کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

اسفند 1390

بالاخره چقدر رشد داشتیم ؟

نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند 1390 ساعت 13:25 شماره پست: 633

 

دولت در تیر ماه، در جلسه وزیران ،گفت که رشد اقتصادی کشور پارسال از ۱۰٪ فرا‌تر رفته است.

اما دولت در بهمن ماه ،در مجلس ، گفت که رشد اقتصادی کشور پارسال  بوده    

و چند روز بعدش هم بانک مرکزی دولت گفت که پارسال رشد اقتصادی کشور ۵٪ بوده می باشد .

و البته دیروز هم مجلس گفت رشد اقتصادی پارسال  ۳٪ بوده است .

و این هم بماند که منابع جهانی گفته بودند که رشد اقتصادی پارسال ۰٪ بوده است !

بالاخره چقدر رشد داشتیم ؟

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : با افزایش سرما، نرخ رشد منقبض شده!!.

تمام آلمانی و دوام ایرانی

نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند 1390 ساعت 11:37 شماره پست: 634

 

عنوان یکی  از نوشته های گذشته ام این بود : این پروسی ها  و به این پرداخته بودم که چرا آلمانی ها این جور پیشرفت کرده اند و ما نه و چندتا سوال مطرح کرده بودم که کلا پست خوبی شد و خواننده های زیادی در بحث مشارکت کردند . امروز که خوندم که رئیس جمهور جدید آلمان به نام یواخیم گواگ انتخاب شد به این فکر افتادم که یکی دیگه از دلایل تفاوت ما و آلمانی ها رو به چشم غیر مسلح می شه دید و اون مسئولیت پذیریه .

رئیس جمهور قبلی آلمان استعفا داد چون گویا در گذشته موقعی که هنوز رئیس جمهور نشده بود و پستی در یکی از ایالتهای آلمان داشت از یک نفر یک وام مسکن غیرقانونی کم بهره گرفته بود . (که این درایران از عادی ترین کارهاست!) البته او وام را هم پس داده بود اما این در فرهنگ آلمانی نوعی سوء استفاده از موقعیت شغلی محسوب می شده و رئیس جمهور آلمان استعفا می ده تا بتونن به راحتی محاکمه اش کنن !!!

اما ما در ایران هنوز همچین چیزی رو تا به حال نتونستیم ببینیم و لمس کنیم که یک مسئولی نه در سطح اول مملکت حتی، بلکه یه مسئول رده پایین و غیر مهم بیاد و عذرخواهی کنه و استعفا بده که بله فلان جا من مقصر بودم و مسئولیت خطایش را به گردن بگیره .

این می شه یکی از دلایل تفاوت یک کشور پیشرفته مثل آلمان و یک کشور عقب مانده مثل ایران ، مسئولیت پذیری.

...

کامنت برگزیده

زهرا گفته : شما به نکته ای اشاره کردین که من همین چند روز پیش درک کردم!
یکی از اقواممون توی اداره ای کار می کنه که گاهی در کار از نیرو های آلمانی استفاده می کنن...یعنی این آلمانیا یه ماه اینجان یه ماه می رن وطن خودشون و این قوم ما از زیر دستای آلمانیایه وقتی اینا میان دائم ناله می کنه ازش که دلیلشو پرسیدیم می گه وقتی نیستن راحتیم...اما یک ماهی که هستن لعنتیا اندازه شیش ماه کار می کنن !

 

دردسر نامهای بیگانه !

نوشته شده در شنبه ششم اسفند 1390 ساعت 15:0 شماره پست: 636

 

یادمه اون اوائل که سرمربی اخیر تیم ملی فوتبال ،کارلوس کی روش وارد ایران شده بود ،دردسری شده بود برای خبرنگارها و رسانه ها که اسم این بنده خدا رو چی بگن که مستقیم مربوط نشه به اونجا ! بهش کیروش گفته بودند ، کرش گفته بودند ، کروش گفته بودند و خلاصه گرفتاری ای بود که بیا و ببین . بالاخره خود بنده خداش توی یه مصاحبه گفته بود بابا اسم من کی روشه اگه باهاش راحت نیستین همون کارلوس صدام کنین که نه سیخ بسوزه ونه کباب .

بالاخره همه به این نتیجه رسیدن که ی رو از ر جدا کنن که هم به جایی بر نمی خوره و هم اسم این بیچاره دست کاری نمی شه !

اما اون موضوع !بالاخره خودش رو وارد یه داستان دیگه می کنه!

دو سه روز قبل که توفروشگاهی پنیر فرانسوی کیبی رو دیدم یادم افتاد . خوردین یا دیدین؟ پنیرخوشمزه ایه که تو فروشگاههای زنجیره ای هست و تبلیغاتش از ماهواه هم پخش می شد. گاو ماده قرمز رنگی اونجا نقش داشت .اولین بار که کیبی رو دیدم دقت نکردم و بعد متوجه شدم ای داد بی داد !این پنیر در اصل یه اسم بی حیایی داشته .

مگه میشه آدم اون جور پنیری رو بتونه بخوره و به اطرافیاش بگه آره امروز صبح من پنیر کی..ی خوردم ؟! خدا پدرشون رو بیامرره که اسم این پنیر بی حیا رو عوض کردن و ملت رو از شرمساری رهانیدند ! اینم عکس و مدرک !

   

....

کامنت برگزیده

ندا گفته : ما هم با این بنیر ماجرایی داشتیم این پنیر پنیر مصرفی ما است یادم میاد اون اوایل یکبار از ایران مهمان داشتیم یک روز صبح که این پنیرمون تمام شده بود مهمانمان گفت ببخشید از اون پنیر بی تربیتیا ندارید!!؟همین الان هم بهش میگیم بنیر جهارگوش.واقعا نمیشه اسمش را گفت.

 

طناز مرهم

نوشته شده در یکشنبه هفتم اسفند 1390 ساعت 13:49 شماره پست: 637

مرهم علیرضا داوودنژاد رو روی دی وی دی دیدم . این برنامه که سی دی هر فیلمی چند وقت کوتاه بعد به دستمون تو سوپری سرکوچمون میرسه ما رو تنبل کرده که دیگه دور سینما رفتن رو خط بکشیم و سینما رو دربست بذاریم برای دخترپسرهای بی جا و مکان که دور از چشم اغیار برند بشینند و حالش رو ببرند .

فیلم رئال و خوبیه . یعنی بد نیست و به نظرم به یه بار دیدن می ارزه ولی بازی قدرتمند و حسی این دختر ،طناز طباطبائی، یه چیز دیگه است . قبلا کجا بود ؟ تا حالا ندیده بودمش .  سینمای ایران بازیگر قوی ای پیدا کرد.

راستی اگه خوابتون نیومد و قسمت بود مراسم رو ببینین بدونین که شروع برگزاری مراسم اسکار چهار و نیم صبح فردا دوشنبه 8 اسفند به وقت تهرانه . من یکی که خیلی امیدوارم که اصغرفرهادی با لیلا خانوم حاتمی و پیمان معادی برن اون بالا و اسکار رو بگیرن تو دستاشون و ما حالش رو ببریم . 

....

کامنت برگزیده

گلدونه گفته : خودشم چه نازه این طناز!

 

اصغر دوستت داریم

نوشته شده در دوشنبه هشتم اسفند 1390 ساعت 12:8 شماره پست: 638

 

اصغر فرهادی عزیز

ممنونم . واقعا ممنونم به خاطر این اثر زیبایی که خلق کردی و پارسال و امسال توانست تمام جایزه های معتبر بین المللی سینمایی رو به دست بیاره .

سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره فیلم فجر/ خرس طلایی برلین بهترین فیلم / جشنواره سیدنی بهترین فیلم / جایزه بزرگ جشنواره فیلم ابوظبی / بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب و / شاه بیت تمام این جوایز ،به عنوان اولین ایرانی تاریخ ، اسکار بهترین فیلم خارجی که امروز صبح به دست آوردی .

اصغر فرهادی عزیز ازت ممنونم که دل ما را شاد کردی و گفتی : در این لحظه بسیاری از مردمان کشورم ما را تماشا می کنند و همگی خوشحال هستند؛ نه به خاطراهمیت دادن به ما یا به خاطر فیلم یا سازنده آن، بلکه در این دورانی که ما از جنگ صحبت می‌کنیم و ترس و رعب بین کشورهایمان رد و بدل می‌شود، نام کشورم ایران در این جا با فرهنگ و تمدن بی‌نظیرش برده می شود. سرزمین من فرهنگ کهن و غنی دارد که زیر غبار سنگین سیاست مخفی شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم.مردمی که مخالف خشونت هستند و با تمدن ها و فرهنگ های دیگر سر سازگاری دارند.

و اینک باید بگویم از قول نویسنده ای ،اصغر فرهادی دیگر دست نیافتنی شد .

در ضمن رفقا اگه تمایل داشته باشین که قسمت دریافت اسکار توسط اصغرفرهادی از ساندرابولاک را ببینید می توانید به مدت ۳ دقیقه از ( این لینک ) تماشا کنید  .

....

