کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

امتحانات !!



آخه یکی بیاد بگه تو دیگه درس خوندنت چی بود ؟!!


هیچ چی دیگه من الان وسط امتحانام و از از فردا صبح  شروع میشن و 4 تاشون هم پشت سر هم هستن بی هیچ فاصله ای و من الان با گوشی موبایل این نوشته رو دارم می ذارم رو نت


و خواستم به این وسیله بگم که اولا ببخشین فعلا به کامنتاتون جواب نمیدم و ثانیا این که بازی وبلاگی جوگیریات امروز رو نمایی شد و بنده هم یکقطعه عکس ناقابل 4×6 اون جا دارم .


آرزومند دعای خیرتان هستم . رخصت



دوستان واقعی ما


این متن کوتاه و عالی برایم رسید و راستش خیلی به دلم نشست . دیدم حیفه که با شما دوستان عزیز رگباری هم در میانش نگذارم . نویسنده اش را نمی شناسم ولی ازش ممنونم.


آدم‌های امن، همان‌ها که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی... بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند میتوانی کنارشان احساس بودن کنی


اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمی‌پرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟
می‌گویند: چقدر قشنگه، بهت می‌آید، من عاشق این جنس ژاکتم.

از سفر که برگردی
نمی‌پرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چه‌قدر هزینه شد؟
می‌گویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟

ماشین تازه بخری
نمی‌پرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟
می‌گویند راحتی باهاش؟... خوبی این ماشین اینه که

دانشگاه قبول شوی
نمی‌پرسند کدام دانشگاه؟ شهریه‌اش چه قدره؟ وای چقدر دوره!
می‌گویند چه رشته‌ای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی.

مشغول کاری تازه‌ شوی
نمی‌پرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟
می‌گویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدم‌های خوبی هستند؟ این‌جور شغل‌ها جای پیشرفت دارد.

کسانی که فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی


زندگیت سرشار از دوستان امن



130 دقیقه در تنها یک سکانس



این روزها درگیر آمادگی پیدا کردن برای امتحانات پایان ترمم هستم و کمتر می تونم بیام و پست جونداری بذارم ولی دیشب با آشا و شوهرش و چندتا دیگه از دوستا فرصتی دست داد تا بریم و فیلم ماهی و گربه رو ببینیم و این قدر این فیلم من رو جذب خودش کرد که با خودم گفتم که حتما باید بیام و این جا ازش تعریف کنم تا علاقمندای سینمای ناب حتما برن و توی پرده عریض این اثر عالی رو تماشا کنند . وقتی ندارم برای توضیح و نقدش که بسیار حرفها برای گفتن داشتم از لوکیشین عالی ، از انتخاب عالی بازیگرا ، از بازی عالی بازیگرا ، از خیلی چیزای دیگه .


رخصت دوستان 


بازی جدید بابک اسحاقی


بابک اسحاقی رئیس همه بازی های وبلاگی وبلاگستان است و بارها بازی هایی تدارک دیده که جالب و خاطره انگیز بوده و من هم در یکی دوتایش شرکت کردم . برای این دفعه بازی جالبی تدارک دیده که عین متن نوشته اش را برایتان این جا آورده ام . نوشته :


خیلی به این فکر کردم که موضوع این بازی چه باشد که نه تکراری شده باشد و هم اینکه همه بتوانند در آن شرکت بکنند . دوست داشتم علاوه بر اینکه قرار است یک شب دور هم گل بگوییم و گل بشنفیم بازی ارزش هنری و آموزشی هم داشته باشد و چیزی به دانسته هایمان اضافه کند . از طرفی حضور تصویر شرکت کننده در بازی جذابیت بیشتری برای مخاطبان دارد و امکان آشنایی بیشتر با دوستان نادیده وبلاگی مهیا می شود و  از سوی دیگر خیلی ها در دنیای مجازی مایل به آشکار شدن هویت واقعی خودشان نیستند . با جمع بندی همه این مولفه ها رسیدم به این بازی :


 سلفی گرفتن با نماد های شهری


بازی به این ترتیب است که شما زحمت می کشید و با یکی از نمادهای شهری که در آن زندگی می کنید عکس سلفی می گیرید . یعنی علاوه بر اینکه خودتان در عکس هستید آن نماد نیز باید در عکس حضور پر رنگ داشته باشد . این نماد می تواند از مکان ها و بناهای مشهور شهر شما باشد از میدان آزادی و سی و سه پل و مقبره بوعلی سینا و حافظیه گرفته تا نمادهای خیلی ساده مثل تابلوی نام یک خیابان یا مجسمه قرار گرفته در پارک یا میدان یا گنبد یک امامزاده یا تابلوی یک فروشگاه و یا هر نماد دیگری به سلیقه و خلاقیت خودتان .
دوستانی هم که تمایل ندارند تصویرشان در عکس باشد باید محبت کنند روی کاغذ عبارت " بازی نمادهای شهری " را نوشته و این تصویر را در کادر مربوطه در کنار نماد مورد نظرشان قرار دهند .

شما تا ساعت 10 شب پنجشنبه 25/10/93 فرصت دارید تا عکس های خود را به این نشانی ایمیل ارسال کنید :

kiamehr.bastani@gmail.com

لطفا توضیحات کوتاهی در خصوص عکس خود در ایمیل ارسالی بنویسید مثلا چند خطی در توصیف یا معرفی نماد عکستان


به نظر من بازی خوب و قشنگی است و به یاد ماندنی هم می شود . خود من هم تصمیم به شرکت دارم. اگر شما دوستان عزیز کافه رگباری هم شرکت کنید مزید امتنان است .

فعلا رخصت

تا می توانید موسسه مالی غیر مجاز باز نمایید !


یکی از محاسن زندگی در ایران اینه که شما چیزای خارق العاده و شگفت انگیزی تو این مملکت می بینی که کلی شاد می شی و سرکیف میای . چیزایی که هیچ وقت فکر نمی کنی وجود داشته باشند ولی می فهمی وجود دارند و اسباب مسرت میشه .


مثلا شما این خبر رو بخون : آقای معاون بانک مرکزی گفته که 94هزار میلیارد تومن مردم دست 6 تا موسسه مالی غیر مجاز است و مقدار دیگری هم دست بقیه موسسات مالی غیر مجاز دیگه !


خب این اسباب شادی نداره ؟ شمایی که بخوای تو این شهر یه گوشه ای یه شغل کوچیکی راه بندازی ، چندین مامور، از شهرداری و اصناف و دارایی میان که شما مجوز داری یا نه و اگه نداشته باشی به طرفه العینی پلمبتون می کنن ،


اون وقت به راحتی آب خوردن چندین موسسه مالی که مجوز این کار رو نداشتند با صدها شعبه در سرتاسر کشور باز شدند و پول مردم از همه جا بی خبر رو می گیرن و هیچ نهاد و سازمانی ازشون نپرسیده که شما مجوز دارین یا نه ؟!!


ای خدا این حال خوب رو از این ملت نگیر !