کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

عملیات نجات دریاچه ارومیه در ۵گام

 

 

 
این ها رو می دونین که
 تا الآن حدود دو سوم از وسعت دریاچه ارومیه کم شده ، از ارتفاع آب هم تا 6 متر و یه جاهایی تا 30کیلومتر هم عقب نشینی کرده ؟ دریاچه ارومیه توسط ۱۶ رودخانه عمده  مشروب می شد . از کل وسعت حوضه آبریز دریاچه، ۴۴% در آذربایجان‌‌شرقی ، ۴۶% در آذربایجان‌غربی و ۱۰% در کردستان واقع شده . 

 

گاها اهالی اونجاها می پرسند که خب چرا باید آب شیرینی را که میشه با سد زدن به مصرف کشاورزی و یا خوردن و آشامیدن رسوند رو رها کنیم تا به دریاچه ای شور ریخته بشه؟  

 

دلایل زیادند که هم به ما میگن یه دریاچه چه اثرات مثبتی تو یه منطقه داره و چه اثرات منفی ای اگه خشک بشه . اما اگه به من بگن که فقط یه دلیل برای این بیارم که چرا نباید خشک بشه می گم که چون در بستر دریاچه ارومیه میلیاردها مترمکعب نمک هست و باد این نمک رو پس از خشک شدن دریاچه،به روی مزارع و باغاتتون پخش می کنه .  

زندگی دام هاتون دچار مشکل می شه و برای سلامتی خودتون هم مضره. یعنی همین کشاورزی ای که این قده بهش وابسته اید و یکی از عوامل اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه بوده، با خشک شدن این دریاچه، آسیب های بسیار جدی می بینه . 
 
 

علل خشک شدن دریاچه ارومیه چندتا هستند :  

1- افزایش زمینهای کشاورزی اطراف دریاچه و نتیجه آن افزایش مصرف آب به 3برابر .  

2- جلوگیری از نشر آبهای زیرزمینی به سوی دریاچه با حفر چاه .  

3- افزایش جمعیت اطراف دریاچه به بیش از 2 برابر و  آبی که این جمعیت برای شرب و مصارف خانگی مصرف می کنه  

4- احداث جاده خاکی میان گذر  

5-گرم شدن هوا و تبخیر زیادتر  

6- ولی مهمترین و کشنده ترین عامل نابودی الان دریاچه و البته بعدا کل منطقه ، ساخت 30سد در سر راه 16رود منتهی به دریاچه است  

 

بنابراین باید دریاچه رو نجات داد و این راه داره . به نظر من تنها چیزی که چاره نداره مرگه . راه کارهای نجات دریاچه اینا هستند:   

1- افزایش بازده آبیاری در زمینهای کشاورزی اطراف ،بازدهی آبیاری الان فقط20% است که یعنی از هر 100لیتر ، 80لیتر اون دور ریخته میشه . در حالی که در منطقه خاورمیانه بازدهی آبیاریشون 60% و در کشورهای پیشرفته بالای 80% است !!

۲- باز کردن سدها و فرصت دادن به سیلاب ها برای سرازیر شدن به سمت دریاچه.  

3-بستن چاههایی که غیرمجاز حفر شده اند  

4- جلوگیری از برداشت آب از سرچشمه ها و البته از خود دریاچه   

5- جلوگیری از ساخت 20سدی که در دست اجرا هستند (الآن 32سد نمی گذارند که رودها به دریاچه برسند) 

 

باید دقت کنیم که وسعت سه استان همسایه و تاثیر پذیر مستقیم از دریاچه، 120هزار کیلومتره که 7% خاک حاصلخیز و قابل سکنای ایران رو تشکیل میدن و اگه یه کویرنمک وسطشون ایجاد بشه چه شود . البته اگه بخوام دقیقتر بگم ، در شرایطی که می دونیم بیش از 60% خاک فعلی کشورمون کویربرهوته و قسمتهای قابل زیستش چیزی حدود 500هزار کیلومتره، اون وقت خواهیم فهمیدکه در واقع این 25% خاک کشوره که از بین رفته .  

 

تصمیم گیرندگان و تاثیر پذیران این فاجعه ، به خودتون بیاین . 