کامنت برگزیده

شیما گفته : بسیار خوشحال شدم و بسیار تبریک به همه ی اونهایی که به جای جنگ و خونریزی به فرهنگ و شعور اهمیت می دهند(درکل دنیا منظورم نه صرفا این طرفیها) وخوشحالم که نام ایران این بار نه بخاطرمشکلات سیاسی اقتصادی مذهبی اجتماعی یاهرچیز دیگه ای بلکه بخاطر هنر،همه جا پیچید.اینکه بازیهای سیاسی درکار هست یا نیست اهمیت چندانی نداره واینکه چرا بین چندین وچند فیلم که خیلی خیلی بهتر از این فیلم بودند چرا این فیلم به اینجا رسید هم اصلا مهم نیست(چون هزارویک دلیل من جمله شرایط مهیا شده در این مقطع زمانی می تونه دلیلش باشه)مهم اینه که اسکارگرفته شد توسط یک ایرانی بخاطر یک فیلم ایرانی با بازیگران ایرانی. وخوشحال که فرهادی خان،چنین سخنرانی کوتاه و کوبنده ای داشته.به امید فردایی سرشار از مهربانی،صلح و آرامش درتمام دنیا

 

جدایی خوب می فروشه ، خوب!

نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند 1390 ساعت 11:3 شماره پست: 640

می دونین که سر من درد می کنه برای آمار دادن اون هم از نوع اقتصادیش!

یکی از خوشحالی های دیگه ای که برای اصغر فرهادی و نوع سینمایی که اون می سازه دارم ،اینه که جدایی نادر از سیمین نه فقط در جشنواره ها که در گیشه ها هم موفق بود .

گرفتاری که سابق بر این داشتیم این بود که یا فیلمهامون ارزشمند بودند و فروشی نداشتند یا فروش می کردند ولی ارزش چندانی نداشتند .

میانگین فروش یک فیلم ایرانی حدودا ۴۰۰میلیون تومنه ولی فیلم جدایی نادر از سیمین ، جدا از بازار ایران که حدودا 2میلیارد تومان فروخت ، طبق آخرین جدول فروش جهانیش تا اوائل بهمن ، 16میلیارد تومان (برابر با 9میلیون دلار ) فروخته که با توجه به اسکار دیروزش پیش بینی می کنم که به این رقم اقلا دو برابر بشه و در نهایت به رقم شگفت آور 34میلیارد تومان برسه که برای یه فیلم کم خرج ایرانی، رقمی خیره کننده و بیش از ۸۰برابر فروش یک فیلم ایرانی است که شاید حالا حالا ها تکرار نشدنی باشه .

ای جدایی نادر از سیمین هر آنچه خوبان دارند تو تنها داری !

 

 عجائب

نوشته شده در چهارشنبه دهم اسفند 1390 ساعت 13:38 شماره پست: 641

 

پدر مادر بودن یعنی که بچه نوزاد یک ماهه ات که ۶ روز، گلاب به روتون، نتونه پی پی کنه و شبا تا صبح از دل درد و دل پیچه گریه کنه و نتونی براش کارمفید چندانی انجام بدی که نوزاده و هر چیزی نمی تونه بخوره و تو غصه بخوری که ای کاش من این دل درد رو داشتم و اون نوزاد آروم بود  

و

امروز ظهر مادر بچه زنگ بزنه و با ذوق و خوشحالی فراوون بگه مژده بده آقای پدر که دانیال این قده پی پی کرده که از پوشکش هم زده بیرون و تو رو یه آرامش و ریلکسی عجیبی فرا بگیره .

پدر مادر بودن عجب چیز عجیبیه !

....

کامنت برگزیده

گلابتون بانو گفته : بله چیز عجیبیه! آدم برای چیزایی ذوق می کنه که هیچ وقت فکر نمی کرده قابل ذوق کردن باشه!

کتابنت

نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند 1390 ساعت 11:35 شماره پست: 642

این کاریکاتور رو چند وقت قبل تو وبلاگ سوسن دیدم و یه جورایی من رو تکون داد . این حقیقتیه که ماها آدمهای سطحی ای شدیم ، این ماهایی که می گم جماعت کثیر مطالعه نکن نیست ها که از 75میلیون ایرانی 70میلیونش رو تشکیل می دهند .

منظور هم همین جماعت کوچیک مطالعه کن هست که گاهی چیزی می خونه . تودوره فعلی خیلی هامون به محتوای اینترنتی چسبیدیم و بیشتر عمیق نمی شیم . مطالعات ما عمق و غنای خاصی نداره و طبیعتا دردی هم دوا نمی کنه .

محتوای اینترنت برای اطلاع گرفتن خوب هست ولی فقط برای شروع مطالعه یک موضوع . بقیه اش رو واقعا باید از توی کتابها درآورد و چاره کرد .

....

کامنت برگزیده

سارا گفته : خیلی شنیده ایم که کتاب یکی از بهترین دوستهای آدمیزاده. واسه هر کسی، این جمله توی یه سنی ملموس تر میشه. من خاطره های خوبی دارم از غش غش خندیدن موقع خوندن یک کتاب یا شر شر گریه کردن توی نیمه های شب با خوندن یه کتاب یا محکم بستن یه کتاب و داد کشیدن از اینکه باورم نشده عجایبی رو که خونده ام یا عکس گرفته ام از تصاویر داخل کتابی که چندین دقیقه من رو مجبور به درنگ و لذت بردن کرده. و این رو عوض نمیشه کرد با مقالات و گزارشهایی که توی نت دسترسی داشته ام.
این بخش لذت شخصیه.
توی جمعی بودیم، خانومی بیست و چند ساله، معنای وتو رو نمی دونست. شاید برای کشوری مثل ایران با این آمار بد کتابخوانی، مطالعه ای که اسمش رو سطحی گذاشته اید هم بدک نباشه. (این خانوم حتی استفاده از اینترنتش هم بسیار کم و محدود بود!)

 

 

تقلب

نوشته شده در شنبه سیزدهم اسفند 1390 ساعت 10:21 شماره پست: 643

 

پریشب جایی بودم و بحث ها داغ شده بود روی مبحث تخلف و تقلب و از این جور صحبتهای بی انتها ، گفتم یه خاطره ای بگم خدمتتون از تقلب این بنده کمترین که شعرا گفته اند تقلب توانگر کند مرد را !

عرضم به حضور انورتون که بنده دانش آموز دوره راهنمایی بودم و به حکم قدم که همیشه از متوسط قد بچه های هم سن و سالم بلندتر بود معمولا ته تهای کلاس می نشستم . روزی امتحان کلاسی معارف دینی داشتیم و من هم نخونده بودم . معلم دینی هر محصلی رو روی یک صندلی جداگونه نشونده بود و ما هم مشغول نوشتن معلومات داشته و نداشته اش روی کاغذ بودیم  که دیدیم ای دل غافل ،معلم دینی ما کلاس رو ول کرده به امان خدا و یه یاروی ریشوی دیگه به عنوان مراقب راه می ره.

اون یاروی ریشو که ناشناس هم بود کمی که گذشت چشمکی زد که بچه ها تا آقای دینی تون نیست می تونین تقلب کنین ها. هنوز کنین از دهن این یارو بیرون نزده بود که همه کتاب رو از تو کیف و زیرمیزی اش کشید بیرون شروع به رونویسی کرد .منهم مثل بقیه و خوشحال که از دست این امتحان دارم راحت می شم . آقا چند دقیقه ای گذشت یهو سر بلندکرده و دیدم ای دل غافل همون یاروی ریشو یه کاغذ با خودکار دستش گرفته داره از ردیف اول اسم بچه هارو می نویسه و هنوز به من که ته کلاس بودم نرسیده بود. من رو میگی نفهمیدم چه جور ولی کتاب رو دور از چشم اون بابا پرت کردم روی زمین و خیلی بچه مثبتانه مشغول نوشتن شدم .

اون یارو رسید بالای سرم که شما تقلب نمی کنی؟ من هم حق به جانبانه و سربلندانه گفتم نه! اون هم اسم من رو تو کاغذش نوشت .نگو این قده همه تقلب میکردن که نرسیده بود اسم همه رو بنویسه و ترجیح داده بوداسم اونهایی رو که تقلب نمی کردن رو بنویسه . تو کلاس 50 نفری ما اکثرا تقلب کرده بودند . آقا و خانومی که شما باشین ،معلم دینی لبخند زنان و فاتحانه وارد کلاس شد و ورقه رو از اون یارو گرفت و نگاهی بهش کرد و گفت این یه امتحان بود که ببینم چقده صادقین و از این جور حرفا و آخرش هم گفت که من به همه کسایی که تقلب کردن صفر می دم و به اونهایی که نکردن بیست !

جو کلاس واقعا دیدن داشت و ذوقی که من در نهان کرده بودم که منی که تقلب دوبله کردم الکی الکی یه 20اومد تو کارنامه ام ! بله دوستان تقلب توانگر کند مرد را !!

....

کامنت برگزیده

سحر گفته : من هیچ وقت تو تقلب شانس نداشتم...
تو دوره فوق لیسانس یه بار " عسلم" و با خودم برده بودم سر جلسه چند تا نکته کلیدی رو رو دیوار نوشتم چند وقت بعد داشتم می گفتم من هرگز تقلب نکردم که دختر گل صاف گذاشت تو دستم که " مامان " یادت نیست یه بار رو دیوار نوشتی من خودم دیدم!!

 

دیدار با ویولت

نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اسفند 1390 ساعت 14:1 شماره پست: 644

دیروز در غروب بادخیز و سرد آخر زمستان پایتخت ،در سالن گرم و نرم خانه هنرمندان ، تونستم فیلم مستند زن در سایه ام اس رو ببینم . کمی زودتر از موقع رسیده بودم و خودم رو با تماشای عکسهای بیرون تالار سرگرم کردم تا وقت نمایش شد .

مستند بدون فوت وقت می ره سر اصل مطلب که نقطه قوت خوبی براشه . با ویولت (نوسنده وبلاگ من و ام اس) شروع می کنه و با اون هم تموم می کنه . ضرباهنگ خوب و نگاه صریح و بی پرده ای به مقوله زنان مبتلا به این بیماری داره . مخصوصا نگاهش به شوهران این زن ها جالب و بی واسطه است .

