کرده بود و مدیران فعلی مترو لیاقتشان را در این زمینه اثبات کرده بودند ، آیا این تاخیرهای مذکور از روی عمد ایجاد نمی شد ؟!! بی صبرانه در انتظار پاسخگویی مدیران مترو و جناب آقای هاشمی هستیم .

××××

خبر رسیده که عده ای از کارکنان فروشگاه هایپر استار غرب تهران اعتراض و شکایت کرده اند که چرا مجبورند تا روز تاسوعا هم به سر کار بیایند ؟ مگر تعطیل رسمی نیست ؟ ولی مدیر هایپر استار فقط روز عاشورا را تعطیل کرده و کلیه پرسنل در تاسوعا باید طبق روال همیشه از 9 صبح بیایند سر کار  . قابل توجه شنوندگانی که تا به حال از هایپر استار چیزی نشنیده اند باید بگوییم هایپراستار وال مارت خاورمیانه خوانده می‌شود و 60‌میلیون دلار پشتوانه اقتصادی دارد . دو سال و نیم پیش شرکت خرده فروشی کرفور فرانسه برای احداث فروشگاهی بزرگ در تهران تصمیم گرفت . این فروشگاه، که آرم، فضای گسترده انتخاب‌ و پارکینگ دو طبقه آن برای مشتریان کرفور در همه جا آشنا است با نام‌هایپراستار افتتاح شده و گروه مجید الفطیم یک شرکت بزرگ خرده فروشی در دبی، شریک قدیمی کرفور در منطقه محسوب می‌شود و یک شرکت خصوصی خانوادگی مستقر در دبی است. این شرکت از طریق یک شرکت سرمایه‌گذاری مشترک اداره کلیه فروشگاه‌های کرفور فرانسه در منطقه را بر عهده دارد.

در این فروشگاه می توانید اکثر کالاهای مورد نیاز خود را با قیمتی ارزان تر از بقیه فروشگاه ها نهیه کنید . مدیرعامل ‌هایپراستار درباره دلیل قیمت پایین‌تر محصولات در این فروشگاه گفته : «این به نوع مذاکرات ما با تولیدکننده‌ها برمی‌گردد. همچنین ما با دولت ایران توافق کردیم که کالاها با قیمت‌ پایین‌تری به دست مردم برسد و به همین دلیل از هر فرصتی برای تحقق این امر استفاده می‌کنیم و به سودهای کم قانع هستیم.  فروشگاه‌های دیگری نیز در «تهران، کرج، مشهد، اصفهان و شیراز» راه‌اندازی خواهیم کرد. و در این جا با خنده خاصی اضافه کرده که : البته لازم به ذکر است که ساخت فروشگاه‌های این شرکت معمولا «شش ماه» طول می‌کشد، اما در ایران این کار «دو سال» طول کشیده است! ( چیزی در حدود 4برابر)

این سوال برای آگاهان پیش می آید که حالا که شرکتی خارجی 1100 نفر  پرسنل دارد و  تنها 10 نفر آنها خارجی هستند  . آیا نباید بتواند برای ساعات کاری خود تصمیم بگیرد؟ یا آن طور که این عده از پرسنل شاکی مطرح کرده اند آیا سرکار رفتن بی حرمتی به امام حسین (ع) محسوب می شود ؟

××××

خب شنوندگان عزیز ، به انتهای برنامه رسیدیم . ما را از نقطه نظرات خود آگاه کنید . فرکانس برنامه روی ستلیات بلاگفا / طول موج کوتاه دبلیو دبیلو دبلیو  دات رگبارها دات بلاگفا دات کام  می باشد . وعده ما هفته آینده با خبرهای داغ و جالب از رادیو رگبار  . زمستان خوب و پربرفی را در پیش رو داشته باشید .خدانگهدار !

 

اشک ، آه ، مدح و ... اسکناسهای رنگارنگ

نوشته شده در چهارشنبه دوم دی 1388 ساعت 12:21 شماره پست: 278

 

یه یارو نواریه است که همیشه خدا کارش اینه که تو یه ساعتی از روز میاد درست زیر پنجره محل کار من بساط می کنه وتخصصش هم اینه که CD  و نوار مداحی و روضه و غم و غصه بفروشه و فرقی هم براش نداره که اون موقع ، روزی عادی باشه یا عید فطر و قربان باشه  یا تولد چهارده معصوم یا عزا ، این کاری به این حرفا نداره . فقط گریه و روضه اش می فروشه !  البته خداییش و ازحق نگذریم ( که فردا تو 2متر جا می خوان بذارنمون ) یه وقتا هم مولودی می ذاره که گوش که میدی می بینی با روضه و گریه همچین توفیری هم نمی کنه چون این مولودی ها هم بیشتر گریه آورند تا فرح بخش! آدم فعالی هم هست چون یه ضبط صوت از این خرکیا جلوی بساطش می ذاره و صداش روتا ته زیادهم می کنه . یه وقتا برای تنوع مداحی ترکی و لری هم می ذاره که مشتریهای این جوری هم نرن جای دیگه . حالا تصور کنین یه همچین آدمی تو محرم و صفر چه ذوقی می کنه ؟ درست از چند روز مونده به محرم اومده و همش مداحی و روضه خونی و گریه و حسین حسین حسین پخش می کنه .

واقعا یکی از بهترین مشاغل توی این مملکت شده مداحی . می دونین این مداحا چه در آمدهای هنگفتی دارن ؟ همین مداح های عادی عادی میان نیم ساعت سه ربع مداحی می کنن و می رن ، دیگه کم کم کمش 100هزار تومن می گیرن . الان دیگه مداحی که یه کمی هم مشهور شده باشه تو هر جلسه که کمتر از یه ساعت هم هست کمتر از نیم میلیون تومن نمی گیره . بگذریم از مداحایی که دستمزدشون 2 میلیون تومنیه . اون وقت یک استاد دانشگاه ، یک پزشک ، یک استاد اقتصاد ، یک مدیر لایق صنعتی که سالهای سال زحمت کشیده و درس خونده وتحقیق کرده و آدم مفیدیه برای جامعه ، با کار پر زحمت و استرسش ، چقدر درآمد داره ؟

و جالبه که الان شان آخوند و روحانی بعد از مداح قرار گرفته و مردم بیشتر به مداح اهمیت  می دن تا به روحانی . مثلا چند وقت قبل در مجلسی مربوط به یکی از سرداران شهید جنگ ، واعظ وروحانی مشهوری که سخنرانی کرد بیشتر از 200هزار تومان گیرش نیامده بود ولی مداح مربوطه بعد از او جیرینگی 500 هزار تومان حق الگلو گرفت ( اینم سندش)  . کاری ندارم که خیلی از این واعظ ها هم چیز بدر بخوری از تو حرفاشون در نمیاد ها ! مثلا تا حالا کم شنیدم که بیایند و فلسفه قیام امام حسین رو آپتودیت کنن و بگن چه درسی باید برای امروزمون ازش یاد بگیریم . نشنیدم یکیشون بگه امام حسین تا قبل از 57 سالگی اش که شهید شد چه کار می کرد و چه زندگی ای داشت ، که تونسته اون نوع جانبازی و ایثاری که شما می گین رو انجام بده . فقط تنها چیزی که از اومی گویند یه چیزی در حد 10 تا 12روز ازروزهای آخر زندگی اش است . ولی باز اون آخوند و روحانی چهار تا کلام درس خونده و یه اطلاعاتی داره . ولی مداح چی خونده و چی بلده ؟ تو رو خدا به متنهایی که اینا می خونن گوش بدین . چی از توش در میاد ؟ مثلا این چیه آخه ؟

«ارباب زمین خوردت منم، نون و نمک خوردت منم ، راست و حسینی که بگم، یار قسم خوردت منم ، یه عمریه خرابتم، تشنه ی اون نگاهتم ، صد بار بهت سلام دادم، منتظر جوابتم ، دنیا اگه حسین نداشت، یه ذره آبرو نداشت ، خدا توی می خونه ها، یه جرعه هم سبو نداشت  ، بی تو دلم غرق از غمه، دنیا برام جهنمه ، هر چی برات گریه کنم، بازم میگم خیلی کمه »

اینا مداحیه ؟! اینا کفره ! یعنی چی که خدا این دنیا رو آفریده فقط برای حسین؟! اینا همش یه مشت دری وریه برای آدمی که دوست داره از حال خودش بیاد بیرون و فراموش کنه که امروز چی بوده و چی می خواد بشه . تو عاشق حسینی ؟ تو عاشق چیه حسینی ؟ خودت می دونی اصلا ؟ فقط سینه زدن ، زنجیر زدن ، گل مالیدن ، هیکلی بستن و علامت کشیدن ، نذری خوردن ؟! از حسین اصلا چی می دونی تو ؟

حالا باز خدا بیامرزه بابای مداح هایی رو که فقط حقیقت و واقعیات کربلا رو در قالب مرثیه بیان می کنن . بدبختانه مداحهایی داریم که میان یه پک کامل از دروغ و خرافه و خزعبلات ... رو قاطی شعرهاشون می کنن و تحویل ملت سینه زن میدن . هرچی جفنگ تر بگن  . یه عده هم بیشتر تحویلشون می گیرین و ذوق می کنن که ببین چه قده عاشق حسین و امامت و ولایت و اسلام داریم . حال می کنن که هم اجر دنیوی برای خودشون می خرن و هم اجر اخرویشون تضیمن شده است که بهشون گفته اند: خنده کنان می رود روز جزا در بهشت... هر که به دنیا کند گریه برای حسین ! همین گریه رو بکن و دیگه حله داداچ ! نمی خواد سر در بیاری که چی بود وچی شد . و کی بهتر از این آقایون جماعت مداح ها که فقط جمعی رو می گریونند بدون هیچ نتیجه عملی و ایمانی .

نه این که جو جامعه هم مسموم و پر از غم و غصه است ، اینه که آین آقایون مداحا از این آب گل آلود ماهی می گیرن به این درشتی ! و همینه که این یارو نواریه زیر پنجره ما ، فقط تخصصی رفته تو این کار !

