کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کارتونهای دوست داشتنی

 

تعدادی از کارتونهای امروزی قهرمانی رو که خیلی خیلی هم بین پسرها رواج پیدا کرده اصلا دوست ندارم . مثلا بن تن یه پسر 10ساله تنبل و درس نخونه که تصادفا یه دستگاهی به مچش بسته شده که اون رو تبدیل به ابرقهرمانهای مختلف می کنه و دائم در حال جنگیدن با موجودات شریره ، یا مثلا اسپایدرمن که معرف حضور هست و دائم داره با دکتر اختاپوس و بقیه اشرار می جنگه ، بتمن همین طور ، سونیک همین طور ، مرد آهنی همین طور ، لاک پشتهای نینجا هم همین طور ، همه اش مشغول جنگ و دعوا و مبارزه هستند یعنی اگه شما فکر کنین که اینا ، این قهرمانها با دشمناشون یه دقه بشینن یه گوشه و مشکلاتشون رو با حرف زدن حل کنن نکردن .همه اش زد و خورد و کشت و کشتار .  

 

اما از بین این کارتونهای جدید که دوره من نبوده و الان اومده دو تاشون رو خیلی دوست دارم. یکیش باب اسفنجیه و اون یکی ،شان گوسفنده که اینجا بره ناقلا یا گوسفند زبل هم معنی کرده اند . 

 

برای اونایی که این دوتا کارتون رو ندیدن باید بگم که کارتون شان گوسفنده ،کارتونی هست با عروسکای خمیری و ماجراهای یه گله گوسفنده که توی یه مزرعه زندگی می کنن و یه مرد صاحبشونه که با کمک یه سگ گله ازشون مراقبت می کنه . گوسفندا همه کار بلدن و می کنن و سر دسته شون هم یه گوسفند زبله به اسم شان ولی صاحبشون این رو نمی دونه . اکثر اوقات هم سگ گله با گوسفندا همکاری می کنه .   

 

 

باب اسفنجی هم داستان یه اسفنج دریاییه که ته اقیانوس زندگی می کنه و تو مغازه همبرگر فروشی یه خرچنگ پول دوست به همراه یه هشت پای بداخلاق کار می کنه . یه ستاره دریایی ساده لوح و یه سنجاب هم که زندگی زیر دریا رو انتخاب کرده دوستاشند . باب اسفنجی یه شخصیت ساده و دوست داشتنی داره و همه رو دوست خودش می دونه.   

 

 

 

طنز این دو تا کارتون فوق العاده هستند و من آدم گنده شده که بارها به شوخی های این دوتا کارتون خندیده ام .  

  

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده   

 

سارا گفته : واقعا من درک نمی کنم این کارتون های جنگجویانه اخیر میخوان چی بگن و چی یاد بچه ها بدن... متوجه نمی شم با چه ایده ای (البته به جز گیشه) یه فیلمی مثل هری پاتر ساخته میشه... که بچه ها رو توی رویاها غرق میکنه... رویا پردازی و پرواز خیال، برای به راه انداختن ابتکار بچه ها خوبه، اما حد و حدودی داره... و بدتر از همه وقتیه که می بینم پدر و مادر میرن و پول میدن و شمشیر و تفنگ و از این قسم اسباب بازی ها برای بچه هاشون می خرن... این مثال البته به پست شما ربطی نداره اما یه جورایی به فرهنگی که باب شده و اون تربیت خشونت گرایانه ی خانواده و جامعه مربوط میشه...
مرسی از اینکه این دو تا کارتون خوب رو برای اون دسته از دوستانی که خودشون یا فرزاندانشون ندیدن، معرفی کردید.

 

بازی سریال ها

 

 

وقتی هوا بارونی و لطیف باشه ، یا برفی و زیبا ، یکی از چیزایی که به من می چسبه شنیدن صدای بارون و تماشای یک فیلم یا سریال عالیه . پس در این هوای بارونی و تمیز امروز به شما سریال بینهای عزیز ، کسایی که سریالهای خوب و درجه یک رو دنبال می کنن ، پیشنهاد می کنم آخرین شماره مجله دنیای تصویر رو بگیرین و بخونینش . شماره 222 رو .    