اطلاعاتی هم داده شد که فهمیدم در جنوب اصفهان تعداد مبتلایان به ام اس فوق العاده بالاست و رشد ام اس در ایران بسیار بیش از حده و ...

درد بخشی از فیلم رو هم نتونستم تحمل کنم . صحنه ای که زنی رو نشون می داد دو بچه دو قلوی 2ساله داشت و مبتلا بود و شوهرش به همین خاطر ازش جدا شده بود و حالا یکیشون پیش پدر بود و یکیشون پیش مادر . در حین ضبط این برنامه ،بچه ها هم رو دیده بودند و بازی کرده بودن ولی زمان جداییشون رسیده بود و بچه ها رو می کشیدن تا ببرن و چه گریه ای می کردند ...

نمی تونم بهتون بگم وقتی فیلم تموم شد و خود ویولت رو از نزدیک دیدم ، از دیدن و گپ کوتاهی که با این دختر زدم چقده انرژی گرفتم از بس این آدم انرژتیک و مثبت بود. حیف که سرش شلوغ بود و نشد بیشتر صحبت نموده و کسب انرژی کنیم !

....

کامنت برگزیده

ترمه گفته : باید جالب باشه دیدن فیلم از زندگی کسی که هر روز با روزنوشت های وبلاگیش تو رو در جریان زندگیش قرار می ده. یه جورایی انگار اون چیزی که با خوندن نوشته ها تصور می کردی، حالا توی سینما می بینی.

 

 

کمربندها بسته ، سفت تر از قبل !

نوشته شده در دوشنبه پانزدهم اسفند 1390 ساعت 13:29 شماره پست: 645

 

مخاطب این پست آدمهایی مثل خود من اند . آدمهایی که دستشون تو جیب خودشونه .نه پولشون از پارو بالا می ره و نه ارث پدری تو وااسفای تنگنای اقتصادی به دادشون می رسه . پس اگه مجردی و خرجت رو بابا داره می ده یا این که تو ادارات دولتی پست خوب و نون و آبداری داری ( دو تا داری شد !) بااین که نمی تونی پولهات رو درست بشماری از بس زیادن ،به دردت نمی خوره ( به نظرم کسی که این جوری باشه اصلا وبلاگ نمی خونه که !)

اوضاع اقتصادی مملکت روکه می بینین.  علی رغم نظری که می گه همه چی آرومه ما چقدر خوشبخیتم،  مشغول تلاطم بسیار شدیدیه که آدم از یه هفته بعدش ،یه هفته چیه؟ آدم از روز بعدش خبر نداره. نمی دونه فردا این موقع مایحتاج زندگیش چقدر گرون شده ؟ نمی دونه درآمدش کمتر می شه یا همین می مونه؟ نمی دونه که ارزش همین درآمدش به پول ثابت چند درصد افت کرده ؟ نمی دونه تورم چقدر قراره حال بده بهش؟ تورم سر به فلک نهاده و خلاصه در دریایی از نمی دونم ها داریم دست و پا می زنیم و اصلا هم چقدرخوشبخت نیستم .

وضع مملکت رو هم که می بینین .هر دم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تازه تری می رسد . تحریم ها روز به روز تنگ تر می شن و بدبختانه این حلقه تحریم های این اجنبی ها می افته درست روی گردن من و شمای آدم عادی و دست از همه جا کوتاه وگرنه که کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟  فردا پس فردا که زمزمه نفروختن نفت به این کشور و اون کشور بزنه بیرون اوضاع قمر در عقرب تر هم می شه .

خب حالا غرض از این همه آیه یاس خوندن این نبودکه چیزهایی که دیگه هر عبدالهی می دونه رو یادآوریتون کنم که همه هم می فهمن ولی نکته ای به که به نظرم رسید این بودکه حالا که این شرایط پیش اومده و چیکار باید بکنیم تا از این بحران جون سالم به سر ببریم ؟ به نظرم تو این هاگیر واگیر یکی دو تا کار بکنیم بد نباشه :

اول از همه باید انضباط مالی داشته باشیم . دوره خرج بی حساب کتاب سراومده . ینی که باید حتما بشینیم حساب کتاب کنیم ببینیم چقده درآمدمونه چقده هزینه هامون . دقیق بنویسیم و درصدش رو بگیریم . این جوری وضع فعلیمون رو بهتر درک خواهیم کرد ،

و بعد این که دور خرجای فانتری و لوکس رو قلم گنده بگیریم . بیشتر روی صحبتم با خانمهای عزیز نازنینه . چند روز دیگه عید نوروزه . به خدا آسمون به زمین نمیاد اگه خرید عید نکنیم . اگه میوه شیرینی اون جوری تو خونه مون نباشه ، اگه عیدی گنده ندیم ، یعنی چی که تو این دوره زمونه بریم گوشیمون رو عوض کنیم یا لباس شیکی بخریم . با همون قدیمی ها یه مدت سر کنیم به هیچ جایی بر نمی خوره که هیچ یه پولی هم می مونه ته جیبمون .

گرفتاری بزرگ ما این جاست که هنوز پول نفته هست برای همینه که هنوز خیلی این گرفتاری رو جدی نگرفتیم. خودمون رو آماده کنیم برای وقتی که دیگه این هم نیست و به نظر میاد اون روز چندان هم دور نیست!

....

کامنت برگزیده

شیما گفته : موافقم و بسیار خوشحالم که من اصولا جزءاین خانمها(والبته آقایون مشابه باخانمهای ولخرج و چشم و هم چشم بین)نیستم.
چه پول نفت باشه چه نباشه،چه تورم بالاتربره چه نره،اگر مدیرومدبرباشیم،تحت هرشرایطی میشه زندگی خوب و نرمالی داشت.من چه وقتی سرکارمیرفتم چه حالاکه یکسال ونیم بیمه بیکاری میگیرم و باهاش زندگیم رو میگذرونم،همیشه عادت داشته ام حواسم به خرج کردنم باشه.
مثلامانتویی که الان میخوام فلان قدر بدم برای خریدش،سه ماه پیش خریدم که به درد عید و غیرعیدمیخوره.بین یک عالمه مانتو و پالتوی فصل،مانتویی پیداکردم که به درد بهارمیخوره خیلی هم ساده ست و تنخور قشنگی هم داره.کی گفته حتما باید خریدهای عید رو گذاشت یکی دوهفته به عید انجام داد؟این سنتهای لوس رو کی میخواهیم بذاریم کنار؟
خوردوخوراک هم به نظرم دلیلی برای هفتادجورنیست،دونوع میوه ولی خوبش رو آدم کمی بخره برای روز اول دوم،بعدش کم کم برای مهمونهای بعدی خریدمیکنه.وقتی هجوم برده میشه سمت مغازه ها،صاحب مغازه هاذوق میکنندوطعم برشون میداره و دوبله سوبله حساب میکنند.اگرهمه یادبگیریم بیشترخریدهامون رو دوسه ماه به عیدیاخردخرد،تهیه کنیم،باورکنید هم فشارمالی کمتری خواهیم داشت هم فشارروانی کمتر.
انشاءالله خانم وآقا،متاهل و مجرد،جوون و مسن،همه و همه وهمه یادبگیریم خوب بخوریم خوب بپوشیم خوب بگردیم ولی در حداعتدال.این چشم و هم چشمی های پوچ و بی معنی رو هم توروخدا بذارید کنار.

 

تن تن مدل 90

نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اسفند 1390 ساعت 11:22 شماره پست: 646

 

شیش هفت ساله بودم . با مادرم در مطب دکتر نشسته بودیم منتظر تا نوبت ما بشه و بریم تو . یادم نیست من باید دکتر می رفتم یا مادرم ؟ اما مدت زیادی بود که منتظر بودم و حوصله ام کلا سر رفته بود .

کنار دست من ،روی صندلی بغلی ، پسر بزرگتری نشسته بود و دستش کتاب بزرگ مصوری بود که ورق می زد و می خوند و جاهایی هم می خندید . توجهم جلب شد و من هم به تصویرها نگاه کردم . احتمالا شیش ساله بودم چون از نوشته ها سر در نمی آوردم . اون صفحات یه مرد ریش سیاه عصبانی رو نشون می داد که خودش رو به شکلهای مختلف در می آورد تا یه مرد ریش پرفسوری عینکی رو بترسونه . صفحات بعد یه پسر جوون با موهای بور رو به بالا و یه سگ سفید کوچیک و صفحات یعد هم یه موشک سفید و قرمز ، بعدها فهمیدم سفر به ماه بود ...این جوری بود که من وارد داستانهای تن تن شدم .

بعد از انقلاب چاپ داستانهای تن تن ممنوع شد . می گفتند نویسنده اش نژادپرست و ناشرش صهیونیسته برای همین دیگه چاپ نمی شد . همون کتابهای چاپ قدیم دست به دست می شد و من هم سه چهارتاش رو داشتم . پرواز 714 ،کوسه های دریای سرخ ، سفر به ماه ، روی ماه قدم گذاشتیم . داستانهای دیگه اش رو هم از این ور اون ور خونده بودم . مثل تن تن در آمریکا ، تن تن در کنگو ، ستاره اسرارآمیز و یه سری دیگه رو .

این ممنوعیت چاپ یواش یواش از بین رفت و چند وقت قبل حدودا 10سال قبل ، دوباره داستانها چاپ شد و من به تدریج خریدمشون. نه تنها کتابها رو بلکه کارتونهایی که از روی کتابها ساخته شده بود رو  و این روند ادامه یافت تا همین پارسال که اسپیبلبرگ بزرگ کارتون اون رو ساخت و دوباره تن تن رو در اذهان نسل امروز زنده کرد .

