کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بهار در زمستان


یادمه یکی از شعارایی که مردم تو روزای آخر انقلاب می دادن این بود که «به کوری چشم شاه زمستونم بهاره ! » اون موقع ها بیشتر گرمایش مردم با نفت بود که اون هم در اثر انقلاب و اعتصابها خیلی کم شده بود و به راحتی دست مردم نمی رسید و صفهای خیلی طولانی ای رو یادمه که مردم پیتهای نفتشون رو توی صف به یه طنابی می بستن تا کسی از خارج صف وارد نشه . ولی هوا سرمای سالهای قبل رو نداشت و یه جورایی گرم تر از قبل بود .


انگاری تاریخ داره همین جوری تکرار میشه که امروز که از در خونه زدم بیرون احساس کردم دما مثل روزای فروردینه .این قده هوا گرم شده بود که کاپشنم رو تو خیابون در آوردم و گرفتم دستم و الان هم تو محل کار، تمام گرمایشی ها که خاموشه هیچ ،همه پنجره ها هم بازه .


انگاری دیگه باید برای همیشه گفت خداحافظ چهارفصلی تهران ! حداقل زمستونش که کلا دیلیت شده رفته پی کارش .

 

....


کامنت برگزیده


عطیه خانوم گفته :  انگاری خدا پست شما رو روی ریدرش خونده و اینه که به مسئولین دسترو داده رسیدگی کنن. لذا امروز کمی هوا سردتر شده!
روحانی متشکریم!

یک تهیه کننده آمریکایی یهودی دو آتشه فیلم و سریال صاف و صادق!!!!


بعد از عباس کیارستمی ،اصغرفرهادی افتخار سینمای ایرانه. حتی شاید اول فرهادی باشه چون فیلمهاش هم نظر منتقدین رو جلب می کنه و هم مردم عادی رو . جدا از فیلم جدایی نادر از سیمین که اسکار و کلی جوایز معتبر بین المللی دیگه گرفت ، فیلمهای دیگه اش هم بسیار خوب و دیدنی هستند . شهرزیبا ، درباره الی ، گذشته بهترین فیلمهای فرهادی اند . من که بالاخص درباره الی رو بهترین فیلم فرهادی می دونم . اما جای تاسفه که چرا موفقیت این آدم ،عده ای رو به سوزش انداخته ؟


آقاشمقدری که تو دولت محمود ، همه کاره سینمای ایران کرده بودنش ، چند وقت بعد از بردن اسکار فیلم اصغرفرهادی گفته بود که «احمدی نژاد دستور داد و ما هم لابی کردیم تا جدایی نادر از سیمین اسکار گرفت » و این جوری فیلم رو خواسته بود کم ارزش کنه .

حالا بعد از گذشت یه سال از اون حرفها ، مجله ای به اسم پنجره که نمی دونم مال کیه ،مدعی این شده که مصاحبه ای رو ترتیب داده با تهیه کننده مطرح آمریکایی هواردگوردون که تو کارنامه اش سریالهای معروف  24 و میهن (Homeland  ) وجود داره که اون مطلب بازتاب وسیعی هم در رسانه های دیگه پیدا کرد .

           

      شمقدری در حال لابی گری با اسکار      لحظه دریافت اسکار مزین به امضای شمقدری      جلد مجله مذکور منقش به تمثال آقا هوارد 


از قول اون نوشته که «کارگردانی که از ایران آمد و اسکار گرفت (اصغر فرهادی) گفت: ما ملت صلح‌دوستی هستیم. اما هیچ آمریکایی عاقلی آن را باور نمیکند. همه ما به حماقتش خندیدیم. چون مشخص بود سال بعد فیلم جرج کلونی (آرگو) جایزه اسکار را میگیرد. اصولا در ذات ما آمریکاییهاست که هیچکس را بیهوده تشویق نکنیم. اگر به توهم توطئه متهم نشوم میگویم در مورد جایزه اسکار، افرادی در ایران با برخی تهیهکنندگان مذاکره کرده بودند. (می تونین اصل این مصاحبه رو این جا بخونین)