 

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

مریم گفته : نمی دونم دقت کردی با نه اما دست روی هر مساله ای که میگذاریم دامنه خیلی بزرگی از دلایل داره که یکیش کمبود دانشه و یکیش حتما حتما کارهای بی فکر دوستان بالاسری... من نمی دونم چرا اما اینطور به نظر میاد که ما ایرانی ها از 50 سال پیش تا الان هیچ پیشرفتی نداشتیم یعنی هیچ کس احساس نمی کنه که باید در کاری که داره انجام می ده احتیاج به مطالعه داره... همین آبیاری ای که شما می گی الان دیگه نباید اینجوری باشه شاید 50 سال پیش می شده آدم بگه خوب مردم راههای بهتری ندیدن یا بلد نیستن ولی الان دیگه واقعا دلیل مسخره ایه و دلیلش فقط فقر فرهنگیه مردمه و بی توجهی دوستان.... هر چی فکر می کنم نمی تونم بفهمم که چرا مساله به این مهمی مثل خشک شدن یه دریاچه نمک باید اینهمه سال در موردش حرف زده بشه و هیچ کاری صورت نگیره ... یعنی توی این دولت یه نفر نیست که این چیزا رو بفهمه یا هست واز قصد کاری نمی کنه؟ واقعا به نظر من اگر می شد مردم این مناطق رو  آموزش داد هم اونا از بدبختی و کشاورزی به سبک عهد بوق نجات پیدا می کنند  و هم ما دریاچه عزیزمون رو که در دنیا تکه از دست نمی دیم ولی کو ؟

  

 

 

ساعت دیروز ، باطری امروز

 

 

یکی دو روز بود که ساعتم از کار افتاده بود. معلوم بود که باطریش تموم شده .

باران گفته بود که ساعتت رو بذار ، طبقه پایین دفترم ساعت سازیه ، بدم باطری نو بهش بندازن .

شب اومدم ،ساعت درست شده بود و دوباره کار می کرد .  

 

گفتم: «دستت درد نکنه باران خانوم . چند شد؟ »

باران دانیال رو از روی زمین بلند کرد و داد بغل من و گفت : «ناقابل ، 8هزار تومان .»

دانیال رو از این دست دادم به اون دست و با تعجب گفتم : «8تومن !؟ دفعه قبل که 2تومن شده بود.»

باران لبخند عاقل اندر سفیهی زد و روی مبل نشست .

من هم روی مبل نشستم . گفتم: « اگه می دونستم این قده گرون میشه ،ترجیح می دادم ساعت رو تو خیابون از بقیه بپرسم !!» 

 

  

..... 

 

 کامنت برگزیده  

 

سهیلا گفته : طفلیها اون بقیه که تو خیابونن هم اگه یه روز به این نتیجه برسن باید از کی پرسند....اونوقت ؟!!!

 

سلطان در تنگنا

 

 

از نسل شیرهای منقرض شده ایرانی که از سده ها قبل تا کنون روی حجاری ها و حکاکی ها و پرچم های ما نقش بسته بودند و آخرینشون به دست پسر ناصرالدین شاه قاجار نابود شد ، الآن در جنگلهای جیر هندوستان وجود دارد . خیلی خیلی سال قبل یک مهاراجه هندی 20شیر ایرانی را به آنجا برد و خوشبختانه نسلشون اونجا از بین نرفت و 411 شیر الان اونجا وجود دارد.    

 

 آقایان مسئول هفته قبل گفته اند طرحی در دست است که شیر ایرانی را به موطن اصلی خودش برگردونند و زمینه تولید مثل و زندگیش رو در این جا فراهم کنند . یکی از منابع در آمدی کشورها توریسم و اکوتوریسمه و خیلی از جهانگردا وارد کشورهای آفریقایی و هندوستان می شن که بتونن از یه فاصله ای شیر یا ببر رو زنده ببینن و ازش عکس بگیرن .  

 

بازگرداندن شیر ایرانی از هند به کشور در سال‌های پیش از انقلاب هم مورد توجه جدی شاه قرار داشت و حتی دشت ارژن در 50کیلومتری جنوب شیراز رو برای این منظور در نظر گرفته بود . بخش وسیعی از زمینهای کشاورزی دشت ارژن و مراتع اطراف آن‌که مالکیت خصوصی داشت خریده شد و به تملک سازمان حفاظت محیط زیست درآمد تا محل زندگی سلطان جنگل ما محیای ورود ایشان شود .  

