کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

اردیبهشت 1388

 

چند سوال از افشین قطبی

نوشته شده در پنجشنبه سوم اردیبهشت 1388 ساعت 15:48 شماره پست: 135

 

    

    ای افشین قطبی ملقب به امپراطور ظاهرا سرمربی تیم ملی ایران شدی ، بدان که این صندلی جایگاه بزرگانی بوده و الکی بهش تکیه نکن . مثلا سلطان ( که میدونی کی بود ) حاجی ( معرف حضور هستن که ایشون ؟) بلاژ که وللش . پرفسور عینکی که خودشو برانکو صدا می کرد و  نمی دانیم با چه ترفندی چند سال مربی موند و البته آخر سر هم از ترس برنگشت ایران ، ژنرال ( یا گروهبان قندیل فعلی ) شهریار ( علی عصبی ) و مجددا حاجی که خدایش حفظش کناد که همه دو جنسی ها و زیر ابرو برداشته ها از صحنه جامعه راند  و حالا تویی . تو ...تو ... فقط تو ... سادگیات فقط تو ....(آخ شرمنده این مربوط به این جا نمی شد ! ) که هدایت سکان این کشتی شکسته را به عهده می گیری . درسته که بالاخره تونستی لابی بازی کنی و مربی بشی ولی ما با تو حرف داریم . گوش کن و جواب بده .

اولا تو بالاخره کجایی هستی عمو؟ اصلا معلوم نیست که تو این 30سال کجا بودی ؟ اگه می گی شیرازی بودی 1- چرا به فوتبال نمی گی فوتبالو؟ 2- چرا تو برق شیراز بازی نمی کردی ؟

ثانیا چرا پاشدی رفتی در کشور آن جهانخوار ؟ شریکشی تو الان ، شریکشی . حاشا نمی تونی بکنی . اونجا شورت پوشیدی و عرض اندام کردی ؟ حالا ما از این موضوع هم بگذریم از این یکی نمی گذریم که چرا رفتی مری رو گرفتی ؟ مگه تو مملکت خودت زن کم بود که نیومدی از ایران زن بگیری ؟ همین کارها را می کنید که دخترها هرکدوم عین پنجه آفتاب بی شوهر می مانند دیگه . این دومین خیانت تو

سوما شنیدم که یه مهندسی هم گرفتی اونم از کجا از لس آنجلس ! ام الفساد غرب ! حتما هم کلاسهای تو لیلا فروهرو ستارو سپیده بودند دیگه . یعنی هرجاش رو بگیرین یه جای دیگش خرابه . اصلا خودت بگو . می شود به کسی که با این عناصر معلوم الحال نشست و برخواست داشته باشد سکان داد ؟ ( در پرانتز،  لطف کن از ابی جان سوال کن ببین کی دیگه تو دبی کنسرت می ذاره پاشیم بریم . اون دفعه تا فهمیدم بلیطهاش تموم شده بود . پرانتز بسته )

چهارما خب حالا فکر کردی که می توانی دختر مردم رو برداری بچرخانی و هیچ چیزی هم پشت قباله اش نذاری.  آیا فکر کردی دوران جی اف بازی هنوز به سر نیامده ؟  خدا پدر حاجی را بیامرزد که روابط پنهانی تو را افشا کرد و خلقی را آگاه . گرچه بعد پلتیکی زدی و مدرک صیغه رو کردی که آره ما عقد موقت کرده ایم . حالا این یوروم چه زبونی اصلا حرف می زنه ؟ اصلا کجاییه ؟ کره ای ؟ هلندی؟ راستی اون چه نقاشی هایی بود که کشیده بود ؟ خواهرزاده 5 ساله ما بهتر نقاشی می کشید که . 50 میلیون هم تابلو ؟ آخه عقل این مردم کجا رفته ؟

پنجما ما دیگر حرفی نداریم . جرات داری همین ها را پاسخ بده و برو بچسب به تیم ملی . بالاخره توهم مربی ملی شدی . از آق شکیبا که کمتر نبودی . حالا گرچه در دقیقه نود و بدون امید . ولی بالاخره  تو پاسپورتت می خوره که این بابا یه روزی مربی ملی بود دیگه . حق داشتی چقدر نفر دوم باشی ؟ همش دستیار مربی ها یه بار هم خود مربی دیگه . ولی از جهتی نیز دل ما بر تو می سوزد که فحشها به جان خریدی که 80درصدش را به یوروم جان خواهند داد این تماشگرنماهای زحمتکش  .

و ششما که ا زهمه مهم تر است این است که اگر احساس کردی می خواهی با پول زیرمیزی ما را بخری که دیگر علیه تو افشا گری نکنیم در قسمت نظرات رقم را اعلام نما تا شماره حساب خود را بدهیم و بعد از این که حواله واریزی را برای ما فاکس کردی با یک کلیک کل این مطالب را پاک نماییم و دیگر از فقط از تو تعریف و تمجید نماییم .

 

 

 

پرتقالیه ! پرتقالیه !

نوشته شده در شنبه پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 14:27 شماره پست: 136

 

 

توجه توجه -  به خبری که هم اینک به دست ما رسید توجه کنید - به خبری که هم اینک به دست ما رسید توجه کنید: ( متن اصلی خبر )

در پی عملیات پیگیری و شناسایی که توسط چندین تن از ماموران ما صورت گرفت (عملیاتی که مستلزم بیخوابی شدید و دوری چند روزه از زن وفرزند بود) چندین تن از عوامل دشمن  که به طرز وسیع و عجیبی در سطح شهر تهران پخش شده بودند دستگیر شدند . این عوامل خود را در پوششی نارنجی استار کرده و بویی خوش از خود ساطع می کردند . نکته جالب که مهارت ماموران ما را بیشتر روشن می  سازد این بود که این جاسوسان با روشی بسیا ر جدید و محیر العقول و به طورکاملا موزورانه ای  در صندوقهای چینی وارد مملکت شده بودند . یکی از این عوامل که حاضر به همکاری شد تن به مصاحبه ای داد و جهت تنویر افکار عمومی . بخشهایی از این مصاحبه که جزواسناد طبقه بندی نشده است پخش می شود:  

 

-خب . . .خودتان را معرفی کنید

جاسوس مزبور : من پرتقال ، 15هفته دارم !