وقتی من اون به اصطلاح مصاحبه رو خوندم توش متوجه حرفهای بیخودی شدم که تابلو معلوم بود همین جا تنظیم شده . آخه فکر کنین که همین ایده هایی که یکی مثل حسن عباسی رئیس مرکز بررسی های دکترینال امنیت بدون مرز! (اسم مرکز رو داشتین؟!!) داره به سختی سعی می کنه القا کنه که این فیلمها و سریالهای پلید آمریکایی چه مقاصد شومی رو زیرپوستی و بدون این که ما بفهمیم علیه ما دارند رو این تهیه کننده مطرح ، خیلی صادق و بی ریا و مخلصانه در طبق اخلاص گذاشته و منویات شومشون رو با این مجله در میون گذاشته و گفته که بله ما داریم تلاش می کنیم که تیشه به ریشه شما بزنیم و یا گفته اگر قدرت رسانهای ایران مانند قدرت سیاسیاش باشد دیگر از آمریکا و دموکراسی جهانی اثری باقی نخواهد ماند! و صدالبته درباره استادعباسی هم گفته که ایشان از تندروهای نزدیک به حکومت است که سریال‎‎های ما را تحلیل و ارزیابی میکند و ما از تحلیل‎‎های او برای نگارش سریال میهن خیلی استفاده کردیم . اون وسطا یه حالی هم به روحانی و ظریف داده بود !


خب همون موقع من خیلی برام رو بود که کل مصاحبه جعلیه تا این که چند روز بعد دفتر اصغرفرهادی با هواردگوردون تماس گرفت تا به صحت و سقم این مصاحبه آگاه بشه که اون گفت« به هیچ‌وجه واقعیت ندارد. این دیوانگی است. من هیچ‌گاه چنین مصاحبه‌ای انجام نداده‌ام»  و بعد هم در تویتر خودش آورده که «مصاحبه اخیر که به من نسبت داده شده جعلی است. من هیچ‌وقت با این نشریه گفت‌و‌گو نکرده‌ام.»


خب این از جعل مصاحبه توسط این مجله و جالب این که همون مجله تو شماره بعدیش آورده که نخیر این مصاحبه درست بود فقط این که چون مصاحبه از طریق ای میل بوده مدرکی نداریم و نمی تویم حرفمون رو اثبات کنیم .خب این جوری دیوار حاشا هم بلنده دیگه .




 ....


کامنت برگزیده


ترمه خانوم گفته :

فکر می کنم دیگه همه ی ما خوب می دونیم که این دکتر!!! عباسی و دکتر!!! روازاده و ... چه کسانی هستند و چه اهدافی دارن. اصلا برای چی این کارها رو می کنن. اما چیزی که بیشترمون توجه نداریم اینه که این ها با همه ی حماقتشون دارن تلاش می کنن، فعالیت می کنن، از همه ی امکانات استفاده می کنن تا به اهدافشون برسن. در مقابل بیشتر ما از جمله خود من هیچ کاری نمی کنیم. این نگران کننده است. درسته که امثال آقای رگبار در نگاه اول تشخیص می دن که این مصاحبه جعلیه، اما بیایید باور کنیم که بیشتر مردم این طور نیستن. بیشتر مردم چیزی رو که می شنون راحت می پذیرن حتی حاضر نیستن در موردش پرس و جو کنن. گاهی اگه ازشون بخوای منبع حرف یا خبرشون رو بگن، به راحتی میگن شنیدم دیگه الان یادم نیست!


عقب افتادگی بانک مرکزی ما


بی پولی همیشه هم بد نیست گاهی باعث میشه خسارت سنگین نخورین .


یادمه سالها قبل یه روز از بانک ملی که توش حساب جاری داشتم ، به من زنگ زدن که فلانی چکی که صادر کردی پول تو حسابش

نیست و بیا بریز وگرنه برگشت می خوره . من که تو اون تاریخ چکی نداشتم ، کلی تعجب کردم . رقمش رو هم پرسیدم که دیدم اصلا همچین رقمی هم صادر نکرده ام و هرچی تو دفتر چک نکاه کردم همچین چکی مال من نبود . خلاصه پاشدیم رفتیم بانک و سرتون رو درد نیارم کاشف به عمل اومد بود که چکی رو که من قبلا صادر کرده بودم و رقمش 35هزارتومن بود و خرجش کرده بودم ، دست به دست رفته بود و رسیده بود دست یه آقای جاعلی که تبدیلش کرده بود به 1 میلیون و 350هزار تومن !! و اونم خرج کرده بود به یکی دیگه و حالا کلری خوابونده بودن و اومده بود تو حساب و بانک من هم نفهمیده بود تو چک دست برده شده و اگه پول تو حسابم بود ، اون آقای جاعل ناشناس پول رو برداشت کرده بود. (همین جاست که می گم بی پولی همیشه هم بد نیست گاهی باعث میشه خسارت سنگین نخورین والا.)