  

 

شیر ایرانی ساکن جنگل گیر هندوستان

 

 

 

اما با وقوع انقلاب و بعد از اون جنگ عراق و ایران ، طبیعتا یه همچین طرح سوسولی ای اولویت خودش رو از دست داد و به‌دلیل اهمال سازمان حفاظت محیط زیست، زمین خوارها و زمین بازها به دشت ارژن و اطراف دریاچه پریشان هجوم آوردند به حدی که نه تنها زمینهای خریداری شده دوباره به تصرف افراد درآمد، بلکه حتی بخش وسیعی از اراضی مرتعی و منابع ملی هم تغییر کاربری یافت و تبدیل به اراضی کشاورزی شد!  

 

در هند هر کدوم از همین شیرها و ببرها سالی 30هزار توریست به خودشون جلب می کنن که فقط تماشاشون می کنن و عکسی می گیرن و میرن و مشت مشت پوله که توی هند خرج می کنند . ولی برای ما که پول ارزش نداره . کانه چرک کف دست . بد نیست بدونین که بازار اکوتوریسم با سرعتی چشمگیر رو به رشده و پیشبینی شده که تا یه دهه دیگه تعداد جهانگردای این شاخه 300% رشد خواهند داشت .  

 

تصور آبادی محیط زیست هم برای من زیباست . اما با این شرایط فعلی که توش هستیم یه کمی بیشتر از یه کم از موضوع پرت نیستیم ؟   

 

وقتی حیواناتی که الآن داریم رو روز به روز بیشتر از دست می دیم ، یوزپلنگهامون رو ، خرسهای قهوه ای مون رو ، عقابهامون رو ، قوش هامون رو ، قرقاول هامون رو ، پلنگهامون رو ، وقتی که وسعت جنگلهامون به ثلث در این 25 سال اخیر کاهش داده ایم ، وقتی رودخونه ها و دریاچه هامون رو خشک می کنیم ، وقتی مراتعمون رو به بیابون لم یزرع بدل کرده ایم ، وقتی فاضلاب صنعتیمون رو راهی آبگیرها و رودخونه ها و مردابهامون می کنیم ، کمی بیشتر از یه کم از موضوع پرت نیستیم ؟  

 

به نظر من هم احیا محیط زندگی این ها و آوردنشون به این جا می تونه خوب باشه و مفید . عاشق اینم که برم و شیر ایرانی رو تو محیط زندگیش ببینم و نشون بچه هام بدم . اما آخه از قدیم نگفتن اول چاه رو بکن بعد منار رو بدزد ؟

 

  

پینوشت : هفته قبل بابک اسحاقی موسس و صاحب امتیاز رادیو جوگیریات از من خواست که بخشی از نوشته حماسه ملبورن و جمعی ترین شادی ایرانیان رو به مقدار ۱ دقیقه توی تلفن بخونم تا در بخشی از برنامه آینده اش اسفاده کنه . من این کار رو کردم و بعدش هم با بابک گپی زدیم درباره حواشی اون پیروزی و این که چرا این قده شادی آفرین شد . امروز دیدم که بابک اون برنامه رو آماده کرده و روی نت گذاشته به مدت ۱۸دقیقه . ازتون دعوت می کنم برید این جا و گوش بدید .  

  

 

   

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

سایه گفته : والا ما هم عاشق اینیم که شیرهای عزیزمون به موطن اصلی خودشون برگردن و ما هم به وجودشون افتخار کنیم(!)، ولی کلا دید خوبی به این قضیه ندارم و به نظر من حداقل همونجا توی هند باشن بهتر از اینه که وارد ایران بشن و احتمال زیاد دوباره منقرض بشن.
مثل جریان آثار باستانی ما در موزه های معروف دنیا که حداقل با کیفیت و با احترام داره ازشون مراقبت میشه. هرچند مثلا من شخصا دوست دارم این آثار توی کشورم باشن اما ترجیح میدهم در مکان دیگه ای جاشون امن باشه تا بیان توی سرزمین اصلی خودشون و از بین برن! مثل تعداد بی شماری از اثار باستانی بی زبونمون که دستی دستی نابود شدن یا در شرف نابودی هستن.
کلا سازمان محیط زیست، سازمان میراث فرهنگی، سازمان...، بود و نبودشون توی این کشور زیاد فرقی نمی کنه متاسفانه!!! 