----------------------------

مرثیه امروز : حالا فکر نکنین که من احساس و عاطفه ندارم و ناراحت نمیشم . نخیر اتفاقا من هم مثل خیلی ها بدم نمیاد یه وقتا تو خودم برم و غوری بکنم . این مرثیه که ظاهرا از قول زینب (س) ودر آخرین لحظات عمر امام حسین گفته میشه به نظرمن زیباست با تضادی که درونشه :

آندم بریدم از زندگی دل ،کامد به مسلخ شمر سیه دل / او می دوید و من می دویدم ، او سوی مقتل من سوی قاتل / او می دوید و من می دویدم، او سوی مقتل من سوی قاتل/او می نشست و من می نشستم،او روی سینه من در مقابل/ او می کشید و من می کشیدم، او از کمر تیغ من آه باطل/او می برید و من می بریدم،او از حسین سر من از حسین دل /او می برید و من می بریدم،او از حسین سر من از حسین دل !  ( لینک دانلود )  

 

یک فتوا

نوشته شده در سه شنبه هشتم دی 1388 ساعت 10:38 شماره پست: 279

 

فتوای شریح قاضی بر علیه امام حسین(ع) :

«به یقین حسین بن علی بن ابی طالب موجب تفرقه در اجتماع مسلمانان شده و با امیرمومنان ،یزید مخالفت کرده و از دین جدش خارج گشته است. این امر نزد من ثابت و محقق شده. من به مبارزه با او و کشتن او حکم می کنم و رای می دهم به خاطر حفظ شریعت سید رسولان! »

 

حتما گفتار درخشان آیت الله سیدمصطفی محقق داماد  را در این زمینه در  ادامه مطلب بخوانید . تاریخ همیشه تکرار می شود : 

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

«ومنزل من القران ما هو شفاء و رحمته للمومنین ولا یزید الضالمین الا خسارا» (الاسراء، 82)

حادثه کربلا نشان دهنده یک حقیقت بسیار بزرگ است؛ اینکه دین به طور کلی در طول تاریخ یک چاقوی دوبر است، اگر درست درک شود آدمی را به اعلا علیین می رساند و اگر کج اندیشیده شود نه تنها بی اثر نیست بلکه آدمی را در سیر نزول به طور بسیار موثری کمک کرده و او را به اسفل سافلین می رساند. یعنی خطر دیندار کج اندیش از بی دین مطلق بسیار بیشتر است. انسان بی دین گاهی از یک نوع خصلت های انسانی برخوردار است، رادمرد است، جوانمرد است؛ تمام شوالیه ها و لوطی ها، صفت های خوبی داشته اند که از آموزش دینی سرچشمه نمی گرفته است ولی دینداری کج اندیشانه خطرش این است که تمام آن صفات در قالب دین درست جای خود را به عکس خود در پوشش دین بدهد.عوامل کج اندیشی دینی چیست و چرا انسان دین را بد می فهمد؟ کج اندیشی علل مختلفی دارد ولی به نظر من علت عمده این است که مردم دین را به تعقل و تفهم انتخاب نکنند. من فکر می کنم معنای ایمان یعنی انتخاب یک مرام با آزادی کامل و معرفت مبتنی بر تدبر عمیق. به دور از هرگونه سیطره یی حتی سیطره کاریزماتیک یا عشق. قرآن می فرماید؛  «پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده یی.» بر آنان سیطره نداری؛ سیطره همیشه چوب و فلک نیست. اکراه در مباحث حقوقی یک معنایی دارد که واژه سیطره اعم از آن است. اکراه یعنی تهدید. کسی را با تهدید به امری وادار کنند که از ترس جانش کاری را بکند اگر چیزی را بفروشد غیرنافذ است و اگر حرامی را مرتکب شود عقابی بر او نیست. اما سیطره حاوی مفهوم بسیار دقیقی است. سیطره از ریشه سطر است. تسطیر را به معنای تسلط ترجمه می کنند ولی باز این کلمه دارای باری است مخصوص به خود. سیطره از «سطر» یعنی خط است. کسی که عقیده اش را بر دیگری تحمیل می کند، سیطره است، فکر را از او می گیرد و به او خط می دهد، گویی بر مغزش چیزی نقش می کند. به نظر من بهترین معنا و ترجمه مقابل برای کلمه سیطره همان کلمه یی است که در فرنگی دیکته کردن قرار داده اند و دیکتاتور نیز از همین واژه اخذ شده است که فکر خودش را به دیگران دیکته می کند. شخصی که مطلبی را به دیگری دیکته می کند به این نحو است که مطالب خودش را سطر به سطر می گوید و او باید همان گونه که او می گوید، بنویسد. در تفسیر «لا اکراه فی الدین» برخی از مفسرین گفته اند منظور این است که نباید هیچ نوع اکراهی برای دین انجام گیرد ولی نظر دیگر این است که مدلول این آیه شریفه بیان یک واقعیت است و به معنای آن است که دین یک امری است قلبی و اکراه در آن امکان ندارد، آدمی با آزادی کامل باید انتخاب کند. افزون آنکه دین انتخاب شده با آزادی کامل نقش تربیتی دارد و در غیر این صورت نه تنها موجب رشد نیست، چه بسا آفت عقب افتادگی است.دینی که تحت چنین شرایطی پذیرفته شده عاملی است خطرناک یا بی فایده و پوچ. اینکه می بینیم دین که باید انسان را به یک فرد اخلاقی مبدل کند و جامعه دینی را یک جامعه انسانی بسازد ولی چنین نیست، راز اصلی و علت عمده آن این است که دینداران معمولاً دین را با تحلیل و آزادانه انتخاب نکرده اند. بیشتر ما مسلمانان چنینیم که اگر در هلند متولد شده بودیم یقیناً مسیحی بودیم، و اگر هند متولد شده بودیم هندو. این گونه دین های غیرمبتنی بر معرفت و درک صحیح موجب فلاح و رستگاری نخواهد بود.

 وقایع تاریخی این حقیقت را به خوبی به اثبات رسانید که که چگونه با حربه دین و جهاد مقدس و به امید رفتن به بهشت، معاویه مردم را برای جنگ با علی(ع) بسیج کرد. ابن سعد در روز عاشورا فرمان حمله به اردوگاه سید الشهدا(ع) را با این جمله صادرکرد؛ «ای لشگر خدا، سوار شوید و به سوی بهشت حرکت کنید.»

به هرحال «شقاوت» از نوع خدا داده، دقیقاً همان آفتی است که از ناحیه کج اندیشی دینی نصیب بشر می شود. ضلالتی را هم که خدا می دهد همین است؛ ضلالتی که در قرآن به خدا نسبت داده شده ضلالتی است که از کج فهمی دین نصیب او شده که در حقیقت ناشی از تقصیر و کوتاهی خود آدمی است.در داستان کربلا چنان جنایاتی انجام گرفته که در دوران جاهلیت هم سابقه نداشته است. مردم در دوران جاهلیت به تربیت جاهلی دارای صفاتی بودند که آنان را گاهی از ارتکاب برخی اعمال باز می داشت. جوانمردی، وفای به عهد و امثال این گونه خصائل مبتنی بر فتوت در میان شان دیده می شد. جاهلیت- دوران قبل از اسلام- قابل مطالعه است. مطالعه آن دوران می تواند نقش تربیتی خوبی داشته باشد.

به گفته ایزوتسو ژاپنی جاهلیت مقابل عالمیت نیست، مقابل عاقلیت است. دورانی است که انسان ها در فضایی خاص با فرهنگی خاص زندگی می کنند. جامعه نسبتاً آزادی است، هرکس هرکاری می خواهد، می تواند بکند و هیچ چیز جلوی او را نمی گیرد. در چنین جامعه یی برخی افراد هر چند بسیار قلیل با مراجعه به عقل و هدایت عقلانی به یکسری از ارزش ها پایبند می شوند که نشانه رقاء فکری آنان است ولی این دسته افراد بسیار اندک اند. البته آفات چنین جامعه یی این است که همین صفات ناخود آگاه مورد اطاعت هوا و هوس قرار می گیرد. مثل حمیت که در یک جهت ممکن است بسیار خوب باشد ولی خطرش این است که گاهی به صفتی بسیار زشت و خطرناک تبدیل می شود. این جامعه را مقایسه کنید با جامعه دینی پس از بعثت پیامبر(ص). دین نعمت بسیار بزرگی است و شاید نعمتی برای بشر بزرگ تر از نعمت دین نباشد ولی می تواند این باران رحمت تبدیل به مایه عذاب شود. و به قول سعدی؛
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
در جامعه جاهلی همه صفات زشت بد بود هر چند مرتکب می شدند ولی در جامعه دینی خطر این است که دین ابزار توجیه همه زشتی ها شود، که پس از پیامبر شد. تمام دروغ ها به نام دین جایز بلکه واجب شود. تمام جنایت ها، قتل ها، خیانت ها، حتی اشاعه فحشا جایز بلکه واجب شود. در این صورت هر جنایتکاری بدون ناراحتی وجدان جنایت می کند. این بار با اعتقاد و ایمان ولی ایمان به طاغوت یعنی شیطان تمام کارهای او را توجیه می کند.


شریعت نبوی در جامعه یی که دین به نحو صحیح درک نشود، می تواند وسیله ایجاد فاجعه عظیمی شود.ساده انگاری بیندیشم که جانیانی که به کربلا برای قتل سیدالشهدا(ع) آمده بودند برای رسیدن به پول یا همه برای مقام بوده است. شواهد تاریخی به وضوح گویای آن است که انگیزه قوی که موثر ترین نقش را در بسیج علیه آن بزرگوار داشت، حربه های دینی بوده است. نباید از فتوای قضاتی مانند شریح غافل بود که به نظر می رسد با توجه به اینکه وی قاضی کوفه است افراد زیادی از قاتلان کربلا کوفی بوده اند یا لااقل در بی وفایی آنان موثر بوده است.
علامه حلی کتابی دارد به نام «الفین» که از آثار کلامی مهم ایشان است.1 در کتاب الفین علامه حلی متن فتوای شریح، قاضی رسمی کوفه را به شرح زیر آورده است؛«به یقین حسین بن علی بن ابی طالب موجب تفرقه در اجتماع مسلمانان شده و با امیرمومنان (یزید) مخالفت کرده و از دین جدش خارج گشته است. این امر نزد من ثابت و محقق شده. من به مبارزه با او و کشتن او حکم می کنم و رای می دهم به خاطر حفظ شریعت سید رسولان.»

بر اساس نقل مورخان لشگر عمرسعد عصر تاسوعا جنگ را آغاز کردند و امام برادر خود عباس بن علی(ع) را فرستاد تا شبی را مهلت بخواهد. مشهور این است که دلیل این مهلت طلبی تدارک شبانه برای راز و نیاز با خدا بوده است. اما در تاریخ بلعمی جمله یی آمده است که حاوی نکته یی است بسیار تکان دهنده. او می نویسد؛ «پس حسین این مردمان را یکان یکان که به نصرت او آمده بودند، بنشاند و همه مهتران و بزرگان بودند و ایشان را خطبه کرد و گفت آنچه بر شما بود، کردید و من شما را نه به حرب آوردم، اکنون حرب پیش آمد و من از جان خویش نومید گشتم و شما را از بیعت خویش بحل کردم. شما بازگردید و بروید و مرا امشب زمان خواستن، به کار نبود، از بهر شما خواستم تا هر که خواهد رفتن، برود.»
امام می فرماید من اگر مهلت خواستم برای خودم نبود برای شما بود. امام می خواست با استفاده از تاریکی شب یک انتخاب آزاد صورت گیرد. به دور از هرگونه تحمیل و رودربایستی هرکس بتواند تصمیم بگیرد.امام(ع) می خواهد هیچ کس تحت فشارها و جاذبه های دوستی و سیطره آشنایی یا از روی نااندیشی و نابخردانه اقدام به دینداری نکند با آزادی کامل در فضایی کاملاً باز تصمیم بگیرد.پس از سخنان امام(ع) هرچند عده یی رفتند ولی آنان که ماندند هریک سخنانی ابراز داشته اند که تاریخ به نقل آن سخنان مفتخر است. معرفتی از دین ارائه داده اند که از عمق جان آگاه شان نشات گرفته بود. مطالبی در آن سخنان وجود دارد که هر جمله یک دنیا معرفت است. آنگاه امام(ع) از یکایک آنان تقدیرکرد.