بعد از اون جریان ، من خیلی سعی می کردم دقت کنم که هم عدد رو پرفراژ کنم ،هم چسب بزنم ،هم هایلایت کنم و البته همه اینها روی هم ضریب اطمینان 100درصدی رو به شما نمی ده چون جاعلین سالها وقت گذاشته اند و روشهایی یاد گرفته اند که بتونن از سد این کارهای کوچیک ماها بگذرند .


خب اینها گذشت و وقتی سال قبل توی بانک پاسارگاد حساب باز کردم با خوشحالی دیدم که سامانه ای توی سایتش گذاشته که وقتی چک رو صادر می کردیم می تونستیم رقم اصلی رو اونجا هم ثبت کنیم و این جوری هرجقدر هم که می تونستن برگ چک رو ماهرانه حعل کنن ، چون با رقمی که تو سیستم ثبت شده بود مطابقت نمی کرد پس پرداخت نمی شد و آقا جاعله بور می شد . حتی قسمتی رو هم داشتند که اگه چکتون سرقت میشد یا مفقود یا هرچیز دیگه ای ، قبل از این که دیر بشه و برن وصولش کنن همون اینترنتی برین و جلوش رو برای یه هفته ببندین .


اما دیروز توی روزنامه دنیای اقتصاد خوندم که بانک مرکزی به بانک پاسارگاد و بانکهای دیگه ای که همچین سیستمی رو راه اندازی کرده اند دستور داده که ببندنش چون طبق قانون صدور چک، دستور عدم پرداخت وجه چک الزاماً باید کتبی بوده طی آن دستور دهنده باید صراحتاً به بانک اعلام نماید که چک صادره توسط وی مفقود شده و یا به‌طریق مجرمانه در تصرف دارنده فعلی (ارائه کننده چک به بانک) قرار گرفته . این در حالیه که ما در سیستم اینتنرنتی هم این صراحت رو کامل می بینیم .


این مثال خوبیه که بدونیم سیستم اداری دولتی ما عقب افتاده است .دستور کتبی رو اینها فقط روی کاغذ می دونن در حالی که دستور کتبی می تونه الکترونیکی هم صادر بشه و به جای مدتی که شخص درگیر کاغذبازی های اداری مرسومه بتونه سریع و آنلاین جلوی چک رو ببنده و از خسارت مالی سنگینی که ممکنه بهش بخوره جلوگیری کنه .


آقای بانک مرکزی ، یه کم آپتودیت تر لطفا!


....


کامنت برگزیده


عطیه خانوم گفته که :
اصل این مطلب که این سامانه تایید صحت چک رو بردارن صرفا به خاطر اینکه تو قانون چک گفته شده که فقط در صورت اعلام کتبی جلوش گرفته میشه کار صحیحی نیست. با اینهمه جعل و فساد وجود چنین سامانه هایی محاسنش بیشتر از مضارشه! خوب بهتره تو قانون چک یه بازنگری بشه. چرا اینقدر در جا میزنیم ما آخه!


اقتدار فرهنگی


 

خوشم میاد که اصرار بیش از حد مقامات حکومتی ایران برای روسری سرکردن همه نسوان، داخلی و خارجی نداره و مساوات بین همه رعایت میشه . یعنی از بچه 9ساله تا پیرزن 90 ساله ، از تبعیات ایرانی تا بیگانه، همه ملزم اند که این تیکه پارچه رو بندازن روی موهای داشته و نداشتشون .اینم شده برای این ها یه پرچم که باید همه جا بالاش بگیرن . حتما خبر دارین که بالاخره و پس از 8سال انزوای بین المللی ،ماه قبل اولین مقام بلندپایه اروپایی که خانوم وزیر خارجه ایتالیا ، اما بونینو بود ،برای یه دیدار رسمی وارد ایران شد و با مقامات کشورمون گفتگو  کرد .


