کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

رضاشاه در آیینه من و تو

 

 

راستش برای پست قبلی عمده نظرات دوستایی که زحمت کشیدن تند و تیز بود و اون آقایون رو حسابی نواخته بودند! خب بنده حقیر است و یک کافه درویشی که فعلا تصمیم ندارم تعطیلش کنند پس با تشکر از اون دوستان من نظرتون رو خوندم و استفاده! ‌بردم ولی با اجازه تون اونها رو منتشر نمی کنم . 

 

 

 

 

و اما پست امروز. 

 

 شبکه من و تو ، مستندی رو پخش کرد تحت عنوان رضاشاه که بخشهایی از زندگی رضاشاه رو از زمان به قدرت رسیدنش در کودتای 1299 تا فوت اون در ۱۳۲۳ تحت پوشش قرار داده بود . این که می گم بخشهایی به خاطر این بود که متاسفانه این مستند جذاب که به خاطر تصاویر قدیمی و کمتر دیده شده اش از 100سال قبل به این طرف ، جذاب تر هم شده بود ، کاملا یه اثر تبلیغی و یه طرفه بود  .  

 

درسته که بعد از انقلاب تمامی خدمات رضاشاه زیر سوال رفت و همه کارهای اون رو خوش رقصی برای انگلیس دونستند. حتی پروژه عظیم راه آهنش رو  به دستور انگلیس و برای مطامع اون دونستند و یه ذره هم فکر نکردند که جامعه بدوی قاجاری رو چه کسی به مدرنیته نزدیک کرد و با چه سختی ای . و فکر نکردند مملکتی که هر گوشه اش تیول خانی و شیخی بود رو چه کسی دوباره منسجم و متحد کرد و به چه سختی ای .  و فکر نکردند که اون به چه کارهایی برای اولین بار تو این کشور همت کرد : مثلا ایجاد دادگستری ، تهیه نخستین قانون مدنی ایران ، بنیانگذاری ثبت اسناد ، بنیانگذاری ثبت احوال و اجباری کردن برگزیدن نام خانوادگی و صدور شناسنامه ، لغو کاپیتولاسیون ، یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران ، بنیانگذاری بانک سپه (نخستین بانک ایرانی) ، بنیانگذاری بیمه ایران ، ساخت راه‌آهن سراسری ایران (از خلیج فارس تا دریای خزر) ، جاده‌سازی، پل‌سازی و تونل‌سازی در کشور ، گسترش صنایع ، بنیانگذاری رادیو ایران (نخستین ایستگاه رادیویی ایرانی) بنیانگذاری خبرگزاری پارس (نخستین خبرگزاری ایرانی) ، بنیانگذاری دانشگاه تهران (نخستین دانشگاه ایرانی) ، بنیانگذاری فرهنگستان ایران ، . . .

  

بله درسته که بعد از انقلاب در حق رضا شاه جفا شد و همه کارهای خوبش نادیده گرفته شد اما جوابش به قشر جوون و فرهیخته و اهل مطالعه ایران این مستند یه طرفه و از رضاشاه فرشته ساختن نبود . ممکنه یه آدم ساده که دو خط تاریخ نخونده همه مستند رو قبول کنه ولی این کار ، سطح شبکه من و تو رو پایین آورد . 

 

حوب بودکه مستند در کنار بیان کارهای عظیم و خارق العاده رضاشاه در نوسازی ایران ، بیان می کرد که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری در حکومت رضا شاه، صورت پذیرفت.  آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان و حتی کسانی که ظن می رفت که به طور کامل در خط شاه نباشند زندانی و در زندان کشته شدند. حتی در میان مقتولان چند نفر از وزیران بسیار نزدیک به وی مانند تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس مانند مدرس دیده می شوند. حتی برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهکیلویه، ترکمن ، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتاً با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود.  

 

خوب بود که مستند بیان می کرد مجلس در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد.در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.  

 

خوب بود که مستند بیان می کرد رضا شاه که ابتدا آه در بساط نداشت ، زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهی‌اش در سراسر ایران، به‌ویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود و مجموع زمینهای وی بالغ بر ۱۰٪ از کل زمینهای کشاورزی ایران آن روز می‌شد. وقتی استعفا کرد تمام ثرون منقول و غیر منقول او به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد .( لینک دبتاها ) 

 

شبکه من و تو شبکه موفقیه . همه جور برنامه ای هم داره برای همه سلیقه ها . مستندهاش هم واقعا خاص و سطح بالا هستند . اما این مستند رضا شاه ، صرف نظر از تصاویر قدیمی و قابل توجه و هیجان انگیزش که بسیاریش رو برای اولین بار بودکه با کیفیت خوبی می تونستیم ببینیم یک قدم رو به عقب برای من و تو بود .

