کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

مهر 1390

بپا گازت نگیره !

نوشته شده در دوشنبه چهارم مهر 1390 ساعت 8:15 شماره پست: 543

 

می دانید که هر روز با مترو رفت و آمد می کنم . بیش از یک سال است که در تمام ایستگاههای مترو دستگاه های فروش خودکار بلیط کار گذاشتند که کار کردن با آنها فوق العاده ساده است. یعنی کسی که بی سواد هم باشد می تواند در عرض 10ثانیه ، پول بدهد و صفحه ای رو لمس کرده و بلیط بگیرد . فقط ۱۰ثانیه به همین سادگی .خیلی جالب است ؟ نه ؟

اما به عرضتان برسانم که از نظر شما شاید جالب باشد ولی از نظر قاطبه امت همیشه در صحنه این جور نیست و هیچ علاقه ای به این بلیط فروشهای خودکار نشان نمی دهند . آنها به شهادت عکسهای زیر که چند روز قبل گرفته ام حاضرند در صف های شلوغ ، حتی چندین دقیقه هم بایستند و اعصابشان از برخورد و درگیری با بقیه مردم و احیانا بلیط فروش خرد شود  ،اما نروند سراغ این دستگاهها. 

     

و جالب این جاست که فاصله این دوتا باهم ۲۰قدم هم نیست! ولی گویا مردم می ترسند دست بزنند به یک همچین چیزی و گازشان بگیرد ! آی ملت این تکنولوژی تکنولوژی که می گفتند موجودی مثل همین چیز است ها !

 ....

کامنت برگزیده

دارچین  گفته : رگبار جان این فرار مردم در استفاده از تکنولوژی جدید مخصوص ایران نیست و در همه جا شایع هست... چون اصولا آدم ها می ترسن که عادت های قبلی خودشون رو کنار بگذارن... به خاطر همین در خیلی از کشورها برای رواج دادن استفاده از تکنولوژی هایی مثل این دستگاه ماموری رو اون جا میذارن که به جای افراد تازه کار براشون مثلا بلیط تهیه کنه یا این که تشویقشون کنه که از دستگاه استفاده کنن .

 

 

فصل انتظار

نوشته شده در یکشنبه سوم مهر 1390 ساعت 11:3 شماره پست: 549

 

لیدیز اند جمتلمن ، آقایان  و خانمها ، سروران ارجمند

این جانب مسیو رگبار در ابتدای این نوشته فرا رسیدن فصل پاییز ، فصل رنگها و شاعرانگی ها ، آغاز نیمه دوم سال خورشیدی ،فصل بازگشایی مدارس و دانشگاه ها و تعلیم و تعلم را را خدمت شما خوانندگان معزز تبریک عرض نموده و آرزو می کنم که نیمه دوم بسیار شاد و پرباری داشته باشید به حدی که بتوانید به نیمه اول بگویید زکی!

عارضم به حضور منورتان که بله دیگه ، بالاخره سونوگرافی جواب داد و معلوم شده که بنیامین داره برادردار می شه و ما هم قراره به زودی خونه ای رو با دوتا پسر شیطون بچرخونیم . حالا که نتیجه معلوم شده فکر می کنم که داشتن برادر و یه همجنس برای بنیامین خیلی بهتره و بهتر می تونن با هم ارتباط برقرار کنن . من که خودم برادر نداشتم و نمی دونم برادر داری چه جوریه و چه مزه ای می ده  اما فکر کنم مزه خوبی بده .

در پایان همه شما را به ایزد توانا می سپارم . من رفتم .

....

کامنت برگزیده

ستاره  گفته : وااااااااااااای ... مبارکه... اگر حشمت فردوس پدر شما بود الان سر تا پای باران خانوم را به خاطر پسرزا بودن طلا کرده بود...
پسر عصای روزهای پیریه پدره... مواظب باشید عصاتونو به خارج صادر نکنید!...
در ضمن به نظر منم بنیامین برادر داشته باشه خیلی بهتر از خواهره... چون همیشه خواهر و برادرای پشت سر هم با هم دعواشون می‌شه...
ایشا‌لله بچه‌های سوم و چهارم و پنجم و ... دختر باشند چون به اندازه کافی باقی‌نگه‌دارنده نسل دارید...

 

سریال رم ، ورود به درب پشتی تاریخ اروپای باستان

نوشته شده در سه شنبه پنجم مهر 1390 ساعت 8:38 شماره پست: 550

 

برای منی که به تاریخ به عنوان یک مقوله مهم و حیاتی تجربه بشری نگاه می کنم ، دیدن سریال تاریخی 22قسمتی رم یک فرصت عالی برای مرور دوره ای مشهور و درخشان با حضور مشهورترین افراد (ژولیوس سزار ، مارک آنتونی ، کلئوپاترا ، بروتوس ، کراسوس ، پومپه ، ... ) در تاریخ اروپا بود . سریالی که به مقدار چندین و چند سر و گردن به لحاظ داستان عالی دراماتیک، دکورهای فوق العاده و کم نظیر  ، فیلمبرداری روان و درخشان و .... از عظیم ترین و پرخرج ترین سریالهای تاریخی ما مثل مختار نامه یا یوسف پیامبر بالاتر و برتر است .

بعد از دیدن قسمت پایانی که هفته پیش رخ داد، به قدری تحت تاثیر قرار گرفتم که می خواستم که برایتان نقد و بررسی کوتاهی بنویسم که مواجه شدم با نوشته درخشان و پر محتوای بهرام روشن ضمیر وترجیح دادم برداشت و خلاصه ای از مقاله مفصل آن را برایتان بیاورم که هر آن چه من در نظر داشتم و بهتر و کاملتر، او نوشته . برای مطالعه مقاله کامل می توانید به وبلاگ او  مراجعه کنید .

تا پیش از رم، هرگز هیچ تلویزیون غربی سرشناسی به شکل جدی به تاریخ رم باستان نپرداخته بود. تا در سال ۲۰۰۵ استودیوی BBC انگلیس با همکاری تلویزیون RAY ایتالیا و به سفارش شبکه HBO به ساخت نخستین فصل از سریال رم پرداختند. سریالی که موضوع آن فروپاشی جمهوری رم و برپایی امپراتوری رم است.

داستان سریال: (خطر لو رفتن داستان، تا آخر همین پاراگراف) از محکومیت ژولیوس سزار در جمهوری و سپس قیام سزار و یارانش برای سرنگونی جمهوری آغاز می‌شود. فصل نخست با قتل پومپه و تاجگذاری سزار و سپس قتل فجیع و تراژیک سزار با ۲۳ ضربه کارد به دست سناتورهای مخالف به پایان می‌رسد. درحالیکه گمان می‌رود جمهوری دوباره احیا شده است، بهره‌برداری یاران سزار از نام و یاد نیک او و جهت‌دهی احساسات عوام عاشق سزار و متنفر از جمهوری اشراف در مراسم تشییع جنازه‌اش، قدرت را به سوی دشمنان جمهوری برمی‌گرداند. فصل دوم سریال روایتگر جنگاوری بروتوس و کاسیوس و نهایتا شکست آنان از مارک آنتونی و اکتاویان است. این فصل با تاجگذاری اکتاویان که خود را آگوستوس سزار، امپراتور رم نامید، به پایان می‌رسد.

با این که سریال بسیار قوی و عمیق ساخته شده اما نکته قابل تامل ،واکنش منفی بینندگان به ویژه در ایتالیا ،به دلیل پخش چهره‌ای تاریک و سیاه از دوره‌ای که ظاهرا باید درخشان‌ترین دوره اروپای باستان باشد، بود . بر طبق نظرسنجی ، قسمت نخست از سوی ۳٫۸ میلیون تماشاگر مشاهده شد. که این رقم بعدا به ۸٫۹ میلیون خانه در آمریکا (که برای یک شبکه خصوصی یعنی HBO حیرت‌آور است) رسید . اما این وضعیت در بریتانیا واژگونه بود. با آنکه اپیزود نخست با ۶.۶ میلیون خانه در صدر جدول محبوب‌ترین سریال‌های جزیره ایستاد، ولی در پایان به رقم ناامید کننده سه میلیون خانه رسید. این توذوق‌خوردگی تماشاگر بریتانیایی و بدتر از آن تماشاگر ایتالیایی (که تنها ۱۰ درصدشان این سریال را دیدند) -به نسبت تماشاگر آمریکایی- نشانگر زبان تند و صریح سریال در نشان دادن واقعیات تلخ اروپای باستان است.

این در شرایطی است که فصل نخست سریال با برنده‌شدن چهار جایزه EMI (جشنواره تلویزیونی) از هشت نامزدی این جایزه تاج موفقیت را بر سر گذاشت. به خاطر “طراحی و تولید برجسته سریال” و همچنین برای “بهترین فیلمبرداری تلویزیونی” گردید. کارگردان مایکل آپتد هم در “گلدن گلوب”، نامزد دریافت جایزه شده بود. و “پولی واکر” نیز برای به تصویر کشیدن “اتیای جولی” نامزد دریافت جایزه “بازیگر نقش مکمل زن” گردید. علاوه بر اینها انجمن صنفی نویسندگان امریکا (WGA) سریال را نامزد دریافت جایزه “بهترین نگارش در سریال‌های جدید تلویزیونی” کرد. سریال همچنین برای چهار جایزه “آکادمی بریتانیایی جوایز تلویزیونی” (BAFTA) کاندید شد و این تنها بخشی از کارنامه سریال است.

در واقع سریال رم از همان نخستین بخش از نخستین فصلش، توی ذوق یک بیننده غربی می‌زند. کتاب‌های درسی و جریان رایج چند سده اخیر برای آنان جا انداخته است که اروپا، به ویژه یونان و سپس رم باستان دورانی زرین داشته‌اند و مظهر دانش و هنر و همه خصلت‌های نیک انسانی همچون آزادی و آزادگی و جوانمردی بودند و مردمان آن دوران به نسبت دیگر مردمان جهان و به نسبت قرون وسطی در وضع رفاهی و امنیتی خوبی قرار داشتند.

