کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

من دکتر محسن مقدم را دیدم!

 

 

خیابون سپه (امام خمینی ) یه خیابون یه طرفه خیلی شلوغ و پررفت و آمده . از صبح ساعت 9 تا شب ساعت 7 به مدت حداقل 10ساعت این خیابون پر از هیاهو و شلوغی و داد و بیداده . دو طرف راسته خیابون و کوچه های فرعی و پاساژهای اون پرهستند از مغازه هایی که ابزار صنعتی و قفل و لولا می فروشند . مدام ماشین و موتوره که عبور می کنه و بوق می زنه ، مدام چرخی های پر از بار هستند با دادو بی داد برای خودشون راه باز می کنند ، مدام آدمهایی چه کاسب و چه خریدارند که از این طرف خیابون به اون طرفش می روند و وارد و خارج مغازه ها می شوند ، یعنی می خوام بهتون بگم چه هنگامه ایه خیابون سپه ! 

 

اما جایی از این خیابون هست که وقتی واردش بشی اصلا حس می کنی دیگه تو اون خیابون نیستی . اصلا تو این زمان نیستی . بر می گردی به 100سال قبل و تو صمیمیت و آرامش اون دوران غرق می شی . اون جا جایی بود که من دیروز به طور کاملا تصادفی واردش شدم و یک ساعت تموم بدون این که بفهمم وقت گذشته توش می گشتم .  

 

دیروز می خواستم توی بانک ملت حسابی باز کنم . بعد از حسن آباد و نرسیده به ولی عصر شعبه ای بود که قبلا دیده بودم. حساب را باز نکردند و گفتند که محل شعبه شون عوض شده و دارند تغییر جا می دهند . بی نتیجه که بیرون اومدم ،  چشمم به تابلوی موزه مقدم درست جنب بانک افتاد . بارها دیده بودم و رد شده بودم . چیز زیادی درباره اش نشنیده بودم  و نمی دونستم چی می تونه باشه ولی خب کنجکاوی و کمی هم اضافه وقت داشتن ، هلم داد تو .  

 

از همون اول ورودی ش بلیط خریدم به 1500تومان ناقابل . از دم بلیط فروشی چیز خاصی دیده نمی شد . اول هشتی بودم . 4 تا نقشه قدیمی به دیوار بود با اسامی قدیم و موقعیت خونه در اون موقع و آخریش هم نقشه امروز تهران بود . برام کمی جالب شد اسم خیابون شاهرضا و میدون فوزیه رو که دیدم یاد پست هفته قبل خودم افتادم و یه جورایی احساس صمیمیت بیشتری با اون جا کردم ! همه این ها وقتی شروع شد که پام رو توی حیاط گذاشتم و مسحور شدم .    

 

 

نمی تونم بهتون بگم اون جا چقدر قشنگ بود . حیاطش ، حوضش ، گلخونه اش ، بنای ساختمونش .آرامشش .اون رو نمی تونم توصیف کنم . همون جا میخکوب شدم . برگشتم و از بلیط فروشه پرسیدم که عکس میشه بگیرم ؟دیده بودم تابلوی عکاسی ممنوع زده بود . اونم گفت بگیر. غیر از من کسی اون جا نبود .  

 

یک ساعت تموم اون جا گشتم و در و دیوار و هوا و زمین و سقفش رو بلعیدم . خونه اندرونی داشت و بیرونی . حیاط بیرونی و حیاط درونی . حوضخونه داشت و مطبخ و گلخونه و کتابخونه . چیزی که خونه رو ارزشمندترش می کرد جدا از تزئینات جالب و راهروهای پرپیچ و خمش که جون می داد برای قایم موشک بازی و تصویرهایی که به دیوارها بود ، گچبری ها و تابلوهای نقاشی منحصر به فردش و اتاق های تو در توش و باغچه دل انگیزش ، صاحب این خونه بود . صاحب این خونه بود که ارزشمند و والامقام بود و این حس توی جای جای خونه و تو هر خشت و آجری جاری بود به خدا . 