 

 

 

تاریخ آمریکا رو بخونیم

 

 

 

آمریکا قدرت اول دنیاست و هیچ کس حتی دشمنای اون نمی تونن این رو منکر بشن

 

 

تولید ناخالص داخلی آمریکا، 25% تولید ناخالص جهانیه و تولید 3 تا کشور غول دنیا یعنی چین ، ژاپن و آلمان روی هم به اندازه آمریکا نیست .  مال ما ؟ سهم تولید ناخالص ما فقط نیم درصده ! یعنی این که تولیدات آمریکایی ۵۰برابر تولیدات ایرانی هستند !!!  

 

اونها دومین تولید کننده گندم و اولین تولید کننده پنبه، توتون، میوه، گوشت و پنیر در جهان اند. اونها به لحاظ تولید نفت در رتبه سوم و به لحاظ تولید گاز در رتبه دوم جهان قرار دارند و اولین ارتش دنیا رو دارند . اونها سومین صادر کننده و اولین وارد کننده جهان اند. اونها . . . 

  


بله آمریکا قدرت اول دنیاست و هیچ کس حتی دشمنای اون نمی تونن این رو منکر بشن و شناخت اون به همه ما می تونه کمک کنه که کشور و ملت بهتری بشویم . این که ببینیم چجوری آمریکا این جوری شده و ما هم این جوری ! آیا تو این تاریخ 400ساله شون از اول همین جوری موفق و ابرقدرت بودن ؟ خوب نیست که تاریخ آمریکا خونده بشه و بفهمیم چه راهی رفتند و ما چه راهی باید بریم ؟  

  

فکر می کنین اونها از همون ابتدا این جوری موفق و برجسته بودند؟ فکر می کنین که صنعتشون از اول پیشرفته بود ؟ فکر می کنین که آزادی بیانشون از اول همین جوری درخشنده و پیشرو بود ؟ فکر می کنین در اون جا همیشه مردمش به حقوقشون می رسیدند ؟ فکر می کنین اون همیشه ابرقدرت بود ؟ 

 

اگه ما بدونیم که اونها هم تو 300سال قبل همین مشکل آزادی بیان رو داشتن و روزنامه نگارها و کاریکاتوریست ها رو برای نوشتن یه مطلب علیه مقامات و کشیدن یه تصویر اونا به زندان می انداختن ، اگه بدونیم اونها حق اعتصاب برای رسیدن به خواسته های مشروعشون رو نداشتن و دولت اعتصاب گرها رو به زندان می انداخت و رهبرانشون رو می کشت ، اگه بدونیم که تا 50 سال قبل یه سیاه رو تو رستوران سفیدها راه نمی دادن و حالا یه سیاه رئیس جمهورشون شده ، اگه بدونیم چندین بحران مالی داشتن و ازش درس گرفتن و دیگه اون بحران رو پشت سر گذاشتن ، اگه بدونیم تلاشهاشون رو در اکتشاف و ساختن و ساختن  ، اگه بدونیم . . .    

 

من که فکر میکنم می تونیم مقایسه ای بین خودمون و اونا انجام بدیم و از راههای اونا درس بگیریم  . اشتباهاتشون رو تکرار نکنیم و پیروزی هاشون رو الگو نماییم . می تونیم برای خودمون هم گرته برداری کنیم و بفهمیم که نابرده رنج ، گنج براشون میسرنشده .   

 

  

                            

 

 

من هفته قبل تاریخ آمریکا رو در یه قالب ساده و دوست داشتنی خوندم و به شما هم برای شروع ، کتاب «آمریکا» به قلم و تصویرگری لاری گونیک و با ترجمه محمود مزینانی رو پیشنهاد می دم . قیمت کتاب در دو جلد ۷هزار تومنه و در اون ، تاریخ آمریکا در ۱۹ فصل با زبانی ساده و طنز آمیز و با تصاویر کمیک روایت شده . روایت ساده و طنز آمیز ازتاریخ 400ساله آمریکا که در کنار کارتون‌هایی که توسط نویسنده کشیده شده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده طوری که از خوندنش خسته نمی‌شین .   

