کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

این رودربایستی کشت ما را !

 

 

بعد از پست دیروز و خوندن کامنتهاتون یه نتیجه ای مثل مرحوم ارشمیدس ناگهانی عایدم شد و اون این که ما تو مبحث این که نمی تونیم حقمون رو بگیریم حالا فرقی هم نداره از کی و کجا ، کلا عرض می کنم ، فقط این نیست که از جایی یا کسی بترسیم که الان ما رو بگیرن و ببرن و اینا .   

 

ماها خیلی خیلی رودربایستی می کنیم و خجالت می کشیم که اگه چیزی رو ازمون خواستن و ما انجام ندیم ،نکنه به طرفمون بربخوره و از دستمون ناراحت بشه ؟ پس سعی می کنیم که طبق خواسته طرف مقابلمون حرکت کنیم حتی اگه خواسته اون شخص اشتباه و غلط بوده و باعث صدمه زدن به ما بشه .  

 

این تاییدی که از طرفمون میگیریم برای ما بسه . سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه است انگار!!

 

  

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

گیل دختر گفته :  کلا رودربایستی یکی از خصلت های جدایی ناپذیر ما ایرانیهاست ... البته  خیلی به روشی که از بچگی باهاش بزرگ شدیم هم ارتباط داره ...به خیلی هامون از بچگی اینجوری یاد دادن که خواسته ها و تمایلات اصلیمونو مخفی کنیم و خجالت بکشیم از گفتن اون چیزی که حقمونه ..بارها شده که چند تا بزرگتر دارن در مورد موضوعی صحبت میکنن و اون بین حالا یه بچه ای هم حرفی میزنه فوری مادرش یا پدرش دعواش میکنه که زشته که تو کار بزرگترا دخالت میکنی یا اصلا به تو چه که حرف میزنی در حالیکه ممکنه حرف اون بچه درست هم باشه ... خیلی وقتها هم شده که میبینیم بچه هامون با هم در حال بحث و دعوان زود سعی میکنیم جداشون کنیم و حتی ممکنه دعواشونم کنیم و اصلا به این توجه نمیکنیم که در این بین ممکنه حقی ازش سلب شده باشه و این حق اونه که از اون چه متعلق بهشه دفاع کنه
این موضوع به سطح اعتماد به نفس آدمها هم خیلی بستگی که البته در این مقوله هم دوران کودکی نقش بسزایی داشته ...  

 

 

پسوردهایی که لو می دهیم

 

 

 

وقتی می خواین با کارت بانکی تون خرید کنین و روی دستگاه کارت خون (یا همون Pos) مغازه دار کارتتون رو می کشین ، خیلی از مغازه دارها بعد از این که رقم رو وارد کردن ازتون می پرسن رمز؟!! و خب شما هم به این حساب که رمز رو که گفتین ، دوباره کارت رو پس می گیرین ،رمز رو بهش می گید و عملیات خرید تموم میشه و کیسه به دست از مغاره اون یارو می یاید بیرون .   

 

اما چن روز قبل یه اتفاقی برای دوست من افتاد که دونستنش می تونه ما رو از خسارات بعدی جدا کنه . این بیچاره رفته بوده جایی خرید و همین پروسه اتفاق افتاده بوده و بعدش اومده بوده بیرون . عصر متوجه میشه که کارتش نیست و هرچیم می گرده گیرش نمیاره و میره موجودی می گیره می بینه که ای داد بی داد ، عین 7میلیونی که تو کارتش بوده برداشت شده !!  

 

حالا احتمالا همون جایی که بوده و رمز رو هم بلند و کشیده اعلام کرده بوده ،کارت از دستش افتاده بوده و یه رندی هم که رمز رو شنیده و یادگرفته برش داشته بوده و سریع به پول تبدیبش کرده بوده . یارو رفته بده طلا فروشی و باهاش طلا خریده بوده . حالا این رفیق ما دنبال این قضیه است و کلانتری رفته ودادسرا و اون مغازه طلا فروشی و دوربین مداربسته اش و اینها ولی معلوم نیست که دستش به پولهاش برسه.   

 

خواستم بگم به هیچوجه رمز کارتتون رو جایی اعلام نکنین . من خودم هم گاهی این خبط رو کردم مخصوصا وقتی که دستگاه کارت خون یارو دور از دسترس من بوده ولی این کار 100% غلطه و نباید دیگه تکرار بشه .   

 

اسمش روشه بهش میگن رمز نه برگ چغندر !  