 

اون جا فهمیدم که صاحب اصلی این خونه کسی بوده به اسم دکتر محسن مقدم از اولین اساتید باستانشناسی دانشگاه تهران . این جا خونه پدریش بوده و دکتر مقدم پسر کوچکتر احتساب الملک . اون  از کودکی به نقاشی علاقه زیادی نشان می داد در مکتب کمال الملک نقاشی یاد گرفت حتی در تابلوی معروف کمال الملک از کلاس درسش نیز محسن مقدم به تصویر کشیده شده . اون یک بار برای تحصیل نقاشی به سوئیس رفت و بک بار برای یادگیری باستان شناسی و تاریخ سفر کرد و این بار با دست پر همراه گروه های باستان شناسی  در برخی از محوطه های تاریخی مانند دیلمان و شوش به کاوش و نظارت و بازرسی پرداخت.او جزو اولین باستان شناسان ایرانی بود که به همراه اساتید باستان شناسی در محوطه های تاریخی فعالیت می کرد. آرم دانشگاه تهران رو اون طراحی کرده بود محسن مقدم در سال 1315 با دختری فرانسوی به اسم سُلما ازدواج کرد . سلما نیز مدتی در رشته باستان شناسی و هنر تحصیل کرده بود. محسن و سُلما در همان سال به ایران بازگشتند .  اونها تصمیم گرفتند همه هم و غم خود را برای برپا کردن یک موزه از اشیای گرانبهایی که در حال از بین رفتن است بگذارند.

مقدم در دفترچه خاطراتش نحوه بدست آوردن بسیاری از اشیای تاریخی موجود در این خانه را شرح داده و گفته که یا آنها را از دستفروش های بازار و یا از مالکانی که قصد تخریب خانه های تاریخی خود را با تمام ملحقاتش داشتند خریده است. برخی دیگر از این اشیا درحال خروج از کشور بودند و یا در حراجی های کشورهای بیگانه دست به دست می شدند که مقدم با ثروت خانوادگی اش آنها را خریده و به ایران برگردانده است.اما بسیاری دیگر از این اشیای تاریخی توسط سفرا و فرهنگیانی که مهمان مقدم بودند به این خانواده هدیه داده شده است مانند اشیایی که حدس زده می شود از بیت المقدس به او هدیه شده است.

مقدم در سال 1351 خانه پدری خود را با تمام آثار ارزشمندش وقف دانشگاه تهران کرد تا اینکه در سال 1366 دار فانی را وداع گفت.پس از مرگش نیز همسرش در سال 69 تولیت موزه را در اختیار مستقیم دانشگاه تهران قرار داد .

 

 

این بود صاحب این خونه . این بود که این جا رو بسیار ارزشمند تر از اون چیزی که نشون می داد می کرد والا . بهتون توصیه می کنم که اگه گذارتون به اون طرف ها افتاد حتما وقتی برای دیدنش بذارین . بهترین راه رسیدن به اون جا هم متروست . یا ایستگاه حسن آباد پیاده بشین یا دانشگاه امام علی . بعدش 10 دقیقه ای که پیاده روی کنین می رسین . یه تعدادی هم عکس با موبایل فکستنی ام گرفتم که براتون تو ادامه مطلب گذاشتم . حتما ببینینشون .   

 

کامنت برگزیده  

 

تیراژه گفته : آپلود اینهمه عکس... !
طراحی شاه قاجار..علاالدین قدیمی..پنجره های با شیشه ی رنگی..حوضخونه...کاشیکاری شومینه..
میدونید آقای رگبار؟...پدر بزرگ و مادربزرگ من هم از آدمهای قدیمی بودند..پدربزرگم بازنشسته ی بانک ملی که دوسال پیش در 92 سالگی رفت و مادربزرگم هست اما حتی بچه هایش را هم نمیشناسد..فقط در خاطراتش زندگی میکندبه لطف بیماری آلزایمر.
بعضی از این اشیا برایم آشنا بودند.عکسشان را دیده ام..یا خودشان را..در خانه ی پدربزرگم..خب..عمه ها یا عمو به حساب قدیمی بودن و بی استفاده بودن خیلی هایشان را دور انداختند..کاش من کمی بزرگتر بودم
و...تشکر برای این پست و زحمتی که برای آپلود اینهمه عکس کشیدید..اتفاقا کیفیت عکسها خیلی عالی بود و کادربندی شما نیز و البته توضیحات روان و صمیمی و دلنشینتان برای عکسها..