 

 

 

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

بولوت گفته : فرهنگ ما آدمای خاکستری رو قبول نمیکنه. ما یا دیو داریم. یا فرشته. حد وسطی بین این دوتا برامون وجود نداره. نمیشه برامون بگن که این آدم کلی خدمت کرده. ولی خب در کنارش یه دزد بزرگی هم بوده. ما دزد خدمتگزار رو قبول نمیکنیم. چون نمیتونیم قبول کنیم خوبی و بدی میشه کنار هم باشن. 

 

من دکتر محسن مقدم را دیدم!

 

 

خیابون سپه (امام خمینی ) یه خیابون یه طرفه خیلی شلوغ و پررفت و آمده . از صبح ساعت 9 تا شب ساعت 7 به مدت حداقل 10ساعت این خیابون پر از هیاهو و شلوغی و داد و بیداده . دو طرف راسته خیابون و کوچه های فرعی و پاساژهای اون پرهستند از مغازه هایی که ابزار صنعتی و قفل و لولا می فروشند . مدام ماشین و موتوره که عبور می کنه و بوق می زنه ، مدام چرخی های پر از بار هستند با دادو بی داد برای خودشون راه باز می کنند ، مدام آدمهایی چه کاسب و چه خریدارند که از این طرف خیابون به اون طرفش می روند و وارد و خارج مغازه ها می شوند ، یعنی می خوام بهتون بگم چه هنگامه ایه خیابون سپه ! 

 

اما جایی از این خیابون هست که وقتی واردش بشی اصلا حس می کنی دیگه تو اون خیابون نیستی . اصلا تو این زمان نیستی . بر می گردی به 100سال قبل و تو صمیمیت و آرامش اون دوران غرق می شی . اون جا جایی بود که من دیروز به طور کاملا تصادفی واردش شدم و یک ساعت تموم بدون این که بفهمم وقت گذشته توش می گشتم .  

 

دیروز می خواستم توی بانک ملت حسابی باز کنم . بعد از حسن آباد و نرسیده به ولی عصر شعبه ای بود که قبلا دیده بودم. حساب را باز نکردند و گفتند که محل شعبه شون عوض شده و دارند تغییر جا می دهند . بی نتیجه که بیرون اومدم ،  چشمم به تابلوی موزه مقدم درست جنب بانک افتاد . بارها دیده بودم و رد شده بودم . چیز زیادی درباره اش نشنیده بودم  و نمی دونستم چی می تونه باشه ولی خب کنجکاوی و کمی هم اضافه وقت داشتن ، هلم داد تو .  

 

از همون اول ورودی ش بلیط خریدم به 1500تومان ناقابل . از دم بلیط فروشی چیز خاصی دیده نمی شد . اول هشتی بودم . 4 تا نقشه قدیمی به دیوار بود با اسامی قدیم و موقعیت خونه در اون موقع و آخریش هم نقشه امروز تهران بود . برام کمی جالب شد اسم خیابون شاهرضا و میدون فوزیه رو که دیدم یاد پست هفته قبل خودم افتادم و یه جورایی احساس صمیمیت بیشتری با اون جا کردم ! همه این ها وقتی شروع شد که پام رو توی حیاط گذاشتم و مسحور شدم .    

 

 

نمی تونم بهتون بگم اون جا چقدر قشنگ بود . حیاطش ، حوضش ، گلخونه اش ، بنای ساختمونش .آرامشش .اون رو نمی تونم توصیف کنم . همون جا میخکوب شدم . برگشتم و از بلیط فروشه پرسیدم که عکس میشه بگیرم ؟دیده بودم تابلوی عکاسی ممنوع زده بود . اونم گفت بگیر. غیر از من کسی اون جا نبود .  

 

یک ساعت تموم اون جا گشتم و در و دیوار و هوا و زمین و سقفش رو بلعیدم . خونه اندرونی داشت و بیرونی . حیاط بیرونی و حیاط درونی . حوضخونه داشت و مطبخ و گلخونه و کتابخونه . چیزی که خونه رو ارزشمندترش می کرد جدا از تزئینات جالب و راهروهای پرپیچ و خمش که جون می داد برای قایم موشک بازی و تصویرهایی که به دیوارها بود ، گچبری ها و تابلوهای نقاشی منحصر به فردش و اتاق های تو در توش و باغچه دل انگیزش ، صاحب این خونه بود . صاحب این خونه بود که ارزشمند و والامقام بود و این حس توی جای جای خونه و تو هر خشت و آجری جاری بود به خدا . 