ملولان همه رفتند در خانه ببندید/ بر این جمع ملولانه همه جمع بخندید /به معراج در آیید که از آل رسولید/رخ ماه ببینید که بر بام بلندید

سلام خدا بر تو ای سرور شهیدان. سلام بر تو و بر یاران با وفایت. والسلام

 

 

رادیو رگبار - یازدهم زمستان 1388

نوشته شده در پنجشنبه دهم دی 1388 ساعت 10:45 شماره پست: 280

 

خانم ها و آقایان ، دخترها و پسرها ، شنوندگان عزیز

اولین روز سال نوی میلادی یعنی سال 2010 را که مصادف با یازدهمین روز زمستان است ( البته تا الان که اسما زمستان بوده ولی هوا ، با 14 درجه بالای صفر که دست کم 8درجه از میانگین پارسال و پیارسال بالاتر است ، هوایی تقریبا بهاری است ) را به همه علی الخصوص هم وطنان کانادا نشین ، استرالیا نشین ، مالزی نشین ، آلمان نشین ، انگلیس نشین ، آمریکا نشین و سوئد نشین خودمان تبریک می گوییم و آرزو می کنیم که این سال ، سال خوبی باشد برای همه شما . البته شاید بعضی اخباری که این روزها به دست ما می رسد چندان بر وفق مراد نباشد و غم و اندوهی را به قلبهای ما سرازیر نماید ولی از همه شما که این رادیو را گوش می کنید می خواهیم که کسانی باشید که به نیمه پر لیوان نگاه می کنند و به ظرفیتهایی که دارید که در سال گذشته به وجود آمد و در سال پیش رو  انشاالله به بهره برداری می رسد . توجه نمایید که آدمهای موفق کسانی اند که از مشکلات و تهدید ها برای خود و جامعه اطرافشان فرصت ساخته اند .

بگذریم . ما هر هفته برای شما از این رادیو مروری می کنیم بر رویدادهاو اتفاقات جالب و شنیدنی از اقصی نقاط جهان و ایران و تهران . امیدواریم با  ما در تماس باشید و ما را راهنمایی فرمایید .

××××

وقتی صدام حسین افلقی بعثی یزید کافر ( چی فکر کردین ؟ایشان همین قدر لقب داشتند!) ، با مساعی جرج بوش وحشی و آدمخوار ، به درک واصل شد و نخست وزیر و رئیس جمهور عراق ، از نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی انتخاب شدند دیگر همگان می گفتند که ماه عسل شروع شده چه شروع شدنی . اما ظاهرا خبرهایی از اواخر این ماه عسل رویایی می رسد . آن از اختلاف مرزی ای که چندی قبل سر میدان نفتی فکه پیش آمد و نیروهای جمهوری اسلامی پرچمی برافراشتندو دو روز بعد عراقی ها پرچم را انداختند ، تا این خبر  که عراق ایران را تهدید کرده که در صورتی که مشخص شود ایران قصد دارد تاسیسات هسته ای را در نزدیکی مرز عراق ایجاد کند ، عراق نیز برای مقابله با این فعالیت ها دست به تحرک گسترده بین المللی خواهد زد.  

تهران خبرهای مربوط به ساخت تاسیسات هسته ای در نزدیکی مرزهای عراق را نیز رد نکرده و قصد دارد در فاصله 70 کیلومتری شهر بصره در جنوب عراق تاسیسات هسته ای ایجاد کند ،در منطقه دارخوین واقع در جنوب غربی استان خوزستان  و عراقی ها از این ترسیده اند که مبادا تشعشعات اتمی این نیروگاه احتمالی دامنگیر آنها هم بشود .

××××

در عصر تاسوعا  سخنرانی سیدمحمد خاتمی در حسینیه جماران به درگیری و تشنج کشیده شده و نیمه تمام ماند. او که در عزای امام حسین در حال سخنرانی بود با حضور عده‌ای مواجه شد که وارد حسینیه شده بودند و تمایلی به ادامه سخنرانی وی نداشته و از با صدای بلند از وی می‌خواستند سخنرانی‌اش را قطع نماید  و سعی هم داشتند تا مردم حاضر در حسینیه را نیز متفرق کنند و کار را به جایی رساندند که عزای امام حسین به تشنج و درگیری کشیده شد . اطرافیان خاتمی نیز با ایجاد حلقه‌ای در اطراف او، مانع از نزدیک شدن آن عده به وی شدند و جلسه کلا به هم خورد و نیروی انتظامی هم مردم باقیمانده را به منازلشان راهنمایی کرد .

ما در جهت و راستای روشن شدن افکار عمومی متن سخنرانی آسد ممد را می آوریم تا شما هم آگاه شوید که چه چیزهایی می گفته است . این هم متن سخنرانی 

××××

به یک خبر اقتصادی توجه کنید ، البته نه صرفا اقتصادی . همیشه برای ما جالب است که بدانیم کشور ما در کجای این جامعه جهانی قرار دارد . مگر نه ؟ مثلا چندمین کشور پر جمعیت دنیا هستیم ؟ یا این که نرخ تورم در کشور ما چند است و در بقیه دنیا چند ؟ یا این که در میزان امید به زندگی چندم هستیم ؟ یا این که ما با با پاسپورت ایرانی مان به چند کشور می توانیم سفر کنیم و کشورهای دیگر چه ؟( لینک مربوطه )  درست است ؟ خب چندی قبل هم نشریه اقتصادی یورو مانی که به صورت ماهانه ارقام مربوط به ریسک زندگی و سرمایه گذاری کشورهای دنیا را اعلام می‌کند، اعلام کرد که در میان 143 کشور جهان، .ایران در رتبه نازل 124 جهانی قرار دارد، که این عدد نشان دهنده بالا بودن ریسک کلی کشور در دنیاست و معلوم می کند که تنها 19 کشور عقب افتاده از ایران ریسک بیشتری را دارند و حتی در منطقه آشوب زده خاورمیانه نیز ریسک اقتصادی ایران ، عدد تاسف بار 16 را نشان می دهد .

 لوکزامبورگ، نروژ و سوئیس به ترتیب کشورهای دارای کمترین شاخص ریسک در جهان هستند و در همین رتبه‌بندی، کشورهای ازبکستان، نپال و بولیوی در رتبه‌های آخر جهانی قرار دارندو در منطقه خاورمیانه و آسیای میانه نیز کشورهای کویت، امارات و بحرین در سه رتبه اول منطقه قرار دارند. به ما خبر رسیده که این اعداد و ارقام توسط مجلس شورای اسلامی نیز تایید شده است ( این هم سندش ) 

یک خبر ورزشی هم داریم و آن این که بالاخره علی دایی دوری از فوتبال را طاقت نیاورد و بعد از آن اخراج فضاحت بار دستوری بعد از بازی ایران و عربستان ، دوباره با مربیگری پرسپولیس به فوتبال بازگشت . البته احمدرضا عابدزاده گفته که او با وساطت حسین رضازاده توانسته به فوتبال بازگردد . دایی در محل این باشگاه با حبیب کاشانی مدیرعامل سرخپوشان دیدار و گفت‌وگو کرد بلافاصله به همراه مدیرعامل این باشگاه برسر تمرینات سرخپوشان حاضر شد. . او جانشین کرانچار در پرسپولیس شده و قرار است برای برگزاری یک اردوی یک هفته‌ای همراه با تیم عازم امارات شوند . شایان ذکر است که عابدزاده نیز از سمت مربیگری دروازه بانهای تیم پرسپولیس اخراج شده و حق همراهی با تیم را به امارات  ندارد  . البته ناگفته نماند که حسین رضا زاده هم کلا همچین وساطت و دخالتی را به کل تکذیب کرده و گفته من وزنه بر می دارم نه این که توپ شوت کنم و منو سننه ؟!

و یک نکته بی مزه هم از فوتبال این که دیشب تیم ملی فوتبال ایران از تیم فوتبال مالی ! هم شکست خورد و بامزه این که گزارشگر رادیوی اینا اواخر بازی اعلام می کرد خب بازیکنان ما خسته شدند و حق دارند چون به هر حال در قطرداریم بازی می کنیم و هوای گرم قطر هم معلومه که چقدر گرمه . متاسفانه کسی آن جا نبود تا به او بگوید مردک، وسط زمستان و هوای ۲۰ درجه بهاری قطر کجایش گرم است ؟!!!   

××××

 خب شنوندگان عزیز ، به انتهای برنامه این هفته رسیدیم . امیدواریم هفته بعد خبرهای شاد و فرح بخش تری نصیبمان بشود که تقدیم حضورتان کنیم . الهی آمین . ما را از نقطه نظرات خود آگاه کنید .

فرکانس برنامه روی ستلیات بلاگفا / طول موج کوتاه دبلیو دبیلو دبلیو  دات رگبارها دات بلاگفا دات کام  می باشد . وعده ما هفته آینده با خبرهای داغ و جالب از رادیو رگبار  . زمستان خوب و پربرفی را در پیش رو داشته باشید .خدانگهدار !

 

 

فلفل نبین چه ریزه ...!

نوشته شده در چهارشنبه نهم دی 1388 ساعت 13:14 شماره پست: 281

 

سه سال  و پنج ماه قبل که خدا بنیامین رو به ما داد ، بالشخصه دچار یک تناقضی شده بودم که آیا اصلا کار ماها درست بوده که یه موجود آسمانی و بی گناه رو  آوردیم به این دنیای عوضی و آشغال؟ ( تازه توجه کنین که اون موقع یعنی 3 سال و پنج ماه قبل ، دنیا از دنیایی الان که توشیم همچین یه نموره بهتر هم بودها ! ) خیلی تو این فکرا بودم و راستش تا مدتها هم به جای درست درمونی نمی رسیدم . یه وقتا واقعا احساس گناه می کردم وقتی چهره معصومش رو می دیدم که داره شیر می خوره یا وقتی که در کمال آرامش چشمهاش رو رو هم گذاشته و خوابیده . یه وقتا هم از دیدنش لذت می بردم و یه خنده اش به همه سختیهاش می ارزید .

خب اون دوره الان طی شده و چیزی که در حال حاضر می دونم اینه که می شه این دنیا ( همین دنیای ظاهرا بد رو ) رو با کمک همین بچه های معصوم  جای بهتری کرد .همین حالاش وقتی اینا پا به یه جمعی می ذارن اون جمع هر چقدرم عبوسش و گرفته باشه ، به طرفه العینی  تغییر می کنه  و شاد و خوش می شه . یعنی می خوام بگم بچه ها یه همچین موجوداتی اند .

وقتی با خانوم همسر آشنا شده بودم بین عشقولانه ها و نومزدنگی ها یکی از صحبتهامون این بود که آیا بریم خارج از ایران زندگی کنیم یا نه ؟ که تو جمع بندی هایمان به نتیجه ای نرسیدیم که منتج به خروج ما از ایران بشه و طبیعتا ترجیح دادیم که در همین کشور جد و آبائی بمونیم و کار و زندگی کنیم . زمان همین طور گذشت و گذشت و گذشت و دولت ها عوض شدند و زمانه تغییر کرد .

در این بین بنیامین هم با 50سانت قد و 4کیلو وزن پا به عرصه این خاک گذاشت و درست از همون موقع بود (یا یک سال بعدترش ؟) که ما هم من و هم خانوم همسر ، احساس کردیم که اگه بتونیم فرصتی رو برای بنیامین محیا کنیم تا امکان زندگی بهتری رو هم داشته باشه باید دیگه دست به کار بشیم . خب زمانهای زیادی صرف تحقیق و بررسی شد که اصلا بریم یا کجا بریم بهتره و زمان زیادی هم صرف غلبه بر تردیدهای خودمون کردیم تا بالاخره به این نتیجه رسیدیم که کانادا خوب کشوریه و اقداممون رو گذاشتیم برای اون جا . حالا فراز و فرودهایی که داشتیم بماند ولی این رو بدونین که ما حدود دو هفته قبل فرمهای درخواستمون رو پر کردیم و فرستادیم و ظاهرا 2 ماه طول خواهید کشید تا شماره پرونده ما بیاید و درخواست مدارک بکنند .