بچه های این دوره و ، بنیامین من هم همچنین  ، بیشتر اسپایدرمن رو دوست دارند و بن 10رو . ولی حالا با این انیمیشن ماجراهای تن تن اسپیلبرگ که دوبله شده اش هم چند وقتیه به بازار اومده و ما گرفتیم دیدیم بنیامین هم علاقمندش شده و کتابهاش رو گهگاه ورقی می زنه .

استیون جون مچرکم .

 

 

صرفا جهت اطلاع

نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند 1390 ساعت 12:45 شماره پست: 647

 

طبق اعلام منابع رسمی در وزارت کشور و ستاد انتخابات (لینک منبع ) ، در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 (دو سال قبل) تعداد واجدین شرایط در تهران پنج میلیون وچهارصدهزار (5.400.000) نفر بود و تعداد رای دهنده ها پنج میلیون وصدهزار (5.100.000) نفر .  که درصد شرکت کننده ها می شود ۹۴٪ .      

در انتخابات مجلس سال 90( چند روز قبل ) تعداد واجدین شرایط رای دهی در تهران ، پنج میلیون و چهارصد هزار (5.400.000) نفربوده و تعداد رای دهنده ها دو میلیون و سیصدهزار (2.300.000) نفر . که درصد شرکت کننده ها می شود 42% .

که تقریبا ۵۲٪ کسانی که دوسال قبل در انتخابات شرکت کرده بودند در این انتخابات پای صندوقهای رای نیامدند اما در مقایسه با انتخابات سال ۸۶ (مربوط به مجلس فعلی) که درصد شرکت کننده ها بوده ۳۳٪ ، ۹٪ نیز افزایش حضور داشته اند .  

زیاده عرضی نیست .

اسکار هشتادوچهارم با زیرنویس فارسی!

نوشته شده در شنبه بیستم اسفند 1390 ساعت 9:42 شماره پست: 648

 

 

من یه پا اسکار ببین حرفه ای بوده و هستم اما این دفه که اصغر خان فرهادی اسکار رو زد زیر بغلش ، ویرم گرفت که حتما مراسمشون رو با زیرنویس فارسی ببینم که قشنگ شیرفهم شم و بفهمم چی به چیه آخه . خب سواد انگلیسم نم داره و همه چیز ره متوجه نمیشم . چیه مگه ؟ تازه باید کلی اصطلاح امریکایی و اطلاعات هالیوودی هم داشته باشی که خوب دستگیرت شه و بتونی با بیننده ها بخندی .

اما این مراسم رو با زیرنویس گیر نمی اومد که نمی اومد. چندجا هم رفتم که داشتند ولی بی زیرنویس تا این که به مدد چند جوانمرد که انشالله هرچی در این دنیا و اون دنیا میخوان خدا بذاره تو دامنشون ،تو وبسایت فارسیسابتایتل  زیرنویس خوب و عالی ای ازش پیدا کرده و دانلود نموده و کنار فیلم اصلی گذاشتم تونستم تاره بفهمم چی به چیه و چشام به دنیا تازه وا شد !

این قده این مراسمشون قشنگ ، بامزه ، خنده دار ، شریف ، متین ، محترم ، موزیکال بود که نگو و نپرس . فقط باید ببینین و حالش رو ببرین . این قده خلاقیت تو معرفی برنده ها داشتن که ما تا به حال تو ولایتمون نه دیدیم و نه شنیدیم . حتی برای معرفی یه سری فیلمها یه سری کلیپ اختصاصی ساختند .

چندتا حرف خاله زنکی : لباسهای ستاره های سینما همه پیرو مد زمانه دارای دامنهای بلند بلند تا روی زمین و بسیار باشکوه بود . لباس خانوم پاکستانی برنده مستند نجات صورت ها خیلی قشنگ و زیبا و لباس لیلا حاتمی عزیز هم خیلی زشت و املی بود به علاوه بیلی کریستال زیادی چاق شده بود و آنجلینا جولی زیادی لاغر !

اما آقا این مجریشون بیلی کریستال همچین شوخی هایی با این کله گنده های هالیوود می کرد که ما جای اونا جا می خوردیم ولی اونا؟ آقا عین خیالشون هم نبود و قاه قاه می زدن زیر خنده . اگه تو مملکت ما یه دهم این شوخیا رو با یه آدمی بکنی همون جا وسط مراسم پا میشه با مشت و لگد میاد سراغت !

اصلا ما جنبه این شوخی ها رو نداریم . برای همینه که مراسم هامون این قده خشک و رسمی و عصا قورت داده است .اصلا آقا این مراسم اسکار رو بذارین کنار مراسم جشنواره فیلم فجر خودمون . این اولی انگار جشن و عروسیه و دومی ؟ انگار عزاست .

اما بگذریم . براتون یه گزارش تصویری خیلی خوب از مراسم از توی سایت مووی مگ کش رفتم که حتما ببینین . خیلی باحاله :

مورگان فریمن کهن سال به عنوان اولین نفر سر صحنه می آید تا با آن لحن محکم و مستندگونه اش شروع اسکار هشتاد و چهار را اعلام کند(انتخاب مورگان فریمن به عنوان شروع کننده مراسم انتخابی هوشمندانه است،شک نکنید!)

   

بیلی کریستال برای نهمین بار مجری گری مراسم اسکار را برعهده دارد,باز هم بهترین انتخاب ممکن,بیلی کریستال بهترین داور تاریخ اسکار است(این مسئله برهمگان آشکار است!باز هم شک نکنید). بیلی کریستال با حالتی اپرا گونه فیلم های حاضر در جشنواره را معرفی میکند(همه حاضرین از مهارت و نفس بیلی کریستال به وجد آمده اند و بی وقفه او را تشویق میکنند)

                             

تام هنکس اولین به عنوان اولین اهداکننده لنگ لنگان سرصحنه می آید،او بعد از چندشوخی کوتاه (وهمچنین باز کردن پای جنیفر لوپز به مراسم!)جایره بهترین فیلمبرداری را تقدیم به رابرت ریچاردسون از فیلم هوگو میکند(ریچاردسون با این جایزه بیگانه نیست,این سومین جایزه اسکار اوست)

         

کامرون دیاز و جنیفر لوپز که به نظر می آید سلیقه مشابهی در انتخاب لباس دارند و هرلحظه ممکن است لباس های هردویشان مخصوصا جنیفر خانوم در اثر یک بی احتیاطی بیافتد پایین ، سر صحنه حاضر میشوند تا جایزه بهترین طراحی لباس را تقدیم به مارک بریجز از فیلم آرتیست کنند .کامرون دیاز و جنیفر لوپز همچنان در صحنه حضور دارند تا جایزه بهترین گریم و چهره پردازی را تقدیم مارک کولیر وجی.رای هلاند از فیلم بانوی آهنین کنند(بایدیکی از همین اسکار های چهره پردازی را به خانم لوپز هم بدهند!جدی میگم!ضمنا رقابت خیلی سختی برقرار بود،هردو رقیب بانوی آهنین هم به همین اندازه لایق بودند)مارک کولیر و هلاند هردو از مریل تشکر گرمی میکنند و با کنایه خاصی میگویند این حضور مریل استریپ بوده که باعث شده آنها هم سی سال مدوام با علاقه به کارشان ادامه دهند،این جمله خنده غیرمنتظره حاضرین را در پی دارد!

ساندرا بولاک سرصحنه می آید تا جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را اهدا کند؛اینجاست که با خودم میگویم صدای گرم و شیرین خانم بولاک برای به زبان آوردن نام کشور ایران عالی به نظر می آید.

پیمان معادی با خوشحالی دستها رو مشت می کند و اصغر فرهادی را در آغوش می گیرد در سخنرانی کوتاهش بازهم ترجیح داد از مردم ایران سخن بگوید و از فرهنگ غنی و کهن کشورش تعریف کند,او همچنان مردم کشورش را دوست داشتنی و صلح طلب میخواند . دوربین سارینا را نشان می دهد که از شوق اشک بر چشم نشسته و به پدرش خیره شده .

بیلی کریستال به جالب ترین شکل ممکن کریستین بیل را دعوت میکند به صحنه بیاید و  برنده جایزه بهترین بازیگر مکمل زن را معرفی کند,کریستین بیل بدون معطلی نامزدها را معرفی میکند.در این لحظه جسیکا چاستین که به نظر نمیرسید این همه خجالتی باشد بعد از اعلام نامش به عنوان یکی از نامزدها صورتش را پشت مادرش پنهان میکند!(این صحنه دیدن دارد،آن هم فبل از نمایش بازی خانم ملیسا  مک کارنتی در صحنه هواپیما از فیلم ساقدوش ها!)

صحنه جایزه گرفتن اسپنسر یکی از دیدنی ترین صحنه های اسکار بود,برای اولین بار از شروع مراسم همه  به احترام خانم اسپنسر از جای خود برمیخیزند,خانم اسپنسر که مثل همیشه به شدت هیجان زده به نظر میرسد،سرانجام به سختی و به کمک یکی از حضار خود را پشت تریبون میرساند(نمیدانم مشکل از اضافه وزن خودش بود یا لباسش بیش از حد بلند و سنگین بود،به هر به سختی راه میرفت!)همه حاضرین انتظار سخنرانی غیرعادی و خنده دار اکتاویا اسپنسر را میکشند,او ابتدا از اعضای آکادمی اسکار تشکر میکند که نام او را جزو نامزدهای اسکار قرار دادند تا شانس این را داشته باشد در بین مردان جذاب!) جمع حاضر شود!در ادامه هم میخندد و هم در عین حال گریه میکند!چند لحظه سکوت میکند و بعد به سریعترین شکل ممکن نفس زنان از چند نفر از حضار تشکر میکند!صحنه جالبی است خودتان باید ببینید!                       