 

اون جا فهمیدم که صاحب اصلی این خونه کسی بوده به اسم دکتر محسن مقدم از اولین اساتید باستانشناسی دانشگاه تهران . این جا خونه پدریش بوده و دکتر مقدم پسر کوچکتر احتساب الملک . اون  از کودکی به نقاشی علاقه زیادی نشان می داد در مکتب کمال الملک نقاشی یاد گرفت حتی در تابلوی معروف کمال الملک از کلاس درسش نیز محسن مقدم به تصویر کشیده شده . اون یک بار برای تحصیل نقاشی به سوئیس رفت و بک بار برای یادگیری باستان شناسی و تاریخ سفر کرد و این بار با دست پر همراه گروه های باستان شناسی  در برخی از محوطه های تاریخی مانند دیلمان و شوش به کاوش و نظارت و بازرسی پرداخت.او جزو اولین باستان شناسان ایرانی بود که به همراه اساتید باستان شناسی در محوطه های تاریخی فعالیت می کرد. آرم دانشگاه تهران رو اون طراحی کرده بود محسن مقدم در سال 1315 با دختری فرانسوی به اسم سُلما ازدواج کرد . سلما نیز مدتی در رشته باستان شناسی و هنر تحصیل کرده بود. محسن و سُلما در همان سال به ایران بازگشتند .  اونها تصمیم گرفتند همه هم و غم خود را برای برپا کردن یک موزه از اشیای گرانبهایی که در حال از بین رفتن است بگذارند.

مقدم در دفترچه خاطراتش نحوه بدست آوردن بسیاری از اشیای تاریخی موجود در این خانه را شرح داده و گفته که یا آنها را از دستفروش های بازار و یا از مالکانی که قصد تخریب خانه های تاریخی خود را با تمام ملحقاتش داشتند خریده است. برخی دیگر از این اشیا درحال خروج از کشور بودند و یا در حراجی های کشورهای بیگانه دست به دست می شدند که مقدم با ثروت خانوادگی اش آنها را خریده و به ایران برگردانده است.اما بسیاری دیگر از این اشیای تاریخی توسط سفرا و فرهنگیانی که مهمان مقدم بودند به این خانواده هدیه داده شده است مانند اشیایی که حدس زده می شود از بیت المقدس به او هدیه شده است.

مقدم در سال 1351 خانه پدری خود را با تمام آثار ارزشمندش وقف دانشگاه تهران کرد تا اینکه در سال 1366 دار فانی را وداع گفت.پس از مرگش نیز همسرش در سال 69 تولیت موزه را در اختیار مستقیم دانشگاه تهران قرار داد .

 

 

این بود صاحب این خونه . این بود که این جا رو بسیار ارزشمند تر از اون چیزی که نشون می داد می کرد والا . بهتون توصیه می کنم که اگه گذارتون به اون طرف ها افتاد حتما وقتی برای دیدنش بذارین . بهترین راه رسیدن به اون جا هم متروست . یا ایستگاه حسن آباد پیاده بشین یا دانشگاه امام علی . بعدش 10 دقیقه ای که پیاده روی کنین می رسین . یه تعدادی هم عکس با موبایل فکستنی ام گرفتم که براتون تو ادامه مطلب گذاشتم . حتما ببینینشون .   

 

کامنت برگزیده  

 

تیراژه گفته : آپلود اینهمه عکس... !
طراحی شاه قاجار..علاالدین قدیمی..پنجره های با شیشه ی رنگی..حوضخونه...کاشیکاری شومینه..
میدونید آقای رگبار؟...پدر بزرگ و مادربزرگ من هم از آدمهای قدیمی بودند..پدربزرگم بازنشسته ی بانک ملی که دوسال پیش در 92 سالگی رفت و مادربزرگم هست اما حتی بچه هایش را هم نمیشناسد..فقط در خاطراتش زندگی میکندبه لطف بیماری آلزایمر.
بعضی از این اشیا برایم آشنا بودند.عکسشان را دیده ام..یا خودشان را..در خانه ی پدربزرگم..خب..عمه ها یا عمو به حساب قدیمی بودن و بی استفاده بودن خیلی هایشان را دور انداختند..کاش من کمی بزرگتر بودم
و...تشکر برای این پست و زحمتی که برای آپلود اینهمه عکس کشیدید..اتفاقا کیفیت عکسها خیلی عالی بود و کادربندی شما نیز و البته توضیحات روان و صمیمی و دلنشینتان برای عکسها..

 

ادامه مطلب ...

رمضان و هنرهای تجسمی

 

از دوستای عزیزی که برای مشکل چنارهای هر کدوم ما در حد بضاعت خودشون نظراتی دادند ممنونم ولی ظاهرا تو خواننده های من کسی با شغل و تخصص باغبونی نیست ! باید برم ببینم باغبونی چیزی گیر میارم که راهنمایی ام کنه ؟ 

 

اما پست امروز . مثل معروفی هست که می گه شنیدن کی بود مانند دیدن . البته ما سده هاست که خلاف این رو داریم عمل می کنیم . منبر رفتن آخوندها معروفه دیگه . می رن اون بالا می شینند و شروع می کنن به حرف زدن . مستمعین هم فقط می شنوند و می شنوند . این چند روز که ماه رمضان شروع شده بعضی پوسترهای خلاقانه ای از ماه رمضان رو در ایستگاه های مترو دیدم که معلومه سعی کردند نوآور باشند و نوعی هنر تجسمی در اجرای تصویر به خرج داده بودند . سه تا از اون پوستر ها رو در زیر ببینید :   

 

 

 

 

  

  

 

 

نلسون ماندلای بزرگ

 

 

در سپهر مبارزات سیاسی، 3 نفر برای من می درخشند ، مهاتما گاندی ، مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا .  