دیروز که قد بنیامین رو گرفتیم هردومون با ذوق و شعف دیدیم پسر کوچیک ما دقیقا یک متر قد داره نه یک سانت کمتر و نه یک سانت بیشتر ، دقیقا یک متر . و متوجه شدیم که عمده دلیل جراتی که ما کردیم و این تحول عظیم رو می خواهیم در زندگیمون بدیم و زندگی این جای خود را به هم بزنیم و در کشوری دیگر از نو شروع کنیم ،از زندگی که در اون جا افتادیم و آموخته شده ایم ، همین پسر یک متری ماست . او بود که این شجاعت رو به ما هدیه کرد .  

 

 

پویزنینگ

نوشته شده در شنبه دوازدهم دی 1388 ساعت 13:20 شماره پست: 282

 

این چه جو مسمومیه افتاده تو وبلاگستان ؟ هر وبلاگی رو باز می کنی یا داره فحش می ده یا ناامیده و دپرزیسایون (؟!) حاد گرفته ؟ و متاسفانه تنها وبلاگهای خارج نشینهاست که روحیه خوبی ازشون مستطع داره میشه . هر کی که تو ایرانه ناامید و افسرده است . واقعا که . این جوری می خواین آینده خودتون رو بسازین ؟ آدم چی بگه والا ؟ فکر کردین مردم کشورهایی که الان زندگی بهتری از ماها دارن ، همین سختی ها و مشکلات رو نداشتن و به راحتی آسایششون رو به دست آوردن ؟ بشر همینه دیگه . زندگیش سختی داره . بالا داره ، پایین داره . شادی هم داره فقط نباید نامید بشه . باید تو اوج سختی ها هم به فرج بعد از شدت فکر کنه . این جوریه که خوشبخت و شاد خواهد بود .

حالا که ناراحتی ( خیلی ناراحتی ها ) و در اون لحظه هم کاری ازت بر نمیاد تا مشکل رو حل کنی ،تو چی کار می کنی ؟ یا  از عصبانیت دندون قروچه می کنی و حرص می خوری و زیر لب فحش می دی ؟یا  پناه می بری به الکل و تریاک و بنگ و چرس و حشیش و شیشه و اشک خدا و کراک و کلی کوفت و زهرمار که اصلا یادت بره چی شده بود بری تو عالم هپروت، از اون ورهم با مخ به قعر خلا.  یا  فقط این قدر از درون غصه می خوری  و و غصه می خوری و غصه می خوری و می ذاری این غم و ناراحتی این قدر بهت مستولی بشه که دست آخر بری خودت رو خلاص کنی . اصلا از دنیا و فیه مافیه خلاص کنی .از بالای پل خودت رو بندازی پایین یا اصلا از بالای یه برج ،  تا ببینی تو اون فاصله چند ثانیه ای حالت بهترمی شه یا نه ؟!

خب اینا که یه سری بیراهه بود ولی چیزایی هم هست که غم و غصه ات رو کم کنه و روحیه ات رو اضافه کنه تا بتونی با اون مشکلت خوب برخود کنی و توان داشته باشی تا بتونی راحت رو ادامه بدی . مثلا بهتر نیست که سعی کنی بخندی .مطالب طنز بخونی . فیلمهای خنده دار ببینی ؟ جوک بگی و بشنوی ؟ روحیه ات قوی بشه و بتونی از پس مشکلات بر بیای و از اون نا امیدی مطلق کم کم خارج بشی ؟ مثلا این مطلب واقعی که کمی دست کاریش کردم چطوره ؟

 8 روش برای این که بتوانید همسر دوم بگیرید و ( قانون )  هم از شما حمایت کند !!

1- رضایت همسر اول را بگیرین ، چجوریش با خودتون !

2-وانمود کنین که همسرتون تو رختخواب همچین همسری نیست که باید باشه و از 6 با شما عاجزه ،

 3-اگه دیدین زنتون تو خونه به حرفاتون گوش نمیده و ازتون تمکین نکرد دیگه خیالتون راحت باشه که اوکی شده  ،

 4-اگه بنده خدا یه مریضی سختی گرفت بهش اهمیت ندین . راحت برین زن بعدی رو بگیرین . می خواست مریض نشه ،

5-یه کاری کنین دست کم یه سال بره زندان . از همون لحظه که حکم زندانش در اومد شما می تونین برین زن مجدد بگیرین ،

6-سو رفتار یا سو معاشرت زن به حدی که ادامه  زندگی را برای مرد غیر قابل تحمل کند، یعنی زن بداخلاق و بد رفتار ، سزایش هووی خوش اخلاق و خوش رفتار است

7-می تونین بفرستینش مسافرت و بعد اعلام کنین که 6ماهه که زنم خونه رو ترک کرده ،

و 8-اگه نازا بود که دیگه تو ..ونتون عروسیه . راحت برین یکی دیگه بگیرین  

 البته امیدوارم خانومای محترم به جای خندیدن ، بیشتر عصبانی نشده باشن !!

 

 

آآآآآآی

نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی 1388 ساعت 16:18 شماره پست: 283

 

مرجع تقلید بنا بر تعریف جلد اول کتاب توضیح المسائل همه مراجع تقلید، به مجتهد جامع الشرایطی گفته می شود که مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده و عادل باشد و بنا بر احتیاط واجب حریص به دنیا نباشد و از دیگران اعلم باشد. همچنین انتخاب مرجع تقلید نیز با سه شرط همراه است؛ 1- «خود انسان یقین یا اطمینان پیدا کند، مانند اینکه انسان خود از اهل خبره باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد.»2- آنکه اجتهاد و اعلم بودن شخص به حدی شایع باشد که از شیوع و شهرت برای انسان اطمینان حاصل شود. 3- تشخیص مجتهد اعلم توسط «دو نفر عالم عادل » است تا «اعلم بودن کسی را تصدیق نمایند، به شرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند.» .

 

من ، اور دوز می کنم !

نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی 1388 ساعت 14:45 شماره پست: 284

 

      ما نزدیک بود که دیروز غزل خداحافظی رو بخونیم و به ملکوت اعلا ( یا درک سفلا ؟) برویم .

من یه جور سردرد میگرنی مزخرفی دارم که سالهاست با منه . یه بار 9سال قبل رفتم  درمانگاه دانشگاهمان توی خیابون انقلاب ، دکتر متخصص مغز و اعصاب ، منو ویزیتی کرد و گفت که «خدا رو شکر توموری چیزی نیست و میگرنه دیگه و نمیشه کاریش کرد باید باهاش مدارا کنی » و ما هم حسب الامر آقای دکتر ملاحظاتی داشتیم در این باب . و عادت داشتم اگر حس می کردم سره داره شروع به درد می  کنه یه استامینوفن می انداختم بالا تا با یک لیوان آب بره پایین که تو 90% مواقع سرم خوب میشد و البته شده بود گاهی که بیشتر طول کشیده بود و 2تا و3تا هم قرص خورده بودم تا خوب شده بود .

البته یه رکورد هم داشتم !  تو عروسی خواهرم از ظهرش سر درد گرفته بودم که یه قرص می خوردم و تا می اومد خوب بشه و این قدر این طرف اون طرف می رفتم که دوباره سر درد می گرفتم و مجبور بودم که یک قرص دیگه بخورم و تا نصف شب 8 عدد قرص ناقابل استامینوفن خوردم تا آروم بمونم .خب طبیعتا باید می نشستم و استراحت می کردم نه این که اون وسط بابا کرم برقصم و ارکستر هم مجلس رو بذاره روی سرش .

دیروز اواخر وقت کاری بود که سر درده شروع شد و نه این که یه نموره شدید هم بود ،من هم از هول 2 تا قرص با هم خوردم . نیم ساعت گذشت دیدم نه تنها خوب نشدم بلکه بدتر هم شده ام . سر بیچاره ام را با دست گرفته بودم و فشار می دادم و خدا خدا می کردم که زودتر قرص ها اثر کنند که نمی کردند و من هم دو تا قرص دیگر خوردم . یک ساعت از خوردن 4 قرص گذشته بود و دریغ از یک ذره که این سر خوب بشه و من هم در کمال نادانی ، دوتا قرص دیگه خوردم . و اون جا بود که شد آن چه نباید می شد ! دوتا رو خوردن همان و بعد از چند دقیقه نشستن عرق به تن و افتادن فشار و حال تهوع همان .

طوری شده بود که حس کردم الانه که سنکوب کنم و همین جا وسط دفترمون جان به جان آفرین تقدیم نمایم  . که بالاخره یکی از همکارا متوجه شد و بنده خدا اومد و من رو برداشت برد درمانگاه و پرسنل هم همشون وقتی شنیدند من 6تا قرص رو با هم خوردند کپ کرده بودند و شک کرده بودن که نکنه می خواستم خودکشی کنم ! یکیشون هم گفته بود  بفرستینش بیمارستان لقمان تا معده اش رو شستشو بدهند و یکی هم گفت بهش اکسیژن وصل کنید . بالاخره دکتر اومد وقتی منو مقادیری دعوا کرد ، یه سرم بهم وصل کرد .گلاب به روتون کمی که اون وسطا بالا آوردم ، حالم یه کمی  بهتر شد  . وقتی بعد از 1 ساعت سه روم تموم شد و از روی تخت بلند شدم تازه متوجه شدم بله این تهوع و ضعفه  برطرف شده ولی سردرد لعنتی هنوز خوب نشده بود که نشده بود !

پس پستی : اون موقع که حالم خیلی خراب بود و ترسیده بودم که الان است که سنکوب کنم ، فکرم رفته بود سمت بنیامین که وقتی من بمیرم چی به سرش میاد ؟!

 

دنیای بی پهلوان ؟

نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی 1388 ساعت 9:35 شماره پست: 285

 

از وقتی 15-16 ساله بودم ، عاشق تختی شده بودم و عاشق مرام و جوانمردی ها و پهلوانی هایش . عاشق کشتی اش ، عاشق مدال هایش ، عاشق گرده بازویش ، عاشق مرید مصدق بودنش ،

عاشق اون داستانی بودم که ازش تعریف می کردند که تو المپیک وقتی تو فینال رودرروی کشتی گیر روس قرار می گیره و متوجه میشه کتف چپ روسی ضرب دیده است و درد می کنه یک بار هم دستش رو سمت کتف اون نبرد و کشتی که تموم میشه مربی تیم ملی کشتی شوروی میاد و در حالی که تختی کنار تشک نشسته بود اونو می بوسه که تو فقط یه قهرمان نیستی جوون ، تو یه پهلوون واقعی هستی . 

 

عاشق عکسی بودم که با سیدمحمود طالقانی داشت که وقتی آیت الله طالقانی در زندان بود تختی اقلا هفته ای یک مرتبه به منزل سید محمود سرکشی می کرد و هر کمکی که ازش بر می آمد را انجام میداد . عاشق حکایتی بودم که در زلزله بوئین زهرا ازش تعریف می کردند که چجوری کمکهای مردمی رو برای کمک به زلزله زده ها جمع کرده بود .

عاشق لحظه ای بودم که وقتی که دکتر مصدق وفات یافت و او از معدود کسانی بود که علی رغم تهدیدهای دولت ، با شجاعت برای تشییع پیکر او به احمد آباد رفت ، جلوی اسلحه نظامی ها سینه سپر کرد که اگر می خواهید دستگیرم کنید ولی من به احمد آباد ( محل تبعید مصدق ) می روم .