 اما مضمون داستان سریال رم از آغاز تا پایان چیزی وارون این دید را روایت می‌کند. رم کاملا منطبق بر اسناد کهن تاریخی، ویژگی‌های تیره و منفی شخصیت‌های بزرگ تاریخ رم را نمایان می‌کند. هیچ شخصیتی از تیغ انتقاد نویسنده که خود ایتالیایی‌ است، مصون نمانده است. داستان، در کمال بی پردگی بزرگان رم را در نهایت قساوت و بی‌رحمی و ناجوانمردی نمایش می‌دهد و این آن چیزی است که غربیان در درازای تاریخ خود به شخصیت‌های شرقی نسبت داده و آنرا خصلت‌های شرقی نام نهاده‌اند. سریال رم به درستی نشان می‌دهد که جمهوری رم که این همه در دوران نوزایی و عصر روشنگری اروپا و تا امروز، نماد و مظهر نیکی تصور شده دستاوردی جز بدبختی اکثریت قریب به اتفاق ساکنان کشورش نداشته است.

ویژگی دیگر مثبت و منحصر به فرد سریال رم آنکه خود را منحصر به تاریخ سیاسی نمی‌کند و گام‌هایی بلند نیز در زمینه نمایش تاریخ اجتماعی برمی‌دارد. دو شخصیت اصلی سریال رم، نه مارک آنتونی و اکتاویان که دو سرباز رمی تخیلی به نام‌های لوسیوس ورینوس و تایتس پولو هستند. بنابراین در روند داستانی، همه چیز را از زاویه دید دو عضو طبقات پایین جامعه می‌بینیم و دوربین به داخل اجتماع وارد می شود و ما می توانیم بسیاری از وقایع آن دوره را از داخل مردم تماشا کنیم . شخصیت‌هایی که در عین انجام وظیفه به بهترین شکل، همواره روی خط فقر حرکت می‌کنند و با کوچک‌ترین تحولات آسیب می‌پذیرند. سازندگان سریال به زیباترین شکل ممکن هر جا که فرصت و مجال یافته‌اند ابعاد غیرانسانی زندگی بردگان رم را به تصویر کشیده‌اند.

 خب این نکاتی بود از این سریال خوب که به نظرم رسید شما هم بدانید خوب است . البته نکته ای دیگر را هم اضافه کنم .دیدن این سریال را به افراد زیر 18سال به دلیل صحنه های 6ی و خشونت بار زیاد توصیه نمی کنم . اما اگر بالای این سن هستید و تاریخ را دوست دارید سریالی خوب و جاندار را خواهید دید و از دیدنش پشیمان نخواهید شد .

 

 

هورا سوم شدیم

نوشته شده در چهارشنبه ششم مهر 1390 ساعت 12:5 شماره پست: 552

 

اکثر ماها تو خونه مون یه سری چیز داریم مثل طلا و جواهر ، فرش ، اتومبیل ،ماشین رختشویی ، یخچال ، ماکروفر و خود خونه . اینا رو بهش می گن کالاهای سرمایه ای یعنی قصدمون از داشتن اینها این نبوده که بفروشیمشون و خرج روزمره کنیم . خرج روزمره باید از درآمد روزمره دربیاد .

کاری که اداره کننده های اقتصاد مملکت می کنن اینه که سرمایه های مملکت رو می فروشن و خرج روزمره می کنن . نفت یه کالای سرمایه ای هست ، گاز هم همین طور ، معادن زیرزمینی هم به هم چنین . اما بیش از 80% پولی که میاد تو مملکت از فروش این جور سرمایه ها تامین میشه .

یعنی عین این شده که پدر خانواده هر ماه یکی از وسائل خونه مون رو ببره بفروشه و پولش رو خرج خورد و خوراک روزمره مون کنه !

اون وقت ثمره همچین روشی در مملکتداری چیه ؟ تورم . یعنی پولی که هر ماه درمیاری بی ارزش و بی ارزش تر میشه . و ایران سومین کشور دنیا از لحاظ بالا بودن نرخ تورم بعد از بلاروس و کشور دوست و برادر ونزوئلا می شه!! طبق آخرین گزارش صندوق بین المللی پول .

نکته بامزه دیگه ای رو هم از این گزارش بشنوین . صندوق بین‌المللی پول همچنین پیش‌بینی کرده ایران از نظر رشد اقتصادی بین ۱۶۱کشور در حال توسعه در سال‌جاری میلادی رتبه ۱۱۰ را به دست بیاورد! در حالی که در همسایگی ما بیشترین رشد اقتصادی از آن قطر کوچول موچولو که کلا به اندازه قم نمیشه ، شده .

چه خوب که آقایون هر دفعه که پشت تریبونی میرن از اوضاع خوب اقتصادی و کنترل تورم داد سخن می دهند که روحیه ما لطمه نخوره . خدا خیرشون بده !

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : فقط تقصیر پدر خانواده نیست. همه مقصرند. این خانواده این قدر کوتاه فکرن که براشون مهم نیست سرمایه ی زندگیشون داره به باد می ره. حاضرن طلا و جواهر ، فرش ، اتومبیل ،ماشین رختشویی ، یخچال ، ماکروفر و خود خونه و... رو بدن لواشک لقمه ای و یک سری آشغال وارداتی از چین رو بگیرن!
کاش پدر خانواده این قدر شعور داشت و دلسوز بود که حتی با وجود ناراحتی خانواده این کار رو نمی کرد. یا لااقل با فروش بعضی چیزها یک کارو کاسبی راه می انداخت که بچه ها مشغول بشن و دیگه لنگ خرج روزانه نباشن. کاش...

 

هر قدیسی گذشته ای دارد

نوشته شده در یکشنبه دهم مهر 1390 ساعت 8:12 شماره پست: 553

 

وقتی فیلم اژدها وجود دارد(There Be Dragons) رو گرفتم ،فقط به خاطر این بود که دوباره گلشیفته و بازی اش رو تماشا کنم ولی به رغم این که گلی نقش کوتاهی در فیلم داشت از دیدن فیلم لذت فوق العاده ای بردم . داستان اصلی فیلم در اسپانیای دهه 30میلادی می گذره ،درجنگ داخلی بین فاشیستها و جمهوری خواه ها و زندگی کشیشی روحانی که در گیر و دار نبرد و نفرت و خون سعی می کنه که انسان و بخشنده و مهربان بمونه ، کاری که بسیار بسیار سخت و نشدنیه .

دو جمله کلیدی در فیلم هست : 1-هر قدیسی گذشته و هر گنهکاری آینده ای دارد . 2-در اسپانیای اون موقع نمی شد نجنگید و خواه ناخواه باید طرفدار یک گروه می شدی و گروههای دیگه رو می کشتی.

عنوان فیلم یعنی هر انسانی در درون خود با چند اژدها روبه‌رو است که برای رسیدن به رستگاری باید بر آن‌ها غلبه کند. تعدادی از این صفات که از آن‌ها تعبیر به اژدها می‌شود در بخش‌هایی از داستان فیلم مستتر هستند. به عنوان مثال به عدم بخشش ،شک، تنها بودن و خود‌خواهی اشاره شده و آن‌ها را به عنوان صفات درونی که مانع پرهیز‌گاری انسان هستند معرفی می‌کند.در ضمن در این فیلم می‌تونیم  عشق، بخشش، رابطه پدر و فرزند، عاشق بودن و مورد عشق قرار گرفتن، ابرازعشق و شنیدن پاسخ منفی، درد، گناه، رنج، شک، کشتن و کشته شدن را در کنار هم مشاهده ‌کنیم.

فیلم به کندی شروع می شه ولی با ریتم و ضرب آهنگ مناسبی ادامه پیدا می کنه و بیننده رو مشتاق پایان نگه می داره. صحنه های درگیری های داخلی و تغییر و نابودی هر آن چه که بود نفس گیر و جذاب از کار دراومده . گلشیفته هم در اندک صحنه هایی که بازی داشت بازی ملایم و نسبتا خوبی از خودش نشون داد.

خلاصه این که اگه طرفدار فیلمهای دراماتیک با بن مایه واقعی هستین بهتون دیدنش رو پیشنهاد می کنم .

 ....

کامنت برگزیده

سهیل  گفته : یاد کتاب خاطرات روزنامه نگار اورول افتادم
تو این کتاب بود که از چپ های کمونیستی شوروی دوست بدم آمد و عاشق آنرشیستها شدم
حیف شد آنارشیستها حتی برای یکبار نشد دولتی تشکیل بدن
این استالین لعتنی...
اما کتاب امید هم بد نیود
فیلم سر میان ابرها هم در باره این زمان تاریخی با نگاهی رمانتیک خیلی برام دیدنی بود

 

 

نیش و نوش

نوشته شده در دوشنبه یازدهم مهر 1390 ساعت 9:52 شماره پست: 554

 

بعضی چیزها هم تلخ اند و هم شیرین . بعضی عکسها هم .

مثل این عکس اعزام سرباز به جبهه بین سالهای دهه 60 که به دیوار یکی از ایستگاههای مترو نصب شده و معلوم نیست چند تا از این جوونای اعزامی به مسلخ توی اتوبوس تونستن زنده بمونن و کشته نشن ؟!

به علاوه تلخی نابودی زیرساختهای کشور . نابودی امکاناتی که می شد صرف آبادانی مملکت بشه و خرج توپ و تانک و موشک می شد . خیلی از صنایع مادر ، دچار سکته شدند . تا سالهای سال نتونستیم پیشرفت کنیم و عقب افتاده تر شدیم . به روایتی هزار میلیارد دلار خسارت مادی خوردیم یعنی به اندازه سالهای سال فروش نفتمون .

این تازه بُعد اقتصادیش بود که همیشه گفتن خسارت به مال بخوره به جون نخوره . صدها هزار جوون از بهترین و پاکترین جوونای این مرز و بوم کشته شدند . صدها هزار نفر از کارآمدترین این ملت ، مجروح و تا آخر عمر معلول شدند . ده ها هزار نفر اسیر و مفقود الاثر شدند . کسای زیادی شیمیایی شدند که هنوزم که هنوزه تو گوشه کنار می شنویم که فلانی دیروز شهید شد ( بعد از 20سال زجر کشیدن ) . خیلی ها موجی و نیمه روانی شدن .

کلی مشکلات روحی و روانی تو بچه های اون موقع به وجود اومد که هنوز هم ادامه داره . خیلی هاشون بی پدر شدند ، بی برادر شدند . خیلی خانواده ها بی سرپرست موندند . زنهای جوون بیوه شدند و مادرها بی پسر .