تینا فی و برادلی کوپر سر صحنه می آیند تا جایزه بهترین تدوین را تقدیم تیم تدوین فیلم دختری با خالکوبی اژدها کنند,این تیم سال گذشته هم همین اسکار را برای فیلم شبکه اجتماعی برده بودند)در حالی که کرک بکستر به نظر میرسد برای سخنرانی حرف کم آورده است؛انشس وال درِگوشی خطاب به او میگوید:ول کن پسر بیا بزنیم به چاک از اینجا!

بردلی کوپر و تینا فی در ادامه جایزه بهترین تدوین صدا را تقدیم تیم صداگذاری فیلم هوگو میکنند,اعضای تیم تدوین صدای مارتین اسکورسیزی واقعا دوست داشتنی هستند و دائم همه حاضرین را به خنده وا میدارند.یکی از آنها از همه کسانی که در مراسم حضور  دارند وهمه آنهایی هم که حضور ندارند؛هر کسی تا بحال به دنیا آمده و شاید قراره به دنیا بیاد,و یا قراره دوباره به دنیا بیاد تشکر کرد!و گفت اگه احتمالا کسی رو فراموش کردم احتمالا فقط خودش میدونه کی هستش!برادلی کوپر و تینا فی که به نظر میرسد قصد ترک صحنه را ندارند!اینبار برنده اسکار بهترین صداگذاری را هم اعلام میکنند,وباز هم اسکار به هوگو میرسد

نمایش عروسکی ماپت ها هم بر صحنه اجرا میشود و آنها هم در مورد فیلم های حاضر در مراسم و هم چنین استیون اسپیلبرگ(چرا امشب اسپیلبرگ سوژه همه ویدیو ها و اجراهای خنده دار شده نمیدانم!)اظهارنظر میکنند

ادامه نمایش سیرکی باشکوه به نام سیرک خورشید برگزار گردید که طی آن به فبلمهای برتر و به یادماندنی تاریخ سینما اشاره شد,راستی در اواخر نمایش هم خانمی از اعضای سیرک پشت سر ژان دوژاردین کله پا شده و نمایش داد!نگاه خیره دوژاردین که کاملا برگشته و این صحنه را تماشا میکند خیلی دیدنی بود!

در حالی که بخش اعطای جوایز مستند همیشه به سردترین شکل ممکن اجرا میشد اینبار رابرت داونی جونیور و گویینت پالترو که در سری فیلم های مرد آهنی همبازی بوده اند؛این بخش را متفاوت از همیشه اجرا کردند,اول این که ابتدا کریستال فقط نام رابرت دوانی را به عنوان اهدا کننده صدا زد ولی این گویینت بود که در برابر حضار قرار گرفت در این هنگام دوربینی قسمتی از پشت صحنه,جایی که رابرت داونی در آنجا پنهان شده بود را به تصویر کشید!ماجرای درگیری لفظی این دو با هم و یقه گیری!خان پالترو هم خودش قصه دیگری بود!راستی چند فیلمبردار آشفته هم سر صحنه آمده بودند و بصورت مماس از آنها فیلم میگرفتند!

نفر بعدی کمدین سیاه پوست کریس راک است؛او که قبلا یکبار داوری مراسم اسکار را هم برعهده داشته حاضر شده بود که جایزه بهترین انمیشن سال را تقدیم وربینسکی برای انیمیشن زیبای رنگو کند,ضمنا او به اندازه ده نفر هم حرف زد,در نهایت یکبار هم از حضار پرسید که خوشتون اومده؟بازم ادامه بدم!؟راستی آقای وربینسکی هم بعد از دریافت جایزه مثل خیلی از برندگان مسیر خروج را پیدا نمیکرد و حسابی گیج شده بود!هر چند بنده به شخصه هر جشنواره خارجیی را که مشاهده کرده ام میدانم محل خروج  همگی آنها در سمت چپ قرار دارد!شاید این گیج شدن برمیگردد به هیجان و استرس.....بگذریم!

تا دیشب برایم سوال بود چرا خانم مک کارنتی برای کمدی ساقدوش ها نامزد اسکار شده است,اما الان که ویدیوی او و بیلی کریستال را که مشاهده کردم دلیل این انتخاب را متوجه شدم!راستی به هیچ وجه این ویدیوی کوتاه که مربوط میشود به همان حرکت معروف خانوم مک کارنتی در هواپیما(البته اینبار با تفاوتی کوچک نسبت به فیلم!)را از دست ندهید!

اما استون وبن استیلر به دعوت خانوم مک مکارنتی و بیلی کریستال(البته در همان ویدیو نه بصورت زنده!)سر صحنه حاضر میشوند تا جایزه بهترین جلوه های تصویری را تقدیم کنند,اما استون که به کفته خودش اولین بار است جایزه ای را تقدیم میکند خود را بصورت غیرعادی هیجان زده نشان میدهد تا جایی که از شدت هیجان شروع میکند به آواز خواندن و در نهایت (البته بصورت ساختگی)از جونا هیل دعوت میکند بیاید و با او برقصد!(اما استون که این روزها رژیم سختی گرفته در لاغرترین وزنی قرار دارد که از او دیده ام،دیگر خودتان حساب رقص او با جونا هیل رو بکنید!)

جایزه بهترین جلوه های ویژه هم در نهایت در یکی از نفس گیرترین رقابتهای امشب تعلق میگیرد به تیم فنی فیلم هوگو(قسمت نهایی هری پاتر،خیزش سیاره میمون ها و...از دستیابی یبه این جایزه ناکام ماندند)

خانم ملیسا لئو برای اعلام برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل پشت تریبون قرا میگیرد،به نظر میرسد انتفادها به خانم لئو  بعد از مراسم اسکار سال کذشته به خوبی جواب داده است!او امشب خیلی مودب بود،شاید مودب ترین فرد مراسم تا به الان!                    

همانطور که فکرش را میکردیم در نهایت اسکاربه کریستوفر پلامر (کاپیتان فیلم به یاد موندنی اشکها و لبخندها)هشتاد و دو ساله رسید،ضمنا او پیرترین بازیگری است که تا به حال اسکار برده است(بالاخره امشب یک رکورد جابجا شد!ضمنا بیلی کریستال بعدا به کنایه گفت ممونیم از کریستوفر پلامر چون الان میانگین سنی برندگان اسکار به 67 سال رسید!)ضمنا کریستوفر پلامر سخنرانی فوق العاده جامع و بی نقصی داشت،نه بیش از حد خشک و رسمی و نه بیش از حد کمدی وار،در ابتدای سخنرانی هم جایزه اش را در دست گرفت و خطاب به اسکاری که بدست آورده بود گفت:عزیزم تو که فقط دو سال از من بزرگتری،پس این همه وقت کجا بودی تو زندگی من؟!(اشاره به سن وسال خودش و گلایه از اینکه چرا هرگز تا به امروز به این جایزه دست نیافته بود)

 ویلسون و پنه لوپه کروز سر صحنه آمدند تا جایزه بهترین موسیقی متن را اهدا کنند(مختصر و مفید،هیچ اتفاق خاصی نیفتاد!)لودویک بورس در نهایت جایره بهترین موسیقی متن سال را برای فیلم آرتیست بدست آورد،لودویک همانطور که انتظارش میرفت با لهجه انگلیسیی فرانسوی جالبش بخاطر اولین جایزه اسکارش(همچنین اولین نامزدی)از اعضای آکادمی و عوامل فیلم تشکر کر

 گالفیانیکس و ویل فرل با یونیوفورم سفیدِ مخصوصِ موسیقی کلاسیک از پشت سر مهمانان به طرف صحنه میروند،البته قبل از رفتن به روی صحنه با آلت موسیقی کِرَش(فارسیش رو نمیدانم!)حسابی از خجالت گوش های برادپیت و آنجلینا جولی در می آیند(صدای این آلت موسیقی از نزدیک بسیار ناهنجار است،بنده یکبار دراثر شوخی یکی از دوستان تا مرحله ناشنوایی پیش رفتم بنایراین میتوانم بفهمم در آن لحظه برداپیت و خانم جولی چه حسی داشتند!)

در نهایت بالاخره ویل فرل راضی میشود آلت موسیقیش را کنار بگذارد تا نام برت مکنزی از فیلم ماپتها را به عنوان برنده جایره بهترین ترانه اورجینال اعلام کند(در این بین زاک گالفیانیکیس هنوز با آلت موسیقی خودش درگیر است!)                     

آنجلینا جولی سرصحنه می آید تا جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را تقدیم کند؛رقابت سختی در جریان است ضمنا جرج کلونی هم برای فیلم نیمه ماه مارس در این بخش حضور دارد اما در نهایت اسکار به تیم فیامنامه نویسی نسل ها میرسد، الکساندر پاین(کارگردان فیلم) هم در بین نویسندگان فیلم حضور دارد،او  دومین باری است که جایزه اسکار را تصاحب میکند،الکساندر پاین در گفته هایش تشکر ویژه ای از مادرش داشت و گفت که میخواهد مانند خاویرا باردم جایزه اسکارش را تقدم مادرش کند؛البته نه مادر خاویار باردم بلکه مادر خودش!وسپاس گزار مادرش باشد که او را وارد حرفه سینما کرد جولی  در ادامه جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را هم تقدیم خواهد کرد(فکرش را بکنید اصغر فرهادی جایزه بهترین فیلمنامه را هم ببرد؛البته باید آن را از دستان خانم جولی دریافت کند!این اسکار هم شده شمشیر دو لبه!فکرش را بکنید فردا بعضی ها چه ها که نخواهند گفت!)جایزه در نهایت به وودی آلن میرسد(نیمه پر لیوان را ببینید!اصغر جان خطر رفع شد،با خیال راحت برگرد تهران!).راستی وودی آلن باز هم مانند جوایز گلدن گلوب در مراسم اهدای جوایز اسکار هم حضور ندارد.