-خودتان را کامل معرفی کنید

عرض کنم که من پرتقال جافایی سوییت اسرائیل فوهستم

-محل ولادت ؟

-با اجازتون سر درخت . ابتدا شکوفه ای زیبا بودم و بعد باغبان مهربان مرا آب داد و پرورش . . .

-بس است . . .نیازی نیست که احساسات عمومی را با این خزعبلات جریحه دار کنی . . از جای حساس بگو . از کی تصمیم گرفتی جاسوسی کنی؟

-ما سردرخت نشسته بودیم و بی خیال آفتاب می خوردیم که ناگهان از طرف یک سرویس جاسوسی که هویتش هنوز هم برما ناشناخته است چیده شدیم و . . .

-ببین . . .هرچه با زبان خوش با تو حرف می زنیم ظاهرا تو حرف حالیت نیست ... برو سر اصل مطلب

جاسوس مزبور دو قطره اشک می ریزد ولی این نمایشها در تصمیم ما کوچکترین خللی وارد نمی کند و او ادامه می دهد : به ما گفته شده بود باید از فرصت به وجود آمده در چند سال اخیر استفاه کنیم چون تا چند سال قبل هیچ میوه خارجی اجازه ورود نداشت ولی الان چند سالی هست که انواع میوه وارد مملکت می شوند و چه فرصتی بهتر از این . و بهترین پوشش رفتن تو صندوقهای چینی است که ظاهرا 80% واردات  همه چیز از چین انجام میشود از شیر مرغ تا جون آدمیزاد و دیگر به ما شک نمی کنند و . . .

-خوب ضرب المثلهای مارو یادگرفتی ها . ادامه بده . چی شد که لو رفتی ؟

-ما  حساب همه چیز را کرده بودیم الا این که چینی ها فقط اجناس بنجل و زاقارتشون رو به این جا می فرستند ولی ما همه خیلی درشت و خوش طعم و بو بودیم و برای همین گاو پیشونی سفید شده بودیم تومیدون . خب دیگه  لو رفتیم و دستگیر شدم

-پیامی برای عبرت دیگران نداری ؟

در این جا جاسوس مزبور صورت خود را می پوشاند وماهم مصاحبه را قطع می کنیم

(هوشنگ برو اون چاقو رو بیار . چند تا از این پرتقالا پوست بکینم بخوریم . خیلی خوشمزه به نظرمیرسن )

درود بر فیس بوک

نوشته شده در یکشنبه ششم اردیبهشت 1388 ساعت 13:31 شماره پست: 137

 

       شنوندگان عزیز ، هم اینک من در میدان آزادی در بین انبوه جمعیتی هستم که پلاکاردهاو عکسهایی را به دست گرفته اند و هیجان زده شعارهایی از خودشان در وکنند (ببخشین دیشب به تیکه برره تماشا کردم!)  از ماهیت این جمعیت و شعارهایی که می دهند کلا بی خبریم ولی بنا به وظیفه ورسالت اطلاع رسانی یا همان گردش آزاد اطلاعات ناچار به حضور در این جمع شده ام ( وگرنه کی حال داشت از دفتر بزنه بیرون آخه ؟ اونم زیر این بارون گاه بی گاه ) .خب ، بنده هم اینک نزدیک تر می روم .بله شعارها واضح تر شدند  

درود بر فیس بوک . درود بر فیس بوک . درود بر اوباما  . درورد بر زوکربرگ،

شنوندگان عزیز من که کاملا شوکه شده ام . این جمعیت عظیم که در این میدان جمع شده اند یک صدا دارند از فیس بوک تشکر می کنند و بقای عمر ایشان را درگاه خداوند منان خواستارند . آن هم درست بعد از وقتی که آنها تصمیم گرفته اندکه دسترسی کاربران ایرانی را به فیس بوک محدود کنند .

درود بر فیس بوک . درود بر فیس بوک . درود بر اوباما  . درورد بر زوکربرگ،

میکروفون را نزدیک یکی از شرکت کنندگان می برم –ببخشین دوست عزیز ، شما از این که مورد تحریم قرار گرفتیم خوشحالین ؟

شرکت کننده مزبور – بله

ما – خب چرا؟ آخر چه کسی از تحریم کردن خوشش می آید ؟

-ببین اخوی مثل این که تو باغ نیستیا !

- خب شما بفرمایین ماهم بیاییم تو باغ

- سادست . ما اول فکرمی کردیم که این فیس بوک بد چیزی نیست . آدم دوستاشو پیدا می کونه . عکسای همو می بینیم و کلی از حال هم با خبر می شیم.  

-خب این که مشخصه

-نه دیگه داش . میگم تو باغ نیستی بگو نیستم . بذار بیارمت توباغ . . . ببین 200ملیون کاربرداره این فیس بوک و کاربرای ایرانی یه درصدشونن . خب ؟ بگو خب

-خب

-این یعنی مسئولین مربوطه فقط ما رو تو این دنیا دوست دارن و بهمون علاقمندن شدید و حتی برامون نظر سنجی هم گذاشتن .

-والا من که نفهمیدم این که شما رو تحریم کنند و نگذارند دیگر وصل شوید چه جای تشکر دارد ؟ چه جای درود دارد؟

- ببین میگم تو باغ نیستی ، بگو نیستم و خلاص

- برادر من ، بنده که از اول اعلام کرده بودم در باغی نیستم . اصلا محل زندگی ما باغی دیگر نمانده است . همه شان را خراب کرده و برج ساخته اند .