اینها همه تلخیشه . غمشه . اندوهشه . حسرتشه . اما ...

شیرینی ای هم در این عکس بود !

شیرینی نوستالوژی اتوبوس دو طبقه های قرمز !!

....

کامنت برگزیده

نیره گفته : درسته که اون سالها خیلی سال های سخت و بدی بودن و خیلی چیزها و خیلی آدم ها از بین رفتن
ولی از جهاتی هم سال های خوبی بودن
سالهای ساده زیستی
سالهای مهربانی مردم با هم
سالهای همیاری و حس اتحاد در برابر دشمن مشترک
سالهای تقسیم لقمه ها با هم
سالهایی که این قدر در "به من چه" ها غزق نشده بودیم...

 

 

 

لایک یا دیسلایک؟

نوشته شده در سه شنبه دوازدهم مهر 1390 ساعت 9:31 شماره پست: 555

 

هر کسی که کارش رو در معرض عموم قرار می ده نیاز داره که بدونه دیگران درباره کارش چه فکری می کنن و آیا اون اثر رو دوست دارن یا نه ؟ همین ماها که وبلاگ می نویسیم برای ارضای همین نیازه دیگه ، مگه نه ؟ وگرنه خب خیلی ساده تر بود که تو یه دفترچه یادداشت یا یه فایل word حرفامونو فقط برای خودمون بنویسیم . اما نویسنده وبلاگ میاد و مطلبی رو برای یه جمع دیگه مطرح می کنه و می ذارتش روی نت .

راستش من حرف اونهایی رو که می گن برای ما اصلا مهم نیست که دیگران راجع به نوشته های ما چی فکر می کنن یا چه تعداد آدم میان و می خوننمون نمی تونم درک کنم . حالا یا کلاس می ذارن و میخوان خودشون رو مستغنی و بی نیاز نشون بدن و یا واقعا این جورین رو نمی دونم اما گرفتن بازخور از خواننده ها برای من یکی که مهمه . یعنی دوست دارم هر کسی که در این کافه رو می زنه و میاد تو ، بفهمم از چیزی که جلوش گذاشتم خوشش اومده یا نه ؟

من مدتها بود فکر می کردم که فقط این وبلاگ منه که به خاطر جنس مطالبی که می نویسم ، و وقت کمتری که دارم برای کامنت گذاشتن تو وبلاگهای دیگه به نسبت کمتر کامنت و بازخور می گیره ولی وقتی دیروز یه بررسی بین وبلاگهای پر بازدید (بین 5تا 7هزار)و متوسط البازدید(بین 500تا هزار) انجام دادم متوجه شدم که نخیر داداش ، اصلا آمار کامنت گذاری همینه .یعنی دست بالای بالا یه چیزی حدود 10% خواننده ها به خودشون زحمت نظر دهی می دهند .

اگه دیدیدن که کامنتهای وبلاگی جدا از این قاعده است و بیشتر از این فرموله ،می تونین دو تا موضوع رو چک کنین . به احتمال زیاد چند نفر مشخص چندین و چند کامنت برای اون پست گذاشته اند و در واقع به جای مسنجر از کامنت استفاده کرده اند؟ و این که چک کنین که آیا اون وبلاگ نویس در فضای مجازی بسیار فعاله و هر روز برای همه کامنت میذاره و تعداد زیاد کامنتهاش ادای دین صاحبان اون وبلاگهاست؟

خب این از این . اما چرا این جوریه؟ چرا تعداد کامنتهای وبلاگستان این قده کمه؟ به نظر من چند دلیل هست :

1- نگاه کردن و خوندن به یه مطلب خیلی راحت تره از نوشتن درباره اون مطلب / 2- ممکنه مطلب بدنباشه و حتی جالب هم باشه ولی خواننده حرفش نیاد  و صرفا با خودش بگه به به چه جالب ! 3- ممکنه حرفش هم بیاد ولی وقتش رو نداشته باشه که چیزی بنویسه  /4- خیلی از خواننده ها مثل خودت وبلاگ نویس اند و اونها توقع دارند هر دیدی بازدید داشته باشه و اگر نری بهشون سر بزنی و براشون کامنت نذاری اونها که دیگه نمیان

این جاست که سیستم like  و dislike  سایتای معتبری مثل فیس بوک و یوتیوب خیلی بدرد می خوره. یعنی خواننده اگه وقت نداره ، اگه حسش رو نداره نیاز نیست زحمت زیادی به خودش بده . کافیه روی دکمه like  یا dislike  کلیک کنه . همین کلی به نویسنده وبلاگ فیدبک می ده و می فهمه فلان مطلبش چقدر مورد توجه بوده .

البته این رو هم اضافه کنم که باید نوعی باشه که همه خواننده ها فارغ از عضویتشون در وب سایت شما بتونن این کار رو بکنن. اکثر سرویس دهنده های وبلاگی مثل بلاگفا این امکان رو ندارند . پرشین ناقصش رو داره که باید برای اعلام لایک خودت قبلا عضو پرشین باشی . فقط اسپشیال برای عموم داره اونم فقط گزینه لایک رو . افزونه ای هست که بتونیم خودمون به وبلاگمون اضافه کنیم یا نه ؟ یا این که بلاگفا و بقیه این رو اضافه خواهند کرد ؟

 بعدا نوشت : خبردار شدم که وبلاگ جوگیریات آق بابک بازی وبلاگی جالب و نوستالوژیکی رو راه انداخته به اسم بازی عکس باباها . از دستش ندین . مهلت بازی تا فرداست . برید به به این آدرس . من هم شرکت کردم .

 ....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : تعداد بازدید ها و کامنت ها خیلی تعیین کننده ی سطح وبلاگ نیست. اصلا لازم نیست به وبلاگ بقیه نگاه کنید. همین وبلاگ کافه رگبار که به قول خودتون آش شله قلمکاره ، خیلی چیزها رو نشون می ده. بین پست هایی با موضوع های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی و پست های خانوادگی یک مقایسه ای انجام بدید. تعداد کامنت ها خیلی گویاست.
اگر واقعا تعداد کامنت ها و بازدید ها براتون مهمه می تونید بیشتر از خاطرات خانوادگی و خواننده ها ی مورد علاقه و سینما و تلویزیون و ... بنویسید. اما در این صورت وبلاگتون جزو وبلاگ های زرد محسوب میشه و در سطح وبلاگ های من و شوهرم و خواهر شوهرم وعشقم و ... قرار می گیره. کامنت ها هم در حد "به من سر بزن" "آپم زود بدو بیا" "آخی چه ناز [بوس]" و ... خواهد بود!!

چسب های روی دماغها !

نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم مهر 1390 ساعت 13:55 شماره پست: 556

 

دیروز با الکس دوست برزیلی آشا ، که پسری 27ساله است و مشغول به تحصیل در آلمان ، و چند روزه که وارد ایران شده ، موقع ناهار توی یکی از سفره خونه ها دیزی می خوردیم که دختر و پسر جوونی وارد شدند و میز پشتی ما نشستند .روی دماغ دختر چسب عمل بود و معلوم بود که تازه عمل بینی انجام داده .

الکس زیادتراز معمول به دختر نگاه کرد و بعد سرش رو به سمت ما خم کرد و آروم پرسید که چرا روی دماغ خیلی از دخترهای ایرانی چسب زخم هست؟! که خندمون گرفت و بهش توضیح دادیم که این یه عمل زیبایی هست و ما رتبه های بالایی هم توی دنیا داریم چون دخترا فکر می کنن اگه دماغشون عمل شه زیباتر می شن و واقعا هم این طور نمی شه و خیلی هاشون زشت ترهم می شن!

اما الکس سری تکون داد و گفت:«خب طبیعیه که اینا دماغشون رو عمل کنن چون تنها جایی که از بدن دختر ایرانی دیده میشه صورت و دماغشه . تو کشور ما برزیل ،بیشترین عمل زیبایی ،مربوط به عمل سینه دختراست !! »

 ....

کامنت برگزیده

مهشاد گفته : خیلی دیدم دخترا و پسرهایی رو که حتی الکی بدون اینکه دماغشون رو عمل کرده باشن چسب میزنن.چسب میزنن تا نگاه های بقیه رو جلب کنن و درواقع چسب باکلاسی و باشخصیتی رو میزنن روی بینی شون و جالب اینکه از اکثر کسایی که عمل بینی داشتن وقتی می پرسی چرا اینکارو کردی خیلی کم پیدا میشه کسی که بگه بخاطر زیبایی و اکثرا میگن انحراف بینی داشتیم.یعنی حتی بعد از عمل هم اعتماد به نفس پیدا نمیکنن که بگن چهره ی قبلیمون خوب نبوده ...

 

آه ای فلامینگوهای زیبا !

نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مهر 1390 ساعت 12:44 شماره پست: 557

 

یه بار یکی از بچه های خواننده وبلاگم (گمونم ترمه بود) نوشته بود که امسال اتفاق بی نظیری افتاده که یه مشکل زیست محیطی (خشک شدن دریاچه اورمیه) اومده تو گفتگوهای مردم . این حرف راستیه .

یادتون بمونه دریاچه اورمیه به فلامینگوهاش معروف بود . یادم هست وقتی بچه بودم عکسی جالب از گله انبوه فلامینگوهای دریاچه که از هواپیما انداخته شده بود رو تو مجله دانستنیها دیدم و عنوانش این بود آتش گرفتن دریاچه ارومیه ! (از بس رنگ سرخ و سفید این پرنده ها انبوه و خارق العاده بود) و نوشته بود که مشابه این منظره فقط در یک دریاچه آفریقایی استوایی کنیا میشه دید .

افسوس !

خب اگه تونستین حتما وقت بذارین و این ویدئو ۲۰ دقیقه ای که فیلمی است از مستند معروف آمریکائی به نام «دنیای وحشی» از دکتر مارلین پرکینز رو ببینین . او هربار درباره جانوران کشوری و منطقه ای رپرتاژ می داد و اون دفعه یعنی در دهه 50شمسی به موضوع فلامینگوهای دریاچه پرداخته با تیتر «بازگشت فلامینگو ها به رضائیه» و تلاش اون موقع محیط بانهای ایرانی رو که چه جور در حفظ و حراست از این سرمایه های بومی تلاش می کنند .