ساقدوش ها شش نفری سر صحنه حضور پیدا میکنند! تا جایزه بهترین فیلم کوتاه را اهدا نمایند!(البته یکی از آنها عروس بود نه ساقدوش! یکی دیگه هم....بگذریم!خودتان باید ببینید!)در نهایت جایزه میرسد به فیلم خانوادگی ساحل (کارگردان وتهیه کننده  فیلم کوتاه ساحل پدر دختر و بودند,بقیه عوامل فیلم هم همه از نزدیکان آنها هستند)                        

در ادامه دو تن دیگر از ساقدوش ها(من جمله خانم مک کارنتی) جایزه بهترین مستند کوتاه را به عجیب ترین شکل ممکن(بدون شرح!باز هم خودتان بایدببینید!) تقدیم میکنند به مستند پزشکی اجتماعیِ «نجات دادن صورت ها» این مستند پاکستانی آمریکایی به بحران اسیدپاشی علیه زنان(رایج در کشور پاکستان) و جراحی های پلاستیک برای بهبود آنها میپردازد

در ادامه دو ساقدوش باقیمانده هم نام انیمیشن «کتاب های پرنده و شگفت انگیز آقای موریس لسمور» را به عنوان برنده جایزه بهترین انیمیشن کوتاه اعلام میکنند(انیمیشن زیبایی بود،فقط ای کاش کوتاه نبود!)                      

مایکل داگلاس با وجود ابتلا به بیمار ی سرطان در ظاهر سالم و تندرست آمده تا جایزه با اهمیت بهترین کارگردان سال را تقدیم کند(از این جهت با اهمیت که بعد از اهدای این جایزه معمولا میتوان درنهایت برنده اصلی اسکار را هم حس زد)

بله در نهایت این جایره با ارزش میرسد به میشل هازانیشوس برای فیلم آرتیست،او که حسابی هیجان زده شده بود و به گفته خودش سخنرانیش را هم فراموش کرده بود خود را خوشحال ترین کارگردان زمین خواند و در نهایت هم با هر دردسری که بود(استرس و لهجه فرانسوی سنگین و...)از همه عومل فیلم حتی سگ معروف و بامزه فیلم!تشکر کرد

               

ضمنا علاوه بر وودی آلن ترنس مالیک خجالتی هم در مراسم حضور نداشت(احتمالا تنهایی در حایی تاریک و خلوت مشغول مشاهده مراسم از تلویزیون بود!)

مریل استریپ که اینبار عینکش را به همراه دارد!بر روی صحنه می آید تا نام آپرا وینفری،دیک اسمیت و جیمز ارل جونز را برای  قدردانی از آنها قرائت کند،همه حاضرین در لحظه ای باشکوه برای این سه اسطوره صنعت مدیا به پا میخیزند و ایستاده تشویقشان میکنند(همانطورکه به احترام کریستوفر پلامر هم برخاسته بودند)

در ادامه در اتفاقی عجیب و برنامه ریزی نشده بیلی کریستال به جای خانم مریل استریپ که در دقایقی پایانی انصراف داده بود از تعدای ازهنرمندان مشهور سینما که طی سال گذشته جان داده بودند نام برد و حضار را به دیدن تصاویری زیبا از آنها دعوت نمود

در این تصاویر نام های بزرگی حضور داشت از سیدنی لومت و  الیزلبت تایلور گرفته تا جین راسل، و ویتنی هیوستون و استیو جابزی که خدمات ارزنده اش انقلابی بزرگ در صتعت سینما و انیمیشن سازی بوجود آورد

ویدیویی پخش میشود و بسیاری از بازیگران شناخته شده سینما از رابرت دنیرو و تام کروز گرفته تا جولیا رابرتز و ادوارد نورتن از تجربه های سینمایی  و همچنین احساس خارق العادشان در مورصنعت فیلمسازی میگویند،پس از پایان ویدیو بیلی کریستال که بعد از سه ساعت هنوزم سرحال است خطاب به جمعیت میگوید:من که هیچ کدوم از این احساسات رو نداشتم!(اشاره به آرمانی و غیرواقعی بودن اظهارات برخی از هنرمندان حاضر در ویدیو!)

ناتالی پورتمن خوشگل بر روی صحنه حاضر میشود تا طبق رسم معمولِ انتخاب بهترین بازیگر نقش اصلی،پس از ارائه توضیخاتی جامع در مورد تک تک نامزدها برنده اسکار بهترین بازیگر مرد سال را معرفی کند

خلاصه ای از اظهارات ناتالی 

ناتالی پورتمن خطاب به دیمن بشیر:تو در فیلم یک زندگی بهتر کاری رو کردی که تابخال کسی جرعت انجام دادنش رو نداشته ....تو به زندگی یک انسان بی صدا،صدا بخشیدی

ناتالی پورتمن خطاب به جرج کلونی:جرج تو تقریبا کاری غیرممکن رو انجام دادی،تو وادارمون کردی باور کنیم تو هم یه آدم عادی و طبیعی هستی ....که همسرش بهش خیانت میکنه(اشاره به جذاب بودن جرج کلونی در دنیای سلبریتی)

ناتالی پورتمن حطاب به  ژان دوژاردین:چیز خاصی نگفت!یعنی زیاد جالب نبود!

ناتالی پورتمن خطاب به گری اولدمن:خیلی احمقانه(دیوانه کننده)است که ما اینجا نشستیم درحالیکه تو بعد از این همه سال اولین باره نامزد اسکار میشی....

ناتالی پورتمن خطاب به برادپیت:براد ما یه داستان بیسبالی رو تماشا نمیکنیم....چه طرفدار بیسبال باشید چه نباشید کاریزما و حس خودباوریِ تو باعش شده اونقدر گستاخ بشیم که انتظار داشته باشیم اون آدم شکست خورده بیاد بالا  ودر صدر قرار بگیره

در نهایت این زان دوژاردین فرانسوی است که اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را تصاحب میکند،ژان دوژاردین که تا اینجا را هم به کمک ترجمه های همبازیش برینیس بژو(همسر میشل هازنیشوس که امشب او هم نامزد اسکار بهترین بازیگر ممکل زن بود) پیش برده سر صحنه می آید تا جایزه اش را دریافت کند                      

ژان دوژاردین خیلی هیجان زده است و مدام  از ته دل میخندد(همه بازیگران تازه وارد شده به اسکار که تابحال دیده ام در این لحظه گریه میکنند،اما بدون شک دوژاردین خنده رو ترین فرد حاضر در تاریخ این مراسم است) او در ادامه چندین دوستت دارمِ شیرین هم خرج عالم و آدم میکند،از کشور آمریکا گرفته تا اعضای آکادمی و در نهایت همسرش!(به نظر میرسد این جمله از معدود جملاتی است که میتواند درست به انگلیسی تلفظش کند!)

ضمنا در آخر هم از زبان جرج ولنتاین(کاراکتر صامتش در فیلم آرتیست) کلماتی را بلند به زبان فرانسوی فریاد میزند!این صحنه هم دیدن دارد!ضمنا ول کن هم نیست دو سه باری هم هنگام خروج  پشیمان شده،برمیگردد که با رقصیدن برای حضار شادیش را با آنها قسمت کند!

در ادامه نوبت کالین فرث است که بعد از ناتالی پورتمن بیاید و بخش بهترین بازیگر نقش اصلی زن را اجرا کند. اظهارات کالین فرث برخلاف سخنان خانم پورتمن بیشتر خشک و رسمی بود،اما ازنکات جالبی که باید به آن اشاره کرد اینکه خانم رونی مارا هم مانند جسیکا چاستین در هنگام معرفی خودش حسابی شرمنده و حجالت زده شده بود(آن هایی که دختری با خالکوبی اژدهایِ او را دیده اند مثل من شگفت زده اند!)

ر که انتظارش میرفت در نهایت این خانم مریل استریپ بود که سومین جایزه اسکارش را هم تصاحب کرد،در حالی که همه حضار در حال تشویق شدید خانم مریل استریپ هستند عده ای از حاضرین که معلوم نیست در کجا قرار دارند مدام فریاد های هیجان انگیز و در عین گوش خراششان را نثار جمعیت میکنند!مریل استریپ هم طبق معمول فوق العاد هیجان زده است . او در سخنرانیش میگوید:وقتی پیش خودم احتمال میدادم که شاید من این جایزه را ببرم با خودم فکر میکردم الان نصف جمعیت آمریکا میگوید«اَه....!نه....!بسه تو رو خدا....!بازم این دوباره....!»بگذریم به هر حال...!میخواستم طبق عادت معمول در آخر از همسرم که مهمترین چیز زندگیمه تشکر کنم ولی چون میدونم  در انتها صدای موسیقی بلند میشه الان اینکار رو میکنم,بعدش میخوام به عنوان نفر دوم از اون یکی شریکم روی هلنت بهترین گریمور سینما که 37 سال پیش باهاش طی ساخت اولین فیلمم در شهر نیویورک (انتخاب صوفی)آشنا شدم تشکر کنم....کسی که هنوزم طی سالهای طولانی همکاریم باهاش ادامه داره و امشب هم بخاطر کار فوق العاده اش در فیلم بانوی آهنین اسکار  رو برد...من همچنین میخوام تشکر کنم از همه آخه میدونم دیگه نمیتونم بیام این بالا و این آخرین باریه که جایزه رو میبرم!.....                     

