کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بنزن و گوگرد داریم در حد جام جهانی !


این خبریه که یکی دوروز قبل منتشر شده : "پس از روشن شدن نقش بنزین تولیدی در پتروشیمی ها در آلودگی هوا، دولت تصمیم گرفت با واردات روزانه 10 میلیون لیتر بنزین استاندارد، تولید بنزین در پتروشیمی ها را متوقف کند."


این طور که مشخص شده دانشگاه شریف آزمایشی رو در سال 90 انجام داده و به تازگی منتشر شده و می گه مثلا میزان گوگرد موجود در بنزین و دیزل نمونه‌برداری شده از 10 جایگاه سوخت‌رسانی در تهران که شامل بنزین و دیزل معمولی و نیز سوخت معرفی‌شده تحت عنوان یورو 4 هست به شدت با استانداردهای تعریف‌شده فاصله دارد. این میزان در بنزین معمولی و یورو 4 تا 20 برابر و در دیزل تا بیش از 800 برابر میزان استاندارد بوده است!! حتی همون موقع هم شرکت کنترل کیفیت هوا،میزان بنزن بنزین رو (که ماده ای بسیار خطرناک و سرطانزاست) ۳۵ برابر استاندارد اندازه گیری کرده بود .


یه موقع فقط هوای تهران آلوده بود حالا اکثر شهرا این گرفتاری رو دارند و این جاست که باید گفت خاک وچوکمون کنند . چندین و چند ساله که آقایون پز این رو دادند که خودکفا شدیم و بنزینمون بهترین کیفیت رو داره و حتی رئیس جمهور محترم سابق در اظهار نظری تاریخی ،بخش مهمی از آلودگی هوای تهران رو به خاطر نفس کشیدن ساکنان اون دونستند (لینک خبر) نه آلودگی سوختی که زحمت کشیده و خودکفامون کردند .


اصلا نمی تونم درکشون کنم .مگه این آقایون قبلی خودشون این هوا رو تنفس نمی کردند که براشون این چیزا مهم نبود یا این که اصلا نمی فهمیدند !؟




قهرمان زباله ساز


درختکاری که تموم شد وهمه اتوبوسها برگشتند به خونه و زندگی خودشون ، گروه ما به سمت مرکز بازیافت زباله ها راه افتاد که خیلی با اونجا فاصله نداشت . دم درش یه نفر از کارشناسای اونجا با ما اومد و وارد شدیم رسیدیم به جایی که اصلا تصورش رو نمی کردم این شکلی باشه .


یه مساحت خیلی خیلی زیاد رو تصور کنین که به اندازه چندین و چند استادیوم فوتباله . خب ؟ حالا یه ارتفاع به اندازه ساختمون چند طبقه بهش بدین این حجم زباله ای بود که اون جا تلنبار شده بود و همه اش مال یه روز تهران بود . تازه اون موقعی که ما رسیدیم یعنی حوالی ظهر نصفش رو توی دستگاه ها ریخته بودند . ساعت کاریشون این طوریه که از نصف شب تا دم دمای صبح زباله ها میان و از صبح کارخونه شروع به کار میکنه تا 5 عصر که همه اش پردازش میشه . یعنی من تخمین زدم که این جوری حجم زباله نصف شده بود .


بوی زباله همه جا پیچیده بود و بیشتر همراهای ما جلو دماغشون دستمال گرفتند . راهنمای ما می گفت اگه تابستون این جا می اومدین که اصلا نمی تونستین داخل بشین از بوی وحشتناک زباله ها و هجوم بی امان مگسها که مثل ابری تو فضای این جا در حال پروازند . اما باز الان هم که باز هوا سرد بود بوی کمی نبود و تقریبا نمی شد تحمل کرد .


راهنمای ما گفت که تهران روزی 75هزار تن زباله تولید می کنه و من حساب کردم که یعنی هر کدوم از ما روزی یک کیلو پسماند از خودمون می اندازیم بیرون . در حالی که سرانه تولید زباله در جهان 250گرمه . یعنی ما 4 برابر بقیه زباله تولید می کنیم . از پوست میوه ها و پسماند غذاها گرفته ، تا دستمال کاغذی و پوشک بچه ، از بطری شیر و ماست ، تا نون خشک و کیسه های نایلونی ، از شیشه های باقی مونده تا .... . روزی 2000 نفر مشغول کارند تا این زباله ها از حالت دفن سنتی خارج بشند و باعث آلودگی بیش از پیش هواو آب و خاک نشن . می گفت شیرابه ای که این زباله ها در قدیم خارج میکردن چقده خطرناک بودند .