و حتما هم این موزیک ویدئو ۴دقیقه ای رو که در رسای دریاچه و فلامینگوهاش به زبان آذری و زیر نویس انگلیسی هست ببینین . سوزناک و نوستالوژیکه .

افسوس !

دیگه ببخشین پست این شب جمعه ای ما هم این جوری شد . ایشالا یه موقعی برسه که برای نجات یافتن طبیعتمون جشنها بگیریم . رخصت !

پیوست : بابک عکسهای بابا ها رو گذاشت . می تونین تو این لینک ببینین . عکس شماره ۴۱ مربوط به عکس ماست !

....

کامنت برگزیده

بانوی اسفند گفته : خواستم از غمم برای دریاچه ی ارومیه بگم
بعد که عکس های بابا ها رو دیدم.... دیدم تو این عکس ها اینگار غم بیشتری موج میزنه... یه جور گذر روزگار... یه جور تسلیم شدن.... و اینکه در عرض بیست و خورده ای سال، چقدر آدم ها عوض میشن و گاها چقدر شکسته.... و چقدر سخته که باباها نباشن... چقدر سخته که مامان ها با اون همه زیبایی شرقی شون، دیگه نباشن....
دلم گرفـــــــــــــــت....

 

دخترشاه پریون قلابی

نوشته شده در شنبه شانزدهم مهر 1390 ساعت 8:43 شماره پست: 558

 

گاهی اوقات به سرم می زنه که برای دیدن فیلم ایرانی ای که چن وقت پیش روی پرده بود و الان دی وی دی اش رو می فروشن دوهزار و پونصد تومن ، از این یاروهای سی دی فروش کنار خیابون که پنش تا فیلم رو چپوندن تو یه دی وی دی و داد می زنن فیلمای روز فقط هزار تومن بخرم و ببینم .

اما همون گاهی اوقات ، به خودم نهیب می زنم که نه بابا زشته گناه داره کارگردانش . اینا ورداشتن مفت و مسلم کپی کردن آوردن اینجا ،هیچ چی هم گیر سرمایه گذار فیلم نمیاد  . مگه اول فیلما هنرپیشه ها نمی آن و خواهش نمی کنن که فیلم کپی شده نخرین؟ و من هم نمی خرم  . تا حالا که نخریدم .

اما خودمونیم و نامحرم هم این دور بر نیست رفقا ، واقعا کار بی خودی می کنم . وقتی خود فیلمسازای عزیز هموطن می رن فیلماشون از روی فیملهای خارجی کپی می کنن و جیکشون هم درنمیاد که این داستن مال ما نبود و نرفتیم از صاحب اصلیش اجازه بگیریم ،چرا من باید مراعاتشون رو بکنم؟!

حالا بعضیاشون خوب کپی می کنن و بعضیهاشون هم بد . کیا مثلا ؟ مثلا آقا کمال تبریزی فیلم مارمولکش که از روی فیلم آمریکایی ما فرشته نیستیم ساخت و آقا ابراهیم حاتمی کیا که فیلم آژانس شیشه ایش رو از روی فیلم آمریکایی بعدازظهر سگی ساخت خوب کپی کردن . اما آقا محمدبانکی با فیلم دو خواهرش که از روی فیلم آمریکایی دوتا زیاده ساخت و آخرینش که الان دی وی دیش تو مغازه ها اومده مربوطه به آقا کامران قدکچیان که فیلم دختر شاه پریونش رو از روی فیلم ایتالیایی دزد و میلیونر ساخته ، بد کپی کردن .

                        

لی کپی کیپه دیگه . آخ ببخشین یادم نبود این جا قانون کپی رایت نداریم . پس همه بلند و شمرده بگین : مرگ خوبه اما برای همساده !

 

 

حکمت!

نوشته شده در یکشنبه هفدهم مهر 1390 ساعت 8:24 شماره پست: 559

 

طفلکی باران این روزا ،خیلی روزای سختی رو می گذرونه.

اصلا این حاملگی کار خیلی سختیه. از همون اولش که حال تهوع و دل به هم خوردن شروع می شه تا بعد که نی نی وزن می گیره و مادر سنگین و سنگین ترمی شه و پادرد و کمر درد میاد سراغش و معده درد و ده جور گیر و گرفتاری دیگه . اون آخر آخرش هم که درد زایمان هست که شدت و حدتش معرف حضوره حتما .

یعنی کلا سر تا تهش درد و ناراحتی همراه داره . حکمت این همه گرفتاری برای زاییدن چیه رو والا من که نفهمیدم !

....

کامنت برگزیده

گلدونه گفته : من همیشه گفته ام و از گفته خود دلشادم! یا خدا مرده یا اساسن زن ستیزه!

زن دایی صغرای زرنگ !

نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر 1390 ساعت 9:12 شماره پست: 560

 

زن دایی صغری،زن معتقد و باخداییست ،از آنها که نمازشان ترک که هیچ ،دیرهم نمی شود . تا بخواهی هم در مجالس ختم انعام و سفره ابوالفضل و سیدالشهدا و عاشورا و اربعین حضور فعال دارد . هم روزه های ماه رمضانش را می گیرد و هم قضای آنهایی را هم که قاعده بوده . سالی دو دفعه هم نذری می پزد و می فرستد برای در و همسایه و کارگرهای ساختمانی و شهرداری دور و بر منزلشان .

زن دایی صغری زن زرنگیست . اگر ببیند در بیمارستان عده  زیادی در صف ایستاده اند تا شماره بگیرند و صفی شلوغ و خر تو خر است خودش را جلوی صف می اندازد تا کارش زودتر راه بیافتد و دکتر او را ببیند چون مریض است . اگر به بانک برود و ببیند عده ای شماره به دست منتظرند که کارشان راه بیافتد و او با صندوقدار بانک آشنا از آب در بیاید معطل نمی کند و بی خیال آن کس که نیم ساعت است نشسته شده و کارش را راه می اندازد . او زن زرنگیست . اگر بخواهد سوار اتوبوس شود و ببیند صف طولانی است وقت اضافه که ندارد همان جلو گوشه ای می ایستد و تا اوضاع شلوغ شد خودش را داخل اتوبوس می اندازد . او فرد گرفتاریست .

زن دایی صغری 3تا بچه دارد .او وقتی که آنها  مدرسه می رفتند می دید به بچه هایی که درسشان بهتر از بقیه بود می گفتند بچه های زرنگ و به بچه هایی که درسشان و نمره هایشان ضعیف بود می گفتند بچه های تنبل . اما این حرفها مربوط به عهد تیرکمان شاه است و او زنی امروزیست . .زن دایی صغری و دوستانش که قریب به دهها میلیون زن و مرد هم وطن اند امروزه اسم حق دیگران را ضایع کردن را گذاشته اند زرنگی و آنهایی که را که به حق خود قانعند و سعی می کنند که حق دیگران را هم ضایع نکنند گذاشته اند تنبل به علاوه عقب افتاده ، دهاتی ، عبدالله ، ... . آنها در جمع های خود زرنگی های خود را تعریف می کنند و می خندند . آنها انسانهای زرنگی هستند .

زن دایی صغری و دوستانش اهل دعا و ثنا هستند . پای سجاده می نشینند و در شبهای احیا تا صبح قرآن بر سر می گیرند و به درگاه خدا زنجموره می کنند و می خواهند که هزارو یک مشکلشان را حل کند . اما مشکلاتشان حل نمی شود و بیشتر می شود . آنها نمی دانند که چرا دعاهایشان مستجاب نمی شود و سعی می کنند به جایش به خدا رشوه دهند . نذر کنند و نیاز ببرند.

زن دایی صغری عزیز ، محسن کدیور در شب احیایی از شبهای رمضان گفته بود یکی از موانع استجابت دعا ، ظلمی است که بنده در حق بنده ای دیگر بکند . وقتی خداوند می بیند بنده ای حق بنده های دیگر را به راحتی آب خوردن زیر پا می گذارد به او پشت می کند و دعاهای او را نشنیده می گیرد . خداوند از حق خودش شاید بگذرد اما از حق الناس!؟ هرگز!

  زن دایی صغری ، فکر کنم این جر زنی ها و تو صف زدن ها و خود را جلوتر از بقیه انداختن همان حق الناس باشد . البته باز شما بهتر می دانی زن دایی صغری !

 ....

کامنت برگزیده

دارچین گفته : به نظر من که همه ما یک زندایی صغری توی وجودمون داریم ولی خودمون خبر نداریم... مال بعضی ها خیلی پررنگ و غیرقابل تحمله... مال بعضی ها کم رنگ تر... ولی هست...

اسعد تقی زاده را باید مدال دهید نه طناب دار!

نوشته شده در یکشنبه هفدهم مهر 1390 ساعت 11:15 شماره پست: 561

 

این ایمیلی است که امروز محمد درویش برایم فرستاده و نظر به اهمیتش در وبلاگم بازنشرش داده ام :

 

همان طور که می دانید، می خواهند یک محیط بان جوان را به جرم قتل یک شکارچی متخلف در منطقه حفاظت شده دنا به طناب دار بیاویزند؛ محیط بانی که تنها جرمش انجام وظیفه بوده است. امروز - یکشنبه۱۷مهرماه مصادف با تولد ضامن آهو - روز محیط بان - می خواهیم در پارک نظامی گنجوی واقع در خیابان توانیر ، بزرگترین اجتماع طرفداران محیط زیست را بیافرینیم تا پای نامه ای را امضا کنند که خطابش رؤسای سه قوه کشور و درخواستش، آزادی اسعد تقی زاده و نقض حکم دیوان عالی کشور است.

لطفا اگر می توانید از ساعت 15 تا ۱۷ امروز به ما ملحق شوید.

همه اطلاعات تکمیلی را می توانید در این لینک بیابید .

 همچنین  در این یادداشت  که بیش از سه سال پیش نوشته ام، حواشی این رخداد شگفت آور را ترسیم کرده ام.

 

من که تصمیم گرفته ام حتما بروم و سهم کوچک خود را ادا کنم . شما چطور؟

 

....