 

  

ورودی خونه  

 

 

  

نقشه تهران و موقعیت خونه تو سال 1340 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

چهارتا عکس بالا ورودی حیاط خونه هستند . حیاط رو جوری طراحی کردندکه با این که چندان بزرگ نیست بسیلر دل انگیز و روح نواز شده  

 

 

 

  

ورودی اتاق برج - روی زنگوله تصویری مثل تصویر پله های تخت جمشید حک شده  

 

 

  

نمونه ای از پوسترهایی که قدیم ها چاپ می شده . این پوستر معجزه حضرت علی رو بیان کرده که دست جوانمرد قصاب رو بعد از بریده شدن با ساطور بدستش دوباره چسبونده  

 

 

  

 این هم دعای چشم زخم بوده که به 2 ریال می خریدند و به دیوار خونه ها می چسبوندند  

 

 

 

کاشیکاری اولین دیدار خسرو و شیرین ، وقتی که شیرین خانوم آبتنی صحرایی تشریف برده بودند . 

 

 

 

 

 

 

اینم یه راه پله باریک و هیجان انگیز 

 

 

  

 

 کاشیکاری هایی زیبا که در ایوانی به اسم ایوان قاجار انجام شده 

 

 

 

 

 

 

 

  طراحی های دکتر مقدم برای آرم و لباس اساتید دانشگاه تهران  

 

 

 

 

 

 

  

اولین تابلوی نقاشی اجداد دکتر مقدم بوده اند، دومی خودش ، سومی هم سلما خانوم . همه نقاشی ها کار خودش بوده  

 

 

 

 مجموعه قلمدانهای ایشون . ظاهرا قدیم ها داشتن قلم دان برای اهل قلم از اوجب واجبات بوده . حالا اون اهل قلم هرچی متشخص تر بودده قلدانش هم مرصع تر و منبت کاری تر شده می بوده  

  

  

این ها هم نقاشی های مقدم بوده وقتی کودک بود ! 

  

 

  

نشانهای افتخار زن و شوهر از مقامات ایران و فرانسه . کلی مدال و نشان افتخار از  دولت ایران گرفته بودند . تعدادی کشورهای دیگه هم به اونا نشون افتخار داده بودند اونها حتی از مارشال دوگل هم نشان افتخار دریافت کرده بودند. 

 

 

  

روی این بخاری قدیم و شومینه امروزی ما عجب کاری شده بود . تو زمستون کنار این بخاری نشستن و به کاشیکاری ها خیره شدن حالی می داد اساسی! 

 

 

  

باورتون میشه این طراحی احمدشاه قاجار بود ؟ مملکت داری بلد نبود لااقل خوب طرح می زد ! 

 

 

 

 اینم کتابخونه بود که تمامی کتابها و مجلاتی که مشترک بودند صحافی شده و در دسترس بازدید کننده ها بود . کلی کتاب خارجی و مجله خارجی هم بود . خیلی هاشون درباره تاریخ و باستانشناسی بودند . مجلات قدیمی ایران هم بود مجله سیاه و سپید رو مربوط به سال 52 ورق زدم و حالی بردیم .  درباره قهرمانی فوتبال ایران در بازیهای آسیایی گزارشی داشت و مطالب جالب دیکه ای درباره هنرپیشه های اون دوره . مثلا نوشته بود گوگوش برای یه اجرا در رشت ۲۲هزار تومان گرفته بود و اون موقع عدد خیلی زیادی بود .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این ها نماهای دیگه ای از این حیاط با صفا . عاشق اون حوض و نیلوفرهای اّبیش شدم من به خدا  

 

 

 

  این پنجره در حوضخونه استفاده می شد . جایی که تابستونها که همه جا گرم بود خنک و دل انگیز بود  

 

  

استفاده از این عروسکها به عنوان تزئین خونه ها اون موقع ها مد بود . من خودم وقتی بچه بودم تو خونه چند نفر از اقوام دیده بودم

  

 

 

 

 

این هم علائدینی قدیمی !   

 

 

  

تجهیزات گردشگری و کاوش دکتر مقدم  

 

 

  

مجموعه عکسهای محسن و سلما مقدم . اولین عکس بالا مربوط به روز عروسیشون بوده  

 

 

  

دکتر مقدم با لباس استادی دانشگاه تهران  

 

 

 

و این هم آخرین عکسی که این زن و شوهر فوق العاده ما با هم انداختند  

 

 

 

رفقا خیلی جاهای دیگه بود که نتونستم عکس بگیرم یا گرفتم تار افتاد .  رخصت  

 

 

 

نظرات 25 + ارسال نظر
نیلوفر سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 http://http://delneveshtehayenilo.blogfa.com/