 

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

سهیلا گفته : آخه رگبار جون اگه دردم یکی بودی چی بودی!!!  وقتی آقای فروشنده از پشت پیشخون میگه رمز مگه میشه منه ایرانی روشو زمین بزنم . یعنی خودم نمی فهمم که دستم به دستگاه نمیرسه و سیمش کوتاهه ؟ یعنی بذارم بچه ی مردم به خاطر یه  خرید و فروش ناقابل غصه تو دلش تلنبار بشه .پس اون شور حسینیم کجا رفته؟......والا بغرعان!!  

 

 

 

حماسه ملبورن و جمعی ترین شادی ایرانیان

 

فردا ، هشتم آذر ، پونزدهمین سالگرد یکی از وقایع تاریخی این سرزمین است . 15سال قبل ساعت 2 بعد از ظهر به وقت تهران ، گزارشگر فوتبال ، جواد خیابانی ، این جور شروع کرد : عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید .  

 

اون روز شنبه 8 آذر 1376 بود و فقط شش ماه از شگفتی دوم خرداد و انتخاب سیدمحمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران گذشته بود . در جامعه ایران ،مخصوصا در جوونای ایران ، نوعی امید به آینده وجود داشت و نوعی خوشبینی نسبت به همه چیز ، بوی بهبود از اوضاع جهان می شنیدیم،  ایران 20سال بود که به جام جهانی نرفته بود و بیشتر ماها اون 20 سال قبل رو ندیده بودیم . ما دوست داشتیم تیممون رو ببینم که به جام جهانی فرانسه میره . شور و هیجان اون موقع بی سابقه بود. 

 

تیم فوتبال ما تو بازیهای مقدماتی با مایلی کهن نسبتا خوب شروع کرده بود و بد ادامه داده بود و به تدریج به یک تیم از هم پاشیده ،بی روحیه و بی اعتماد به نفس بدل شده بود . تیمی که امیدی به او نمی رفت . تیم مایلی کهن بسیار بد و قابل پیشبینی برای حریفان ادامه می داد . تمام تیمها صعود کرده بودند و فقط تکلیف دو تا تیم معلوم نبود که باید از بین ایران ، ژاپن و استرالیا یکیشون حذف می شد. ناامیدانه مربی رو عوضش کرده بودن و یه مربی برزیلی به اسم ویرا رو جاش گذاشته بودن که در کنار ذوالفقار نسب وظیفه بازسازی تیم رو به عهده داشت. ولی باز هم فرصتها رو در اخرین لحظات و باوجود بازی متفاوت و جذاب تیم ، با شکست از ژاپن برای صعود مستقیم به جام جهانی از دست داده بود ولی حالا یه فرصت داشت . فرصتی که به نظر چندان در دسترس نبود تیم ملی استرالیا . 

 

تیمی که همه بازکنانش در لیگ برتر انگلیس توپ می زدند و این یعنی یک تفاوت خیلی زیاد . بازیکنای ما ، اون موقع ما هنوز پاشون رو از آسیا بیرون نذاشته بودن و استرالیا برای ما خیلی با هیبت بود . بازیمون رو در تهران یک - یک کرده بودیم که خیلی برای ما خوب بود اما بازی در استرالیا ؟ اون جا هم می شد ؟ 

 

من اون موقع کلاس زبان کیش ناهید می رفتم ، روبروی پارک ملت و درست تو همون زمان بعد از ظهر ، امتحان فاینال داشتیم . معلم مون قبول کرده بود که تا پایان بازی صبر کنه بعد امتحان رو بگیره . یه جمعیت 60نفره از ما توی سالنی که تلویزیون داشت و نهایتا 30نفر ظرفیتش بود جمع شده بودیم . 

 

بله . خیابانی این جوری شروع کرد: عزیزان ، صدای من رو از ورزشگاه ملبورن کریکت در شهر ملبورن در جنوبی ترین نقطه استرالیا می شنوید . صداش می لرزید . بازی شروع شد. استرالیایی ها بهمن وار به دروازه ما نزدیک می شدند و پشت سر هم شوت به دروازه داشتند . دقیقه 1 ، دقیقه 2 ، دقیقه 3 . ما همه در ایران خشک زده به این فوتبال نابرابر نگاه می کردیم . سرعت بازیکنای اونا دو برابر بازیکنای مابود انگار ، فیلم رو روی دور تند گذاشته بودن انگار . 