 

کامنت برگزیده

 

شیما گفته : نمی فهمم یعنی چی؟
یعنی یه نفر که موقع انجام وظیفه یک خلافکار را قطعا سهوا و نه عمدا کشته است باید کشته شود؟!!!!
اگربرعکسش بود هم مسخره بود ولی باز میگفتیم یک خلافکار یک مامور را کشته ولی اینکه یک مامور حین انجام وظیفه یک خطاکار را بخواهددستگیرکندولی دردرگیری باعث مرگ او شود و به این دلیل بخواهند او را اعدام کنند خیلی احمقانه است
اگرچه اتفاقات احمقانه کم در این دنیا و مملکت گل و بلبل ما نمیافتد.
کاش بیانیه ای برای امضاءبود که الان میشدهرکسی این مطلب رو میخونه ومخالف اعدام این هموطن هست"امضاءش کنه
واقعا آدم میمونه چی باید بگه به خدااااا

در جلسه حمایت از محیط بان یاسوجی چه گذشت؟

نوشته شده در دوشنبه هجدهم مهر 1390 ساعت 12:16 شماره پست: 562

 

دیروز به یه بدبختی ای خودمون رو رسوندیم به توانیر و پارک نظامی گنجوی ،از بس بد مسیر و ترافیک و شلوغ بود . برای آدم ماشین دار یه گرفتاری هست که کلی باید تو ترافیک رانندگی کنه و سختی پیدا کردن جای پارک برای آدمهای بی ماشین مثل من هم یه گرفتاری که باید تو این اتوبوسها آویزون بمونن و کلی هم پیاده روی . خلاصه وقتی هن و هن کنان رسیدم یه ساعت هم از شروع برنامه گذشته بود !

سالن کوچیک گردهمایی پر بود و به نظرم ۱۵۰یا ۱۶۰نفری جمع شده بودند. تونستم از نزدیک محمد درویش ،استاد اسماعیل کهرم و مژگان جمشیدی رو ببینم و بعد از جلسه باهاشون صحبت کنم ، که این دو نفر آخری پشت تریبون رفتند .

دکتر کهرم با لحن موثر و صمیمانه ای از ماجراهای تلخی که بر محیط بانها می ره گفت و گفت که این جوری دیگه محیط بانی باقی نمی مونه و اگه هم بمونه خودش میشه به یه نفر ضد محیط زیست و همچنین گفت که قصد دارد در این هفته با دوستی که با سران طایفه های منطقه آشنایی دارد به دیدار خانواده ی شکارچی کشته شده بروند تا شاید رضایت آنان را برای گذشت از درخواست قصاص به دست آورند.  

مژگان جمشیدی هم با شجاعت از کوتاهی های سازمان حفاظت محیط زیست در این ماجرا گفت و توضیح داد و با مثالهایی مربوط به گذشته ذکر کرد که این بار اول نبوده و نیست و چطور در این 30سال اینها نتوانسته اند قانون را حکمفرما کنند و تا این چرخ سازمان حفاظت از محیط زیست این گونه لنگ است ،آش همین آش است و کاسه همین کاسه و پیشنهاد داد که همه علاقمندان در روزی جلوی سازمان محیط زیست جمع شوند .

مجموعا جلسه خوب و دلسوزانه ای بود و خوشحال بودم که در جمع گروهی هستم که اجتماعشون برای نفع شخصی خودشون نیست و فقط برای نجات جوانی بی گناه از طناب دار دور هم جمع شده اند . ما هم بعد از اتمام جلسه طومار را امضا کردیم.

 ....

کامنت برگزیده

سارا گفته : خودم رو گذاشتم جای خانواده اون شکارچی.
احتمالا محیط زیست و حیوون و ... براشون اون اهمیتی که میتونه برای محیط بانان و دوستداران محیط زیست داشته باشه رو نداره.
و شاید اینگونه می اندیشند که عزیزشون به خاطر یه حیوون ناچیز کشته شده.
امیدوارم دکتر کهرم با همون کلام تاثیرگذار و زیبایی که به دل همه می نشینه، بر دل اون خانواده هم اثر بگذاره
.

 

قسم حضرت عباس؟ یا دم خروس؟

نوشته شده در چهارشنبه بیستم مهر 1390 ساعت 9:36 شماره پست: 563

 

 

عبور از تحریم : پیام روشن حضور شرکتهای خارجی در نمایشگاه صنعت 

این تیتری بود که اکثر رسانه های داخلی برای افتتاحیه نمایشگاه بین المللی صنعت تهران که این هفته به کار خود پایان داد برگزیدند . آنها همچنین اعلام کرده بودند که علاوه برکشورهای ترکیه، چین، ‌مالزی، ‌روسیه و برزیل که روابط خوبی با ایران دارند، حضور کشورهایی مانند آلمان،‌ فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند ،کره جنوبی، ... پیام‌هایی را به همراه دارد. مدعیان تحریم‌های اقتصادی علیه ایران در حالی در رسانه‌ها و مجامع سیاسی خود تصمیم بر اعمال محدودیت بیشتر دارند که حضور فعالان اقتصادی خود در قلب صنعت ایران را پررنگ‌تر از گذشته می‌بینند.

و جناب آقای هدایت معاون وزیر صنعت،معدن و تجارت گفته بود : عبور از تحریم ، پیام روشن حضور شرکت های خارجی در نمایشگاه صنعت تهران است .در این نمایشگاه حدود260 شرکت خارجی محصولات خود را برای رقابت با محصولات ایرانی آورده اند .

و جناب آقای مهدوی نائب ریس کمیسون صنایع ومعادن مجلس شورای اسلامی نیز گفته بود : حضور فعال و با نشاط شرکتهای خارجی در یازدهمین نمایشگاه بین المللی صنعت تهران نشان دهنده بی اثر بودن تحریمها علیه کشور است.

اما آیا واقعا این گونه بود ؟!!

این شنبه به نمایشگاه بین المللی صنعت تهران رفتم تا از نزدیک با آخرین دستاوردهای جهان صنعت که ارتباط مستقیم با کار و پیشه من دارد آشنا شوم و حضور فعال و با نشاط آنها را لمس کنم . حتما هرکسی که از درب نمایشگاه وارد شود و بلیط 1000تومانی ورود به آن را خریده باشد با بروشور راهنمای نمایشگاه مواجه شده که در دسترس همگان نیز می باشد . در این بروشور می توان نام شرکتها و کشورها را دید و پیدا کرد . طبق بروشور رسمی نمایشگاه فقط چند شرکت چینی و چند شرکت ترک و مالزیایی شرکت کرده اند !

عجب این چه معنی دارد ؟ ولی اهمیتی نمی دهم . می دانم که شور نشاط هنوز در انتظار من است . وارد نمایشگاه می شوم تا بیشتر با این چند شرکت آشنا شوم . در سالن موسوم به چین فقط چند ردیف غرفه به چهار تا و نصفی شرکت چینی اختصاص یافته که عده ای از آنها فقط به چسباندن پوستر به غرفه هایشان اکتفا کرده اند و اندک نمونه هایی که همراه آورده اند چنگی به دل نمی زند . نمونه هایی هستند دست چندم و بی کیفیت . کمی از نشاط می افتم .در سالن ترکیه هم دو تا و نصفی شرکت ترک غرفه گرفته اند و مالزی که اصلا ولش کنید جای صحبت نیست !

این طور که ما خوانده ایم و یاد گرفته ایم نمایشگاه یعنی ، شما بروی در بازاری جدید و کالای خود را به نمایش بگذاری و معرفی کنی . و نمایشگاه بین المللی یعنی باید کلی شرکت معتبر صنعتی خارجی درجه یک با نوآوریهای جذاب و مردافکن دیده می شدند که تخمشان را ملخ خورده بود .به علاوه درصد قابل توجهی از همین چندتا شرکت چینی و ترک را که من دیدم قبلا هم جنسشان را به ایران می فروختند و نماینده شان که بعضا هم همکارهای آشنای من بودند خواسته غرفه ای بگیرد و مسئولین فرستاده بودنشان به این سالنها .

بعد با خود گفتم شاید بروشور ناقص دست من بیچاره داده اند و شروع به گشتن کردم تا یک شرکت پدر مادردار غربی که گفته بودند از آلمان،‌ فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند ،کره جنوبی ، روسیه ، برزیل ، ... شرکت کرده اند پیدا کنم که نکردم که نکردم ! گویا آب شده بودند فرو رفته بودند زمین . شاید هم دیدنشان چشم بصیرت می خواست که امثال من نداشتند . خداوند همه ما را هدایت کناد . الهی آمین!

....

کامنت برگزیده

نیره  گفته : باید به جای بروشور دم در نمایشگاه بهتون عینک می دادن . از اون عینکایی که تو داستان جادوگر شهر اوز بود و همه شهر رو زمردی می دیدن .احتمالا شما با اون عینک شرکت چینی رو آلمانی می دیدی!!!

 

 

پسرعموهای دوست داشتنی ما

نوشته شده در شنبه بیست و سوم مهر 1390 ساعت 9:46 شماره پست: 564

 

شامپانزه اندامش مثل انسان است با با این تفاوت که به جای ۱۲ جفت دنده انسان این حیوان ۱۳ جفت دنده دارد.دوره آبستنی اش ۸ ماه است و بچه را در سه سالگی از شیر می‌گیرد و تا چندسال بچه در کنار مادرش می‌ماند و عمرش تا ۵۰ سال هم می‌رسد.

آنها مثل انسان همه چیز خوار به حساب می‌آیند و تنها حیوانی هستند که مانند انسان از ابزار به طور عادی استفاده می‌کنند.مثلا آنها برای شکار شاخه درختی را شکسته و پوستش را کنده و یک طرف آن را با دندان تیز می کنند و از آن نیزه ساخته و به وسیله آن نوعی حیوان کوچک را هنگامی که در شکاف درختان خوابیده شکار می کنند. از سنگ‌های تیز و ابزار چوبی برای بریدن و قطعه قطعه کردن میوه‌ها بر روی سندان‌های سنگی استفاده می‌کنند.

آنها مثل انسانها در اجتماع و با یکدیگر و در یک گروه زندگی می‌کنند که ممکن است از ۱۵ تا ۲۰ شامپانزه را شامل شود اما وقتشان را صرف گشتن با تنها چند شامپانزه می‌کنند.شامپانزه‌ها همزمان با حضور در گروه اصلی نوعی استقلال شخصی هم دارند.