فوق العاده بود منم که عاشق تاریخ ممنون بابت پست به این قشنگی یادم باشه تهران اومدم حتما برم . یادم به این شعر افتاد بعد این پست نام نیکو گر بماند زآدمی به ازو ماند سرای زرنگار . منتها اینجا هم سرای زرنگار بود و هم اسم و رسم افتخار کردم

آره حتما از نزدیک ببینین یه چیز دیگه است . و این چه شعر قشنگ و خوبی بود . چه لذت بردم

مهسا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:58

دستت درد نکنه رگبار جان.
چه موزه جالبی. میدونی ساعت کاریش چند تا چنده؟ جمعه ها هستند؟ و چه حس خوبی داشت دیدن این عکس ها

تو ماه رمضون از 9 تا 2.5 بعد از ظهره . از یکشنبه تا پنجشنبه

بولوت سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 http://maryamak.blogfa.com/

آقای رگبار! من الان ماه رمضونی چه جوری بیام تهران؟ نمیگید تا آخر ماه رمضون ممکنه از حسودی دق کنم؟

کاری نداره ماشین رو روشن کرده و راهی تهران شوید !!
اما از شوخی گذشته هر وقت بیایین خوبه . منتها این دفعه خواستین بیاین یه خبری هم قبلش به ما بدین . بده مثل دفعه قبل بیاین و گلو خشک برگردین!

بولوت سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:57 http://maryamak.blogfa.com/

عکس چهارم قسمت الحاقی بوده؟ پنجره هاش مدل قدیمی نیست!
مرمت کارش چقدر ضایع آجرهای جدید استفاده کرده! جایی ننوشته بود خونه کی مرمت شده؟

منظورت از الحاقی چیه؟ این طور که من شنیدم این جا رو سال 40به بنا اضافه کرده بوده و آتلیه و کارگاه مقدم بوده بعدا به کتابخونه تبدیلش کردن . اما راجع به مرمتش چیزی نشنیدم

هومه سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:03 http://www.ghaensport.ir

سلام
این که آدم توی یه جای شلوغ و پر از هیاهو به چنین آرامشکده ای برسه خیلی لذتبخشه .
بخصوص که بدون برنامه ریزی قبلی باشه .

به نکته خوبی اشاره کردی ها . چون بی برنامه بود بیشترحال داد

نیره سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:25 http://salimi.blogfa.com/

وقتی ادمهای این طوری رو میبینم که در زندگی شون دغدغه و هدف داشتن خیلی انرژی میگیرم
خدا رحمتشون کنه
نکته دیگه اینکه معماری خونه های قدیمی طوری بوده که به آدم آرامش القا میکرده
شاید به همین دلیل قدیمی ها آرامش اعصاب بیشتری نسبت به ماها داشتند

به خدا ! این انگیزه این ها رو پیش انگیزه خودم که می ذارم می بینیم که هیچ انگیزه ای ندارم انگار !
اصلا نوع خونه های قدیمی یه آرامشی به آدم می ده این رو قبول دارم

شیرین سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:43 http://ladolcevia.blogfa.com

ممنون رگبار عزیز یک تور گردشی ما رو مجانی بردید
ولی خودمونیم چقدر طراحان مینیاتور یا هر سبکی که اسمش هست روی کاشی ها مزخرف طرح می زدند! حالا شیرین نگونبخت بماند که مثل یک پیرزن نقش شده، کل مینیاتورهای قدیمی آدم هاش بدترکیبند. آدم زنان و دوشیزگان بوتّیچلی رو می بینه روحش تازه میشه. بیچاره شیرین! ناسلامتی قراره شاهزاده ای باشه که آرزوی همه جوانان مملکت بوده

قابل شما رو نداشت .ایشالا ایران که اومدی خودت از نزدیک ببینی . آره قبول دارم . اصلا نقاشی های ایرانی ها اون دوره خیلی تک بعدی و تحت و بی ریخت آدمها رو می کشیدند .
اما درباره اون شیرین! باید بگم که راستش انگار اوننها واقعا این جوری بودند . شما یه نکگاه به عکسهای واقعی زنای دوره قاجار بنداز زیاد فرقی با اون شیرین نداشتند !