تام کروز سر صحنه می آید تا آخرین و مهمترین جایزه امشب را تقدیم کند،بله جایزه اسکار بهترین فیلم سال........که در نهایت تعلق میگیرد به فیلم آرتیست

همه عوامل فیلم آتیست در صحنه حاضر هستند(حتی آن سگ معروف)توماس لانگمن و میشل هازانیشوس هم با یک سخنرانی کوتاه و دوست داشتنی پایان بخش مراسم میشوند

بنابراین هشتاد و چهارمین دوره مراسم اسکار هم بدین شکل به پایان میرسد.

فیلم آرتیست و هوگو هرکدام با کسب 5 جایزه اسکار برندگان اصلی مراسم امشب بودند،همانطور که به نظر میرسید امسال هم جوایز تقسیم شد ولی در نهایت این آرتیست بود که با کسب سه اسکار اصلی تر شب خوشی را سپری کرد

ضمنا فیلم تحسین شده درخت زندگی ترنس مالیک(با سه نامزدی) وهمچنین فیلم اسب جنگی استیون اسپیلبرگ(با 6 نامزدی) مانیبال(با 6 نامزدی)و هری پاتر:یادگاران مرگ قسمت دوم (با سه نامزدی)و فیلم سرباز دوره گرد خیاط و جاسوس(با سه نامزدی)و همچننین فیلم به شدت بلند و فوق العاده نزدیک(با دو نامزدی) و هفته من با مرلین(با دو نامزدی) همگی مراسم اسکار را دست خالی ترک کردند!

جالب اینجاست که بدانید بقیه فیلم های حاضر در مراسم هم حداکثر یک جایزه کسب کردند(نسل ها،کمک،نیمه شبی در پاریس،دختری با خالکوبی اژدها،جدایی نادر از سیمین)البته به جز بانوی آهنین که به لطف حضور تیم هنری خانم مریل استریپ دو جایزه اسکار بدست آورد

 

بدون سیمین

نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم اسفند 1390 ساعت 11:4 شماره پست: 650

 

از رفتن سیمین دانشور ناراحت نشدم . سیمین 90سال ،خوب و پرپیمان زندگی کرد و تمام قله هایی را که می شد یک زن نویسنده ایرانی فتح کند فتح کرده بود . اگر هیچ ننوشته بود و هیچ کار هم نکرده بود، باز سووشونش می ارزید به نیمی از ادبیات معاصر ما . چه رسد که  ...

از رفتن سیمین دانشور ناراحت شدم . چرا بلبل 10 تخم می گذارد و فقط یکی از آنها بلبلی خوشخوان می شود و بقیه سره؟ چرا ادبیات و رمان ما نتوانسته نویسنده زنی قدر  مثل سیمین پرورش دهد ؟ نویسنده رمان زن که زیاد داریم ولی ... 

....

کامنت برگزیده

مهرابه گفته :  امروز من با دیدن عکس های خونه جلال و سیمین باورم شد که این زن نیست دیگه.چقدر سووشون رو خوندم. چقدر با هستی به دل حوادث زدم و چقدر نامه های جلال و سیمین را از روی تاریخ نگارششون کنار هم گذاشتم تا ببینم کدوم پاسخ برای کدوم سوال بود.چه جوری میشه که یکی اینچنین مینویسه برای تمام دوران؟

 

وقتی ازچهارشنبه سوری حرف می زنیم ، از چه چیز داریم حرف می زنیم ؟

نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم اسفند 1390 ساعت 12:13 شماره پست: 651

 

می دونین که فردا چهارشنبه سوری است که سالهاست ارکان حکومت ما سعی کردند از اساس نادیده اش بگیرن و به هرشکلی شده باهاش مقابله کنن . اما این نادیده گرفتن و مبارزه با اون به هر نحوی که شده ، واقعا چه تاثیری گذاشته ؟ از هر دری هم که بگین اینا وارد شدند تا جلوی این رسم رو بگیرن :

از در اعتقادات و مذهب وارد شدند مثل همین نظر اخیر جناب مکارم شیرازی که اون را خرافه عنوان کرد و خواستار حذف این رسم غلط شد. از در عقل و منطق خواستند وارد بشوند و پریدن از روی آتش و سلامتی از اون رو خواستن رو خلاف عقل دونستند . از در نصیحت و خطرهای بازی با آتش وارد شدند و نشون دادند اونهایی که گوش ندادند چه بلایی به سرشوون اومده ، از در بگیر و ببند وارد شدند که آی می گیریم آی می بندیم  .

اما چه نتیجه ای عاید شده ؟ این عاید شده که از عصر چهارشنبه سوری خیابونهای شهر، عین میدون جنگ شده و من یکی که جرات نمی کنم پام رو تو خیابون بذارم که هر آن امکان داره نارنجکی ، کپسول گاز پیک نیکی ای ، کاربیتی ، کوکتل مولوتوفی ، آرپی جی هفتی ! جلوی پای من یا روی کله ام منفجر بشه و آدم رو بفرسته اون دنیا . این عاید شده که شهر در اضطراب فرو میره و آتش نشانها در آماده باش کامل . انفجارهای وحشتناک و آتش سوزیهای زیاد .معلولیتهای زیاد تمام عمر و حتی مرگ . این نتیجه عاید شده که هرآدم مریض دار و بچه داری مدام نفرین میکنه به باعث و بانی این سرو صداهای وحشتناک و مخرب.

بله بعد از چند دهه مبارزه با این سنت فقط این نتایج عاید حکومت شده . اما واقعا چهارشنبه سوری این بود!؟ چهارشنبه سوری ای که من یادمه ،چه پیش از انقلاب که بچه کوچیکی بودم و چه حتی اوائل انقلاب که نوجوون بودم ،این چیزهای مزخرف و وحشتناک نبود که .

آتیشش ،چند بوته خشک بود که اهالی محل توی کوچه شون آتیش می زدند و خانوادگی از رویش می پریدند و دست می زدند و دایره تمبکی بود و رقص و شادی ای ، اوج سرو صداش ترقه ای بود که صداش از اگزوز ماشینهای الان کمتر بود ،آجیل چهارشنبه سوری ای بود که تو خونه ها دور هم می خوردند ، قاشق زنی ای بودکه هم دخترا و هم پسرای جووون ، چادربه سر تا شناخته نشن به در خونه دوستا و همسایه هاشون می‌رفتند تا صابخونه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد بیاد و تو کاسه‌هاشون آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول ، بسته به وسع و کرمش ، بریزه ، تو خیابون ایستادنش فال گوش بود که مخصوص دخترا بود نیت می کردن و پشت دیواری می‌ایستادند و به حرفای عابرها گوش می دادند و بعد با تفسیر اون حرفها پاسخ نیت خود را می‌گرفتند . شادی ای بود که بود و آمادگی ای که برای عید نوروز پیدا می کردن. تنها شادی عمومی بیرون از خونه ما بود این جشن . تنها جشن و شادی موجود ما .

اما حیف که حکومت ما نیومد این جشن رو نگه داره خرافاتش رو بپیرایه ، شادیش رو نگه داره ، فشفشه های بی خطر خودش بسازه بده دست بچه ها ، ترقه های کم صدا درست کنه بده دست بچه ها ، خودش مراسم رو قشنگ و دوست داشتنی اجرا کنه و مردم رو یه شب شاد کنه . سالهای سال مقابله کرد و مقابله کرد و هنوز هم این مقابله شون ادامه داره که امسال گفته اند بدانید که ما حتما با کارناوال‌ها و افرادی که اقدام به پایکوبی کنند، برخورد می‌کنیم ! خب برادر من بذار یه شب این ملت جشن و پایکوبی کنه و کارناوال داشته باشه . شمام روشون نظارت داشته باشین . به خدا نه زمین به آسمون میره و نه آسمون به زمین میاد !

 ....

کامنت برگزیده

ماهور گفته : با نظرتون راجع به اینکه‌ای کاش ۴ شنبه سوری را به رسمیت میشناختند و ترقه‌های کنترل شده دست بچه‌ها میدادند کاملا موافقم...اما نکته اینجاست که دولت هیچ کاری را درست انجام نمیده...مطمئنا اگه واردات یا ساخت ترقه آزاد میشد هم حالا نمونه چینی‌ توی بازار بود و همه با اطمینان این دفعه کور و کار و سوخته میشدند...حالا عوضش ترسی‌ هست از خطرش...
دوم اینکه شروع سال نو یه میلادی هم اینجا اهمینجوره...یک عالمه ترقه و فشفشه به فروش میرسه که هر سال میزانش فروشش افزایش داره و پلیس در حال ردفت و آمد در هر کوچه و پس کوچه یی...یک چیزی شبیه ایران به علاوه یک عالمه شیشه آبجو در خیابان و آدمهایی که مست یا نیمه مست و یا هشیار تا بعد از نصفِ شب یا حتا چند روز قبل و بعد ترقه میترکونند...
در این بین خیلی‌ از خانواده‌ها به خاطر بچه‌هاشون بیرون نمیان...چون میدونند این هیجان‌ها هست و باید بیرون ریخته بشه تا جامعه سر پا بمونه... من موافق هرج و مرج نیستم موافق آزار و اذیت نیستم...اینجا هم مبنی بر این هست که کسی‌ به دیگری آسیب نمیرسونه ولی‌ خیلی‌ وقتا بدون هیچ جشنی آدمها توی کوچه داد میزنند...خیلی‌ نایت کلاب‌ها در خییابان‌های اصلی‌ و فرعی شب هست که همه روز‌هایِ هفته تا نصفِ شب و نیمه شب باز هستند و مردمی که مست میکنند و عربده میکشند...اینها هیچ کدام مورد پسند جامعه نیست ولی‌ هست چون به نظر باید باشه و پیلیسی که تذکر میده تا زمانی‌ که کسی‌ به کسی‌ آسیب جسمی‌ نرسونده...
به طور مثال من با چشم خودم دیدم، که یک هفته جشن کارناوال در این شهر‌ها پلیس را آماده باش نگاه می‌داره...یک شب در همون هفته دوچرخه من را دزدیدند و من چون مرکز پلیس همون نزدیکی‌ بود با اینکه میدونستم بی‌ نتیجه است رفتم شکایت کنم. در همون نیم ساعت ۵ نفر را کت بسته آوردند و اگه کسی‌ امتناع میکرد از راه رفتن، با پیچوندنِ کتفش چنان آزارش میدن که از درد زمین گاز می‌گرفت...ولی‌ جشن هر سال برگزار می‌شه و یک هفته مردم بدون مرز مینوشند، مست میکنند و پایکوبی...
نمیخوام قضاوت کنم، ولی‌ می‌خوام بگم، اینکه دولت طرف مردم نیست و به خصوص در شادی‌هاشون شرکت نمیکنه یک طرف قضیه هست و اینکه این موضوع و این جور برنامه‌ها با جوانب نادوست داشتنیش در همه جوامع هست و دوری ناپذیر طرف دیگه قضیه.