آنها مثل انسان در کنار بالین عزیزان خود می‌نشینند و در غم از دست دادن آنها عزاداری و شیون می‌کنند. خانواده یک شامپانزه مشرف به موت ساعت‌ها در کنار بالین وی نشسته و حتی پس از مرگ او هم او را تنها نمی گذارند . آنها هم چون انسانها در مورد مرگ هوشیارند و زمان مرگ نزدیکان یا یکی اعضای گروه‌شان رفتار متفاوتی دارند و در آخرین ساعات زندگی او نیز همه اعضای گروه نزدیک او جمع شده و آرام او را نوازش می‌کنند.

هیکل شامپانزه به اندازه یک انسان کوچک جثه است اما زورش ۵ تا ۶ برابر انسانهاست .علت این امر نیز این است که ماهیچه‌های شامپانزه‌ها فعال تر از انسانهاست. درواقع انسان و شامپانزه از لحاظ ژنی بسیار به هم نزدیک هستند. بین 94%تا 99% از ژنهای ما و شامپانزه برابر است و تکثیر بخش کوچکی از کروموزوم‌ها در 7میلیون سال قبل علت اصلی تفاوت میان انسان و شامپانزه‌است.

                                                 برگفته از ویکیپدیا (تلخیص و جذاب سازی از آقای رگبار )

 ....

کامنت برگزیده

مهشاد گفته : راستی چقدر نازه این عموزاده ی ما
چقدر هم ماشالله جلف و جفنگه.شلوارک جینش رو نگاه کنین.جونم.داغونم کرد

 

نقد کوتاه پاندای کونگفوکار 2

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مهر 1390 ساعت 10:5 شماره پست: 565

 

بیا این همه منتظر شدیم تا پاندا کونگفو2 اون هم با دوبله فارسی به دست ما برسه که رسید و من و بنیامین و مامانش با ذوق و شوق نشستیم تا ادامه اولی رو ببینیم که نشد که بشه . واقعیتش اینه که معمولا قسمتهای دوم و سوم کارتونها و فیلمهای موفق به خوبی قسمت اول در نمیاد . کارگردان و تهیه کننده می بینند که اولی خوب فروخته پس همون المانها رو می گیرند و دوباره سازیشون می کنند و ترجیحا هم آب و رنگی و چندتا شخصیت جدید اضافه می کنند .

البته قصه اسباب بازی ها (TOY STORY) که به قسمت سوم هم کشیده شد در این بین یک استثناء دلچسب بود که قسمت به قسمت قوی تر و جذاب تر شد و قسمت سومش که فوق العاده ترین بود .

پاندای کونگ فوکار2 (KUNG FU PANDA 2)از همین نقیصه رنج می بره . با این که تیم سازنده سعیش رو کرده که قسمت دومش از اولیش جذابتر هم باشه و این کاملا مشخصه و از تلاشی  هم که در اضافه کردن شخصیتهای زیادترش و صحنه های درگیری بیشتر و پر زد و خوردترش شده می شه فهمید .

ولی ضعف عمده ای که داره و با هزار زینت نمیشه پوشوندش اینه که به هیچ وجه داستانی به قوت و زیبایی داستان قسمت اولش نداره. یعنی داستان خوبی نداره . نقطه ثقل قوت و جذابیت لحظه ای و همیشگی یک  فیلم یا کارتون داستان اون هست . دراین داستان شخصیت پردازی قوی ای نشده . نه دیگه خود پاندا شخصیت مثبتش به جذابی قبله و نه شخصیت منفی ای چون تایلانگ چندان قوی که نفس رو در سینه تماشاچی حبس کنه وجود داره و نه شخصیتهای حاشیه ایش مثل استاد شیفو و پنج استاد قوت لازم رو برای علاقمند کردن ما دارند. همه اینها یه جورهای به حاشیه رفتند و فدای فضای تمام اکشن کارتون شدند.

نکته دیگه این که دوبله این قسمت هم به خوبی و مفرحی قسمت قبلی از کار در نیومده و این تفاوت کار مهرداد رئیسی که مدیریت دویلاژ قسمت اول رو به عهده داشت رو با کار حامد عزیزی که این قسمت را دوبله کرده است رو نشون می ده . 

البته اگه نخوام مقایسه ای با چیزی و قسمت قبلی بکنم باید بگم کارتون بدی نیست و دیدنش برای بچه ها و بزرگهای علاقمند حتما جالبه و اگه نبود قسمت اولش و مقایسه ای که به ناگزیر ما انجام می دیم ، می شد امتیاز خوبی به این کارتون داد . ولی من یکی که بالشخصه اون قسمت رو بیشتر ترجیح می دادم .

 پیوست : رفقایی که هنوز در بحث خلقت انسان که در پست قبلی باز شده نتونستند شرکت کنند ، بشتابند که  فقط تا فردا فرصت باقی است . در این تعطیلی روز جمعه می خوام جمع بندی کنم و نوشته تحلیلی خودم رو با استفاده از نظراتتون بنویسم و روز شنبه بفرستمش رو میزای کافه که قهوه اسپرسوتون رو با داستان آفرینش بخورین !

 

 

سرقت های افسانه ای : ارزهای دو نرخی

نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم مهر 1390 ساعت 10:23 شماره پست: 566

رفقای من ،یکی از گرفتاریهای ما ملت این است که ملت بی سوادی هستیم . و معنی بی سوادی این است که چیزهای بالاتر از آفتابه را نه دیدیم ، نه خوانده ایم . به طوریکه فقط اگر شانس زد و یک آفتابه دزد را پیدا کنیم سر در می آوریم که او چه کار کرده و چه چیزی را دزدیده ولی حتی اگر شاه دزد را هم ببینیم سر در نمی آوریم که چه کار کرده و چه چیز را دزدیده و همین طور بر و بر مثل انسانهای اولیه به او فقط خیره می شویم و بعد می رویم پی کارمان . انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته و این گونه است که از بی سوادی ما ملت چند نفر آدم زرنگ و کارکشته هر کدام می توانند میلیونها نفر را استثمار کنند و خر مراد را سوار شوند و بهره ها ببرند و آب هم از آب تکان نخورد .

ربطش ؟ خدمتتون عرض می کنم . کاریکاتور ابتدای نوشته که از مجله گل آقا برداشته شده در دوره دولت بعد از جنگ حدود 20سال قبل ، چاپ شده و مربوط به موضوع نوشته من است .

تو چند ماه اخیر سر و صدای زیادی بابت اون 3000میلیارد تومان (یا 2و نیم میلیارد دلار) معروف که از جیب ما ملت برداشته شد بلند شد ولی تو تمام این سالها کوچکترین صدایی بابت دست کم سالی 12 تا 14میلیارد دلار که از جیب ما ملت برداشته میشه و میره تو جیب چند نفر آدم معدود (یعنی هر سال اقلا 7برابر این کلاه برداری کذایی!) بلند نمیشه .

سالهای سال است فقط از یک منبع  باز شدن LC یا اعتبار اسنادی (تعهدی از بانک است که به خریدار و فروشنده داده می شود )،چندین و چند برابر این رقمی که اخیرا صدای اختلاسش در آمد یعنی همان 3000میلیارد تومان (یا 2و نیم میلیارد دلار) معروف دارد از جیب من و شما می رود و اکثریت قاطع این ملت کاری به کارش ندارند و آن ارز دونرخی است . با صدقه سر این سیاست یک بام و دوهوایی که سالهاست ادامه دار شده ، عده بسیار محدودی ،دست کم سالی 12 تا 14میلیارد دلار (اقلا 7برابر این اختلاس کذایی!) بدون زحمت ومشقت به جیب می زنند که از صدقه سری این سیاست ظاهرا اقتصادی است .

نگین از کجا می گم و نکنه از خودم درآوردم .نخیر رفقا .حساب کردنش ساده است .حدودا سالی 60 میلیارد دلار LC باز می شود، حالا بعضی سالها کمتر و بعضی سالها بیشتر ، شما کافی است 60 میلیارد را ضرب در 150یا 200 تومان یعنی مابه التفاوت نرخ رسمی و آزاد دلار کنید که 12تا 14 میلیارد دلار در LC رانت‌خواری به وجود خواهد آمد.  می توانید حسابش را بکنید که چه سرقت کلانی است!!؟

 

 

آخرین آواز پیا

نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم مهر 1390 ساعت 8:9 شماره پست: 567

 

با کمال تاسف و تاثر و قلبی اندوهگین باید خدمت خوانندگان عزیز پیگیر برنامه های هنری این کافه اعلام کنم که در کمال قساوت و ناجوانمردی پیا توسکانوی زیبا و دلفریب نتوانست بین 8نفر آخر باقی بمونه و در کمال ناباوری حذف شد!!

وقتی که ما در ویژه برنامه های گذشته  خدمتتان عرض کردیم که این سیستم رای گیری آمریکن آیدل         100% به ضرر دخترهای شرکت کننده است بیخود نبود که الان می بینین 6پسر باقی موندند و فقط 2 دختر که اکثریتشان هم نسبت به پیا خواننده های ضعیف تری هستند و ما بی جهت عرض نکرده بودیم که ما مو می دیدیم و شما پیچش مو و وقتی علمای دانش اجتماعی رای گیری عمومی را فاکتور چندان دقیقی برای صلاحیت افراد نمی بینند همین است دیگر.

البته این شوک زدگی فقط مخصوص به ما دست اندارکاران کافه رگبار نبوده و حتی داورها دچار شوک و شگفت زدگی عظیمی شدند به حدی که رندی جکسون که تمام ۱۰دوره قبل را داور بوده و به گفته خودش دراین گونه موارد نه ناراحت می شود و نه خوشحال گفت که اصلا باورش نمی شد که چنین چیزی را بشنود و جنیفر لوپز حتی رودربایستی را کنار گذاشت و در حالی که لب می گزید که اشک نریزد و چهره ای بس اندوهبار داشت اعلام کرد از این نتیجه به شدت عصبانیست و نمی داند که باید چه بکند!