یاس سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:26 http://www.soundsoflife.blogfa.com

عجب جایی. ممنون که مارو هم در این تجربه شریک کردین. گذاشتن همچین پست هایی که وقت می گیره. واقعا مرسی.
الان به آرم دانشگاه تهران یه جور دیگه نگاه می کنم :)

یاس عزیز ممنون که توجه کردی و خوشحالم که دوست داشتی .آره این پست برای من خیلی وقت گیر بود اقلا 3 ساعت درگیرش بودم . اما با عشق و علاقه این کار رو کردم

ققنوس روی کاناپه سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:41 http://ghooghi.blogspot.com

خیلی مرسی!

ممنونم دوست عزیز

نیکو سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 21:42

وای ممنون این پست عالی بود. چه کار خوبی کردید که عکس ها رو به اشتراک گذاشتید.

حوشحالم که دوست داشتین . بله عکسهای قشنگی بود و حیف بود که شما هم نبینیدش . گرچه همین بارگذاری عکسها خیلی وقتم رو گرفت ولی می ارزید

مریم سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:51 http://WWW.mary1355.blogfa.com

اطلاعات مفیدی بود لذت بردم.

قابل دار نبود

heti چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 http://khalehhetiking.persianblog.ir/

آقای رگبار عالی بودن عکسها وتوضیحات .عکسها خیلی قشنگن .
من رشته م تاریخه ولی اولین باره که اسم دکتر رو شنیدم .واین عکسا .واقعا جالب بود مطلب .

من فکر کنم خیلی از ماها ایشون رو نشناسیم . خیلی آدمایی که برای این مملکت واقعا کار کردند برای نسل بعد از انقلاب ناشناخته هستند .
از این که عمسها رو هم دوست داشتین خوشحالم

یه مریم جدید چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:22 http://newmaryam.blogsky.com

به گمونم حس پیدا کردن این خونه، مثل حس پیدا کردن گنج می مونه. من هیچ کدومو پیدا نکردم(!) ولی این پست خیلی حس خوبی داره.
از زحمتی که کشیدید خیلی ممنونم.

چه تعبیر جالب و عالی ای ! دقیقا عین پیدا کردن گنمجی بود که بغل گوشم بود .
خوشحالم که خوشت اومد

لیلی چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:26

جدیدا در مورد این موزه خیلی شنیدم ولی هنوز نتونستم برم و از نزدیک ببینم
ممنون از شما جناب رگبار از صرف وقتتون بابت یادآوری اون و عکسها و توضیحات خوبی که نوشتین، دست شما درد نکنه.
بعضی مواقع با خودم میگم چطوریه که از این آدمای بزرگ انقدر کارای بزرگ مونده و به خوبی ازشون یاد میشه، میبینم بزرگترین چیزی که داشتن همت بوده و عشق به همنوع. که متاسفانه اولیش تو خود من یکی که خیلی کمرنگ دیده میشه

خوشحالم لیلی که خوشت اومد .
با پاراگراف دوم موافقم 100%

بولوت چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:39 http://maryamak.blogfa.com/

الحاقی به قسمتای بعدن اضافه شده میگن. که خب اگه سال 40 اضافه کردن میشه الحاقی.

اوکی . فکر کردم گفتی من عکس رو اضافه کردم!!

سارا چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:57 http://biadonyabesazim.blogfa.com

دست شما درد نکنه. چه انسانهای ارزشمندی بوده اند. خدا رحمتشون کنه.

میگمااا چرا الانا توی آپارتمانهای امروزی ماها، یک حوض آبی! با کلی گلدونهای شمعدونی دورش، نمیسازند (به جای باغچه)؟ تا هندونه که می خریم، بندازیم توی آب. ...

اصلا این آدمها، توی همچین فضاهای آرامش بخش، بزرگ شده اند که استعدادهاشون شکوفا شده.

اتفاقا پیشنهاد خوبیه . الان حوضهای کوچیکی هست که فواره هم دارند . برای کسایی که جا داشته بانشد ایده آله . اما یه چیزی سارا . من جایی خوندم کنار آب روان بودن توی روحیه و عقاید آدم تاثیر مثیبت می ذاره . حرفت به نظرم درسته

کتایون؟ چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:39 http://katayoun.blogfa.com

چه پست سرشار از آرامشی.. چه حس خوبی منتقل می کنه.. هم خوندنش و هم نگاه کردن به عکسهای زیباش.. لذت بردم و سه پاس

این لطف شما آرامش به من داد و خستگی رو به در کرد

افشینـ پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:23

باریکلا ... 20

چاکریم !