عمرش که با مرگی افسانه وار با اتمام رسید و هیچ کس باور نکرد که غلامرضا تختی خودش را کشته باشد که جلال آل احمد نوشت :«مگر می شد تو باشی و با بودنت ،نبودنیهای دیگران را جبران کنی و خودت را بکشی ؟ از آن همه جماعت عزادار هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی­کرد. »

و حالا که در فردا ۱۷دی ماه ، 42سال از مرگ او می گذرد جای خالی یک همچین پهلوانی را بیشتر و بیشتر احساس می کنم  که در این سال ها هر چه قهرمان در دور و بر خود دیدم و امید بستم که او نیز پهلوانی خواهد شد گندی زد و حسرت دیدار یک قهرمان پهلوان را بر دل ما گذاشت .

و درانتها اگه تونستید ( این خاطره قشنگ ) رو هم از دکتر زیبا کلام درباره غلامرضا تختی بخونید .

 

 

پز عالی ، در واقع بسیار بسیار عالی !

نوشته شده در پنجشنبه هفدهم دی 1388 ساعت 10:57 شماره پست: 286

 

رفته بودیم خونه مهران . زنش برگشت گفت : «امروز خیلی ناراحتم بچه کلاش رو انداخت تو شومینه .» گفتم :« خب عیبی نداره . فقط یه کلاه بود دیگه .» با تغیر نگاهم کرد : «نه بابا یه کلاه چیه ؟ 50هزار تومن پولش رو داده بودیم .» چشمهام رو گشاد کردم :« چی 50هزار تومن کلاه بچه ؟!! » . زنش گردن چرخوند : «آره دیگه آلمانی بود با کرکهای موهر»

رفته بودیم خونه مهران . یه دوچرخه خوشگل و براق توی راهروشون بود . خانوم همسر گفت : «این مال کیه ؟» زنش گفت :« برای سهیل خریدیم . وقتی رفتیم بخریم مهران گفت بهترین و گرونترینش رو بخرین که کار کنه . همه دوچرخه ها 100هزار تومن بود ما اینو 300هزار تومن خریدیم ! خوبه؟!»

رفته بودیم خونه مهران  . مهران به من می گه : «رگبار من دارم یه سفر می رم انگلیس دوربین فیلم برداری ات رو بهم قرض می دی ؟ » گفتم :« چرا که نه ؟ مبارکه برای چی داری می ری ؟ » گفت : « می رم مجردی یه دوری تو اروپا بزنم !» پایش رو می اندازه رو پاش و یواشکی میگه :« شاید هلند هم رفتم !»

رفته بودیم خونه مهران . پوتینم رو جلوی در درآوردم . مهران نگاهی به پوتین کرد : «به به برای خودت خرج کردی .» رفتیم تو نشستیم . گفتم :« نه بابا ارزون خریدم . 30تومان » چایی رو از دست زنش گرفت گذاشت روی میز : « من که این بوتم رو خریدم 300 تومن . اصل کاترپیلاره .» چای رو برداشتم : « بله ... اطلاع دارم همه چیز تو مارک داره . فقط از مارک شورتت خبر ندارم !» 

رفته بودیم خونه مهران  . می بینم که یه کاناپه خیلی شیک گذاشته جلوی تلویزیونش . خانوم همسر گفت : «به به مبارکه کی خریدین ؟ » زنش گفت : «چندروز قبل . » گفتم : «خیلی حسابیه چند در اومده ؟ 3میلیون تومن ؟! چی ؟! همین یه دونه سه میلیون تومن؟! » مهران اومد جلو : «آره پس چی ؟ ترکه دست بکش به پارچه اش . بشین ببین 4 ساعتم روش بشینی خسته ات نمیکنه .» زنش گفت : « البته نصفش رو دادیم بقیه اش قسطی !»

رفته بودم خونه مهران . زن و بچه اش نبودند . کاغذی را برده بودم تا امضا کند . امضا کرد . دم در گفت : «به نظرت ماشین چی بخرم ؟» کاغذ رو چپاندم توی کیفم : «چه می دونم هر چی دوست داری . چقدری پول داری ؟» . گفت :«7ملیونی میتونم جور کنم .» گفتم :«خب باید پراید بخری » گفت : «نه پراید دوست ندارم . 206 صفر چطوره ؟»  خندیدم: «با 7میلیون ؟» شانه بالا انداخت «مهم نیست لیزینگ می کنم .» گفتم : «خاک تو سرت نکنن قرض می کنی ماشین مدل بالا بخری؟! »

خب شما خواننده عزیز می تونی حدس بزنی آقا مهران چه خونه ای داره و چه در آمدی ؟ باید حسابی بالا باشه دیگه . نه ؟!

.

.

ولی متاسفانه حدستون کاملا غلطه . جالبه که بدونین این آقا مهران ما ، بعد از جندین و چند سال زندگی مشترک در حالی که هنوز مستاجره و هر سال به خاطر بالا بردن اجاره توسط صاحبخانه ها مجبوره از یه خونه به یه خونه بدتر یا تو محله پایینتر بره و به علاوه این که کار و بار و درآمد ثابتی هم نداره ُ ولی مطابق آدمی زندگی می کنه که 10برابر ایشون درآمد و امکانات داره و همیشه هم در حال آه و ناله است که چرا من نمی تونم بعد از سال ها زندگی حداقل یه خونه تو این مملکت بخرم ؟!!! 

 

رادیو رگبار - نوزدهم زمستان 88

نوشته شده در شنبه نوزدهم دی 1388 ساعت 13:5 شماره پست: 287

 

خانم ها و آقایان ، دخترها و پسرها ، شنوندگان عزیز

اولین روز هفته رو با رادیو رگبار شروع کردید. نوزدهمین روز زمستان است و هوای زمستانی آرام آرام خودش را نشان خواهد داد و از گرمای غیر طبیعی این فصل کم خواهد شد . به نظر ما هرچیزی وقتی خوب است که در جای خود باشد . وقت تابستان هوا گرم باشد و وقت زمستان سرد . 

××××

با یک خبر بامزه شروع می کنیم ، بالاخره برای چلسی دختر هیلاری وبیل کلینتون خواستگار پیدا شد . چند روز قبل که هیلاری به کنیا سفر کرده بود یک فروشنده کنیایی در حضور همه  از چلسی خواستگاری کرد !! او به هیلاری گفت : حاضرم 40 بز و 20 گاو مهر دخترت کنم. آن را به یکباره پرداخت خواهم کرد. او در گفتگو با شبکه خبری CNN در این باره گفته: "چلسی کلینتون" دختری زیبا و نیک دل است. من تا بحال او را از نزدیک ندیده‌ام اما او و خانواده‌اش را دوست دارم و این خانواده را خانواده‌ای خوشبخت می‌دانم. سال‌های بسیار زیادی انتظار کشیده‌ام تا با "چلسی" دیدار کنم و به او بگویم که دوستش دارم . البته باید دید که چلسی می تواند با هوو کنار بیاید یا نه ؟چون این آقای خواستگار سه سال پیش با همسر اول خود که از هموطنانش است، ازدواج کردو البته گفته : همسرم با ازدواج مجدد من به هیچ وجه مخالف نیست، مخصوصا با دختر "کلینتون".   مادر عروس هم در واکنشی جالب گفته : پسرم من که تصمیم گیرنده نیستم. "چلسی" دختر بزرگ و مستقلی است. پیشنهاد شما را به او خواهم گفت. تصمیم با خود اوست !

 

 ××××

 از عالم پزشکی خبری داریم که زندگی ماشینی کنونی نسل جدید را چاق تر و شکمها را برجسته تر کرده اما متاسفانه 90 درصد مردم از خطرات مربوط به داشتن چربی اضافه دور کمر آگاهی ندارند. اکثر آنها نمی دانند که دور کمر پهن یکی از نشانه های انباشت یک نوع چربی خطرناک در اطراف ارگان های داخلی بدن است.  خطر چربی درونی به انتشار پروتئین ها و هورمون هایی مربوط می شود که می توانند باعث التهاب و در نتیجه آسیب دیدن سرخرگ ها شده و وارد کبد شوند - مشکلی که بر نحوه تجزیه قند و چربی در بدن اثر می گذارد. و متاسفانه تنها یک چهارم کسانی که از آنها در این مورد سوال شد تصور می کردند که داشتن اضافه وزن می تواند خطری برای سلامتی در دراز مدت باشد. تحقیقات نشان داده است که اندازه دور کمر یکی از علائم قابل اعتماد دایر بر وجود چربی درونی و در نتیجه نشانه خطرات مربوط به اضافه وزن همچون دیابت نوع دو است. پس لطفا اگر شکم گنده و کمر گنده دارید از همین امروز جهت وزن کم کردن و ورزشهای مخصوص کوچک کردن کمر و شکم را شروع نمایید . البته شروع نموده و قطع هم نکنید لطفا !

 

 ××××

شنیده شده است سید حسن خمینی و سایر اعضای خانواده امام تصمیم گرفته اند در حرکت اعتراض گونه، ایران را ترک و به نجف اشرف عزیمت کنند و این تصمیم را با تعدادی از نزدیکان خود در میان گذاشته اند.البته این که می خواهند بطور دائم به عراق مهاجرت کنند یا صرفا یک تصمیم کوتاه مدت و مقطعی است هنوز معلوم نیست . گفته می شود حمله اخیر جمعی به حسینیه جماران در هنگام سخنرانی سید محمد خاتمی، یکی از دلایل رنجش شدید ایشان است . او  بعد از انتخابات خرداد 88 ، در بسیاری از مراسمات رسمی در حرم امام غایب بود.مراسم سنتی شبهای احیاء و محرم نیز امسال در حرم امام خمینی (که سید حسین خمینی تولیت آن را برعهده دارد) برگزار نشد.بر اساس این گزارش، برخی از چهره های شاخص جریان اصولگرا و اصلاح طلب که از این تصمیم مطلع شده اند، از سیدحسن خمینی خواسته اند در تصمیم خود تجدیدنظر کند و تلاش دارند کدورت های ایجاد شده را برطرف کنند.

 

 ××××

 عالم سینما نیز امروز سهمی در خبرهای ما دارد . فیلم خصوصی ای که سه سال قبل زندگی و سرنوشت زهرا امیر ابراهیمی را به کل عوض کرد ظاهرا هنوز از ذهن بعضی افراد خارج نشده است . زهرا خانم همان موقع ها در یک فیلم سینمایی با مضمون به اصلاح ارزشی به کارگردانی مجتبی راعی ، نقش کوتاهی در حد چند دقیقه بازی کرده بود ولی فیلم را به کل ممنوع النمایش کرده بودند . اخیرا مسئولین به این نتیجه رسیده بودن که خب مانعی ندارد که فیلم نمایش داده شود که سایت جهان نیوز با ذوق زدگی تمام خبری را کار کرده با عنوان فیلم زهرا امیر ابراهیمی ! مجوز اکران می گیرد و جالب این جاست که زهرا فقط صجنه های کوتاهی از فیلم را بازی کرده و فیلم قاعدتا نباید فیلم ایشان باشد ، ولی آقای خبرگزاری ، فیلم را به کل به وی نسبت داده است تا خبرش جذاب تر شود .

متاسفانه آن جریان حقایق هولناکی را از خوی جامعه ما نشان داد که چقدر تشنه دانستن روابط خصوصی پشت پرده اشخاص است و حال اگر آن شخص ، معروف و زن هم باشد که فبها  و نبود در ایران کسی که ، آن فیلم خصوصی را ندیده باشد . گفتنی است که زهرا امیرابراهیمی 28ساله اکنون در فرانسه سکنی گزیده است و در فیلم «زنان بدون مردان» ساخته شیرین نشاط و تاتر جنجالی «رویای طاهرگان خاموش» به همراه شبنم طلوعی به ایفای نقش پرداخته است. او در عکاسی نیز فعال است.