 

اما عابدزاده دلاور ، توپهاشون رو خراب می کرد و نمی ذاشت گل بشن . چند بار که از پشت سرش زدن که سعداوی و زرینچه روی خط برگردوندن . لاکردارها دروازه ما رو به توپ بسته بودن . بالاخره دروازه ما بعد از نیم ساعت فرو ریخت . دست بردار نبودن و باز هم بسیار حمله کردند . پاشازاده مدافع ،یه توپ رو درست از خط دروازه با سرش برگردوند . نیمه اول که تموم شد . تازه یادمون افتاد که نفس بکشیم ! 

 

بچه ها با هم بحث می کردن و امیدواری کمی ، بسیار کم ، برای جبران گل داشتیم . تیم ما حتی یه موقعیت هم روی دروازه اونا نداشت . تیم اونا از ما خیلی سرتر بود . 

 

نیمه دوم و همون اولش ، دوباره گلی دیگه برای استرالیا . انصافا تا اون موقع باید 20گل می خوردیم و به دو گل قناعت کرده بودیم . بازی همون جور ادامه داشت . من که غصه تموم وجودم رو گرفته بود و حالم بسیار گرفته شده بود  و غمناک به صفحه تلویزیون نگاه می کردم . یک ربع دیگه بازی تموم می شد و مگه معجزه ای می شد . 

 

ناگهان داد و بیداد کلاس رو برداشت . روی پاس گل خداداد فرز و زبل به کریم باقری و دایی ، این کریم سخت کوش بود که ناباورانه توپ رو به تور اونا چسبوند . ناگهان امید زیادی همه ما رو فرا گرفت باورمون نمیشد که ما تونستیم یه گل به استرالیایی ها بزنیم . تو همین نیمه  چند بار دیگه به تیر ما کوبیده بودن و چند بار دیگه هم عابدزاده منجی دروازه ما شده بود و حالا 2 به 1 عقب بودیم . 

 

شور و هیجان بی مانندی در کلاس حاکم شد . می دونین که به خاطر قانون گل زده در خونه حریف اگه ما یه گل دیگه به اونا می زدیم ما بودیم که صعود می کردیم نه اونا . اگه می تونستیم یه گل دیگه بزنیم ،رفته بودیم جام جهانی بی حرف پیش . واقعا می شد ؟ 

 

هنوز شادیمون رو هوا بود که مارک بوسنیچ دروازه بانشون ، شوت می کنه تو وسط زمین . کریم باقری با سر توپ رو جلوی پای دایی می اندازه و اون هم با تیز هوشی ذاتی اش معطل نمی کنه و یه پاس تمیز به خداداد و اون هم مثل برق و باد می دوه این غزال تیزپا و گــــــــــــــــــل گل برای ایران  !!   

 

 

 

 صحنه ای که منجر به گل دوم ما و صعود تیم به جام جهانی شد

 

 

و فریادهای از ته دل ما 60 نفر و ما 6میلیون نفر و ما  60میلیون نفر ، گوش فلک رو کر کرده بود . و بعد از اون لحظه تاریخی ، باز هر چی استرالیایی های خشمگین و مبهوت ، زدند به تیر دروازه و دستان چسبناک عابده زاده زدند و سوت پایان . ایران بعد از 20 سال به جام جهانی راه پیدا کرده بود  . 

 

با مربع طلایی احمدرضا عابدزاده ، علی دایی ،کریم باقری و خداداد عزیزی .  

 

حالا همه اون حس و حال رو گفتم که این چیزی رو که الان می خوام بگم رو بگم . اون واقعه تاریخی بی مثل و مانند ،این چیزیه که الان می خوام براتون بگم .  

 

اون شادی جمعی بعد از اون موفقیت رو که من به چشم خودم تو سطح شهر دیدم و فرداش از خیلی ها در جای جای شهر شنیدم ، اون غلغله و شور و هیجان رو ، اون رقص و هیاهو رو ، اون شیرینی پخش کردن ها و دست افشانی ها رو ، اون اشک شوق های عمومی رو ، من نه قبلش دیده بودم و نه دیگه بعدش دیدم . ندیدم که ندیدم . ندیدم .  

 

خیابون ولی عصر قفل شده بود . همه به خیابون ریخته بودند . ماشینها همه درجا ایستاده بودند . همه برف پاک کن ها رو به حرکت در آورده بودند ، همه چراغها رو روشن کرده بودند ،روی سقف اتوبوسها پر آدم بود ، بالای پل های عابر پیاده ، بالای تیرهای چراغ برق ، توی پنجره خونه ها ، پر آدم بود  . خیلی ها با آهنگ و بی آهنگ می رقصیدند . از همه ماشینها صدای موسیقی بلند بود . ماشینها چه شخصی و چه عمومی بوق بوق می کردند ، مامورها می خندیدند و دست می زدند ، سربازها قری می دادند . خونه ما اون موقع تجریش بود . پیاده به سمت خونه راه افتادم .  