می گفت تو تهران روزی 2 با 3 بار زباله ها جمع میشن اما در خیلی کشورهای جهان هفته ای 2 تا 3 بار . می گفت قالیباف چند سال قبل توی کنفرانسی خارجی شرکت کرده بود و بعد از شستن دستهاش و خشک کردنش با دستمال خواسته بوده اون رو دور بندازه و سطلی پیدا نکرده بود و پرسیده بود که پس سطل کجاست که بهش گفته بودند ما زباله ای به اون صورت نداریم که بخوایم براش سطل بذاریم ! راست می گفت . من خودم یه سالی که به یکی از سواحل ترکیه رفته بودم یه دونه سطل آشغال اون اطراف ندیدم و زمین ماسه ای که کنار دریا این قده تمیزو عاری از آشغال بودکه باور نمی کردی . اصلا با ما قابل مقایسه نبودند .


خب الان تو مجتمع بازیافت آراد کوه دارن زباله ها رو تا جایی که بشه تفکیک می کنن . بخشی رو به کود گیاهی (کمپوست) تبدیل می کنن ، بخشی رو هم دارن سعی میکنن به سوختی مثل مازوت که تو نیروگاهها استفاده میشه بدل کنن . اون بخشی رو هم که نمیشه بعد از گرفتن شیره اش دفن می کنن . راهنمامون به ما می کفت هنوز هم که هنوزه 95% زباله ها نفکیک نشده میاد اینجا و فرهنگ تفکیک جا نیافتاده گرچه نسبت به چند سال قبل کمی بهتر شده . مثلا قبل نون خشک زیاد قاطی آشغالا بود الان خیلی کم شده .


نمی دونم معدنای شن و ماسه رو کسی تا به حال دیده یا نه ، کارخونه عین اون طراحی شده بود . لودری می اومد و زباله ها رو تو یه مخزنی می ریخت و به وسیله  دنده هایی روی یه تسمه نقاله حرکت می کرد و به وسیله نیروی انسانی که دو طرف نقاله ایستاده بودند تا حدودی تفکیک می شدند و همین جور بالا می رفت و نهایتا از اون خط حارج می شد . راستش به نظرم اون کارگرها یکی از سخت ترین شغلهای دنیا رو داشتند . همه ماسک زده بودند و نمی شد از قیافشون چیزی رو بخونی ولی می شد حدس زد که چه قیافه های غمگینی در پس اون ماسکها وجود داره .


 

درختکاری ما در کهریزک


آقا الانه که دارم این کلمات رو واسه شما تایپی می کنم دلم می خواد یه ماساژور حرفه ای بیاد و همه کت و کول و کمرم رو ماساژ و مشت و مال بده ، هر مدلی هم داد بده ، از مشت و مال حمومی گرفته تا ماساژ سوئدی و تایلندی !


احتمال 90درصد ذهنتون داره می ره سمت این که دیروز خونه تکونی عید کردم و به این روز افتادم ولی باید بگم که نوچ و اون هنوز مونده و این کوفتگی بدن بنده از بابت فقره دیگه ایه . راستش دیروز برای من و باران و بنیامین روز خیلی خوبی بود. با یه عده از رفقای جدید و با یه اتوبوس راه افتادیم به سمتی و سر از کهریزک ،جنوبی ترین نقطه تهرون درآوردیم . همیشه کهریزک برای من یادآور دو تا چیز بوده . اول آسایشگاه سالمندانش دوم زندانش که توش زدن چند نفر رو نفله کردن . حالا برای من یاد آور دو تا چیز دیگه هم میشه . یکی درختکاری ای که اون جا با اهل و عیال انجام دادیم ،دوم مرکز بازیافتو پردزاش زباله ها که چند کیلومتر اون ور ترش بود .


راستش مرکز زباله ها مرکز خیلی جالب و خاصی برای من بود و فردا دربارش براتون مفصل می نویسم که نکات واقعا جالب و تکون دهنده ای برای شخص من داشت و فکر کنم شمام از خوندش مستفیذ شین !


اما امروز براتون درباره درخت کاری عظیمی می نویسم که ما و یه عده زیاد دیگه ای که اون ها هم از جاهای دیگه اومده بودن . اون جا قبلا مرکز دفن زباله ها بود یه زمین بزرگی به مساحت حدود 200هکتار که شهرداری روی اونا به ضخامت 1 متر خاک ریخته و تبدیل شده به چندین تپه گنده که حالا دارن اون رو درختکاری انجام می دن .