 

 

 

تو این شماره ، عمده سریالهای مطرح و درجه یک آمریکایی مطرح و نقد و بررسی شده . سریالهایی مثل 24، زنان سرکش، فرار از زندان ، بازی تاج وتخت ، دوستان ، اسپارتاکوس ، رم ، چکونه با مادرتان آشنا شدم ، گمشدگان ، قهرمانان ، آناتومی گری (که در حال دیدنش هستیم) و کلی سریال جالب و استخوندار دیگه .  

 

به باران گفتم که واقعا اگه یه نفر بخواد هیچ چیز دیگه رو نبینه و فقط اینها رو ببینه تمام وقت فراغتش رو می تونه پر کنه . اصلا من از وقتی که شروع به دیدن سریال کردم که با لاست (گمشدگان ) شروع شد و تا حالا ادامه پیدا کرده دیگه عمده سریالهای وطنی و کره ای و کلمبیایی برام رنگ و بویی ندارن که ندارند .  

 

 

پرنسس جزیره زیبا

 

 

منوی امروز ما یه منوی هنری و نوستالوژیکه . حداقل برای من که این طور هست .

 

مدونا سال 66 یعنی 25سال قبل ، وقتی هنوز در اوج جوونی و بسیار زیبا بود در اوج اوج اوج محبوبیت و معروفیت و مشهوریت و اینها بود ، حتی در ایران ، حتی در دوره جنگ . اون موقع که سی دی و اینترنت و ماهواره و این جور چیزها نبود، باز کلی در ایران معروف و مشهور و محبوب بود و کلی از نوجوونای سن ما می شناختنش و بعضیهاشون می پرستیدنش . من شخصا دوستی داشتم که فقط به این دلیل می خواست آمریکا بره که بتونه تو یه کنسرت مدونا شرکت کنه !  

 

 

خیلیا عکسای تو مجله اش رو جمع می کردند ، مجله هایی که صد دست چرخیده بود و پاره پوره به دست ماها می رسید ،عده ای نوار کاستهایی که ازش می اومد و اکثر کم کیفیت بود و صدای هوا باهاش بود رو صد بار گوش می دادن و جماعتی هم روی نوارهای ویدیویی بتاماکس ، شوهاش رو که تِرک تِرک داشت بارها تماشا می کردن .  

 

توی همون دوره ترانه ای خوند به اسم لا ایسلا بونیتا (جزیره زیبا) که خیلی خیلی گل کرد و من هم خیلی دوستش داشتم و گهگاه بهش گوش می دادم . حتی توی یه نوار سلکشسن که برای خودم درست کرده بودم این ترانه رو هم گذاشته بودم و مثل بیشتر آهنگهای غیر فارسی که من غیر فارسی کلا بیلمیرم ، نمی فهمیدم چی داره میگه اصلا . اما آهنگ و ریتمش رو می پسندیدم .و باهاش تو موقعیتهایی خودم حرکات ریتمیکی می دادم !  

 

 

 

دیروز اتفاقی اون آهنگ رو دوباره شنیدم و فیلم یاد هندستون کرد و ویرم گرفت که ببینم ترجمه این ترانه اصلا چی هست و خب الانم که مثل اون موقع نیست که برای دونستن یه چیز باید با مشقت به صد تا سوراخ سر می زدی ، یه سری به گوگولی زدم و ترجمه ترانه رو هم به دست آوردم و دیدم عجب .... چه متن لطیف و روح بخشی داشت و ما غافل بودیم . امان از زبون ندونی !   

 

در هر حال این شما و این خود ترانه و این متن انگلیسی و این هم ترجمه فارسی . 

 

Last night I dreamt of San Pedro

دیشب در رویای سن پی یدرو بودم


Just like I'd never gone, I knew the song

انگار هیچ موقع آنجا نبوده ام،آن ترانه را می شناختم


A young girl with eyes like the desert

دختری جوان با چشمانی مثل صحرا


It all seems like yesterday, not far away

انگار تمام اینها همین دیروز بود  نه خیلی دور   

 

Tropical the island breeze

نسیم این جزیره استوائی


All of nature wild and free

تمام طبیعتی وحشی و آزاد


This is where I long to be

این جائی است که دوست دارم زمان طولانی را درآن سپری کنم


La isla bonita

این جزیره زیبا


And when the samba played

و زمانی که سامبا نواخته می شود


The sun would set so high

خورشید در آسمان اوج می گیرد


Ring through my ears and sting my eyes

گوشهایم زنگ می زند و چشمانم می سوزد


Your Spanish lullaby

لالائی  اسپانیائی شما

I fell in love with San Pedro

من عاشق سن پی یدرو شدم


Warm wind carried on the sea, he called to me

باد گرم دریا راطی می کند،او مرا صدا می زند


te dijo te amo

به من گفت که  مرا دوست دارد   

 

I prayed that the days would last

دعا می کردم که آن روزها پایانی نداشته باشد


They went so fast

خیلی زود سپری شدند

I want to be where the sun warms the sky

می خواهم جائی باشم که خورشید آسمان را گرما می بخشد


When it's time for siesta you can watch them go by

وقتی در استراحت ظهرگاهی هستی می توانی به تماشای صورتهای زیبائی که درآمد و شد هستند بنشینی


Beautiful faces, no cares in this world

هیچ نگرانی در این دنیا وجود ندارد


Where a girl loves a boy, and a boy loves a girl  

جائی که دختری به پسری عشق می ورزد و پسر عاشقانه دختر را دوست دارد


Last night I dreamt of San Pedro

دیشب در رویای سن پی یدرو بودم


It all seems like yesterday, not far away

انگار تمام آنها همین دیروز بود نه خیلی دورتر 

 

 

  

..... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

 

مامان فالکو گفته : ممنون از اینکه هم نسل هاتون را به ان سالهای سخت اما شیرین بردید ... نوارهای کاست ویدئو که دست به دست میگشت... آهنگ مورد علاقه من " پاپا دونت پریچ " که هیچ چیز از متنش نمیفهمیدم، شلوارهای چرمی که به عشق مدونا پا میکردیم و دستکش های توری دست میکردیم  با رعابت و حفظ شوونات اسلامی ...و واکمن به گوش خیابانها را متر میکردیم. یادش به خیر.

از موزیک مدونا خوشم میاد، اما برام بهترین ها نیست. علاقه  من  بهش بخاطر تمام خاطراتی هست که تو دوران نوجوانی برام رقم زد و تابو شکنی هاش. تو دوران دانشجویی و بی پولی یک سال از خرید پالتوی زمستانی صرف نظر کردم تا تونستم به کنسرتش برم . البته ارزانترین بلیت و بدترین جای ممکن که از مدونا فقط یک نقطه دیده میشد. بازم یاد ان روزها به خیر ...

  

 
 

بوسیدن روی دوست

 

سلام و درود من رو از هوای ابری تهران پذیرا باشین  . پست امروز یه پست سینماییه .  

 

اول این که به اونایی که بچه دارن پیشنهاد می دم که با بچشون برن و فیلم آهوی پیشونی سفید رو ببینن . فیلم موزیکال و مناسبیه برای علاقمند کردن بچه به هنر هفتم .  

 

دوم این که از استاد بزرگوار ، مهرجویی بزرگ ، تقاضا می کنم که فیلم ساختن رو متوقف کنه و دیگه چیزی نسازه . از ساختن آخرین فیلم خوبش 9سال گذشته و هر چی دیگه ساخته نشونی از اون استاد بزرگ نداره که نداره . این نارنجی پوشش که واقعا یه فیلم ضعیف و سرد و بی روح بود. استاد داریوش ، لطفا !  

 

و سوم این که بوسیدن روی ماه همایون اسعدیان رو تو سینما دیدیم و دوستش داشتم .  