در هر حال داورها و برگزار کننده ها ، سعی کردند پیای اندوهگین را که سعی می کرد شجاعانه لبخند بزند و این نتیجه غیر منصفانه را بپذیرد را ،دلداری بدهند و بگویند او هنوز هم می تواند به درجات و رتبه های بالایی برسد و استعداد او هرگز فراموش نمی شود . دست آخر از او خواستند که طبق رویه مرسوم، آواز خداحافظی بخواند که آوازی خواند بسیار زیبا و سوزناک که جو کلا غم انگیز شد و بقیه شرکت کننده ها و داورها را به روی سن ، محل اجرای آخرین آوازش کشاند .

آواز که تمام شد همه در آغوشش کشیدند و این جا بود که دیگر صدای گریه پیا بلند شد و تراژدی به اوج خودش رسید .

همه این وقایع و آخرین آواز پیا توسکانو (Pia Toscano) را می تونید در  این ویدئو  ۴دقیقه ای به حجم ۱۹مگابایت ببینید . حال ما اعضای هیئت تحریریه که کلی گرفته شد . خدانگهدار . با پیامگیر ۲۴ساعته ما در تماس باشید و نظرات خود را با ما در میان بگذارید .

 ....

کامنت برگزیده

سیلوئت گفته : من این دو سه دورۀ اخیر امریکن آیدل رو دیگه اصلا وقت نکردم دنبال کنم. اما سیزن های قبلیش رو که می دیدم می دونم چی می گید و از چه حسی حرف می زنید وقتی که آدم بر اساس استدلال منطقی و صدا و استعداد یکی از شرکت کننده ها طرفدارش می شه و اون آدم ناجوانمردانه حذف می شه.
اما یه چیز رو هم در نظر بگیر رگبار جان. کلا اساس این مسابقه بر این هست که توش کسی رو پیدا کنن که حتی اگر خواننده خیلی خوبی هم نباشه ولی مردم جذبش بشن و بعدا بتونن ازین آدم پول در بیارن برای کنسرت ها و آلبوم ها و ویدیوهاش. پس به همین خاطره که اساس رای گیری و داوری دقیقا دست مردمه و داورهای اینکاره و استادان صدا توش دخالتی ندارن. اینا فقط دنبال سلبرتی(چهره) هستن.... نه یه خواننده تاپ که صرفا فقط صداش خوبه.

 

یه سوال کهن

نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم مهر 1390 ساعت 8:7 شماره پست: 568

 

بعد از پستی که عنوانش بود :" پسرعموهای دوست داشتنی ما " یه تعداد بازخور از تعدادی از خواننده ها گرفتم که ازاین که انسان و شامپانزه رو با هم مقایسه کرده و با هم فامیل قلمدادشون کردم ناراحت شدند و حرف من رو ناقض کتب الهی مثل انجیل و قرآن در خلقت انسان دونستند .

برام جالبه که بدونم شما در این باره چی فکر می کنین ؟

آیا انسان ،اون جور که مشهوره ناگهان و بی ارتباط با موجودات دیگه از گل خلق شده یا

این که انسان جزئی از کل موجوداته و مثل همه اونها یه مسیر تکاملی رو طی کرده تا به این جایی که الآن هست برسه ؟

لطفا حتی اگه شده کوتاه پاسخی بدین که می خوام پستی رو به این مطلب اختصاص بدم و از نظرات شما حتما استفاده کنم . دوست دارم بدونم جامعه آماری خوانندگان وبلاگم در این باره چه فکری دارند .

منتظر کامنتهاتون هستم .

 

یک به هزار

نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم مهر 1390 ساعت 10:36 شماره پست: 569

 

از دید نظم جهانی اروپایی و آمریکایی ،

فقط زندانی اسرائیلی ها (گیلعاد شلیط) آدم بود و ارزش پیگیری داشت .

اون چندین هزار زندانی فلسطینی ها، قاذوراتی بودند در حد خس و خاشاک !

 

 پانوشت : نظراتتون رو در باره آفرینش انسان جمع آوری کردم و مشغول نوشتن هستم . خدا بخواد شنبه اول وقت روی میز صبحانه تون مقاله ام با عنوان بابا آدم ! رو می بینین .

....

کامنت برگزیده

سهیل گفته : اما کلا از این تز خوشم میاد که می گه سربازم به حد نهایت قیمت دار.
سخنرانی اوباما بعد از مرگ قذافی رو شنیدید؟ بدون آنکه یک سرباز آمریکایی وارد لیبی بشه( شما بخوانید کشته بشه) ما پیروز شدیم.
حال یادتون میاد 3سال پیش 17 سرباز مرزی ایران رو گرو ریگی بود و جواب ایران و نتیجه جان ها چی شد؟آقا ما خودمان هستیم که ارزش جانمان را مشخص می کنیم. به نظرم این پستتون را از زاویه دیگری می شد دید.

بابا آدم !

نوشته شده در شنبه سی ام مهر 1390 ساعت 8:0 شماره پست: 572

 

خب رفقایی که همت به خرج دادین و نظراتتون رو یا موجز و یا به تفصیل برام نوشتین ، ازتون ممنونم . برای خوندن تمام اون نظرات ( به این جا ) مراجعه کنید. این پست هم نظرات منه و به نسبت پستهایی که همیشه می نویسم به نسبت طولانی تره و امیدوارم که حوصله و وقتش رو داشته باشین که بخونیدش .

من تو نظراتتون جمع بندی انجام دادم و متوجه نکته جالبی شدم و اون این است که با این که عده ای تون گفتین به تکامل اعتقاد دارین که هم نظریم ولی عده بیشتری اعلام کردند به خاطر مسلمون بودن به خلقت ناگهانی از گل اعتقاد دارند. البته عده ای هم که دو به شک بودید و نظر مشخصی اعلام نکردید . 

چیزی که باید قبل از شروع بحث خدمتتون بگم اینه که به قول سهراب ،چشمها را باید شست . . . جور دیگر باید دید !  لازمه مسلمون بودن دقیقا این نیست که فکر کنیم هر آنچه که تا الآن خوندیم و شنیدیم و بهمون گفتند 100% صحیحه و مو لای درزش نمی ره . شاید چیزهایی رو بدون ریزبینی دادن خدمتتون . من در چند سطر پایین تر با استفاده از خود قرآن دقیق تر عرض می کنم .

به علاوه چیزدیگه ای که برای عده ای قابل قبول نیست و قبولش رو نوعی توهین به شخصیت خودشون می دونن اینه که ما ، انسان با کمالات فرهیخته خوش بر و رو ، قبلا با میمون وحشی زبون نفهم بدترکیب از یه شاخه بودیم و برای همینه که برای راحتی خیالشون سریع به قرآن رجوع می کنن که گفته ما انسان را از گل آفریدیم و سریع تر اعلام می کنن دیدین گفتیم که ما تافته جدا بافته ایم؟ مردم به این نحو برای این قصه ی آدم و حوا رو قبول کردن چون بیشتر دوست دارن فرشته هایی سقوط کرده باشن تا میمون هایی تکامل یافته.

و به علاوه نکته ای که بیشتر ایجاد اشتباه کرده و می کنه و باعث می شه غالب افراد ، خواه ناخواه نسبت به تکامل جبهه بگیرن ترجمه ای هست که برای کلمه Evoulotion  انتخاب شده و اون تکامله . در حالی که شاید بهتر بود معنی تحول ( از حالی به حالی تبدیل شدن ) یا دگرگونی رو انتخاب می کردند که همین مفهوم رو به شکلی دقیق تر می رسونه .

و باز هم به علاوه در عموم این طور تصور می شه وقتی گفته می شه که نوع انسان و نوع میمون  یک سرشاخه داشتند معنیش اینه که مثلا در چندمیلیون سال قبل هم ، دقیقا همین میمونهای پشمالوی امروزی وجود داشتند و فقط یه گروه از اونها دمش افتاده و موهای تنش ریخته و صاف تر راه رفته و شده انسان و تکامل یعنی هی موهای تنشون بیشتر بریزه و خوش بر و رو تر و عاقل تر بشن و بیشتر و بیشتر از قیافه میمونها فاصله بگیرن ودر ضمن تو این مدت اون میمونهای پشمالو هم همونجوری که بودند باقی بمونن . اما این باید مشخص بشه که طی این میلیونها سال هم ما ، هم میمونها ، هم نهنگها ،هم مورچه ها و هم هر موجود زنده دیگری دچار تحولاتی شدیم و هیچکدوممون همونی که مثلا یک میلیون سال قبل و دو میلیون سال قبل بودیم نموندیم . یعنی این شامپانزه که الآن می بینین دقیقا همونی نیست که تو 7میلیون سال قبل بوده . یه مثال خیلی تابلوش فرق بین فیلهای امروزی با ماموتهای 10هزارسال قبله که حتما متوجهید . و از این دست تفاوتها زیاده .

خب اول از همه برم سراغ کتاب مقدس قرآن که عمده مسلمین و مسلمات فکر می کنند در اون نوشته که ما به طرفه العینی از گل خلق شدیم ...و نشون بدم که همچین عبارتی در اونجا نیست . یه نگاه به آیات مربوطه که خیلی هم معروفند بندازیم ؟

«از نشانه های پروردگار این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما به صورت بشر در زمین پراکنده شدید.» (روم)

«خداوند کسی است که آفرینش هرچیز را نکو کرد و آفرینش انسان را از گل آغاز نمود.» (سجده)

«شما را از خاک آفریدیم و به خاک بازمی گردانیم و دگربار از خاک خارجتان خواهیم کرد.»

«آن خدایی که هر چیز را به نیکوترین وجه خلق کرد ، آدمیان را نخست ازخاک آفرید.»

البته کسایی که همیشه ظاهر بین هستند و مطالب رو سرسری نگاه می کنند تا این آیات رو می بینن می گن که دیدین ما از خاک آفریده شده ایم ؟ اما من در پاسخ به این دسته آدم عجول ، به عنوان کسی که قرآن رو هم قبول داره می خوام بگم که حتی این آیات و آیات مشابه که ابتدای آفرینش بشر رو از خاک می دونه باز هم به ما نشون نمی ده که نوع ما مراحل رشد رو طی نکرده و تبدیل به انسان کنونی شده .