شرکت کننده با هیجان به جمعیت نگاه می کند -حاشیه نرو و گوش کن . الان اومدن اعلام کردن که ، البته قبلش تحقیق کردن و بعد اعلام کردن ها . که این فیس بوک آدما رو کند ذهن می کنه

-چی ؟ کند ذهن ؟ یعنی چه ؟

-باز دویی دی پابرهنه وسط حرف ما ؟ . .. آره کند ذهن . دانشگاه اوهایو بررسی کرده . خب این یارو فیس بوکیا دیدن این جوریه . گفتن پس دیگه نباید بذاریم حداقل ایرانیا کندذهن بشن . چون هیچ قومی از اینا بهترنیس . برای همین خیلی دموکراتیک رای گیری کردن و 75% کاربراش گفتن که آره بابا اقلا نذارین اینا هم مثل ما کند ذهن بشن ، ماها که دیگه از دست رفتیم . خب ایناهم دارن یه جوری می کنن که دیگه دسترسی به این شبکه مخرب نداشته باشیم و بازهم بتونیم مثل قدیم ندیما فارابی و ابن سینا بذاربم رو تولید انبوه . این که چن وقته داریم عقب افتاده می شیم این انترنت و شبکه هایی مثل فیس بوک بوده . من در همین جا از مسئولین میخوام که لطف کنن و از این برادران آمریکایی تاسی کرده وتمام شبکه ها و سایتها را ذره دره ببندن

در این جا شرکت کننده مزبور به هیجان آمده و به سرعت از ما دور شده و به وسط جمعیت خوشحال می پرد . و مصاحبه تمام می شود .

( متن اصلی خبر را این جا بخوانید )

  

 

 

 

کلاسهای آمادگی برای زنان

نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت 1388 ساعت 12:34 شماره پست: 140

 

        امروز این متن بامزه از طریق ای میل به دستم رسید ( البته شاید هم بی مزه که کاملا بستگی به زاوبه دید شما داره ) و چون حال نوشتن چیزی رو از خودم نداشتم و دلم هم نمی خواست کرکره وبلاگ امروز پایین باشه برای شما گذاشتمش .

..................................................................................

هدفهای آموزشی: کلاسهای آمادگی دایم برای خانمها تا عضوی از بدنشان به نام مغز را فعال کنن .
برنامه: 3  ترم اجباری برای خانمها :

 ترم 1:

1. چگونه بیاموزیم که مسائل خصوصی منزل مربوط به خود و شوهرمان است و اصلاً ربطی به مادر و خواهر و دختر خاله مان و ..... ندارد .

2. شوهر من پدر و برادر من نیست. ( قابل توجه دختر لوسای باباجون!!!)

3. سختی های در آوردن پول توسط شوهرم.( کتاب جهت مراجعه و تحقیق : پول مفتی در نمیاد نویسنده : یک مرد )

4. فهم اینکه سریالهای عاشقانه تلوزیون همه یه جوری احمقانست. ( نرگس ، ترانه مادری و .... همه به یه جا ختم میشه و آدم عاقل وقتشو واسه اونا حروم نمیکنه )

5 . شوهر من راننده آژانس من نیست .

 

 ترم 2 :

1.جلسات شوهر من با دوستاش جلسات مهمی میتونه باشه نه جلسات یللی تللی .

2.ترک اعتیاد به کلاس گذاشتن با گوشی موبایل جدیدشون (که احتمالاً تازه خریدن) جلو دختر خاله اینا.

3.خانوما باید بدونن آینه تو تاکسی هم با آینه میز آرایش فرق داره!!!!

4. طریقه انتقال برنج جوشیده پس از آبکش نمودن و ریختن مجدد در قابلمه بدون ریختن دو سوم آن روی ظرفشور


5. چگونگی مداوای یه سردرد ساده تلقینی بدون مراجعه به پزشک متخصص ریه!!!


6. چگونگی انتخاب لباس بدون نظر به اینکه خواهر شوهرم چه مدلیشو خریده یا دخترخالم میخواد چه مدلی بخره(استقلال اندیشه )

 

ترم 3 :


1. آموزش یک روز زندگی در منزل بدون گوشی تلفن ( احتمالاً تعداد زیادی از خانوما تو این درس میمیرن البته دور از جون !!!)

2. آموزش نداشتن یک روز موبایل و دوری از اس ام اس های مسخره زنانه ( مغازه سر کوچه ما از این کفش جدیدا آورده 25000 تومن زود بیا بخر تا مریم خانم نیومده زودتر بخره!!!) یا ( سلام سحرجون دیشب خونه مادرشوهرت رفتی؟؟؟ دعوات شد؟؟؟ سحر: سلام کتی جون نه نرفتیم راستی نهار چی داری ؟؟؟) و ....


==============================

پا کامنتیهای منتخب :

مرهم گفت : ترم یک مورد 5 هست خوبشم هست راننده آژانس هست .ترم دو 4 خیلی هنر میخواد من امتحانش کردم در خصوص ابکش کردنش . ترم 3 را من پاس کردم خودم phd دارم به جان رگبار

پوبا گفت : اکثر خانومها همون ترم اول مردود میشن . اونهایی هم که میرن ترم 2 مریض میشن آخه میگن ترک عادت موجب ......و در نهایت که تک و توک به ترم 3 میرسن 

ارکیده گفت : خب بامزه بود. ولی خداییش عمرآ شوهری بتونه ثابت کنه جلسه هایی که شرکت می کنه به جز یللی تللی موضوع دیگه ای هم داره

هستی گفت : مثل اینکه باید برای بعضی آقایون بلاگفا آموزشهای خاص بذاریم

همصدای تو (خانوم همسر)  گفت : حالا کارت بجایی میرسه که پاتون رو به حوزه مقدس خانمها میگذاریدا؟ چه جسارتا؟براتون دارم اقای رگبار.کلاسهای فعال سازی مغز اقایون.البته اگه بتونن در امتحان ورودیش قبولشن و به مرحله ثبت نام برسن:

ترم 1:فهم ودرک بسیار پیچیده (برای اقایون )که خانمها هم در قسمت ستاد خانواده کمتر از اقایون فعالیت فیزیکی و درگیری ذهنی ندارند. البته این بخش احتیاج به انالیزهای بسیار پیچیده وسخت داره که معمولا به ندرت فردی میتونه این ترم رو با موفقیت رد کنه .