 

  

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

گیل دختر گفته : هوم ... چه جالب ... طرح رو جلدشو دوس داشتم ... تا حد زیادی با حرف تیراژه موافقم ...اما اگه نگاهی به تاریخ بندازیم متوجه میشیم که اکثر کشورهای پیشرفته و قدرتمند دنیا این تاریخچه خونین رو اشتن ...از انگلیس و فرانسه بگیر تا حتی خیلی از کشورهای آسیایی که پیشرفت خوبی داشتن مثل ژاپن . انگار این خونریزی ها و بی توجهی و بیرحمی نسبت سایر کشورها اما در عین حال مسئول بودن نسبت به مردم خودشون بخشی از سیاست کشورهای توسعه یافته ست ...طوری که همین الانشم میبینیم در فجایعی که آمریکا توی عراق و افغانستان و خیلی از کشورهای دیگه مرتکب شده و میشه تنها نیست و خیلی از قدرتهای بزرگ دنیا ازجمله کشورهای اروپایی همراهیش می کنن ...
با این وجود این یه واقعیته که تو خیلی از زمینه ها که این کشور توش سرآمده برای پیشرفت باثی کشورها الگوی خوبی میتونه باشه ... اما نکته ای که وجود داره اینه که اغلب در الگو برداری ها دیده شده که نکات منفی هم همراه نکات مثبت وارد فرهنگ و زندگی کشوری که الگو برداری می کنه میشه ...

 

 

حماسه ملبورن و جمعی ترین شادی ایرانیان

 

فردا ، هشتم آذر ، پونزدهمین سالگرد یکی از وقایع تاریخی این سرزمین است . 15سال قبل ساعت 2 بعد از ظهر به وقت تهران ، گزارشگر فوتبال ، جواد خیابانی ، این جور شروع کرد : عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید .  

 

اون روز شنبه 8 آذر 1376 بود و فقط شش ماه از شگفتی دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران گذشته بود . در جامعه ایران ،مخصوصا در جوونای ایران ، نوعی امید به آینده وجود داشت و نوعی خوشبینی نسبت به همه چیز ، بوی بهبود از اوضاع جهان می شنیدیم،  ایران 20سال بود که به جام جهانی نرفته بود و بیشتر ماها اون 20 سال قبل رو ندیده بودیم . ما دوست داشتیم تیممون رو ببینم که به جام جهانی فرانسه میره . شور و هیجان اون موقع بی سابقه بود. 

 

تیم فوتبال ما تو بازیهای مقدماتی با مایلی کهن نسبتا خوب شروع کرده بود و بد ادامه داده بود و به تدریج به یک تیم از هم پاشیده ،بی روحیه و بی اعتماد به نفس بدل شده بود . تیمی که امیدی به او نمی رفت . تیم مایلی کهن بسیار بد و قابل پیشبینی برای حریفان ادامه می داد . تمام تیمها صعود کرده بودند و فقط تکلیف دو تا تیم معلوم نبود که باید از بین ایران ، ژاپن و استرالیا یکیشون حذف می شد. ناامیدانه مربی رو عوضش کرده بودن و یه مربی برزیلی به اسم ویرا رو جاش گذاشته بودن که در کنار ذوالفقار نسب وظیفه بازسازی تیم رو به عهده داشت. ولی باز هم فرصتها رو در اخرین لحظات و باوجود بازی متفاوت و جذاب تیم ، با شکست از ژاپن برای صعود مستقیم به جام جهانی از دست داده بود ولی حالا یه فرصت داشت . فرصتی که به نظر چندان در دسترس نبود تیم ملی استرالیا . 

 

تیمی که همه بازکنانش در لیگ برتر انگلیس توپ می زدند و این یعنی یک تفاوت خیلی زیاد . بازیکنای ما ، اون موقع ما هنوز پاشون رو از آسیا بیرون نذاشته بودن و استرالیا برای ما خیلی با هیبت بود . بازیمون رو در تهران یک - یک کرده بودیم که خیلی برای ما خوب بود اما بازی در استرالیا ؟ اون جا هم می شد ؟ 

 

من اون موقع کلاس زبان کیش ناهید می رفتم ، روبروی پارک ملت و درست تو همون زمان بعد از ظهر ، امتحان فاینال داشتیم . معلم مون قبول کرده بود که تا پایان بازی صبر کنه بعد امتحان رو بگیره . یه جمعیت 60نفره از ما توی سالنی که تلویزیون داشت و نهایتا 30نفر ظرفیتش بود جمع شده بودیم . 

