کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بنزین صادر می کنیم


 

دیروز دیدم که نرخ بنزین رو توی 142کشور اعلام کردن و جالبه که بدونین که مال ما با 400تومن دومین بنزین ارزون دنیاست و مال ترکیه با 9000تومن گرونترینش ! (دوتا همساده و این همه اختلاف ؟!)


اون وقت یه عده آدم از خدا بی خبر میان می گن که ترکیه خوبه و پیشرفت کرده و تورمش رو مهار کرده و داره می تازه و از این جور دری وری ها . خب بیاین ، شاهد از غیب رسید . اقتصاد ما بالنده است که می تونیم بنزین 400تومنی رو که از این ثروت تجدید نشدنیمون درست شده بدیم دست خلق الله، دودش کنن بره هوا یا اونا که از کار به این کوچیکی عاجزن؟ خب معلومه که مال ما .


تازه اشتغال هم برای عده ای درست میشه . شما ببین همین انتقال بنزین ارزون داخلی به خارج چقده سود آوره ؟ اقلا 1000% سودشه . حتی یه جورایی هم صادراتمون افزایش پیدا می کنه . از مسئولین محترم تقاضامندیم که همین جوری نرخ بنزین رو پایین نگه دارن که هم ما به راحتی بریزیمش تو ماشینامون و هی تو شهرا این طرف اون طرف بریم و مصرفش کنیم و هم این که اون برادرای قاچاقچی به نون نوایی برسن .خدا خیرتون بده .

 

....


کامنت برگزیده


جی اچ گفته :
ولی در آمد اونا با ما هم به اندازه همین قدر تفاوت داره
بعدش خیلی ها هستند که کمبود های زندگی با مسافرکشی جبران می کنند شغلی که در دنیا نمونه اش نیست

من سید نیستم



من سید نیستم . بابام هم سید نیست ، بابابزرگم هم سید نیست ، بابای بابابزرگم هم سید نیست و طبیعتا پسرم ، بنیامین ، هم سید نیست . طبیعتا من آدم گنده می دونم که سید بودن یا نبودن صفت خاصی نیست که کسی باهاش مباهات کنه یا احیانا باعث خفتش بشه .


ظاهرا نشون میده که جد اعلای اون آقا سید یا اون سیده خانوم ، حضرت علی بوده و کاری هم به این ندارم که خیلی کسای دیگه ای هم هستند که جدشون حضرت علی بوده ولی چون از سمت مادری بوده این صفت به اینها ارث نرسیده و کاری هم به این ندارم که پدران قابل توجهی از سیدهای ما ، از احترامی که سده های گذشته به اولاد پیامبر می شد بهره جویی کردن و خودشون  رو منتسب کردند به اون حضرت و یا پول دادند و موقع شناسنامه گرفتن دوره رضاشاه سیداول اسم گذاشتند .


چند روزیه که بنیامین گیر داده که من دوست دارم سید باشم . چرا اسم من سیدبنیامین نیست ؟ چرا خدا من رو سید نیافریده ؟ چرا پدر سید نیست ؟ و از این جور سوالا . حالا منم ازش پرس و جو کردم که این چه اهمیتی داره ؟ بالاخره بعضیا هستند بعضیا نیستند و همه مثل همیم پسرم و فرقی نداره مهم اینه که آدم خوبی باشیم و . . . تو کتش نمی ره که نمی ره و کلی بچه غصه داره .


حالا دلیلش چیه ؟ اینه که اولیای محترم مدرسه اش برای عیدغدیر از یه هفته قبل ،داشتن برنامه ریزی می کردن و بچه سیدای هر کلاس رو می خواستن و بهشون جایزه می دادن و بوسشون می کردند و تحوبلشون می گرفتن و باهاشون عکس یادگاری می گرفتن و کلی سیدبازی راه انداختن و دل این بچه ما رو آب کردند نامردها .


....


کامنت برگزیده


سارا گفته :
عجبا! با بچه و احساساتش چطور بازی می کند.
اینهمه دزد و قاتل، اسمهاشون اسم انبیا و امامان و حضرت زهرا و ... است. اونوقت موقع عید و تولد امامان که میشه، مثلا به بچه هایی که همون اسم رو دارند، هدیه می دهند (توی مدرسه کلی بدم میومد از این کادو دادن به خاطر اسم). سید بازی هم یه چیزی مثل همونهاست. الان هر کی سید هستش، خیالمون راحت باشه که آدم خوبیه؟!
شما به عنوان یکی از اولیا چه عکس العملی نشون دادید به این مساله؟! سال دیگه هم همین آشه آخه!

 

یک متخصص زنان و زایمان مرا ویزیت کرد !


غروب بادخیز و گردو غباری تهران وقتی شد که من پرسیسکی وراچ رو در کافی شاپ چرای چهارراه کالج برای اولین بار دیدم. با پرسیسکی وراچ 4سالی هست که آشنام . هر دو هم دیگه رو می خونیم . توی اکراین پزشک شده و همون جا هم مشغول کاره با تخصص زنان و زایمان . چند هفته ای به ایران برگشته بود و قرار وبلاگی رو گذاشته بود که خواننده هاش رو ببینه و خواننده هاش هم اون رو ببینن .


خوبی قرارهای وبلاگی می دونین چیه ؟ قیافه اونی رو که سالهاست مجازی می شناسیش می بینی و دوستی واقعی تری پیدا می کنی . عصر خوبی بود جاتون خالی پرسیسکی وراچ هم خوش مشرب و مهربون بود و خوش حال شدیم که همیچین دوستی داریم .

خواننده های دیگه اش هم رو دعوت کرده بود که عمدتا بلاگر بودند و مطلب می نوشتند ولی من تا به حال به وبلاگشون نرفته بودم و متقابلا اون ها هم من رو نمی شناختند . اما جمع خوبی بود و همه گرم و صمیمی بودند و کلی به ما خوش گذشت و با وبلاگای جدیدی آشنا شدم .


راستش یه سوتی هم دادم ! وقتی منو رو آوردند که سفارش بدیم من به خیال این که قراره هر کسی دانگ خودش رو حساب کنه برای خود میلک شیک مخصوص سفارش دادم . دیدم بقیه همه چای خواستند ولی دقت نکردم چرا . وقتی که نشستمون تموم شد و خواستیم بریم دیدم ای داد بی داد ، میز رو قراره دکتر حساب کنه !


اوه. . . یکی دیگه هم بود ،سوتی رو می گم . من وقتی نشستم دیدم که همه خواننده ها یه کادویی چیزی دستشون گرفتن و برای پرسیسکی وراچ تحفه آوردن ، الا من که دست خالی پاشده بودم رفته بودم !