 ××××

 

 شهید صدام حسین؟!!! 

نامگذاری یک خیابان اصلی در یکی از شهرهای اردن به نام "شهید صدام حسین" با واکنش هاش شدید رسمی و مردمی تعدادی از کشورها از جمله کویت و عراق مواجه شده است.  هنوز جمهوری اسلامی واکنشی نشان نداده است . این تصمیم که با موجی از واکنش های اعتراضی همراه بوده است موجب شد تا نمایندگان مجلس اردن این تصمیم دولت اردن را فتنه انگیز بخوانند. از سوی دیگر تشکل های سیاسی و افراد و احزاب محتلف عراق نیز این حرکت را محکوم کرده اند و مجلس اعلای عراق به رهبری عمار حکیم نیز خواستار قطع فوری روابط عراق با اردن شده است.  البته گفتنی است که اردن همواره روابط نزدیکی با صدام حسین داشت و بعد از سقوط صدام نیز به اعضای خانواده وی با توجیه آنچه که "دلایل انسانی" توصیف کرده بود، پناهندگی داده است .

 

 ××××

خب شنوندگان عزیز ، به انتهای برنامه این هفته رسیدیم . از هفته بعد بخ تلفنهای شما نیز جوابهای مقتضی خواهیم داد . به ما تلفن بزنید و ما را از نقطه نظرات خود درباره موضوعات روز آگاه کنید .

فرکانس برنامه روی ستلیات بلاگفا / طول موج کوتاه دبلیو دبیلو دبلیو  دات رگبارها دات بلاگفا دات کام  می باشد . وعده ما هفته آینده با خبرهای داغ و جالب از رادیو رگبار  . زمستان خوب و پربرفی را در پیش رو داشته باشید .خدانگهدار !

 

 

7 ، عدد مهمی است . باور بفرمایید !

نوشته شده در یکشنبه بیستم دی 1388 ساعت 10:6 شماره پست: 288

 

عرضم به حضور انور با سعادت تون بکنم که دیروز هفتمین سالگرد ازدواج من و خانوم همسر بود . اصلا از اول این هفت خیلی نقش مهمی تو زندگی ما داشت . از مهریه خانوم همسر که  7صد جلد کتاب و 7 تاد شاخه گل بود بگیر تا مثلا 7 شهر عشق را عطار گشت و ترشی 7بیجار و 7کچلون و 7آسمان و 7طبقه بهشت و جهنم ، 7 سین و 7 خوان رستم و کلی 7 دیگه که ریخته توی مملکت ما که مشخص می کنه که این 7 خیلی برای ایرانی ها عدد ارزشمندیه ها !

حالا هم که 7سال از شروع زندگی مشترک ما گذشت و ما هم خب خواستیم یه برنامه ای داشته باشیم دیگه . البته اول تو فکر بودیم که یه جشن سالگرد خودمونی ای بگیریم و عده ای رو هم دعوت کنیم ولی خب امکان پذیر نشد و تصمیم گرفتیم که سه تایی ( من ، خانوم همسر و بنیامین ) یه برنامه جالب و هیجان انگیز دیگه ای داشته باشیم .

می دونین چی جالب بود ؟ و شاید هم ناجالب ؟ اون این بود که هرچی فکر کردیم که تو تهران به این بزرگی و پایتختی چه مکان مناسبی هست که بشه مدتی برای سالگرد ازدواج وقت گذروند عقلمون به هیچ جا قد نداد . فقط ذهن می رفت سمت رستوران و فست فود و باز هم رستوران که بریم بگیریم یه جا بشینیم و یه لقمه بندازیم توی حندق بلا و برگردیم بیاییم خونمون . تازه همون رستوران هم به درد ما نمی خورد . خب وقتی با یه پسر 3 سال و نیمه بری یه جا چقدر می تونی آروم بشینی ؟ فوقش یه ربع . بعد باید هی بگی نکن ،دست نزن ، نرو اون طرف ، نشکنه ( لیوان رو مثلا ) . نه دانسینگی هست ، نه کافه ای که یه آوازی توش بخونن و بساط لهو و لعبی بر پا باشه ، چه می دونم نه نایت کلابی ، اصلا هیچ جا نداریم . بعد گفتم زودتر می رم خونه می ریم با تله کابین توچال بالا که اونم بسته بود و پوزمون خورد .

دیگه من هم دست از پا درازتر وقتی عصر برگشتم خونه که خانوم همسر گفت بهترین جا که می شه رفت با بچه ، اینه که بریم شهر بازی سرزمین عجایب که هم مسقفه و هم میشه مدتی توش وقت گذرونی کرد و بنیامین هم سرگرم میشه . خب ما هم دیشب رفتیم اونجا  و مقادیر معتانبهی پول خرج کردیم که هم بنیامین بازی کنه و هم خودمون هم یواشکی بعضی از بازی ها رو انجام دادیم . اون وسط مسطا ، من از فرصتی استفاده کردم و کادوی خانوم همسر رو بهش دادم که یک DVD MAN بود و کادوی خودم رو گرفتم که یک سری از CDهای همایون شجریان بود . وقتی هم رفتیم برای شام خوردن خوشبختانه بنیامین اینقدر خسته شده بود که مثل آقاها گرفت نشست روی صندلیش و تا آخرش تکون نخورد و ناگفته نماند که ما هم چون او خسته بودیم و وقتی شب به خونه برگشتیم هر سه تایی مثل بچه های خوب و مودب ، راس ساعت 10 خواب خواب بودیم .

 

 

فرشته مرگ !

نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم دی 1388 ساعت 13:46 شماره پست: 289

 

تو پست قبلی که از مزایای عدد 7و ارتباطش با عروسی و زندگیمون گفتم یاد یه موضوعی افتادم که واقعا ( به معنی واقعی کلمه ) به عدد 7ربط داشت . عرضم به حضور سرورای خودم که من و خانوم همسر اواخر تیر ماه عقد کرده بودیم و نیت این رو داشتیم که تو مهر (برج ۷ !!) هم یه عروسی خوبی بگیریم توی باغی جایی . تو زمانی که نه هوا گرم باشه ونه سرد و مهمونها هم بتونن برای نشستن و لهو لعب از فضای آزاد استفاده کنن . اما ... اما ... و اما صد اما  که چرخ فلک یه چیز دیگه بود و جوردیگه ای می خواست .

ما که عقد کردیم ، هنوز دوهفته نگذشته بود که یکی از فامیلهای خانوم همسر فوت کرد .ای داد بی داد ، فامیلی که نسبتش نزدیک بود و خواه ناخواه برنامه ازدواج ما از مهر عقب تر رفت و بزرگای قوم به ما گفتن که اقلا سه ماهی صبر کنین بعد مراسم جشن و پایکوبی بگیرین . خب ما هم بچه های خوب و ناچار حرف گوش کنی بودیم ، از مهر انداختیم به آبان . هنوز آبان نیومده بود که این دفعه یکی از فامیلهای ما فوت کرد و طبیعتا باز هم نمی تونستیم عروسی بگیریم و عروسی افتاد عقب تر . چهلم اون فامیل که گذشت و داشتیم برنامه ریزی می کردیم برای مراسم عروسی ،باز یکی دیگه از فامیلهای ما فوت کرد و باز هم چهلم سومی نشده بود چهارمین فامیل ما فوت کرد !

دیگه همه با ترس به ما نگاه می کردند که نکنه اینا عقد کردند نسلمون داره منقرض میشه ؟ چهلم این فامیل که گذشت ماه رمضون بود و نمیشد عروسی بگیری . یه شبی اواخر ماه رمضون ، خانوم همسر با پدر مادرش اومدن خونه ما و بعد از صحبتهای مختلف دیگه قرار شد که بعد از عید فطر عروسی رو بگیریم و زمانش رو به اصطلاح فیکس کردیم . ولی فردا صبح زود به ما زنگ زدند که یکی دیگه از فامیلها ( پنجمین فامیل ) هم فوت کرد ! ترس و وحشت عمومی تمام اقوام رو فرا گرفته بود . من هم دیگه این قدر بهشت زهرا و قبرستون رفته بودم حوصله ام سر رفته بود .

البته ما خودمون هم مونده بودیم چی کار باید بکنیم ؟! عروسی بگیریم ؟ بریم سر خونه مون بعد بگیریم ؟ اصلا عروسی نگیریم؟ حساب کتاب کردیم که اگه چهلم این آخری هم تموم شده می تونیم تو اواخر دی عروسی رو بگیریم و قالش کنده بشه . نوزدهم رو جور کردیم و به همه کارت دعوت دادیم و صندلی و کارت عروسی و آشپز و داربست برای پوشوندن حیاط و غیره غیره و دیگه خیال جفتمون و بقیه فامیل هم داشت راحت می شد که یک هفته مونده بود به عروسی ششمین نفر هم از فامیل ما فوت کرد !

باورتون نمیشه ؟ راست می گم به جون خودم . اصلا مونده بودیم چی کار کنیم ؟! من که خودم رسما از این همه مرگ و میر لجم گرفته بود و بد بیراه به اموات و جناب عزرائیل می فرستادم که چه وقت مردن بود آخه ؟ ولی دیگه هم این ششمی فامیل کمی دورتری بود و هم دیگه از شل کن و سفت کن های بسیار ما ،پدر و مادر ما راضی شدند که عروسی رو به هر حال بگیرن و فوقش اونا رو مطلع نکنیم .

اینا رو داشته باشین که کارهای عروسی و مراسم جشن به سرعت آماده می شد و قرار بود 19دی که پنجشنبه هم بود عروسی ما بالاخره برگزار بشه و چهارشنبه وسائل و تجهیزات رو هم آورده بودند خونه و داشتند داربست می زدند و خدمه هم وسایلشون رو آورده بود که ناگهان زنگ تلفن خونه به صدا در اومد و اطلاع دادند که یکی دیگه از اقوام (7مین نفر )  هم فوت شده !!! حالا از شانس بد این فامیل هم به نسبت نزدیک بود و نمیشد زیرسیبیلی در کرد . اصلا برای خانوم همسر غیر قابل باور بود و فکر می کرد که دارم شوخی می کنم . ولی خب خوشبختانه دخترهمون مرحوم که الهی نور به قبرش بباره اومد و گفت شما به هر طریق شده باید این مراسم رو بگیرین . نمیشه که این جوری . شما همه رو دعوت کردین و تدارک دیدین . پدر من هم راضی است و دوست داشت که مراسم انجام بشه . شاید هم بقیه هلش داده بودن جلو که برو بهشون بگو زودتر عروسیشون رو بگین تموم شه . دیگه کسی تو فامیل نمونده ها !

بالاخره با مرحمت این خانوم ، ما بعد از به قتل رسوندن 7 نفر از قوم و خویش ها تونستیم عروسی بگیریم و بریم سر خونه و زندگیمون . و خوشبختانه بعد از عروسی ما دیگه تا سالهای سال  هیچ کس دیگه ای از فامیل نمرد !   هورا !!!!

 

 

توپخونه یا امام خمینی (ره) ؟!

نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم دی 1388 ساعت 9:49 شماره پست: 290

 

چند روز قبل اومدن و اسم کوچه مارو عوض کردند . کل کوچه های خیابون ما اسامی گلها رو خودشون داشتند . یعنی کوچه های خیابون ما از نسترن یک شروع می شد تا نسترن 12 و خیابون بالایی هم از رز یک شروع می شد تا رز 8 . هم اسمها زیبا بودند و هم پیدا کردنشون برای یه آدم جدید راحت بود یه چیزی در حد باقلوا  .