ترم 2:اموزش صحیح در دو دوره تئوری وعملی در زمینه قدرشناس بودن از همسر محترمه که البته قابل ذکر است که عموما به علت ضعف شدید مغزی این مرحله عموما در قسمت تئوری نیمه تمام رها میشود

ترم3:البته معمولا این ترم با تعداد بسیار کمی از اقایون تشکیل میشود(پاس نشدن ترمهای پیش)شرکت در کلاسهای تکاوری برای مبارزه همه جانبه برعلیه بزرگ نمایی بیش از حد اقایون در کاروفعالیت شان خارج منزل که البته این هم واضح و مبرهم است که به علت نداشتن امادگی زیاد جسمی و روحی نیز این قسمت با مشکلات عدیده ای روبه رو میشود.

توجه توجه .....................
با توجه به سرمایه گذاری سنگین و هنگفت در برگزاری این کلاسها و عدم بازخور مناسب در این امر و مردود شدن خیل عظیمی از افراد در این کلاسها از برگزاری بقیه کلاسها در ترمهای بعدی تا اطلاع بعدی معذوریم.

اداره کل برگزاری کلاسهای فعال سازی مغزها

 

از فسا تا شیراز !

نوشته شده در شنبه دوازدهم اردیبهشت 1388 ساعت 12:21 شماره پست: 141

 

          امروز اصلا طنزم نمیاد . هرچی خواستم بنویسم نشد . وقتی آدم حالش گرفته است خیلی سخته طنز نویسی .

امروز متوجه شدم ، تازه متوجه شدم ، که چهارشنبه گذشته  تصادف یک اتوبوس که ده‌ها دانش‌آموز را از فسا با فاصله 150کیلومتری از شیراز را به آنجا انتقال می‌داد ، موجب فوت یکی از آنها و زخمی شدن ده‌ها دختر دانش‌آموز بی‌گناه دیگر شد. دانش آموزانی که می رفتند تا از رئیس جمهور استقبال کنند ....

خانه های مجردی در محاق

نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اردیبهشت 1388 ساعت 13:37 شماره پست: 142

 

 

در راستای طرح جمع آوری خانه های مجردی گروه خبری ما برای تهیه گزارش به محل جمع آوری خانه های مجردی مراجعه کرد و توانست در این ندامتگاه با تعدادی از این خانه های مجردی مصاحبه هایی انجام دهد که مشروح آن از اطلاع می گذرد :

خبرنگار ما – خوانندگان گرامی هم اینک من ازمحل جمع آوری خانه های مجردی که زمین بایر و وسیعی خارج از تهران است با شما صحبت می کنم . خانه های زیادی در اینجا از سرو کول هم بالا می روند  و ما مانده ایم که با کدام بتوانیم مصاحبه کنیم . بالاخره با یکی که نزدیک تر است وارد صحبت می شویم  

خبرنگار ما – ببخشین وقت دارین برای مصاحبه ؟

خانه مجردی مذکور – بنال بینیم !

خبرنگار ما ( در حالی که خود را جمع و جور می کند ) – میشه بفرمایین که چرا این جا هستین؟

-از من می پرسی نفله؟ از اینایی که مارو خرنه کش  کردن آوردن اینجا بپرس

-خب خودتون هیچ حدسی نمی زنین ؟

-حالام هرحدسی بزنیم به خودمون مربوطه نه به شوما . پاتو از اتاق ما بکش بیرون بذار بینیم چه گلی باید سر دیفالمون بگیریم .

خبرنگار ما طبیعتا دیگر نتوانست با این خانه عصبی ادامه صحبت بدهد پس سر خود را پایین انداخته و با احتیاط از ایشان دور شده و سراغ  خانه دیگری رفت .

-سلام

خانه مجردی شماره 2- سلام جیگر !

خبرنگار ما ( در حالی که از رفتار اوا خواهری این خانه دچار تعجب شده ) – می شود با هم یکم مصاحبه کنیم ؟

-وا خب چرا که نه . مگه ما چیمون از آنجلینا جولی کمتره که مارو رو تلویزیون نشون ندند بلا ؟

-باید به عرضتون برسونم ما رسانه مکتوبیم

-خب باش . رسانه مکتوب باش . چه بهتر حرفام موندگارتر میشن . خب بپرس بپرس هرچی می خوای

-شما رو چرا گرفتن آوردن اینجا  ؟

-والا ا زخدا که پنهان نیست از شمام نباشه . جای برادری خوش بر رو هستی ها ( د راینجا خانه مذکور با دو انگشت لپ خبرنگار ما را به شوخی می کشد) . برادرای نیرو اومدن در زدن . البته من مشغول مومک انداختن و میزان پیلی بودم ولی خب نمی شد در رو وا نکنم که . وا کردم . گفتن باید پاشی بیایی بریم . منم نپرسیدم چرا چون اون برادر نیرو خیلی قد بلند و رشید و بود دل منو برد . خب پاشدم اومدم دیگه . حالام ببینم چی میشه . حالا میشه بری کنار ؟ اون خونه هه داره بهم چشمک میزنه . بای جیگر !!

خبرنگار ما هنوز درتعجب رفتار این خانه مانده و نتوانسته جواب درستی بگیرد . پس تصمیم می گیرد که این دفعه یک خانه مرتب و درست درمان پیدا کند و بعد از مدتی قدم زدن در بین خانه ها ،خانه ای متفکرو سر در گریبان می یابد .