مشی هر سه این بزرگواران، سازش ناپذیری با دیکتاتوری و تبعیض و عقب نکشیدن از خواسته های بحقشان بود و این خواسته را با مشی مدارا و دوری از هرگونه خشونت انجام دادند .   

 

از بین این سه تن ، نلسون ماندلای ۹۴ ساله هنوز زنده است و متاسفانه در بستر مرگ . او توسط دولت وقت آفریقای جنوبی به ۲۷ سال زندان محکوم گردید . اما در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول انفرادی سپری کرد، به مشهورترین چهرهٔ مبارزه علیه تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی بدل گشت و پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلح‌طلبی گاندی را در پیش گرفت، و این امر منجر به تسهیل روند شکل گیری دمکراسی در آفریقای جنوبی گردید. نلسون ماندلا بیش از ۲۵۰ نشان و جایزه ملی و بین المللی را از آن خود کرده است که مهمترین آنها جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۹۳ می باشد.   

 

 

بهتون توصیه می کنم فیلم سازش ناپذیر Invictus  رو که درباره برشی از زندگی ماندلا بعد از به قدرت رسیدنش و نهایت صلح و مدارایی که با شکنجه گران سابقش نشون می ده رو ببینین . این فیلم و کلینت ایستوود سه سال قبل ساخته و مورگان فریمن هم نقش ماندلا رو به زیبایی بازی کرده .  

 

 

یک فیلم غیرساده

 

 

اگه خواستین فیلم پذیرایی ساده رو ببینین قبلش باید بدونین که با یه فیلم به مفهوم کلاسیکش طرف نیستین . حتی داستانی رو هم قرار نیست ببینین. پس اگه قراره این فیلم به وسیله شما دیده بشه و لذت ببرین انتظار هیچ اتفاق و ابتدا و انتهایی رو نداشته باشین . فیلم از مثلا 20 تا سکانس درست شده که مانی حقیقی (کارگردان و بازیگر این فیلم ) می تونسته هر کدوم از این سکانسها رو بذاره اول یا آخر یا وسط یا هر جا که دلش بخواد و آب هم از آب تکون نخوره ! 

 

اما اگه از این وادی تونستین به سلامت عبور کنین اون وقت می تونین بازی دو نفره و پینگ پنگی باحالی از ترانه علیدوستی و مانی حقیقی و نیم دو جین نابازیگر و بازیگر دیگه ببینین و از دیدن مناظر کوهستان یخ زده و جاده های سرد و خاموش حظی ببرین .    

 

فیلم رو ببینین ، نمی گم نبینین . چون ارزش به بار دیدن رو داره اما بدون توقع خاص داستان گویی . هر سکانس برای خودش داستان خودش رو داره . همین و والسلام .

  

.... 

 

کامنت برگزیده  

 

تیراژه گفته : بعد از فیلم های معناگرا چشممون به این فیلم های بی سر و ته هنری روشن
زمستان دیدمش. فیلمی که نه پایان مشخصی داره و نه گره های روایی اش معناداراست. یک ملغمه ی آشفته که شاید صرفا بخواهد پوچی محتوایی زندگی بورژاها را به رخ بکشد و ذلیلی فقرا را
یکی دو نمونه ی عارف مسلک و پاک دامن هم آورده  برائت بجوید از حکم صادر کردن در مورد یک طبقه ی خاص مثل آن صاحب قهوه خانه ای که از گرفتن پول امتناع میکند یا آن پیرمرد جاده نشین که با دیده ی ملامت به رفتارهای بازیگران اصلی نگاه میکند.
آن پلان اعصاب خرد کن قبرستان و  چنازه ی فرزند خردسال آن پدر فقیر که بعد از عرش مناعت طبع به زمین فقر و فرش پول کوبیده میشود و ضجه های اغراق شده و بی دلیل مانی حقیقی هم جای خود
من اصلا از این فیلم خوشم نیامد..مد شده انگار..ساختار های بی شالوده و مبهم..پایان های به قول خودشان باز و به قول من بی معنی و چهار تا تکه پرانی ..اسمش را گذاشته اند فیلم!
گیریم که بازی بازیگرها خوب و میزانسن ها دقیق و لوکیشن بکر
اما این راهش نیست به نظر من