فرناز ( گاز نگیر) پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:38 http://farab222.persianblog.ir

خیلی هیجان انگیز بود. من همیشه پایه تهرانگردیم اما اسم اینجا را نشنیده بودم. هیچی دیگه رفت توی لیست برای بعد ماه رمضون ایشالا

فرناز عزیز خیلی جاها هست که ما ها ندیدیدم به نظرم

تیراژه شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:19 http://tirajehnote.blogfa.com

آپلود اینهمه عکس...

طراحی شاه قاجار..علاالدین قدیمی..پنجره های با شیشه ی رنگی..حوضخونه...کاشیکاری شومینه..
میدونید آقای رگبار؟...پدر بزرگ و مادربزرگ من هم از آدمهای قدیمی بودند..پدربزرگم بازنشسته ی بانک ملی که دوسال پیش در 92 سالگی رفت و مادربزرگم هست اما حتی بچه هایش را هم نمیشناسد..فقط در خاطراتش زندگی میکندبه لطف بیماری آلزایمر.
بعضی از این اشیا برایم آشنا بودند.عکسشان را دیده ام..یا خودشان را..در خانه ی پدربزرگم..خب..عمه ها یا عمو به حساب قدیمی بودن و بی استفاده بودن خیلی هایشان را دور انداختند..کاش من کمی بزرگتر بودم

و...تشکر برای این پست و زحمتی که برای آپلود اینهمه عکس کشیدید..اتفاقا کیفیت عکسها خیلی عالی بود و کادربندی شما نیز و البته توضیحات روان و صمیمی و دلنشینتان برای عکسها..
سپاس جناب رگبار.

گرچا این آپبود والقعا وقت گیر شد ولی با محبت دوستان خوب به خستگی اش می ارزید و خیلی خوشحالم که تیراژه این پست رو دوست داشت .
اشیائ قدیمی یه موقعی کهمه و به دردنخور به حساب میان و کمی که می گذرن خاطره انگیز و آنتیک .

عطیه شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:46 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir

سلام... اول صبحی چه حس خوبی بهم منتقل شد... ممنونم.
واقعا دست مریزاد که اینقدر وقت گذاشتید و چنین پست پرباری گذاشتید...
دیدن عکسا و توضیحات خوب شما خیلی عالی بود.
ممنون که ما رو شریک دقایق خوبتون کردین...

خوشحالم عطیه جان که این حس خوب رو در شما ایجاد کردم . قابل نداشت

زویا سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 http://zoya31.blogfa.com

خیلی لذت بردم جناب رگبار. قبلا درباره این خانه خوانده بودم ولی دیدن عکسها و توضیحات شما خیلی خیلی چسبید

مرسی زویا جان

دوست چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 17:54

بسیار زیبا بود. آفرین به این شرح مبسوط و این تصاویر هنرمندانه. واقعا حیف است که مردم ما گنج های درون خود را هنوز کامل نشناخته و وقت و هزینه های بسیار برای دیدن جاهای دیگر صرف می کنند. از گنج های خود غافل نشویم.

m سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 13:55

بسیار زیبا ،خواندنی،دیدنی خدا رحمت کند صاحبان این بنای بزرگ و خاطره انگیز را که با زحمت های اونا این بنا پایدار مونده برای اهل دل برا اونایی که عاشق صفا و آرامش این بناها هستند
و اما داغ دلم تازه شد 40 سال سن از خدا گرفتم حسرت یک سفر برا دیدن این اماکن باستانی به دلم موند مدام فقط تو فضای مجازی از دیدن تصاویر اونا لذت میبرم اما اگه این دفعه تهران اومدم و عمری باقی بود حتما این خانه را خواهم دید از زحمتهای شما در این زمینه بسیار ممنونم

Eli پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 13:17

آقای رگبار عزیز ،
بسیار سپاسگزارم از پست شما . من پزشک هستم و در آلمان ، و خیلی در فضای مجازی نیستم، امروز پستی در تلگرام از آقای بهنود نازنین دریافت کردم و برای اولین بار اسم این بزرگوار به گوشم رسید ، و بعد پست شمارا دیدم و بسیار بسیار لذت بردم ، چقدر تاسف بار است که ما در وطنمان این بزرگواران را نمیشناسیم یا به عبارت دیگر در دوره ی مدرسه چه مزخرفاتی را مجبور بودیم یاد بگیریم ولی از تاریخ وطن هیچ!!!!!! باز هم ممنون.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد