کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

نوشتن به مثابه سرگرمی



دلایل زیادی هست که چرا ادبیات داستانی ما تاب هماوردی با ادبیات داستانی جهان را ندارد ، اما یکی از مهمترین های آن این است که نوشتن در کشور ما کاری نیست که نویسنده بتواند با آن زندگی خوب و شایسته ای برای خود و خانواده خود فراهم کند ، بنابراین اگر علاقمند به نوشتن باشد می شود یک نویسنده غیر حرفه ای .


او ساعات طولانی ای در شغل دیگری که به احتمال زیاد به ادبیات بی ربط هم هست ،مشغول است و وقتش در آن جا می گذرد و وقتی خسته و مانده از کار بر می گردد، می نشیند و چند صفحه ای هم می نویسد و این درست بر خلاف شغل نویسندگی در غرب و کشورهای مترقی است که نویسنده به شکل حرفه ای به این کار مشغول است و اوقات زیادی از صبح زود تا دیر وقت شب روی این کار می گذارد و طبیعتا اثری که بیرون می آید در مجموع حرفه ای تر و خواندنی تر است  .


دیروز در مراسم رونمایی رمان "آن هجده ماه و هفت روز" اثر "شهلا آبنوس" که رمانی در زمینه جنگ است ، استاد قاسمعلی فراست ، یکی از منتقدین مدعو، به این نکته اشاره کرد که از این کار نمی شود نان درآورد و شاید به این دلیل است که تعداد نویسنده های زن بیشتر از نویسنده های مرد است و شاید مردان به خاطر مسئولیت تاریخی خود، بیشتر دغدغه زندگی و درآمد دارند و طبیعتا اگر مستعد نوشتن هم باشند نمی توانند وارد این حرفه شوند چون منبع درآمد مناسبی برای آن ها نیست .

 

 

حس خوب گوش دادن



تا به حال رمان صوتی گوش نداده بودم ، نمایشنامه رادیویی چرا ، تا بخواهید،  اما رمان صوتی هرگز . تا این که روایت صوتی رمان "پاییز فصل آخر سال است"  نوشته "نسیم مرعشی" را گوش دادم و واقعا واقعا لذت بردم . دو کلام راجع به گوینده ها بگویم و بعد بروم سر شرح خود رمان . سه خانم راوی اند و سه گوینده جای این سه نفر هستند ، بهناز جعفری ، شیما جانقریبان و راضیه هاشمی و همگی به تمام و کمال حس شخصیتها را داخل صدایشان می ریزند و این حتی برای منی که همیشه با خواندن راحت ترم ، حس جدید و خاصی داد که لذت بخش بود .

اما درباره خود رمان . همان طور که نوشتم داستان سه زن جوان است که هنوز سی ساله نشده اند و هم سن و سال اند و در یک دانشگاه و رشته تحصیل کرده‌اند، همانجا و در روز اول با هم دوست شده‌اند و شریک و سازنده خاطرات هم هستند. در برشی یک روزه از دو فصل تابستان و پاییز هم زندگی امروز و هم گذشته‌شان را می‌خوانیم. یکی شان ، لیلا ازدواج کرده که شوهرش ترکش کرده و به خارج از ایران رفته ، یکیشان شبانه است که در شرف ازدواج است و به همه چیز شک دارد ، یکیشان روجاست که در حال رفتن به خارج برای ادامه تحصیل است . داستان من راوی است ،هر کدام در فصل جداگانه ای ازخود می گویند و ما درحین خواندن و شناختنشان ، آرام آرام با آنها هم مسیر می شویم ، حس و حالهای متفاوتشان را می‌فهمیم و دوستشان خواهیم داشت که پاره‌هایی از خودمان یا نزدیکانمان را در یکی از این سه نفر می‌بینیم.

 شخصیت‌پردازی قوی، نثر روان، داستان جذاب و نزدیکی شخصیت‌ها به آدم‌های واقعی و نه کلیشه‌ای، صحنه‌های ناب و تصویر رؤیاهای مشترک یک نسل از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این رمان است. خوشحالم که این داستان خوب را گوش دادم و خواندم و تبریک به نسیم مرعشی بابت نوشتن همچین داستان خوب و دوست داشتنی ای .

اگر کتاب را خواندید و دوستش داشتید و خواستید اطلاعات بیشتر پیدا کنید حتما به این پرونده سر بزنید .

و این هم  لینک  کانال کافه رگبار در تلگرام

 

بازگشت مایکل



خبر هیجان انگیز و یه جورایی باور نکردنی ای که چند روز قبل به گوشم خورد، ساخت ادامه فرار از زندان یا همون پریزن بریک معروفه با بازی مایکل اسکوفیلد نابغه که توی آخرین اپیزود آخرین سیزن مرد و به خاک هم سپردنش !

خب ، دیشب دو تا اپیزودی که اومده بود رو دیدم و واقعا سورپرایز شدم از خلاقیت نویسنده ها و کلا خوشمان آمد و یه جورایی منو برد به حال و هوای همون دوره . هم مایکل هست هم برادرش ، هم سارا و هم تی بگ خبیث . لو نمی دم داستان رو که اونایی که می خوان ببینن ، لذتشون کم نشه ، اما بدونن با چیز خوبی طرف اند .


ین هم لینک کانال کافه رگبار در تلگرام



کمپلکس نامزدها



فارغ از این که چه کسی 12مین رییس جمهور میشه ، ثبت نام دواطلبین این سری خیلی خیلی پیچیدگی داره ها . جدا از کسایی که برای خنده اومدن ، از بچه چند ساله تا آدمای بی سواد ، یه سری دونه درشت هم کنار روحانی اسم نوشتن که همشون می تونن به نوعی مدعی این منصب هم باشن . مثلا معاون اول خود روحانی ، یا چند اصلاح طلب که خودشون رقیب اون هستند، احمدی نژاد و کس و کارش ، رئیسی و دور و بری هاش ، .... خلاصه معلوم نیست قراره چی بشه و چه آش شلم شوربایی میشه این سری .

منتظرخبرهای هیجان انگیز و دراماتیک روزهای آتی باشین.

این هم لینک کانال کافه رگبار در تلگرام

پایگاه نخست

 


چند روز گذشته با دوست عزیز، سهیل پرچنان، بودیم و خوش گذشت . دهمین سالگرد پرچنانش رو با کیک و شمع و فوت و اینا گرفت . یادم افتاد که منم 9سال از زمانی که دست به وبلاگ شدم گذشته و توی این مدت اتفاقات مختلفی برای این نوشته های من پیش اومده. از ابتدا که گاهی کپی پیست می کردم توی وبلاگ و تا زمانی که فقط نوشته های خودم رو می ذاشتم. مطالب اقتصادی محیط زیستی ام خوب تر شدند . یه مدت سیاست رو می گشتم . به مردم و جامعه توجه ویژه داشتم . به ادبیات داستانی ورود پیدا کردم .یه زمانی خیلی شور و هیجان داشت وبلاگ نویسی و به تدریج کم و کم تر شد و مخاطبین به جانشینهای چابکتر اون مثل تلگرام و اینستا و امثالهم رو آوردند .

اما حالا می بینم که وبلاگهایی که حرفی جدا از روزمرگی هایی مثل اومدم دیدم رفتم! دارند می تونن هنوز باقی بمونن . اول این که توی سرچ گوگلی مطالبشون پیدا میشه دوم این که دسته بندی دارند و میشه به آرشیوشون هم موضوعی هم زمانی مراجعه کرد . محمدرضا شعبانعلی که توی این عرصه آدم مورد وثوق منه اصلا محیطهای غیر از سایت و وبلاگش رو رها کرده و تمرکزش روی اونهاست .

حالا من هم تصمیم گرفتم که توی این سال نویی ، باز وبلاگ رو رونقی بدم و بیس اصلی ام این جا باشه . اما برای تلگرام کانالی در نظر گرفتم که اگه کسی مایل بود از اون طریق مطالب رو دنبال کنه . در اینستا هم هستم . این سه جاییست که در دنیای مجازی حضور خواهم داشت .

این هم لینک کانال کافه رگبار در تلگرامه