 

 

توی راه بارها همراه با بقیه فریاد زدم و ایران ایران کردم . شیرینی فروشی هایی دیدم که شیرینی شون رو به رایگان بین مردم پخش می کردند . هر قشر و تیر و طایفه ای توی خیابون شادی می کرد . پیر و جوون ، دختر و پسر ،ریشو و بی ریش، با حجاب و کم حجاب .  

 

گله به گله آدمها ایستاده بودند و دست می زدند و عده ای می رقصیدند . چند جا دیدم که مردم از پنجره ها کاغذ و نوار کشی روی سر مردم می ریختند ، جایی عده ای کرد رو با لباسهای کردی دیدم که دستای هم رو گرفته بودن و با دستمالشون کردی می رقصیدن . جایی عده ای جوون تکنو می زدند . سرپل تجریش عده ای می رقصیدند و برف شادی می زدند . جوونای با ظاهر حزب اللهی دیدم که کف می زدند و ایران ایران می کردند . من از بس فریاد زده بودم و شادی کرده بودم ،صدایم گرفته بود و دیگر در نمی اومد ! 

 

همه چهره ها خنده بود . همه صورتها شادی بود . هم روح ها به هم پیوسته بود .   

 

اون شادی دیگه در این کشور تکرار نشد که نشد .  تکرار نشد .   

 

پیوست : خلاصه نیمه اول (۶دقیقه) رو از این جا دانلود کنید . خلاصه نیمه دوم (۱۴دقیقه) رو از این جا .  پسود فایل رر هست www.topgoal.ir. حتما ببینیدشون .

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

 

بولوت گفته : دلیل اینکه مردم ما از شادی و مظاهر شادی دورن یه سابقه ی عجیب و غریبی باید داشته باشه. اینکه گفته میشه گریه کردم دلم باز شد! یا اینکه میگن امروز خیلی خندیدیم خدا خیر کنه بعد پشیمون نشیم. خدایش این نوع فکر کردن مردم ترسناکه.
خیلیا میگن مربوط به آموزه های دینیمون! ولی در واقع ربطی به مسلمونی و سابقه ی مسلمونی نداره چون مسلمونای بقیه ی کشورا عین ما نیستن. ربطی به شیعه بودن هم نداره چون حداقل شیعه های عراق عین ما نیستن.
ربط چندانی هم به وضع مادی و مشکلات معیشت نداره. جدیدن میگن اونقدر مردم بدبختی دارن که یاد شادی نمی افتن! ولی اینا دلیل شاد نبودن نیست. نمونه ش این هندیا که تعداد گرسنه هاشون از تعداد گرسنه های آفریقا بیشتر و مردم بسیار فقیری هستن ولی جز شادترین مردم دنیا هم هستن.
بعد جالبه که ما کشوری بودیم که حداقل توی هر ماه یه جشن داشتیم. روزهای ماه یک اسم داشتن و هر وقت این اسم با اسم ماه یکی میشد اون روز رو جشن میگرفتن. بعد چی شد که به اینجا رسیدیم که میترسیم از زیاد خندیدن ؟! (غمگین بودن با ترس از شاد بودن فرق میکنه) باید یه مجموعه از دلایل باشه!  

 

 


     

ما در مواجه با یه سارق چه باید بکنیم ؟ (۲)

 

 

در ادامه پست قبلی می رسیم به مسئولیت یه آدم عادی مثل من و شما در جامعه شهری .  

 

قبلش بگم که نظرات شما تو نوع برخورد قضایی با دزدای حرفه ای اختلافی 180 درجه داشت . گروهی که کلا با این مجازات مخالف بودند و گروهی کلا موافق بودند و حتی اون شروط رو هم لازم نمی دونستند !  

 

اما موضوع این پست که مسئولیت یه آدم عادی مثل من و شما در جامعه شهری است . لب قضیه اینه که دور از جون شما خواننده گرامی ، ما ملت در بسیاری از موارد بی حس و حال شدیم و به اجحافهای ریز و درشتی که در حقمون میشه فقط و فقط خیره میشیم و زیر لب غری می زنیم و تمام .  

 

نمی خوام بگم و انتظار ندارم که در جمیع موارد وارد بشیم و بخواهیم که همه چیز عوض بشه . عده ای این کارها رو حتی خطرناک می دونن . بیشتر ما شاید منتظر این هستیم که از بالا همه چیز روبه بهبودی بره در حالی که غافلیم از این که برای تغییرات مثبت و سازنده در بالا ، این مردم عادی که شامل من و شما هستیم ، باید بهبود پیدا کنیم که از کوزه برون تراود که دراوست .  

 

صحبت الآن من درباره خواستن حق در چیزهای ریز و جزئیه . درباره همین چیزهایی که در لزومش بین مردممون اجماع نسبی وجود داره و گفتن و پیگیریش هم خطری نداره . مثل خواستن هوای پاک ، مثل تمیز شدن کوچه ها و خیابونهامون ، مثل بودن امنیت عبور در معابر ، مثل در دسترس بودن وسایل نقلیه عمومی و ارزونیشون ، مثل قطع نکردن درختهای شهر و درختکاری و سرسبز کردن فضای شهری ، مثل زیبایی نمای شهر و مثل درخواست وجود امنیت کافی برای تردد در اجتماع .  

 

البته قبلش بگم که درباره مواجهه با این جور موارد سرقت و جنایت مسلحانه ، حقیقت اینه که بنده به هیچوجه به هیچ آدمی پیشنهاد نمی دم که خودش رو وارد معرکه کنه .حتی اگه از خودتون هم خواستن سرقت کنن ، مقاومت نکنین و پول یا چیزی رو که میخوان بهشون بدین . چون اینها که رحم و شرف ندارن . یهو یه چاقویی ،قمه ای می کنن تو شیکمتون یا اگه با موتور باشن می کشنتون رو زمین و ممکنه که دور از جون ، ناقص بشین یا بمیرین . 

 

به امید بقیه هم نباشین چون کسی نمیاد خودش رو درگیر کنه . هم خبر ندارن چی شده و پیش خودشون می گن که شاید دعوایی باشه بین زن و شوهر و یا چند اوباش با هم ، علی الخصوص که اونا این جور مواقع برای ایز گم کردن از داد و بیداد و این که تو به خواهرم نگاه چپ کردی و یا می گن تو جیب ما رو زدی و از این جور حرفا استفاده می کنن و هم این که اگه مردم واقعا بفهمن هم دزدیه جلو نمیان تا مبادا آسیبی بهشون برسه . 

 

به طریق اولا پیشنهاد هم نمی دم که جلو برین . بهترین کار بلافاصله تماس گرفتن با 110 و دادن مشخصات سارقین و وسیله نقلیه ایه که سوارن . الحمدالله که الان هر کسی 3 تا گوشی موبایل تو جیبشه و این منطقی ترین و بی خطرترین روش مقابله با اینهاست .  

 

اما باید بدونیم که پلیس و دستگاه قضا هم مثل هر سازمان دیگه ای در این جامعه پولش رو از من و شما می گیره و باید به ماها پاسخگو باشه . اگه نیست تقصیر من و شماست که ازش نمی خوایم و رها می کنیم . اگه می بینیم که کوچه ما نظافت نمیشه و به 137 زنگ می زنیم تا پیگیری کنن یا اگه برای تاکسی هایی در حق مسافر اجحاف می کنن  به 1888 زنگ می زنیم ، باید خواهان تغیبر رویه پلیس و دستگاه قضا هم باشیم . اگه درصد زیادی از مردم خواهان برخورد قاطع و برنده با این اشرار باشند و جو غالب جامعه هم همین بشه ، اونها هم یواش یواش مجبور خواهند شد  که دقیقتر و قاطع تر عمل کنند .  

 

این قاطعیتی که دزدان متوجهش بشن و جز در مواردی کم و استثنائی جرات نکنن به راحتی رعب و وحشت ایجاد کرده و مال و اموال ما رو بدزدن و از آن خود کنن . این حاصل نمیشه مگه وقتی که ما جماعت از رخوت در بیایم و بخوایم چیزی رو که حقمون می دونیم .

  

 

..... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

دنیا گفته : در سال 1964 یا همین حدودها در آمریکا دختر جوانی به نام کیتی جنویس درست پای آپارتمانی که توش ساکن بود به مدت نیم ساعت با دزدی که قاتلش شد گلاویز بود و با فریاد کمک می خواست. حداقل 38 نفر از کسانی که همسایه اش بودند و به نوعی کیتی را می شناختند نیم ساعت صدای کمک خواهی اون را شنیدند ولی کسی برای کمک بهش نیامد. این موضوع و حجم این همه بی تفاوتی ترس و وحشت جامعه آمریکا را برانگیخت.
روانشناسان اجتماعی برای پیدا کردن دلایل این اتفاق گشتند. این که چرا ناظران مداخله نکردند؟
متوجه شدند بازدارنده های واقع نگری از قبیل خطر جانی و این که دخالت کردن در این ماجرا مستلزم حضور طولانی مدت و زمانگیر در دادگاه و طی روند قانونی باشد و نکته مهم تر این که موقعیت های اضطراری غیرقابل پیش بینی هستند و مستلزم عکس العمل سریع و فقط تعداد کمی از ما توانایی واکنش نشان دادن در زمان کم را دارند. دیگر این که ناظران اتفاق معمولا به گونه ای رفتار می کنند که گویی موقعیت اضطراری نیست و دیگران گمراه می شدند.
مجموع این عوامل باعث شرایطی میشه که به غفلت جمعی معروفه!
در هر صورت دیدم این توضیح لازمه تا بدونید این مربوط به کشور ما و بی احساسی مردم ما نیست. هر کسی در این شرایط، حتی کامنت گذاران پرشور پست قبل، اگه در این موقعیت قرار بگیرند چنین رفتاری نشون می دهند که رفتاری طبیعی است. اصلا توصیه شده افراد عادی در چنین موقعیت هایی هم مداخله نکنند چون تجربه و آمار نشون داده دخالت و درگیری انسان های عادی فایده زیادی نداره. شاید به نظر سنگدلانه باشه ولی این یک حقیقت علمی است. 

 

 

 

با یه سارق چه باید کرد ؟ (۱)

 

چند روز قبل که در یکی از خیابونهای مرکزی تهران (تقاطع نواب – مرتضوی ) در روز روشن (ساعت 11:30) چند نفر با فراغ بال تمام ، خیابان رو مسدود کرده و سراغ ماشینی وسط خیابون می رن و در حضور مردم، با چرخاندن زنجیرهای قطور در هوا، به این ماشین حمله کرده و پس از شکستن شیشه ، با تهدید به ضرب و شتم و قتل راننده، هر چه در اون بود رو به سرقت بردند ، 

 

سایت خبری خبرآنلاین خبرش رو کار کرده بود و فیلمش رو هم که از یه دوربین امنیتی گرفته شده بود به عنوان شاهدی بر این مدعا گذاشته بود . اما نکته جالبی که سایت بهش پرداخته بود این بود که اهالی محل چرا فقط حادثه را نگاه می کنند ؟ نه کار دیگه ای ؟ 

 

نظرات خواننده های این سایت واقعا جالب بود . بخشی از اون ها رو بخونید :

-انتظار دارید مردم عادی با اراذل درگیر بشن؟
-اگه خود شما بودید کاری می کردید؟ هیچکس حاضر نیست جان خود را به خاطر یه مبلغی پول به خطر بیندازد.
-مردم که زورو نیستند! نیرو انتظامی بودجه میگیره این کارها رو انجام بده

-خوب اگه یکی از مردم یا همشون باشون درگیر میشدن مردمو میکشتن یا مردم یکیشونو میکشتن بعد حکم این چه جوری میشه ؟ یا مردم میشن قاتل یا اگه هم مردم ناقص شدن یا مردن مینویسید اشتباه کرده درگیر شده .مرد که مرد ! نهایت قاتلشو میگیرن محاکمه میکنن . 

-چرا نبود امنیت رو به مردم ربط میدید؟مردم بیچاره برن جلو کی جون و سلامتشونو تضمین میکنه؟

-نقش پلیس تو مملکت چیه؟!؟

-چرا با طعنه نوشتید"اهالی محل هم فقط حادثه را نگاه می کنند"؟! خب مردم چیکار کنند؟ این نا امنی ها هم تقصیر مردمه؟ برقراری امنیت هم دست مردمه؟ انگار هیچ کس دیواری از دیوار مردم کوتاه تر پیدا نمی کنه.

-کی میگه مردم باید دخالت می کردن ؟؟؟!!!! مگه این شهر مامور نیروی انتظامی نداره؟ فکر کنید عابر با این آدما درگیر بشه خراش بهشون وارد بشه فردا باید غیر از دیه وهزار تا دوندگی همیشه از تهدید بترسه . مغلطه نکنید آقا اینجا جای مانور دادن و درگیری مردم نیست اینجا باید پلیس باشه

-آفرین به این مردم قهرمان !! 

 

و از این دست نظرات باز هم بود . من از این ماجرا متوجه 2 نکته شدم . چون نوشته طولانی میشه نکته اولش رو امروز براتون می گم که درباره نقش دستگاه قضا و پلیسه و نکته دومش که مربوط به کامنتهایی که خوندین و نقش مردم میشه رو فردا .  

 

واما نکته اول . تو هر جامعه ای ممکنه جنایت و سرفت مسلحانه رخ بده و مقصر اولیه اون پلیس نیست . پلیس مسلح و وظیفه شناس هم نمی تونه توی هر کوچه و پس کوچه حضور کاملی داشته باشه . این اتفاقات ،ممکنه که سریع رخ بده و سریع هم تموم بشه . تو این مورد خاص که فیلمش دیده میشه کل ماجرا زیر 60 ثانیه اتفاق افتاده . 

 

مقصر اولیه جامعه است که یه همچین شرایطی رو به وجود آورده که اون ها دزد و راهزن بشن . پس باید به این موضوعات ریشه ای تر نگاه کرد که موضوع بحث این پست ما نیست . اما حالا که جرم رخ داده چه باید کرد ؟ به نظر من کل نیروی انتظامی کشور در این زمینه کم کاری می کنه . چرا ؟  

 

چون با دزدها و راهزن ها قاطع و برنده برخورد ندارند . خیلی از این ها اصلا دستگیر نمی شن و خیلی هاشون هم که دستگیر میشن به راحتی وثیقه می ذارن و بیرون میان و اگه هم بیافتن زندان اونجا تحت تعالیم کارکشته های دزدی قرار می گیرن و جذب باندهای مختلف سرقت میشن . و بارها و بارها سرقت می کنن و این میشه شغل نون و آب دارشون . اون ها دست به سرقت های دیگه ای می زنن و زحمات انسانهای دیگه رو به راحتی و یا به زور ازشون می دزدن و دنبال زندگیشون می رن .    

 

این برای خود من اتفاق افتاد که زمانی من برای شرکتی کار اداری می کردم و کارمندشون بودم . روزی برای شرکت از بانک چکی نقد کردم و 20متر اون طرف تر از بانک ، یه موتوری که دونفرترکش نشسته بودند ،پول رو از دستم زدند و فرار کردند  . پولی که دقیقا معادل حقوق 1 سال من بود رو در عرض 1 ثانیه دزدید و  به چنگ آورد ! و من تا چندین سال داشتم تاوانش رو می دادم . بماند که چه حیثیتی از من رفت .  

 

این نظر منه که باید با دزدها و راهزن های حرفه ای ، قاطعانه برخورد کرد که از ترس این برخورد ،به خودشون اجازه ندن این بشه شغلشون. من نظر اسلام رو درباره قطع دست یک دزد حرفه ای قبول دارم .  

 

می دونم خیلی های شما با این جریان خیلی مخالفین و مدعاهایی دارین . ولی بذارین من هم دلایلم رو بگم بعد اگه خواستین شما هم ردش رو بگین . قبل از که مخالفت هاتون رو بگین باید بگم که این جوری نیست که هر دزدی ای مجازات قطع دست به همراه داشته باشه . در اسلام  شرط های زیادی ذکرشده که قاضی باید بادقت همه اونها را مورد بررسی قراربده و وضعیت مالی سارق ، نحوه ی سرقت ، مقدار مال سرقت شده و موقعیت جامعه را ازحیث اقتصادی بررسی و در صدور حکم خود لحاظ کنه  . باید 16شرط زیر باهم موجود باشه . اگر یکی از این موارد نباشه قطع دست انجام نمیشه : 

 

1ـ سارق به حد بلوغ شرعی رسیده باشد.
2ـ سارق در حال سرقت عاقل باشد.
3ـ سارق با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد.
4ـ سارق با قصد سرقت کرده باشد.
5ـ سارق بداند و ملتفت باشد که مال غیر است.
6ـ سارق بداند و ملتفت باشد که ربودن آن حرام است.
7ـ صاحب مال، مال سرقت شده را مخفی کرده باشد.
8ـ سارق به تنهایی یا با کمک دیگری هتک حرز کرده باشد.
9ـ به اندازه نصاب یعنی 5/4 نخود طلای مسکوک .
10ـ سارق گرفتار نباشد.
11ـ سارق پدر صاحب مال نباشد.
12ـ سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد.
13ـ محل نگهداری مال، قبلا از سارق غصب نشده باشد.
14ـ سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد.
15ـ مال مسروق در حرز متناسب نگهداری شده باشد.
16ـ مال مسروق از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد نباشد.
تبصره 1: هر گاه سارق قبل از بیرون آوردن مال از محل اصلی دستگیر شود، حد بر او جاری نمی‌شود.
تبصره 2: هر گاه سارق پس از سرقت، مال را تحت ید مالک قرار داده باشد، موجب حد نمی‌شود. 

 


بعد برای ثابت کردن سرقت هم 3 شرط هست و سرقتی که موجب قطع دست است، با یکی از راه های زیر ثابت می شود:
1 .شهادت دو مرد عادل.
2. دومرتبه اقرار سارق نزد قاضی ،به شرط آن که اقرار کننده بالغ و عاقل وقاصد و مختار باشد.
3. علم قاضی .
تبصره :اگر سارق یک مرتبه نزد قاضی اقرار به سرقت کند، باید مال را به صاحبش بدهد اما حد بر او جاری نمی شود. 

 


و نهایتا در صورتی حد سرقت جاری می شود که شرایط زیر موجود باشد :
1 .صاحب مال از سارق نزد قاضی شکایت کند
2 .صاحب مال پیش از شکایت سارق را نبخشیده باشد.
3 .صاحب مال پیش از شکایت مال را به سارق نبخشیده باشد .
4 .مال مسروق قبل از ثبوت جرم نزد قاضی از راه خرید و مانند آن به ملک سارق درنیاید . 

 


می بینین که شرایط خیلی زیاده و طبیعتا اگه آدم بیچاره ای که مثلا تو خرج زن و بچه اش مونده تصادفا و از روی ناچاری دست به این امر بزنه مشمولش نمی شه . اما اگر دزدی حرفه ای داشتیم که نه گرفتاره و نه ناچار فقط به خاطر درآمد خوب و نون و آب دار این کار واردش شده ، آدمی که کارش تجاوز به حریم خصوصی من و شماست ، از دیوار خونه مون بالا می ره، وارد ماشینمون می شه ، حسابهای بانکی ما رو هک می کنه و موجودی ما رو خالی می کنه ، اشیا گران بهای ما رو وسط خیابون می دزده رو باید چیکارش کنیم ؟ 

 

بندازیمش زندان که اون جا اوستا تر بشه و مجهز تر برگرده سر کار؟ خیلی از این دزدهای حرفه ای بارها به زندان افتادند ، بارها و اصلا اون جا خونه دومشونه ! به نظر من کم کاری دستگاه قضا این جاست . اینها باید این حکم رو بی مسامحه به اجرا بذارن و این ترس رو در دل بقیه این اراذل بندازن  تا بدونن زمین سفت جای شاشیدن نیست!  

 

این نکته اول که مسئولیت دستگاه قضا و پلیس بود . اما نکته دوم که مسئولیت ما در جامعه است رو در پست بعدی براتون خواهم نوشت .  

 

اگه تو این زمینه شما هم تجربباتی که حتما ناخوشآیند هم بوده دارید و مورد سرقت قرار گرفتین برامون بیان کنین و اگه نظراتی مکمل یا مخالف نظر من دارین بگین که مشتاقانه شنوا هستم .

 

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

مهرابه گفته :‌ خب راستش خیلی وقتا اتفاقاتی افتاده البته نه به این شدت و من شاهدش بودم و دلم میخواست عین زورو بپرم جلو.چی شد نرفتم؟چون واقعا نمیدونم چی درسته!آموزشی وجود نداشته که اگر دیدم تو خیابون زنی بچه اش رو میزنه چیکار کنم.
دوستم تعریف میکرد برادرش با دوستش از پل عابر رد میشدن چند تا دزد با تهدید و چاقو ازشون پول و موبایل و ... رو میگیرند.دوست دیگری که شاهد بوده میره به پلیس راهنمایی میگه که چی شده.پلیس ریلکس میگه در حیطه وظایف من نیست.راست میگه ها. اما نباید این پلیس درخواست کمک میکرد؟ پلیس ما هم آموزش درست ندیده.
خاله من و همسرش وارد اداره پلیس اتریش میشوند خاله من در غیاب همسرش میخواسته از تو کیف ایشون چیزی برداره.پلیسی که آنجا بوده مانع میشه و میگه برای من مسئولیت داره.
اسلام اگر درست اجرا بشه مسائل ریزی رو پوشش داده.