 

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه ، داستان خانواده جانبازاست

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه ، داستان خانواده شهداست 

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه ، داستان خانواده مفقود الاثرهاست

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه ، داستان نابودی اصالتهاست

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه ، داستان جور نبودن آدمهای قدیم با زمانه امروزه

ممکنه یکی بگه بوسیدن روی ماه داستان تقابل و نزدیکی نسل چهارم و نسل اوله

 ممکنه یکی بگه . . .

ممکنه یکی بگه . . .

 

 

من که میگم بوسیدن روی ماه داستان دو دوسته .  

 

  

فیلم به روانی داستانش رو بیان می کنه ، اتلاف وقت نداره ، اشک بی جا از بیننده نمی گیره ، شعار بیش از حد نمی ده ، اطلاعات رو درسته نمی اندازه تو بغل بیننده و  از همه مهمتر این که یه فیلم شریف و انسانیه .  

 

داستان دو پیرزن که با هم 40ساله که همسایه اند . پسرهاشون با هم بزرگ شدند ، باهم مدرسه و دانشگاه رفتند ، با هم عاشق شدند ، با هم به جنگ رفتند و با هم مفقودالاثر شدند و 20ساله که با هم ،منتظر خبری از جگرگوشه هاشون هستند  .  

 

گره داستان از اون جا شروع می شه که به یکی از این مادرها ،خبر پیدا شدن بقایای بدن پسرش رو میدن و اون به خاطر دوستش چه تلاشی می کنه که بدن پسر شهیدش رو برای دلخوشی دوست رو به موتش به جای پسر دوستش جا بزنه تا شاید بتونه دلش رو شاد کنه و با خیالی آسوده به سوی مرگ بدرقه .  

 

و این دوستی شاه بیت ابیات ، غزل بوسیدن روی ماهه .  

 

پانوشت : این نقد وحید یامین پور ، مجری صداسیما ، بر این فیلمه که در نوع خودش خوندنی ست . اون در وبلاگش نوشته که تامل برانگیز بودن «بوسیدن روی ماه» در کلید زدن گسست میان خانواده های شهدا و حاکمیت است. یعنی القای جدایی جدی ترین حامیان انقلاب از انقلاب و خطرناک تر اینکه هزینه ی القای این جدایی اینبار نه از جیب ژست های روشنفکرانه از نوع شعارهای حقوق بشری یا فقدان آزادی بیان که از عواطف و احساسات پردامنه و عمیق در فضای شهید و شهادت پرداخته می شود. به عبارت دیگر برای اولین بار دو قطبی خیر و شر را در دوگانه ی خانواده شهدا و جمهوری اسلامی پردازش شده است!   

 

خب نوشته امروز هم به پایان رسید . دست اندرکاران کافه رگبار روز خوبی رو براتون آرزومند اند .

 

  

.... 

 

 

کامنت برگزیده  

 

سهیل گفته : اوج داستان لحظه فداکاری است. فداکاری یک منتظر برای یک دوست
چه لحظه زیبایی بود این اوج در دفتر اون آدم ریشو
اون لحظه رو باهاش زندگی کردم و ترکیدم. با خودم گفتم ای کاش تنها می آمدم تا صدا دار بترکم نه این جور بی صدا  

 

 

 

وقتی پدربزرگم حاجی شد !

 

 

تصاویری کمیاب از مراسم حج در ۶۰سال قبل ، (منتشر شده در نشنال جئوگرافیک)  

 

  اقامت در عرفات   

 

 

 

تغییر پرده خانه کعبه با پارچه‌ای که در مصر بافته شده   

 

 

 

 

مناسک تراشیدن سر  

 

 

 

استفاده از نوشیدنی‌های خنک‌کننده توسط حجاج  

 

 

 

.... 

 

 

کامنت برگزیده   

 

بابک گفته :  اون کوکا کولا رو داشته باش
فکر کن با این شیشه های آمریکایی بری مراسم برائت از مشرکین و بگی مرگ بر امریکا!