نکته بامزه ای که امروز از قول مدیرتشریفات وزارت خارجه شنیده شده این بوده که وقتی هواپیمای خانوم وزیر ایتالیایی به تهران نشسته بود و بهش می گن که باید روسری سر کنین بعد از هواپیما پیاده شین این خانوم بنده خدا که دوره جنگ جهانی دوم دنیا اومده و الان هم 70سال رو شیرین داره قاط می زنه و می گه چطور شماها میان ایتالیا تو ضیافتای ما که مشروب سرو میشه بی احترامی می کنین و شرکت نمی کنین؟ من هم حاضر نیستم تن به این محدودیت شما بدم .


نه این که طرف سن مادربزرگ آقای مدیر رو هم داشته مدیر می مونه چی کار کنه و خلاصه یه مدتی کش و واکش بوده که بالاخره زنگ می زنه به وزیر که همون جوادآقای خودمون باشه که چه کنیم این ضعیفه به هیچ وجه زیر بار نمی ره و این جوری بیاد بیرون ، سه سوته گشت ارشاد جلبش می کنه که ! که آقاجواد بهش می گه دیگه چاره ای نیست بگو سرش کنه که آش کشک خالشه و بخوره پاشه و نخوره پاشه ،میخواست پانشه بیاد ایران .


که روایته که گویا خانوم وزیر تازه این جاست که می فهمه کجا اومده و فی الفور روسری گل گلی ای که براش آورده بودن می اندازه رو موهای بورش و از پله ها وارد خاک ایران می شه .


                      

                                خانوم وزیر قبل از ارشاد                                                                         خانوم وزیر بعد از ارشاد 



پس از فروش پس گرفته نمی شود ؟


معمولا در خرید کلاه سرم نمیره و حواسم رو جمع می کنم که جنسی که می خرم سالم باشه و قابلیت پس دادن هم داشته باشه ولی هفته قبل برنامه ای سرم اومد که فهمیدم همیشه بار اولی هم هست . 


هفته قبل از یکی از فروشگاه های ایستگاه مترو ، یک دمپایی رو فرشی خوش نقش و نگار که احتمالا چینی بود برای باران خریدم به رسم هدیه . گاهی از این هدیه های کوچیک ناقابل می گیرم . شب که بردم خونه و باران پوشید 10دقیقه نشد که دیدیدم ای بابا نصف رویه از زیره درسته کنده شده و بقیه شم هم داره باز میشه . اول خواستیم بدوزیمش اما دقت که کردم متوجه شدم جنس بنجلیه و از اون هاست که قراره آفتابه خرج لحیم بشه و ازش گرفتم که ببرم فرداش پس بدم .


خب ، فردا صبح موقع رفتن به سر کار، دمپایی ها رو بردم به همون جایی که ازش خریده بودم . خوشبختانه مغازه باز بود و رفتم تو و دمپایی رو نشون دادم و گفتم که این در عرض ده دقیقه پاره شده و اگه می شه پسش بگیرین . دختر فروشنده که هم شب قبل و هم الان که اول که من رو دیده بود با لبخند با من برخورد کرد بود ،کفش رو که دید لب و لوچه رو جمع کردو اخم کرد . بعد گفت که پاره اش هم که کردین و نه تا حالا برای ما این موردا پیش نیومده و ایراد از کار شما بوده . نمیشه کاریش کرد . من لبخندی زدم که خب چیکار باید کرد که بشه کاریش کرد ؟ شما که می بینین ایراد از جنسه . دختر کفشها رو روی پیشخون انداخت و اعلام کرد نخیر من پول پس نمی دم . گفتم خب با چیز دیگه ای میشه عوض کرد که جواب همون بود که نوچ .


دمپاییه چندان ارزش مادی نداشت (12هزار تومن پولش روداده بودم ) که بخوام عصبانی بشم اما من با این که به طور معمول آدم آرومی ام و سعی می کنم با مردم مدارا کنم اما  نوع لحن طلبکارانه دختر فروشنده من رو جوری عصبی کرد و صدام رو بالاتر بردم و باهاش وارد جر و بحث شدم اما دختر که مرغش یه پا داشت زیر بار نمی رفت که شما جنس رو دیدی که خریدی ما که به زور به تون نداده بودیم. من هم لحن محترمانه رو گذاشته بودم کنار  که تو حق نداری پس نگیری و جنسش خراب بوده و زن من 10 دقیقه هم این پاش نبود که به این روز افتاده و بردار و پول رو بده .