-اجازه می دین یک مصاحبه با شما داشته باشیم ؟

خانه مجردی شماره 3 سر بلندمی کند و با غمگینی اجازه مصاحبه میدهد

-میشه بفرمایین چرا شما دستگیر و جمع آوری شدید؟ به نظر خانه معقولی میاین

-البته ظاهرا مرا برای ارتباط تعریف نشده بین دخترو پسر گرفته اند

-می شود توضیح بدهید

-من الان 5سال است که خانه دانشجویی هستم . وضع و حال خانه های دانشجویی راهم که میدانید . شلوغ ،پر رفت وآمد ،افراد نامرتب . ولی خب با این وضع و حال ، بنده یک جوری کنار می آمدم . چون به هر حال نسل جوان اند و آینده ساز . چه شبهای قشنگی داشتیم وقتی دانشجوها می نشستند و با هم درس می خواندند وتا صبح همه دروس را آماده می کردند برای امتحان . چه غذاهایی که پخته نشد چه قهرو آشتیهایی که نمی شد . وای چه دوران خوشی بود

-خب دوست عزیز این جوری که می گویید ظاهرا همه چیز خوب بوده پس چرا دستگیر شدید ؟

-عذر میخواهم واقعا عذر میخواهم . به من گفته اند چرا پاتوق شده بودم ؟ چرا همه دانشجوها اونجا جمع می شده اند . چرا فسق و فجور بوده چرا هم دخترها می آمدند و هم پسرها ؟ حتما خلافی هم انجام می داده اند . بنده هم هرچه قسم خوردم فایده نداشته . فعلا مرا جمع کرده اندتا پرونده ام برود دادسرا .

پاپستی :

خوشبختانه طبق آخرین خبر تمام خانه های مجردی آزاد شدند و به جای آنها بیغوله های جرم خیز دستگیر شدند .

 

 

خلیج فارس

نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 11:46 شماره پست: 143

 

 

             چند وقتی بود که بسیار متمایل یه این شده بودیم که با یک دوست که از قضای روزگار برادر عرب هم هست (البته خواهران عرب کانه امثال هیفا جان و نانسی جان هم جای خود دارند ولی در این پست فعلا از ایشان می گذریم ) بنشینیم و چایی بنوشیم و یاد مشترکات مفقوده و نبوده بیافتیم و نقشی نو براندازیم و سقفی بشکافیم و اینها و به طور کاملا کاملا دوستانه حقایقی را با این برادر عرب خود که اتفاقا همسایه جنوبی ما هم هست ، حالا گیرم با فاصله چند کیلومتر آبی که بین ما روی نقشه جهان کشیده شده و اتفاقا جغرافی دانان اسمش را خلیج می گویند که در واقع قسمتی از دریاست که در خشکی پیش رفته است و در زبان فارسی باستان به ان شاخابه هم می گفتند .

حالا ای برادر گرامی آخر مگر مرض داری که این گونه آتش بیار معرکه شده ای اخوی . مگر فکر کردی که شهر هرت است و می شود هر اسم تاریخی را عوض کرد و به دلخواه خود اسمی دیگر گذاشت ؟خوب است ماهم به جای عربستان بگوییم ملخستان ؟ به جای امارت متحده عربی بگوییم شاستانقلی آباد سفلی ؟ آخر برادر من آنها که این جا را خلیج  عربی می گویند واقعیتی هزاران ساله را انکار می کنند ؛ آیا تو هم باید در این راهِ نادرست پیرو آنها باشی آخر ؟ زبان خوش حالیت نیست مگر تو ؟ مثلا عوض هم بکنی چه فایده ای برای تو دارد ؟ چی می گذارند در جیب تو ؟

اصلا یه کمی مغز فندقی ات را استارت بزن که آیا مگر این همه دریا و خلیج روی کره زمین بنام کشورها و اشخاص است، تنها مال آن کشورها یا اشخاص است ؟ اصلا می دانی نام دریای عمان پیش از اینها دریای مکران بود. و مکران همان کرمان و بلوچستان بود و ما چیزی نمی گوییم خوب است حالتان را بگیریم؟ و من بعد دریای مکران بگویم ؟  ای برادر دشداشه پوش من ، اگر سواد داری  نقشه کره زمین را بگذار جلویت و به دریاها و خلیج ها در بقیه جاهای دنیا نگاه کن، ببین نامشان چیست و در پیرامونشان چند کشورهست. من به عنوان کم کردن زحمت شما الاخوی المحترم برای نمونه این چندتا را برای شما می گویم :

دریای عمان که همان دریای مکران بوده باشد، یک سویش ایران است و سوی دیگرش عمان، آن سوتر پاکستان

اقیانوس هند درمیان کشورهای عمان، پاکستان، هند، بنگلادش، سریلانکا، برمه تا اندونزی ومالزی و استرالیا

خلیج عدن درمیان کشورهای یمن، سومالی و جیبوتی

خلیج بنگال درمیان کشورهای هند، بنگلادش، سری لانکا و برمه

خلیج سیام درمیان کشورهای تایلند، کامبوج و مالزی

دریای ژاپن درمیان کشورهای ژاپن، چین، کره شمالی وکره جنوبی

درافریقا خلیج گینه درمیان کشورهای گینه، گابن، کامرون، نیجریه، بنین، گانا یا غنا و ساحل عاج

خلیج مکزیک درمیان کشورهای ایالات متحدامریکای شمالی، مکزیک وکوبا

درامریکای مرکزی خلیج باهاما درمیان کشورهای باهاما، پاناما، کلمبیا، اکوادور

دراروپا خلیج فنلاند درمیان کشورهای فنلاند، استونی، روسیه و سوئد

چایت که یخ کرد اخوی . بگذار برایت عوض کنم . می بینم که دهانت باز مانده است  . راستی شما عربها گویا چای را با شکر می خورید نه با قند . برایت شکر هم گذاشته ام . خب ببین  تازه بعضی از این کشورها که اسمشان را بهت گفتم باهم دشمن هم هستند و قبلا هم جنگهایی کرده اند سهمگین واساسی . ولی آیا هرگز ادا اصولهایی مثل تودارند ؟ همین آمریکای جهانخوار آیا به دنبال عوض کردن نام خلیج مکزیک است؟ آیا این چینی های نیم وجبی با اون همه جنگ ها و درگیری های خونینی که با ژاپن داشتند،  عقلشان نمی رسد که نام دریای ژاپن را تغییر دهند؟ ببین داش من ، به عربی خواندن خلیج فارس هم قانع نیستی ها و حتی بوعلی سینای بخارایی، بیرونی خوارزمی و چند آریایی تبارِدیگر را هم عرب می خوانید! که چه شود ؟

حالا اعلام کرده ای که اگر میخواهید ماها برای شرکت در مسابقات کشورهای اسلامی به ایران بیاییم ،باید نام خلیج فارس را از توی پوسترهایتان پاک کنید وگرنه نمی آییم . خب نیایید . البته حق هم داری . رویت زیاد شده . قبلا ها جرات نمی کردید به ایران حرف بزنید چه برسد به این که بخواهید برای ما شرط و شروط تعیین کنیم .( اصل خبر را بخوانید )

چایی را خوردی ؟ نوش جان . پاشو برو یک کمی فکرکن بلکه خدا انصافت دهد .

 

کراوات ؟ اه اه !!

نوشته شده در شنبه نوزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 12:14 شماره پست: 144

 

 

               گاهی اوقات ممنوعیت هایی را در زندگی خود می بینیم که ناراحت می شویم و حتی غر هم می زنیم که چرا این ممنوعیت وجود دارد ؟ آخر برادر من ، پدر من ، خب حتما مقامات چیزی می دانسته اند و ممنوع کرده اند و به عقل ناقص من و شما آن موقع نمی رسیده وگرنه من و شما چطور صلاح خود را بدانیم آخر ؟ حالا ممکن است که آنها ظاهرا از زاویه دیگری ممنوعیت را اعلام کرده باشند ولی بالاخره حکمتی دارد دیگر !

بادتان است که از 30 سال قبل کروات زدن که در رژیم منحوس پهلوی مد شده بود و یک سوغات فرهنگی از غرب جنایت پیشه بود ممنوع شد؟ خب فکرکردین چی؟ برای چی ممنوع کرده بودند ؟ فقط برای استکبار ستیزی و مخلفاتش؟ نه عزیزم . چیزی را که مقامات ما 30سال است که می دانند بقیه دنیا  تازه فهمیده است . این کراوات منبع آلودگی و بیماری بوده و به تازگی زدن کروات در مکزیک مبتلا به آنفولانزای خوکی هم جزء گناهان کبیره محسوب می شود . چون کراوات به‌ آسانی می‌تواند با غذا، بیماران و یا تخت‌های بیمارستان تماس پیدا کند و باکتری‌های عفونت‌زای آنها را به خود جذب کند ولی نقش آن در انتقال عفونت‌ها پیش از این نادیده گرفته می‌شد. مشخص شده‌است که احتمال انتقال آلودگی از طریق کراوات‌های پزشکان حین تماس با بیماران، هشت برابر بیشتر از کراوات‌های سایر کارکنان بیمارستان است. مطالعات نشان داد یک هشتم کراوات‌هایی که پزشکان در بیمارستان‌ها می‌پوشند باکتری های فرصت‌طلب بیمارستانی ونیز ‌٦/٤٧ درصد آنها به عوامل بالقوه بیماری‌زا آلوده هستند. همچنین گسترش عفونت‌ها از راه کراوات در میان مهمان‌داران و کارکنان سرویس‌های غذاخوری نیز شایع است. و در مکزیک که کارمندان معمولی هم از زدن کروات منع شده اند .

خب حالا چه می گویید جماعت ؟ حالا دیدین ما چقدرپیشرو و پیشرفته بوده و هستیم؟

 

وای بر تو ! هنوز لاست رو ندیدی؟!!

نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1388 ساعت 16:55 شماره پست: 145

 

 

         ای بابا این آمریکایی هام خلن ها ! آقا جان کارگردان یا خانوم جان مثلا تهیه کننده ( فرق نمی کنه هرکدومتون ) مگه بیکاری می شینی یه سریال به این پر کششی درست می کنی ؟ اون از سال قبلمون که کل چهار سیزن رو در چهار هفته دیدیم . ما کل سریال ، منظورم همون چهار سیزن رو که به دستم رسیده بود شبها  که پسر جان می خوابید با خانوم همسر می نشستیم به تماشا و قبلش با خودمون قول و قرار می گذاشتیم که امشب فقط یک اپیزودش رو می بینیم ها !  وقتی اون اپیزود رو به اتمام بود دوتایی نگاهی مظلومانه به هم دیگر می کردیم . یه کی دیگه هم ببینیم ؟ و بعد از دومین اپیزود ساعت می شد 12شب . باز یه نگاهی به ساعت می کردیم .خب بخوابیم؟ نخوابیم ؟ یدونه دیگه ببینیم و بعد بریم بخوابیم دیگه ( هر قسمت 40دقیقه بود ) دیگه نشون به اون نشون که زود تر از 2 نیمه شب نخوابیدیم . بس که جالب و هیجان انگیز بود و مگه میشد رهایش کرد ؟ و همین بساط هر شب به پا بود . دیگه یادمه اواخرش که رسیده بود یه شب ، پسرکوچولو  ساعت 8شب خوابید و ما از 8 شب لاست دیدیم تا 4 صبح و اون هم یک سره حساب کنی یعنی 8 ساعت پیاپی فبلم می دیدیم !!! . مگه می شد از پاش بلند بشی لعنتی رو ؟