 

بله . خیابانی این جوری شروع کرد: عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید . صداش می لرزید . بازی شروع شد. استرالیایی ها بهمن وار به دروازه ما نزدیک می شدند و پشت سر هم شوت به دروازه داشتند . دقیقه 1 ، دقیقه 2 ، دقیقه 3 . ما همه در ایران خشک زده به این فوتبال نابرابر نگاه می کردیم . سرعت بازیکنای اونا دو برابر بازیکنای مابود انگار ، فیلم رو روی دور تند گذاشته بودن انگار . 

 

اما عابدزاده دلاور ، توپهاشون رو خراب می کرد و نمی ذاشت گل بشن . چند بار که از پشت سرش زدن که سعداوی و زرینچه روی خط برگردوندن . لاکردارها دروازه ما رو به توپ بسته بودن . بالاخره دروازه ما بعد از نیم ساعت فرو ریخت . دست بردار نبودن و باز هم بسیار حمله کردند . پاشازاده مدافع ،یه توپ رو درست از خط دروازه با سرش برگردوند . نیمه اول که تموم شد . تازه یادمون افتاد که نفس بکشیم ! 

 

بچه ها با هم بحث می کردن و امیدواری کمی ، بسیار کم ، برای جبران گل داشتیم . تیم ما حتی یه موقعیت هم روی دروازه اونا نداشت . تیم اونا از ما خیلی سرتر بود . 

 

نیمه دوم و همون اولش ، دوباره گلی دیگه برای استرالیا . انصافا تا اون موقع باید 20گل می خوردیم و به دو گل قناعت کرده بودیم . بازی همون جور ادامه داشت . من که غصه تموم وجودم رو گرفته بود و حالم بسیار گرفته شده بود  و غمناک به صفحه تلویزیون نگاه می کردم . یک ربع دیگه بازی تموم می شد و مگه معجزه ای می شد . 

 

ناگهان داد و بیداد کلاس رو برداشت . روی پاس گل خداداد فرز و زبل به کریم باقری و دایی ، این کریم سخت کوش بود که ناباورانه توپ رو به تور اونا چسبوند . ناگهان امید زیادی همه ما رو فرا گرفت باورمون نمیشد که ما تونستیم یه گل به استرالیایی ها بزنیم . تو همین نیمه  چند بار دیگه به تیر ما کوبیده بودن و چند بار دیگه هم عابدزاده منجی دروازه ما شده بود و حالا 2 به 1 عقب بودیم . 

 

شور و هیجان بی مانندی در کلاس حاکم شد . می دونین که به خاطر قانون گل زده در خونه حریف اگه ما یه گل دیگه به اونا می زدیم ما بودیم که صعود می کردیم نه اونا . اگه می تونستیم یه گل دیگه بزنیم ،رفته بودیم جام جهانی بی حرف پیش . واقعا می شد ؟ 

 

هنوز شادیمون رو هوا بود که مارک بوسنیچ دروازه بانشون ، شوت می کنه تو وسط زمین . کریم باقری با سر توپ رو جلوی پای دایی می اندازه و اون هم با تیز هوشی ذاتی اش معطل نمی کنه و یه پاس تمیز به خداداد و اون هم مثل برق و باد می دوه این غزال تیزپا و گــــــــــــــــــل گل برای ایران  !!   

 

 

 

 صحنه ای که منجر به گل دوم ما و صعود تیم به جام جهانی شد

 

 

و فریادهای از ته دل ما 60 نفر و ما 6میلیون نفر و ما  60میلیون نفر ، گوش فلک رو کر کرده بود . و بعد از اون لحظه تاریخی ، باز هر چی استرالیایی های خشمگین و مبهوت ، زدند به تیر دروازه و دستان چسبناک عابده زاده زدند و سوت پایان . ایران بعد از 20 سال به جام جهانی راه پیدا کرده بود  . 

 

با مربع طلایی احمدرضا عابدزاده ، علی دایی ،کریم باقری و خداداد عزیزی .  

 

حالا همه اون حس و حال رو گفتم که این چیزی رو که الان می خوام بگم رو بگم . اون واقعه تاریخی بی مثل و مانند ،این چیزیه که الان می خوام براتون بگم .  