این از خاک آفریدن معنی حقیقی و علمیش این نیست که آن گونه که در افسانه های مذهبی آفرینش اومده بین 7000یا 8000سال قبل ، عین کارگاه کوزه گری خداوند مجسمه ای رو به شکل انسان کنونی با دستش ساخته و بعد در دماغ اون مجسمه یه کپی یا یه اپسیلون از روح خودش دمیده و فوت کرده و یهو اون مجسمه تبدیل شده به آدم ابوالبشر و حوا هم مثل دستگاه تکثیر 500دفعه زایمان کرده و هر دفعه هم دو بچه و این جوری شده که جمعیت انسانها شده چندین و چند برابر!

اگه کمی در آیات قرآن دقت کنیم می بینیم که بسیاری اوقات و زمانهایی که در قرآن داده شده با زمانهایی که ما می دونیم تفاوتهای فراوانی داره . مثلا اومده که آفرینش کل جهان رو خدا در 6روز گفته که خب معلومه این روز با روزی که مد نظر ماست و 24ساعت هست ،خیلی خیلی فرق داره و می تونیم به  6دوره تعبیرش کنیم . حتی جاهایی قرآن خود این کلید روهم داده مثلا در جایی طول روز قیامت رو گفته که طول آن 1000سال به اندازه سالهایی که شما می شمارید است . بنابراین بسیاری از مفاهیم زمانی قرآن عدد دقیق نیستند بلکه مفهومی اند مثل عدد 7 یا 1000 ، این جور وقتها برای درک صحیح باید به معنی و مفهوم دقیق اون سوره و آیه توجه کرد .موارد دیگه ای هم می شه ذکر کرد که خدا با تمثیل صحبت کرده مثلا درباره آسمانها نوشته ما 7آسمان بر فراز شما آفریدیم که ذکر توضیحش رفت .

حالا در سوره های مربوط به آفرینش هم همین رو می شه بیان کرد .مثلا در سوره روم که اولین آیه ایست که برایتان نوشتم ، اومده که خدا شما را از خاک آفرید و (سپس) شما به صورت بشر در زمین پراکنده شدید . مشخصه که این سپس با اون سپس ما تفاوتش از زمین تا آسمونه . معنیش این نیست که امروز شما را از خاک آفرید با همون کیفیتی که ذکرش رفت و فرداش شما پراکنده شدید در جهان ! حرف ربط  (و)  هم در جاهایی همین معنی رو می رسونه .

حتی امروزه روز هم همچین بیانی ما داریم . مثلا اگه شما بخوای برای دوستت اتفاق مهمی که هفته پیش رخ داد رو تعریف کنی روشنه که سرفصلهای مهمش رو تعریف خواهی کرد و با حرف ربط  (و)  (سپس) اتفاقایی رو که باهم فاصله زمانی هم دارن به هم وصلشون می کنی  .

نکته بامزه اش اینجاست که خود قرآن به ما کلیدهای جالبی میده که بشر متفکر بتونه سرنخها رو به دست بیاره . در واقع قرآن در این زمینه آیات جالبی داره که مراحل تکامل و دگرگونی انسان رو بیان کرده . منتها تا کنون این آیات کمتر مورد توجه عموم قرار گرفته اند ،شاید به خاطر اینه که به هیجان انگیزی خلقت بشر از خاک نیستند برای همین از نگاهها دور موندند. این چند آیه رو ببیند :

«آیا روزگارانی دراز بر انسان نگذشت که هیچ چیز قابل بیانی نبود؟» ( دهر/۱)

«چرا به خداوند شکوهمندانه نگاه نمی کنید در حالی که شما را در مراحل و خلقت های گوناگون آفرید؟» ( نوح/۱۳)

«آیا ما به آفرینش نخست خسته شده ایم؟! خیر بلکه این آفریدگان هم اکنون نیز در حال تبدیل به آفرینشی نوین می باشند.» ( ق/۱۵ )

«پروردگار تو از خلق بی نیاز و بر همه مهربان است. اما اگر بخواهد شما را از روی زمین می برد و همه را فانی کند و آنگاه پس از شما هر که را خواهد جانشین شما سازد چنان که شما را از نسل گروهی دیگر پدید آورد.» ( انعام/۱۳۳ )

می بینین ؟ حتی در قرآن این به روشنی ذکر شده که حضرت آدم نخستین بشر نبود و قبل از او گروههای دیگری وجود داشتند و دگرگونی هایی یافتند .حالا این یعنی چی که ما از خاک آفریده شدیم ؟ جوابی بسیار بسیار ساده داره .یعنی عناصر بدن ما با عناصر موجود در زمین و خاک یکیه و هر دو یک خواستگاه داریم . اصطلاح مادر زمین و مام وطن از همین دیدگاه نشات گرفته .

این از آیات قرآن برای مومنین و مومنات ! کمی هم اهل علم هستین؟

سنگواره شناسان تونسته اند سنگواره انسانهایی رو با قدمت حتی 4میلیون سال قبل پیدا کنند که تا با توجه به عمر موجودات زنده بر روى کره زمین که چهار میلیارد سال و اولین مهره داران که به ۵۰۰ میلیون سال پیش تعلق داشته اند، عمر انسان رقم قابل توجهى به نظر نمى رسه و میتونین آیه «خداوند کسی است که آفرینش هرچیز را نکو کرد و سپس آفرینش انسان را از گل آغاز نمود.» رو تفسیرمناسبی کنید . نوع انسان بعد از بسیاری از موجودات خلق شده و این چیزی هست که علم هم تاییدش کرده .

تازه مراد من از انسان فقط موجودی با شکل و شمایل انسان نیست بلکه منظور موجودیست ابزارساز و با فرهنگ مشخص که اگر مورد اول را بخواهیم در نظر بگیریم که شاید قدمت انسان به بیش از این هم برسد . ولی مقصود من انسانی است که از فرهنگ و شعوری برخوردار است زیرا قدیمى ترین آثار فرهنگى پیدا شده به همین زمان مزبور تعلق دارد.

در حدود دو میلیون سال قبل اسکلت هایى از انسان به دست آمده که علاوه بر دارا بودن ویژگى هاى بسیار نزدیک به انسان امروزى ، حتی قادر به تولید وسایل بوده در حالی که در نمونه هایی مربوط به سالیان گذشته مثلا 3میلیون سال قبل فقط می تونستند از ابزار های آماده استفاده کنند و قادر به ساخت اونها نبودند و قبل از اون هم شواهدی دال بر استفاده از ابزار وجود نداشته .

در حال حاضر دو نقطه از جهان یعنى شرق آفریقا و منطقه قفقاز قدیمى ترین اسکلت هایى از انسان ابزار ساز 2میلیون سال قبل دیده شده . این انسان ها معیشت شان مبتنى بر شکار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهایى که مى ساختند در این زمینه مورد استفاده قرار می گرفت.

همین جور که تاریخ جلوتر اومده مثلا در حدود ۳۰۰ هزار سال پیش ،حضور انسان با مشخصات کمى متفاوت تر و پیچیدگی فرهنگی بیشتر در آسیا و آفریقا تایید شده است. این انسان که انسان اندیشمند نامیده مى شود به دو دسته نئاندرتال و امروزی تقسیم شده که اولی در سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا تا چهل هزار سال پیش هم حضور داشت و دومی که قدیمى ترین نمونه آن در فلسطین با قدمت نزدیک به 100هزار سال یافت شده است و کماکان تا به امروز بر روى کره زمین زندگى مى کند و از حدود ۳۵ هزار سال پیش به این طرف در تمام قاره ها وجود دارد که به دوره عصر حجر جدید معروف است. مهمترین شاخص آن پیدایش هنر در جامعه انسانى است مثل نقاشی بر روی دیواره غارها .

از ۱۵ هزار سال پیش هم جامعه انسانى وارد مرحله دیگرى از تحولات فرهنگى عمیق مى شود. انسان ها در این مقطع و در خاورمیانه موفق مى شوند با اهلى کردن اولین حیوانات و همچنین روى آوردن به کشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغییر داده و وارد ساختار جدیدى که به آن اقتصاد تولیدى مى گوییم شوند که تحول به قدرى با اهمیت است که دانشمندان آن را یک انقلاب نوسنگى مى نامند.

و به نظر منطقی میاد که بابا آدم معروف ما از همین دوره آخر است که وارد عرصه شده چرا که به نظر بسیار طبیعی میاد که وقتی نوع انسان بعد از این سفر طولانی چند میلیون ساله به این حد از تکامل مادی رسیده که تونسته نیازهای اولیه اش را رفع کرده و بر طبق هرم نیازهای مازلو  ، وارد مراحل خودشناسی و خداشناسی بشود و یواش یواش نیاز به راهنما و هدایتگر هم برایش ایجاد شده و در این مرحله بوده که خدا از بین آنها حضرت آدم را به پیامبری برگزیده است و ....  

و در همه این دوره ها انسانها از لحاظ فیزیکی نسبت به دوره های قبلیشون تفاوتهایی کرده اند و اکنون هم رسیده اند به این شکل و قیافه ای که الان هستند و بسیار عادیست که دوره های بعدی نیز شکل و شمایل بشر اینی نمونه که الآن هست .

خب ... این ماحصل نوشته های شما بود و بررسی های خودم . در حال حاضر علم و عقل این ها رو میگه و البته می دونم که حرف من حرف نهایی نیست و می تونه چیزهای بیشتر و بهتری بهش اضافه بشه ولی من با توجه به وقت و حوصله ای که جماعت وبلاگ خوان دارند خلاصه و جمع و جورش کردم که خوندنی تر بشه. دوست دارم نظرات سازنده تری رو با توجه به این نوشته ها بخونم و بقیه هم استفاده کنند . 

 ....

کامنت برگزیده

نیلوفر گفته: من کلش رو خوندم . فوق العاده بودم . کاملا" باهات موافق هستم . آخه من از اون دسته بودم که بینابین قبول داشتم . کاملا" یقین پیدا کردم و صحه بر اونم همین مصداق های آیات قرآنی بود . ولی نمی دونم چی شده که خیلی وقته دیگه هر چیزی رو بیشتر از طریق علمیش قبول دارم . به دلیل رشته ام و مطالعاتی که توی دوره های مختلف زندگی آدمها داشتم بیشتر برام مسجل شد . ازت بابت این مقاله ممنونم . راستی می تونی با یه خورده تفسیر و کامل کردنش و با ارجاع رفرنس چاپش کنی . دست به قلمت هم خوبه. مرسی