ولی اومدند نمی دونم اسم یه کسی رو که ظاهرا شهید بوده گذاشتن رو کوچه ما  و چند تا در میون کوچه ها رو همین جوری بی هویت کردند و رفتند . اصلا مگه الان هنوز تو جبهه ها جنگه و شهید داریم هنوز ؟ هویت کوچه هایی که بالای 20ساله همین اسم رو دارند ،عوض کردند و رفتند ، به راحتی آب خوردن .

این اسمای قدیم و جدید خیابونا و میدونا که گفته میشن منو یاد اون لطیفه ای میاندازن که یه بنده خدای عرب خوزستانی ، سالها بود از قبل از انقلاب به تهران نیومده بود و حالا که اومده بود ، فقط اسم قدیم خیابون ها رو بلد بود و طبیعتا وقتی هم می خواست تاکسی سوار شه ، بلند داد می زد مثلا فوزیه که مامورا می گرفتنش و بهش می گفتن که فوزیه مال قبل از انقلاب بود و والان عوض شده و بار دیگه مثلا می خواست تاکسی بگیره و داد می زد شاهرضا که باز همون مامورا با عصبانیت بهش می گفتن اسم اینجا شده انقلاب و بار سوم که اسم خیابونی رو اشتباه می گه همن مامورا ( چه بدشانس بوده این بنده خدا که همش با همون مامورا تو تهران به این گل گشادی مواجه می شده !!) با عصبانیت به نیت دستگیریش میان و بازرسی بدنی اش می کنند و دستشون می خوره به چیز ! آقا . یکیشون با خشونت میگه که این چیه این جا بستی ؟ طرف با ترس و لرز می گه : «والا وولک تا قبل از انقلاب اسمش چیز ! بود . الان رو نمی دونم چی شده . خود شما بگین !!»

یه موقعی که انقلاب پیروز شد و رژیم شاه رفت اسم خیلی از خیابونها عوض شد بعضیهاش خب نمی شد بمونه مثلا خیابون شاهرضا که بعدا شد خیابون انقلاب ، یا خیابون پهلوی که اول شد مصدق و بعد دوباره عوضش کردند به ولی عصر ، یا سلطنت آباد که بعد شد پاسداران ، یا فوزیه ( زن اول شاه ) که شد امام حسین ؛ با خیابون فرح ( زن سوم شاه ) که به سهروردی تغییر نام داد . خب اینها نشانه های رژیم گذشته بودند که برای اکثریت مردم ، موندنشون قابل تحمل نبود .

ولی فلسفه تغییر نام خیلی از خیابونها مشخص نبوده و نیست . مثلا چرا باید اسم خیابون جردن عوض می شد ؟ (دکتر مارتین جردنی که موسس و رئیس کالج و دبیرستان البرز بود و ایران را وطن دوم خود می‌‌نامید ). چرا باید اسم میدون توپخانه ( که از دوره قاجار در آن توپ هایی نصب بود و در زمان سحر و افطار و اعیاد در میشدند) و بیش از صد سال از مسما کردنش به این نام می گذشت عوض بشه ؟ چرا باید خیابون کوروش تغییر نام میداد ؟ ( مگه خودتون نمی گین در قرآن از کوروش به عنوان پادشاهی دادگر نام برده شده ؟) چرا باید اسم نیاوران رو عوض می کردید ؟ اسم خیابون سپه چه ایرادی داشت ؟ اینا هویتهای یه شهر بودند . یا خیابون گیشا رو گذاشتین کوی نصر .

دوست دارم بیاین تو همون محلات ببینین کی اسم بعدی اینها رو می گه ؟ یه جورایی تو اسم گذاری خیابونها هم دو رو شدیم انگار . اسم رو دیوار یه چیز دیگه است ها . اونوقت طرف صاف تو چشمت نگاه می کنه و اسم قبلی رو می گه ( یه جورایی حکایت تیم فوتبال پرسپولیس و اسمی که به زور روش گذاشتن ،پیروزی . کی میگه ما پیروزی ای هستیم آخه ؟!) حالا این خیابونها و میادینی بود که من الان حضور ذهن داشتم  . شما هم می تونین مثالهای دیگهای ذکر کنین ، روشن شیم؟

البته همیشه جای شکر باقیه ها . باز خدا باباشونو بیامرزه که اسم خیابونهای مولوی ، سعدی ، فردوسی ، حافظ رو عوض نکردند !!

 

 

رادیو رگبار -بیست و هفتم زمستان 88

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم دی 1388 ساعت 10:25 شماره پست: 291

 

خانم ها و آقایان ، دخترها و پسرها ، کلا شنوندگان عزیز

به همه شما سلام و درود می فرستیم و آرزوی شادی و نشاط را برایتان داریم . در ابتدای هفته بارش مختصری داشتیم که کمی اول صبح در اولین روز هفته را تر و تازه کرد . هوای تازه ای برای همه هموطنان می طلبیم . از امروز در انتهای برنامه چند تا از تلفنهای شما را پخش خواهیم کرد

با اولین خبر خوش شروع می کنیم  .اگر در زنده بودن زیاد راحت نبودید غمین نباشید که در زمان مرگ راحتی و رنگهای شاد و آرام بخش به شما روی خواهند کرد که مدیر عامل بهشت زهرا گفته است : در آینده نزدیک اجساد آقایان با تابوت سبز و اجساد خانم‌ها با تابوت آبی حمل می‌شود. البته فعلا جنازه‌ها با برانکارد به محل دفن منتقل می‌شوند. جنس تابوت‌های آینده از فایبرگلاس و قابل شست‌وشو است. به پیمانکارها هم  پیشنهاد داده‌ایم تا جنازه‌ها را با بنز ، فولکس یا تویوتا حمل کنند تا مرده‌ها با کلاس شوند که این کار نوعی احترام گذاشتن به مرده است.

مدیر عامل بهشت زهرا افزوده : تغییری هم در هزینه‌ها ایجاد نکرده‌ایم. هر قبر برای شهرداری تهران 2 میلیون و 200 هزار تومان هزینه دارد، اما هیچ رقمی از بستگان متوفی دریافت نمی‌شود. فقط شهرداری 60 هزار تومان دریافت می‌کند و بقیه ‌پول یارانه‌ای است که برای مردن در نظر گرفته‌ایم. اگر کسی استطاعت مالی نداشته باشد همین رقم نیز از آنها دریافت نمی‌شود. پس ملاحظه می کنید که همه گونه رفاه برای بعد از مرگ شما در حال فراهم شدن است . خدا همه را بیامرزد!

 

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

اینروزها سریال زیبای لاست حتی کاخ سفید را هم به خود مشغول کرده است . کاخ سفید اعلام کرده بود  که سخنرانی باراک اوباما رییس‌جمهور آمریکا وقفه‌ای در پخش سری پایانی یکی از اپیزود‌های سریال «لاست» ایجاد نمی‌کند.  در پی ابراز نگرانی علاقه‌مندان سریال «لاست» از همزمانی پخش سخنرانی باراک اوباما با پخش قسمت اول از سری آخر این مجموعه  ، مسؤولان کاخ سفید اطمینان دادند که وقفه‌ای در پخش سریال «لاست» ایجاد نمی‌شود.

رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید ضمن اطمینان‌دادن به مخاطبان خاطرنشان کرد: نمی‌توانم عاقبت سناریویی را پیش‌بینی کنم که در آن میلیون‌ها بیننده به‌دلیل صحبت‌های رییس‌جمهور کشورشان از تماشای سریال مورد علاقه‌ی خود باز می‌مانند!

 


××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

 

یک خبر هنری دیگر هم داریم و آن این که با این که جشنواره دولتی فیلم فجر تا چند روز دیگر شروع میشود اما هنوز داور ندارد . فاطمه گودرزی بازیگر سینما هم داوری جشنواره فیلم فجر را نپذیرفت. قبلا هم  اصغر فرهادی و عزت الله انتظامی از پذیرش داوری جشنواره فجر خودداری کرده بودند . انتظامی گفته که به دلیل بیماری از پذیرش داوری خودداری کرده  و فرهادی هم دلیلی را برای عدم پذیرش داوری ذکر نکرد. فاطمه گودرزی هم گفته که به دلیل مسافرت نمی توانم داوری را بپذیرم اما امیدوارم داوری های خوبی در این دوره از جشنواره داشته باشیم.  

مسئولین در دقایق 90 دست به دامان افراد دیگری هم شده اند از جمله  ابوالقاسم طالبی، محسن علی اکبری، فرهاد توحیدی و سیروس الوند . اما در این میان تنها ابوالقاسم طالبی از پذیرش مسوولیت داوری سخن گفته است و این موضوع را تایید کرده است.

 

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

 

خبری جالب هم از ترکیه داریم  . ترکیه این روزها به یک بازیگر جالب در عرصه سیاست تبدیل شده . چند روز قبل  اسرائیل که از یک سریال تلویزیونی که در ترکیه نمایش داده می شود ناراحت بود سفیر ترکیه را جهت ادای توضیحات احضار کرد و برای تحقیر ترکیه ، او را روی یک صندلی کوتاه تر نشاند. ترکیه خواستار عذرخواهی شده بود . ترکها گفته اند اسرائیلیها باید از ما عذر خواهی کنند و به ضوابط حاکم بر شئون دیپلماتیک احترام بگذارد .

تصاویر نشان می دهد که آن مقام اسرائیلی خبرنگاران را ترغیب می کند که نشان دهند سفیر ترکیه روی یک مبل کوتاه نشانده شده است، درحالی که مقام های اسرائیلی روی صندلی های بسیار بلندتری نشسته اند .او همچنین به زبان عبری اشاره می کند که "تنها یک پرچم اینجاست" و اینکه "ما لبخند به لب نداریم." او به رویترز گفت : "با توجه به تحریکات مکرر بازیگران در ترکیه، از لحاظ تاکتیک های موجود دیپلماتیک این حداقل کاری بود که باید می کردیم."

و جالب این جا بود که این تاکتیک دیپلماتیک ! اسرائیل بلافاصله و در اثر فشار ترکیه خنثی و مجبور به عذر خواهی رسمی از آنکارا شدند .

 

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

 

آخرین خبر ما مربوط به اسامه بن لادن است که به قولی نقش زبل خان را بازی می کند . بن لادن این جا ، بن لادن اونجا ، بن لادن همه جا . مردی که 9سال است از دست آمریکای ابرقدرت در حال فرار است و گوشه انگشت هیچ آمریکایی تا به حال به نوک عبای او هم نرسیده است . دیروز وزارت خارجه آمریکا عکس‌هایی منتشر کرده که پس از تغییرات دیجیتالی تصویر احتمالی اسامه بن لادن را در سن 52 سالگی نشان می‌دهد. این وزارتخانه از تصویر آرشیوی سال 1998 استفاده کرده تا یک دهه سالخوردگی و تغییرات احتمالی ریش اسامه بن لادن را نمایش دهد.

 

×××××××××××××××××××

 

حالا به چند تلفن وارده می پردازیم  

-الو رگبار ؟ / بله بفرمایید / می خواستم از شهریار علی دایی تشکرکنم و بگویم که از باخت 4 بر 1 به شاهین بوهشر ناراحت نباش . شما بهترین مربی تو تاریخ پرسپولیس بودی و هستی و خواهی بود . به حرف هیشکی هم گوش نکن / خودتونو معرفی می کنین ؟ / جاسم هستم از طرفدارای شاهین بوشهر!

-الو رگبار ؟ / بله بفرمایید/ آقا این که یک مسئولی گفته اند خط فقر 700هزار تومان است و مسئول دیگری گفته اند 400 هزار تومان ، ما دچار ابهاماتی شده ایم  که کدام درست است . می خواستم لطف کنند و توضیح بدهند / حالا شما می خواهی بدانی که چه بشود؟ / راستش ما با عیال شرط بندی کرده ایم که بنده می گویم ما فقط 200هزار تومان زیرخط فقریم و ایشان بنده را دائما تحقیر کرده و می گوید که نخیر نیم میلیون تومن زیرخط فقریم . جهت حفظ هویت شهروندی سوال می کنم .

-الو رگبار ؟ / بله بفرمایید / آقا ما متوجه شدیم که یه چیزی خورده بود تو سرمون یا یه چیزی خورده بودیم که این شعر مشعشع  همه چی آرومه ... من چقدر خوشبختم  رو تو این اوضاع و احوال خونده بودیم  / ببخشین شما ؟  /حمید طالب زاده هستم !

-الو رگبار ؟/ بله بفرمایید / من میخواستم تظلم خواهی کنم . می خواستم صدای من پخش بشه و اعلام بشه که من اونی نیستم که بعضی گفته اند /میشه شما خودتون رو معرفی کنین ؟ /اوه ببخشین ..من لوگوی روزنامه تهران امروز هستم که به من بهتون زدند که من زنی هستم در حال رقص ((لینک ) ). اما نیستم . من کسی هستم که از خستگی گرفته نشسته روی مبل !!

- الو رگبار ؟ / بله بفرمایین / اولا خواستم از شما تشکر کنم که به وسیله رسانه شما می تونیم با همه دنیا حرف بزنیم ! دوما می خواستم از مسئولین تشکغ کنم که اجازه دادند فیلم سینمایی شیرین ،از استاد کیارستمی 30دی از سینماها پخش بشه / عذر می خوام تا انجا که ما اطلاع داریم این فیلم قرار نیست در ایران پخش بشه بلکه در فرانسه .../ بله خودم میدونم ...خودم ساکن پاریس هستم ها ! 

 

×××××××××××××××××××××××××××××××××

خب شنوندگان عزیز ، به انتهای برنامه این هفته رسیدیم . به ما تلفن بزنید و ما را از نقطه نظرات خود درباره موضوعات روز آگاه کنید .

فرکانس برنامه روی ستلیات بلاگفا / طول موج کوتاه دبلیو دبیلو دبلیو  دات رگبارها دات بلاگفا دات کام  می باشد . وعده ما هفته آینده با خبرهای داغ و جالب از رادیو رگبار  . زمستان خوب و پربرفی را در پیش رو داشته باشید .خدانگهدار !

 

 

 

الدنگ خان !

نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم دی 1388 ساعت 18:10 شماره پست: 292

 

 هر داستانی از یه جا شروع میشه و داستان این رفیق قدیمی و گرمابه و گلستان و بزن و برقص و  شیطانی ها و مسجد و عبادات و بیابون و کوه ما کامران ، از اونجا شروع شد که به فکرافتاد که یللی تللی بسه و بهتره که اون هم مثل من و الباقی دوستان ، بره تو لونه . یه دختری رو دید و تا با خودش فکر می کرد که بد نیست که این دختر بشه زن من ، نشسته بود پای سفره ای به نام سفره عقد و بالای سرش جماعتی از نسوان و ضعفا ( جمع مکسر ضعیفه !)  ، قند می سائیدند و این دوست قدیمی و شفیق باید بله می گفت آن هم در بار اول ( سه بار مخصوص زوجه است البته ) . حالا تا این جاش همچین ایرادی نداره و خب بالاخره تنها خداوند است که تنهاست و همه چه دختر و چه پسر باید بروند و یه سر و همسری پیدا کنند و سر بروی یک بالش و جای دیگر بر جای دیگر نهند ( انشاالله که افکار نامناسب نداشته باشید !) و ما هم به عنوان دوستان کامران خوشحال بودیم که بالاخره این بچه هم کسی رو ست خودش پیدا کرد و تو سن سی و چند سالگی رفت خونه بخت .

اما و اما داستان این جوری ادامه پیدا می کنه که زهرا خانوم که زوجه این کامران گردن شکسته شده کلا و جزئا اهل معاشرت و مراوده و حشر و نشر نیست و حالا این که فقط با ماها نمی پره و یا این که کلا عزلت و چله نشینه رو نمی دونیم و فقط این مشخصه که از وقتی که این خانوم ، دست دوست ما رو گرفت ، گذشتن از دیوار چین ساده تر از حصاری است که دور خودش و دوست ما کشید .

حالا شاید عده ای از شمایان که جزء نسوان و بانوان شریف این جامعه هستید با خود گمان برید که نکنه ما ( همون دوستان و معاشرین کامران جان !) یک عده از اراذل و اوباش سابقه دار و کهریزک رفته ایم که خب زهرا خانوم هم حق داره جهت حفظ کیان خانواده همچین دلاوری ای بکنه و دست اجانب رو از خونه زندگی اش کوتاه کنه ، اما حاشا و کلا که چنین نیست که قاطبه دوستان رو آدمای با اصل و نسب و خانواده دار و تحصیل کرده و با پرنسیب دکتر و مهندس و نویسنده و شاعر تشکیل می دهند که بنده حقیر سراپا تقصیر ، بی کمالات ترین ایشانم .

چندین بار که با این کامران بدبخت تونستیم صحبتی کنیم و بخوایم که تو مهمونی ای بیاد و بریم خونشون و یا اونا بیان خونه ما ،  از هر 10بار 8بارش را پیچونده و  عز و جز کرده که من باید برم یه مراسمی و یه جورایی آدم رو تابونده و در رفته . این قدر خوشم میاد از شما نسوانایان (؟!) که زود هر چه درددل و ناخوشی و مشکل دارید سینه خود گشوده و می ریزید روی دایره . حتی دیدم و شنیدم که زنان متاهل درباره مشکلات رختخواب خود نیز با هم دیگر صحبت می کنند و راه حل می طلبند ! ولی بدی مرد جماعت اینه که اگه مرض موت هم بگیره ، لال مونی داره و صداش در نمیاد که چه مرگشه . مثلا اگه رفتارهای زنش و زندگی اش عیب و ایرادی داشته باشه هیچ وقت نمیاد راست و حسینی بریزه رو همون دایره تا شاید دوستای شفیقش بتونن راهی برای حلش پیدا کنند و یا این که حداقلش پیش خودشون بفهمند که چه موردی هست و باهاش کنار بیان .

حالا فکر نکنین این اتفاق فقط برای این بابا افتاده ها . درصد قابل توجهی از دوستی های قدیم من با دوستان قدیمی ام ، از ازدواجشون به این طرف ، یا از بین رفته یا کم رنگتر از قبل شده ، چون زن اون دوست ، طالب نبوده با یه سری آدم جدید معاشرت کنه و شوهره هم که اول کمی مقاومت کرده که بابا پاشو بیا بریم خونه مثلا رگبار . آدم خوبیه من می شناسمش . با خودش و زنش کلی رفتم مسافرت و جاهای باحال . ولی زنه که اصلا تو ان مودها نیست با حیله و قر و قمبیل و تهدید مرد رو منزوی می کنه تا فقط راه خونه پدر مادر و کس و کار خودش رو بلد باشه .

مرد بدبخت هم د رنهایت دستها رو به نشونه تسلیم بالا می بره ، تسلیم شده و قید گذشته خودش رو زده و شده یه آدم مکانیکی و بی هویت بیچاره .  جالب اینه که مثل معتادا که قبول ندارند معتادند ، اون هم خودش رو گول میزنه که نه اصلا مشکلی نیست که به این مشکل دچار شده و تا بتونه خودش رو گول می زنه . پس مرده وا می دهد و قید دوستان قدیم و صمیمی خود را می زند و سابقه دوستی سالیان سال در چشم به هم زدنی به کرشمه یک زن ، دود می شود و می رود هوا !

حالا اصلا چی شد که یاد این داستانا افتادم ؟ آهان قضیه این بود که چند روز قبل گفتم به این جنازه یه زنگی بزنم ببینم چی کار می کنه ؟ هنوز مرده است یا زنده ؟ که فهمیدم الدنگ خان دو ماهه که بابا شده و اصلا صداش رو هم در نیاورده بود . خداییش شما جای من بودین به یه همچین آدمی چی می گفتین ؟!! 

 

 

 

یکی به صد تا

نوشته شده در چهارشنبه سی ام دی 1388 ساعت 14:24 شماره پست: 293

 

30دی 76 ( دقیقا 12سال قبل توی همچین روزی  ) بود و خاتمی تازه رئیس جمهور ایران شده بود . تو روزنامه خوندم که امروز که سالگرد فوت مهندس بازرگانه ُ مراسمی جهت یاد و خاطره ایشون در حسینه ارشاد به همین مناسب هست و منم دست دوستی دیگه رو که تازه نامزد هم کرده بود ،گرفتم و با لباسهای پلو خوریش ( قرار بود شب بره خونه پدر مادر نامزدش ) دوتایی رفتیم حسینیه ارشاد . مراسم قرار بود از 4 تا 6 برگزار بشه که ما زودتر رسیده بودیم و دیدیم جمعیت زیادی توی خیابون شریعتی ولو هستند و درهای حسینه بسته است .

ما جمعیت رو رد کردیم و جلوی در رسیدیم که دیدیم چند نفر از برادرها درهای حسینه ارشاد روبه طور کاملا خودجوش بسته اند و اجازه ورود به کسی نمی دهند و حتی ما هم که زیادی نزدیک شده بودیم رو بازرسی بدنی کرده و کیفهامون رو گشتند و با تشر دور کردند . جمعیت هی بیشتر و بیشتر می شد و درها کماکان بسته مونده بود . یواش یواش جمعیت شروع به دادن یه سری شعارها کردند مثل درود بر مصدق ، درود بر خاتمی ، درود بر بازرگان .

و وقتی که دیدند که هیچی فایده نداره و درها باز نمیشه شعار دادند که : خاتمی ... خاتمی .... برس به فریاد ما ! ... تناسب این طرفی ها با اون طرفی ها ولی جالب بود . شاید بالغ بر 2هزار نفر بودیم به حدی که خیابون شریعتی کلا بند اومده بود و برادران مجموعا بیشتر از 20نفرنبودند ! اما گاهی که یکیشون به میان جمعیت هجوم می آورد که کسی رو که شعاری داده بود رو بگیره وتادیبش کنه ، جمعیت عین گله ای که گرگ بهش زده از هم می شکافت و همه فرار رو برقرار ترجیح می دادند .یعنی بارها دیدم که یه نفر از برادران  خودش رو می زد به میون اقلا 300 نفر آدم و همه اون 300 نفر (من هم تو همون ها بودم ) هم فرار می کردند . بعضی ها که از ترس فرار می کردن و می افتادند توی جوی های آب خیابون شریعتی ، از جمله این دوست تازه نامزد کرده ما که با لباسهای جینگول پینگول و موهای اونجوری ، افتاد توی جوی پر از گل ولای اول زمستون ( که مثل حالا هم نبود که هوا گرم باشه ) و از رویش هم کلی آدم هراسون رد شدندو قشنگ پرسش کردند . دیگه خودتون باید ریخت و قیافه و سرو وضع این بیچاره رو حدس بزنین . من که از خنده نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم . می خندیدم و اونم با عصبانیت و حرص به من نگاه می کرد و فکر می کرد که با این ریخت و قیافه آخه چجوری برم خونه نامزدم؟!!

بالاخره هم مراسم سالگرد فوت مهندس بازرگان برگزار نشد که نشد .