 

اون شادی جمعی بعد از اون موفقیت رو که من به چشم خودم تو سطح شهر دیدم و فرداش از خیلی ها در جای جای شهر شنیدم ، اون غلغله و شور و هیجان رو ، اون رقص و هیاهو رو ، اون شیرینی پخش کردن ها و دست افشانی ها رو ، اون اشک شوق های عمومی رو ، من نه قبلش دیده بودم و نه دیگه بعدش دیدم . ندیدم که ندیدم . ندیدم .  

 

خیابون ولی عصر قفل شده بود . همه به خیابون ریخته بودند . ماشینها همه درجا ایستاده بودند . همه برف پاک کن ها رو به حرکت در آورده بودند ، همه چراغها رو روشن کرده بودند ،روی سقف اتوبوسها پر آدم بود ، بالای پل های عابر پیاده ، بالای تیرهای چراغ برق ، توی پنجره خونه ها ، پر آدم بود  . خیلی ها با آهنگ و بی آهنگ می رقصیدند . از همه ماشینها صدای موسیقی بلند بود . ماشینها چه شخصی و چه عمومی بوق بوق می کردند ، مامورها می خندیدند و دست می زدند ، سربازها قری می دادند . خونه ما اون موقع تجریش بود . پیاده به سمت خونه راه افتادم .  

 

 

توی راه بارها همراه با بقیه فریاد زدم و ایران ایران کردم . شیرینی فروشی هایی دیدم که شیرینی شون رو به رایگان بین مردم پخش می کردند . هر قشر و تیر و طایفه ای توی خیابون شادی می کرد . پیر و جوون ، دختر و پسر ،ریشو و بی ریش، با حجاب و کم حجاب .  

 

گله به گله آدمها ایستاده بودند و دست می زدند و عده ای می رقصیدند . چند جا دیدم که مردم از پنجره ها کاغذ و نوار کشی روی سر مردم می ریختند ، جایی عده ای کرد رو با لباسهای کردی دیدم که دستای هم رو گرفته بودن و با دستمالشون کردی می رقصیدن . جایی عده ای جوون تکنو می زدند . سرپل تجریش عده ای می رقصیدند و برف شادی می زدند . جوونای با ظاهر حزب اللهی دیدم که کف می زدند و ایران ایران می کردند . من از بس فریاد زده بودم و شادی کرده بودم ،صدایم گرفته بود و دیگر در نمی اومد ! 

 

همه چهره ها خنده بود . همه صورتها شادی بود . هم روح ها به هم پیوسته بود .   

 

اون شادی دیگه در این کشور تکرار نشد که نشد .  تکرار نشد .   

 

پیوست : خلاصه نیمه اول (۶دقیقه) رو از این جا دانلود کنید . خلاصه نیمه دوم (۱۴دقیقه) رو از این جا .  پسود فایل رر هست www.topgoal.ir. حتما ببینیدشون .

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

 

بولوت گفته : دلیل اینکه مردم ما از شادی و مظاهر شادی دورن یه سابقه ی عجیب و غریبی باید داشته باشه. اینکه گفته میشه گریه کردم دلم باز شد! یا اینکه میگن امروز خیلی خندیدیم خدا خیر کنه بعد پشیمون نشیم. خدایش این نوع فکر کردن مردم ترسناکه.
خیلیا میگن مربوط به آموزه های دینیمون! ولی در واقع ربطی به مسلمونی و سابقه ی مسلمونی نداره چون مسلمونای بقیه ی کشورا عین ما نیستن. ربطی به شیعه بودن هم نداره چون حداقل شیعه های عراق عین ما نیستن.
ربط چندانی هم به وضع مادی و مشکلات معیشت نداره. جدیدن میگن اونقدر مردم بدبختی دارن که یاد شادی نمی افتن! ولی اینا دلیل شاد نبودن نیست. نمونه ش این هندیا که تعداد گرسنه هاشون از تعداد گرسنه های آفریقا بیشتر و مردم بسیار فقیری هستن ولی جز شادترین مردم دنیا هم هستن.
بعد جالبه که ما کشوری بودیم که حداقل توی هر ماه یه جشن داشتیم. روزهای ماه یک اسم داشتن و هر وقت این اسم با اسم ماه یکی میشد اون روز رو جشن میگرفتن. بعد چی شد که به اینجا رسیدیم که میترسیم از زیاد خندیدن ؟! (غمگین بودن با ترس از شاد بودن فرق میکنه) باید یه مجموعه از دلایل باشه!