 

نوروز بلوچی

نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم اسفند 1390 ساعت 10:50 شماره پست: 652

 

روزگار مو که خانمی جنوبی و دارای 2 دختره و وبلاگ خیلی دوست داشتنی ای هم داره برای پست قبلی من درباره چهارشنبه سوری با لهجه شیرین خودش کامنت گذاشته که : والله دروغ چرا؟ ولایت ما چون نزدیک به کشورهای عربیه بیشتر اداب ورسوم اونا رو گرفته.یادمه تا چند سال پیش ما اصلا سفره ی هفت سین هم نمیدونستیم چیه؟ وعید بزرگمون عید فطر بود.به خاطر همین هم چهارشنبه سوری آخر سال نداریم.
به جاش چهارشنبه آخر ماه صفر رو میریم کنار دریا وشکر میریزیم وتخم مرغ می شکنیم واصلا آتیش بازی وبرنامه های دیگه نداریم.سی همی خاطر نمیتونم خیلی شما رو درک کنم. البته الان دیگه جماعت ولایت ما هم سفره هفت سین می چینن وماهی و ای بند وبساطادارن وکم کم از سنت عربا به سنت اصیل خودمون برمی گردیم.

این من رو یاد این انداخت که ای بابا انگار هنوز هم که هنوزه، هستند جاهایی از ایران که این رسوم رو ندارند و یادم اومد از وقتی که من هم آموزگار مدرسه روستایی در بلوچستان بودم و با ناباوری و شگفتی تمام متوجه شده بودم در اون مناطق اصلا عید نوروز رو نمی شناسن و عیدشون فقط عید قربان هست و عید فطر ،که به اولی عید بزرگ و به دومی عید کوچک می گفتند . بلوچها عربی حرف نمی زنند و گویش بلوچی پر از کلمات اصیل فارسی قدیمه . لباسهاشون هنوز همون لباس سنتی و اصیل ایرانیان کویر نشینه . یعنی می خوام بگم عرب هم نیستند ها اما عید نوروز رو نمی شناختند و به تعطیلات عید می گفتن تعطیلی 14روزه !

واقعا برام عجیب بود که تو ایرانی باشی و عید نوروز رو ندونی چی هست ! چرا ؟ نمیتونستم بفهمم و درک کنم. اول فکر کرده بود به این خاطر باشه که اینها سنی هستند ولی خب کردها هم که سنی هستندو نوروز رو به تمامی برگزار می کنند . شاید به خاطر دور افتادگی از مرکز باشه و شاید ... به هر حال به نتیجه مشخصی نرسیدم  و بهتر دیدم که یه کاری بکنم .

چی بهتر ازاین که یاد این بچه ها اقلا بدم که اصلا عید نوروز چی هست . آقاو خانومی که شما باشین ، اسفند وقتمون رو گذاشتیم برای همین و هر روز یه چیزی از آداب و رسوم ایرانیمون یادشون دادم . که عید نوروز چیه و سفره هفت سین چیه و چی توش می ذارن و چرا می ذارن و حاجی فیروز کیه و عمو نوروز کیه و ننه سرما کیه و تخم مرغ رنگ کردن چه شکلیه و سبزه سبز کردن چجوریه و .... خلاصه کلی از این چیزمیزها یادشون دادم . جالب بود که بچه ها این چیزا رو از درسشون بیشتر دوست داشتن و بهتر هم یاد می گرفتن .

من هم برای این که علم با عمل توام بشه بهشون گفتم که برای امتحان کاردستی آخر سال ،هرکدومشون یه سبزه ای سبز کنن و تخم مرغی رنگ کنن و بیارن و بهشون نمره بدم که بچه ها هم کم یا زیاد این کار رو کردن و گندمهایی رو که سبز کرده بودن و تخم مرغهایی رو هم که رنگ کرده بودن روز آخر سال آوردن و مام به همشون 20دادیم . بماند که تا وسطهای کلاس ، از شیطنتشون ، نصف تخم مرغها شکست و ریخت رو سر و لباسشون و غش غش خنده واینها به راه شد .

خب این بود تلاش ما برای فرهنگ سازی و ایرانیزه کردن بچه های اون روستا که کمی هم فرهنگ ایرانی رو بلد بشن و فقط نبینن این عرب مربها چی کار کردن و همون رو اجرا کنن. بالاخره ما خودمون هم یه فرهنگی داشتیم دیگه .حیف نبود ندونن ؟

 

 

9 تا 5 ؟ 5 تا 9 !

نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند 1390 ساعت 10:20 شماره پست: 653

 

خب رفقا این آخرین پست من در سال ۹۰هست و طبق روال هر سال باید توی آخرین نوشته مون براتون آرزوی سالی خوش بکنم اما چیزدیگه ای رو دلم مونده که می خوام قبل از شادباش های مرسوممون به عنوان یه نکته امروز از من بخونین  .

از چند روز قبل از نوروز رخوت و سستی ای در ارکان جامعه فراگیر میشه و تا چند روز بعد از نوروز هم ادامه داره . دلم می خواد تو این ساعتهای انتهایی سال 90بگم که علت العلل عقب موندگی ما ملت پرافتخار وغیور ایران زمین از ملل مترقی و پیشرفته دنیا ، تنبلی و کار نکردنمونه . با روزی 20دقیقه کار مفید! هیچ ملت و جامعه ای به جایی نرسیده که ما بخوایم برسیم . این تعطیلی های طولانی و بیخود، فقط ما رو عقب و عقب تر می اندازه. نمونه های این عملکرد ما بسیار زیاده . نمونه دم دستش حتی همین وبلاگستان فارسی که مثل همه مملکت به یه تعطیلی بلند مدت 20روزه فرو می ره و اگه توی نوعی هم در این جا حضور داشته باشی دیگه خواننده ای نیست که مطلبت رو بخونه !

وقتی آدم به این فکر می کنه که مثلا کشور کره که قبل از انقلاب ما یعنی حدود ۴۰سال قبل کشوری فقیر و بی چیز بود و عقب تر از ما و اکنون دارای دومین رشد سریع اقتصادی دنیاست و این پیشرفت قابل توجه کره را بدل به کشوری پیشرفته و ثروتمند نمود و علی رغم کمبود منابع طبیعی به عنوان یکی از اقتصادهای نیرومند دنیا تلقی می‌شه و این که اقتصاد کره، چهارمین اقتصاد بزرگ آسیا و سیزدهمین در دنیاست و ... می فهمه که بی خودی به این موقعیت ممتاز و رفاه عمومی نرسیدند . اونها بخور و بخواب نکردندو و تعطیلات طولانی نرفتند. اونها کار کردند و کار کردند و کار کردند.

طرز تفکرشون برای من ایرانی جالبه .برای نمونه چند روز قبل دست نوشته های رئیس سابق دوو (شرکت بزرگ کره ای که محصولاتش مثل اتومبیلهاش و صوتی تصویریش در ایران شناخته شده ترند اما در رشته های مختلف صنعتی از قبیل احداث ساختمان ، کشتی سازی ، ماشین آلات سنگین و سبک ، ربات، دستگاههای مخابراتی و محصولات الکترونیکی ، محصولات خانگی و منسوجات در داخل و خارج کشور کره فعالیت تجاری داشت ) رو می خوندم . اون نوشته بودکه : شرکت دوو در مقایسه با شرکتهای دیگر ۲ برابر کار می کند .دیگران از ۹ صبح تا ۵ عصر کار می کنند ،ما از 5 صبح تا 9شب ! برای همین رشد ما را در ۲۵ سال گذشته معجزه می نامند. هر شرکتی و هر فردی اگر به اندازه ما کار می کرد می توانست جای ما باشد. اگر کسی ۲برابر در هر روز نسبت به شخص دیگری کار کند یا درس بخواند این فرد در هر روز به اندازه ۲روز آن فرد پیشرفت می کند .

اگر منِ آقای رگبار فقط بتونم همین جمله 5تا 9 رو نصب العین خودم قرار بدم چه ها که نمی شه !

رفقای من ، خواننده های خوب این کافه درویشی ، سال جدید محشون از سلامتی ، شادی ، مهربانی ، آزادی ،ثروت و رفاه رو براتون آرزومندم .

هر روزتون نوروز . نوروزتون پیروز .