دختر که دید من ول کن معامله نیستم ، به صاحب فروشگاه زنگ زد و اون بابا هم لحنش طلبکار تر از این یکی بود به طوری راستش که من اصلا منطق رو کنار گذاشتم و آتیش عصبانیتم داغ تر شد که الا و بلا باید همین الان پول من رو بدین و به حرفای نسبتا منطقی یارو که می گفت شما کفش رو بذار اون جا من ببینم اگه تشخیص دادم درسته بیا پول رو بگیر توجه نکردم که نکردم . 


خب تصمیم گرفتم ازشون شکایت کنم . بلافاصله کفش رو برداشتم رفتم پیش پلیس مستقر در ایستگاه . حواله ام دادند به حراست ایستگاه . اون ها هم حواله دادند به بخش تجاری ایستگاه و از اون جا هم به مسئول اون بخش از فروشگاه های مترو جایی که غرفه ها رو اجاره به اینها می دن . نفر آخر  مرد خیلی ریلکسی بود که معلوم بود از این هاست که شعارشون تو زندگی اینه که سری که درد نمی کنه را چرا دستمال ببندیم و به من هم گفت شما که عاقل و بالغ بودی مگه جنس رو ندیدی و بعدش هم گفت که این مورد به ما مربوط نپیست و آب پاکی رو روی دستم ریخت که نه ما کاری نمی تونیم بکنیم بهش گفتم شما الان یه قدرتی داری که می تونی این جا جلوی این اجحاف رو بگیری و ممکنه خودت فردا پس فردا جایی به عنوان خریدار بری همین بلا سرت بیاد که بالاخره و با بی میلی و به اصرار من پاشد دوتای برگشتیم پیش دختر فروشنده که حرف باز هم همون قبلی بود و کارمنده هم از خدا خواسته گذاشت رفت .


حالا شما فکر کن من داشتم یک ساعت این طرف اون طرف می رفتم تا این12 تومن رو پس بگیرم و تو این یه ساعت عصبانیتم کلی فروکش کرده بود . یارو که رفت دوباره از دختره این دفعه به زبون ملایم خواستم که اگه میشه این رو پس بگیره یا عوض کنه که اون باز هم قبول نکرد .


به تعزیرات (124) هم زنگ زدم بینم اونا چی کار می تونن بکنن که گفتن باید فاکتور ازشون بگیری و تو روز اداری بیای سازمان که توی بلوار کشاورزه و بعدش شکایتی تنظیم کنی تا ما بذاریم تو نوبت پیگیری و . . .که راستش این جا دیگه به بیهوده بودن کارم تو این یه ساعت پی بردم . واقعا دیگه نه وقتش رو داشتم ، نه حوصله اش رو و نه پولی که داده بودم چندان ارزشی داشت .


کفشها رو روی میز دختر گذاشتم و به راه خودم ادامه دادم!!


....


کامنت برگزیده


مامان فالکو گفته : شما سعی خودت را کردی و نشد که جبران خسارت بگیری. حالا میتونید شاکی باشید. اگر اکثر مردم مثل شما کمی از وقت و هزینه خودشون صرف کنند مطمئن باشید که حجم زیاد پیگیری بالاخره در جامعه میتونه تا قسمتی از رفتار ناپسند اکثر کاسب های ایران را عوض کنه.

حدود ٥ سال پیش برای مامانم از بازارچه تجریش میز اتو خریدم. پای اش کمی لق میزد و بعد از سه روز برای تعویz بردم. مامانم میگفت وقت و هزینه هدر دادنه چون باید با آژانس میز را تا تو بازارچه میبردم. به قدری رفتار " حاج آقا" زننده بود که گفتم میدونید چیه؟ من اصلا دیگه نمیخوام میز را معاوضه کنم. پولم را میخوام. نمیخوام پولم را به شما بدم ... دو روز رفتم و آمدم و پولم را پس گرفتم!
البته میدونم که گاهی فروشنده به هیچ عنوان قانع نمیشه اما باید سعی کرد و فرهنگ سازی کرد.
اینجا بخاطر رقابت زیاد بین شرکتها و مارک های مختلف این شانس هست که تا یک تاریخ خاصی جنس استفاده نشده را پس بدیم یا معاوضه کنیم و اجناسی هم که خراب شده باشند که گارانتی دارند. البته این هم دراروپا یکسان نیست و برخی جاها معاوضه هم نمیکنند چه برسه به برگرداندن پول.
در آخر متاسفم برای باران. حتما از دریافت کادو خوشحال شده بود که به این شکل گذشت ... دفعه دیگه