خب اون که تموم شد به سلامتی یه مدت خماری کشیدیم و دیگه هیچ فیلم و سریالی برای ما رنگ و بویی نداشت و همشون بی مزه و لوس به نظر می رسیدند در برابر شکوه لاست ...تا همزمان با تحلیف اوباما یعنی از اوایل دی سیزن پنجش شروع شد و ما ذوق زده . حالا گرفتاریمون این بود که چه جوری لاست جدید رو بگیریم . البته شنیده بودم از خطوط پر سرعت میشه دسترسی پیدا کرد ولی ما که نداشتیم و راهش رو هم بلد نبودم ولی خوشبختانه بعد از یک مدت دربدری و آوارگی یک دوستی ( البته الان دوست شدیم اون موقع فقط یک شخص بود ) پیدا کردم که دانلود می کرد و با زیر نویس فارسی به ما می داد و دوباره کیفمان کوک شد . حالا اول ما می بینیم و بعد می دیم به خانوم خواهر و اونم می ده به بقیه و همین جور اون قسمت لاست دست به دست میشه تا هفته بعد که قسمت جدید برسه و روز از نو روزی از نو . الان اپیزود 15 هستیم از سیزن پنجم که اپیزود بعدی 5شنبه همین هفته پخش خواهد شد .

از ذهن خلاق نویسنده های لاست همیشه در عجب بوده و هستم .از تئوریهای فیزیک مثل نظریه دنیاهای موازی بگیر تا فلسفه های مختلف مواجه با زندگی ، از این عدم قطعیتی که در همه چیز و همه کس وجود دارد و نمی شود اصلا مطمئن بود چه کسی بد است و چه کسی خوب ؟ این اتفاق افتاده یا نیافتاده ؟ اگه لاست ببین هستین که خب تبریک منو بپذیرین بابت این ذوق فراوان و اگر نیستین که وای بر شما !!! برین و شروع کنین دیگه . به چه زبونی دیگه بگم ؟!! 

پا پستی :

دانشنامه‌ی آزاد لاست: کوچک‌ترین اطّلاعی نیست که اینجا نباشد. درباره‌ی همه‌ی شخصیّت‌های اصلی و فرعی، همه‌ی قسمت‌ها، ارجاعاتِ فلسفی و غیرفلسفی داستان، جاها، تکنیک‌های داستانی، وقایع و حتّا مصاحبه‌ی عوامل گزارش کاملی پیدا خواهید کرد. خلاصه هر پرسشی دارید، پاسخش را در دانشنامه‌ی لاست جستجو کنید. انجمنش را هم فراموش نکنید.

- نظریّه‌های لاست: برای توجیه اتفاقاتِ گذشته و پیش‌بینی آینده‌ی لاست، نظریه‌های مختلفی ابداع شده. بعضی‌ها جزئی‌تر و بعضی‌ها کلّی‌تر ماجراها را توجیه و حدس‌هایی درباره‌ی آینده طرح می‌کنند. این‌را که اینها تا چه حد درستند، تنها نویسنده‌های مجموعه می‌دانند. وبگاهِ سازنده‌ی سریال – ای‌بی‌سی – هم بازار را داغ‌تر کرده و انجمنی راه انداخته تا هرکه نظریّه‌ای درباره‌ی لاست دارد بیاید و طرح کند. امّا جدّی‌ترین نظریّه درباره‌ی زنجیره، نظریّه‌ای‌ست مربوط به زمان که بابایی در ویرجینیا ساخته و گفته که فحوای اصلی داستان، جدال بین اراده و سرنوشت است. پایگاهِ نظریه اینجاست. به خیلی از پرسشها هم پاسخ داده؛ امّا برای این‌که بخواهید کلیّتی از ماجرا دستتان بیاید، خوب است که این تصویرسازی را ببینید. خلاصه‌ی خوبی از ماجراست. اگر باز هم به این‌دست جریان‌ها علاقه‌مندید، به انگلیسی تئوری‌های لاست را جستجو کنید.

- انجمن ایرانی طرفدارانِ سریال لاست: این هم انجمن ایرانی هوادارانِ لاست است. اینجا هم اطلاعات زیادی به زبانِ فارسی پیدا می‌کنید. هرچند برای اطلاعات کاملتر بهتر است به دانشنامه‌ی آزاد لاست و انجمنش مراجعه کنید.

- نهایتاً اینکه ای‌بی‌سی، مثلِ خیلی از شبکه‌های تله‌ویزیونی دیگر، در ازای ثانیه‌های واقعاً کوتاهی تبلیغ، هر قسمت را روی وبگاهش می‌گذارد. بسیاری از خارج‌نشین‌ها هم گویا، یکی دو روزی صبر می‌کنند و فیلم را اینطور می‌بینند تا از گزندِ تبلیغاتِ فراوانی که لابلای برنامه پخش می‌کنند و اعصابت را به‌هم می‌ریزند در امان باشند. ( با تشکر از پویان عزیز )

پویا گفت : چند تا فیلم گرفتم تا صبح از جات جوم نمیخوری حتما ببینین: داداشیها , اشکه و لبخندها, مرد هزار و دو هزار چهره, شبهای برره, و چند تا دیگه که اسماش یادم نیست !!من نمیدونم این همه سرمایه که دارن خرج میکنن چرا نمیان یه فیلم بسازن که به به چه چه مردم در بیاد . فقط باید از بیگانه ها تعریف کنیم نمیدونم والا چی بگم دست گذاشتی روو دلم خون کردی الان من حدود 4 ساله که سینما نرفتم  واقعا کدوم فیلم بود که ارزش رفتنشو داشته باشه؟ تازه قبلشم به اسرار دوستم رفتم . آخرین فیلمی که رفتم سینما آژانس شیشه ای بود , اونم یه بلیط از یه جا رسیدکه یه روز مونده بود مهلتش تموم بشه رفتیم سینما ولی خدا برکت بده به فیلم خارجی و هلیوودی

(خب یه جورایی حق داری . ولی فیلمهای ایرانی خوبی هم داریم . مثلا همین سریال شبهای برره واقعا سریال خوبی بود )

 

 

 

آمدی جانم به قربانت... ولی این جور چرا؟!!!

نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اردیبهشت 1388 ساعت 15:2 شماره پست: 146

 

 

رفقا ،  خواهران و برادران گرامی ، جونم براتون بگه که این گوگل هم یه وختایی برای خودش قاط می زنه ها . البته یه موقعی فک نکنین از گوگل بدم میاد و می خوام ازش ایراد بنی اسرائیلی بگیرما که دلخور می شم . اتفاقا عاشق گوگلم من چون هر چی چیز خوب تو این اینترنت پیدا میشه گوگل یه طرف قضیه است . ولی آخه خدا وکیلی خودتون کلاتونو قاضی کنین ببینین چه افرادی رو می فرسته سراغ وبلاگ من بیچاره از همه جا بی خبر؟!  

صبحیه رفته بودم تو این آمار وبلاگمون ببینم چه خبراست و چه خبرا نیست که متوجه شدم که بله یه شیر پاک خورده محرومیت و هجران کشیده ای ورداشته سرچ کرده (البته عذر می خوام ، عذر می خوام و مجددا هم عذر می خوام که اینو می گم ولی خب باید بدونین چی سرچ کرده دیگه ) آره می گفتم طرف سرچ کرده " Ko س دختر آمریکایی "و البته کلا به زبان شیرین فارسی . آقای گوگل خان هم صاف ورش داشته آورده انداختتش تو وبلاگ ما . منو می گی با خودم گفتم یعنی که چه ؟ یعنی من همچین چیزی نوشته بودم و خودم خبر نداشتم ؟!جل الخالق !! ولی هرچی گشتم چیزی در این زمینه گیرم نیومد . حالا اگه نوشته بودم باز یه چیزی . پس حق ندارم بگم این گوگل خان قاط زده ؟

البته من نفهمیدم این بابایی که این کلمه رو سرچ کرده بود واقعا قصدش چی بود ؟ ینی می خواست ببینه فرق مال آمریکایی ها با ایرانی ها تو چیه ؟ یا چه شکلیه ؟ یا مقاصد صرفا علمی داشته ؟!!

 

  

کجایی هستی؟

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1388 ساعت 12:8 شماره پست: 148

 

یک چند وقتی است که سوالایی برایم پیش آمده است  که دوست دارم درباره اش نظر شما روهم بدونم . این سوال مخصوصا از وقتی بیشتر برایم نمود کرده که می بینم بعضی از کشورهای همسایه ما دانشمندان و بزرگانی رو که ما ایرانی می دانیم به خودشان نسبت می دهند ، مثلا مولانا را که میگویند رومی است یا اخیرا قطریها گفته اند که ابن سینا هم عرب بوده . خب این که یک دانشمند با بزرگی کجایی است از روی چه چیزی مشخص می شود ؟  از محل تولدش ؟ از اصل و نسبش ؟ از محل زندگیش ؟ از محل وفاتش ؟ از زبانی که با آن تکلم می کرده و می نوشته ؟

من چهار نفر از بزرگترین مفاخر این مملکت رو انتخاب کردم  و اول از هم با ابن سینا شروع می کنم . ابن سینا ایرانی بود دیگه ؟ ولی اگر بدونین پدرش بلخی افغانستان بوده  چی می گید ؟ و خودش در بخارا یکی از شهرهای ازبکستان فعلی دنیا اومده ؟ و کلیه آثارش را هم به زبان عربی نوشته ؟ و فقط در همدان وفات پیدا کرده چی ؟ ابن سینا افغانیه ؟ ازبکه ؟ عربه ؟ با ایرانیه ؟

مثلا مولوی . خودش در بلخ افغانستان متولد شد ولی اونجا نموند وراه افتاد رفت ترکیه و تا آخر عمر را در قونیه  گذراند و همان جا هم وفات یافت و نوشته هایش به زبان فارسی و عربی است . افغانیه ؟ ایرانیه ؟ ترکیه ایه ؟

دانشمند بزرگ دیگر ما ،  ابوریحان بیرونی در شهر کاث خوارزم که الان در ازبکستانه متولد شد و در غزنین یکی از شهرهای افغانستان وفات پیدا کرد و نوشته هایش به زبان عربی و فارسی است .ابوریحان ازبک است ؟ افغانی است ؟ یا ایرانی است ؟

و بالاخره ابونصر فارابی (معلم ثانی ) در فاریاب افغانستان  متولد شده و در دمشق سوریه هم از دنیا رفته و کلیه نوشتجات او به زبان عربی است . او کجایی است ؟ افغانی ؟ ایرانی ؟ سوری؟

می بینین ؟ وضعیت کمی پیچیده است . خاک مهمه ؟ (یعنی جایی که زندگی کرده) . خون مهمه؟ ( یعنی جایی که اصلیتش از آنجاست)  زبان و فرهنگ مهمه ؟ آیا این مهمه که وقتی اون شخص متولد در شهری شده ، اون شهر در آن زمان زیر نظر کدوم کشور بوده ؟ مثلا چون اون موقع بخارا جزو ایران بوده ابن سینا ایرانیه ؟ پس با ابن استدلال باید بدانید که کشور ما حداقل 500سال از تاریخ 2500ساله اخیر خود را جزو کشورهای یونان ، مغولستان و عربستان بوده و آیا هر ایرانی که در آن موقع متولد می شده یونانی و مغول و عرب محسوب می شده ؟

حالا بیایم برای این که موضوع کمی روشن تر شود به معاصر خود سر بزنیم . دکتر فیروز نادری رئیس پروژه مریخ ناسا ، ایرانی است ؟ یا آمریکایی ؟ اگر همین آقای نادری فرزندی داشته باشند که محل زندگیش آلمان شود ، آیا ایرانی است یا آلمانی یا آمریکایی؟ با همین فریدون زندی  که در آلمان متولد شده و مادرش آلمانی است آیا ایرانی است یا آلمانی ؟

خیلی دوست دارم نظر شما رو هم بدانم .