اون جا برای جماعت بیل گذاشته بودن با کلنگ و دبه آب و نهال های درخت و جاهای مشخصی که ما باید درختا رو اون جا می کاشتیم . ما بودیم و یه جماعت چندصد نفره که به سرعت برق و باد بیابون برهوت رو تبدیل به درختزاز می کردن ! یه جورایی انگاری که مسابقه بود .


من و باران و بنیامین هم یه تیم شدیم و شروع کردیم . باران خانوم نقش مدیریتی حمایتی رو به عهده داشت و بنده و بنی هم بیل و نهال به دست جلو می رفتیم و زمین رو آباد می کردیم . آقا و خانومی که شما باشین از ساعت 9 تا 11 تیم سه نفره ما روی هم 19 تا درخت کاشت . حالا شما ببین منی که مدتهاست فعالیت بدنی اون جوری نداشتم نباید بدن درد بگیرم ؟!


      


این ها رو تا این جا داشته باشین تا فردا که بقیه اش رو که راجع به مرکز اصلی زباله هاست براتون بنویسم .


فعلا رخصت

 


 

 

یوز ما در آستانه معروفیت ملی


درباره پروژه حضور تصویر یوزپلنگ ایرانی مون که روی پیراهن ملی پوشای فوتبالمون نقش گرفته حتما خبرهایی از این طرف و اون طرف خوندین که این داستان از تقریبا شیش ماه قبل شروع شد که عده ای از علاقمندای محیط زیست ایران و طبیعتش ، جهت معرفی و حفظ یوزپلنگ آسیایی که به تعداد کمی فقط در ایران زندگی می کنه ، پیشنهاد دادند که تیم ملی فوتبال که قراره به برزیل بره تصویرش رو روی پیراهنش بیاره و تو این شیش ماه این پیشنهاد روز به روز طرفدارای بیشتری پیدا کرد و ایران تونست نظر فیفا رو جلب این موضوع کنه تا موافقت کنه ، که کرد و الان پیراهن ایران منقش به یوزپلنگ شده . 


                                           


این اتفاق چند روی خوش داره ولی مهترین روی خوشش به عقیده من معرفی گونه ای کمیاب از یکی از هموطنان مظلوم و بسیار زیبا به بقیه مردم که عمدتا درگیر زندگی شهری و همیشگی خود بی خبر از خطراتی که برای دیگر موجودان این سرزمین و طبیعتش پیش میاد بود . همین که علاقمندای فوتبال که تعدادشون هم بسایر زیاده این تصویر رو می بینن و سوالی براشون پیش بیاد که مگه ما تو ایران هم یوزپلنگ داریم!؟ خودش بهترین نتیجه این موفقیته .


من به همه کسایی که زحمت کشیدن ، به آرش نورآقایی که طرح رو پیشنهاد داد ، به محمد دوریش عزیز که پشتیبانی کرد ، به معصومه ابتکار که با ملاقاتش با سپ بلاتر گامی بلند برداشت ، به محمدعلی اینانلو که در تلویزیون تلاش می کرد و به خیلی های دیگه که من نمی شناسمشون ولی می دونم تلاش زیادی داشتند ، تبریک می گم .


به قول معروف ،بچه ها مچکریم !


 ....


کامنت برگزیده


دنیا خانوم گفته : کار قشنگیه ولی امیدوارم اون هایی که این لباس ها را می پوشند با رفتار دوستانه و بازی جوانمردانه بهتر این موجود ایرانی را به جهانیان بشناسونند وگرنه با این همه بی نظمی و باندبازی تو فوتبال که انتظار نتیجه گرفتن ازشون نداریم


بهار در زمستان


یادمه یکی از شعارایی که مردم تو روزای آخر انقلاب می دادن این بود که «به کوری چشم شاه زمستونم بهاره ! » اون موقع ها بیشتر گرمایش مردم با نفت بود که اون هم در اثر انقلاب و اعتصابها خیلی کم شده بود و به راحتی دست مردم نمی رسید و صفهای خیلی طولانی ای رو یادمه که مردم پیتهای نفتشون رو توی صف به یه طنابی می بستن تا کسی از خارج صف وارد نشه . ولی هوا سرمای سالهای قبل رو نداشت و یه جورایی گرم تر از قبل بود .


انگاری تاریخ داره همین جوری تکرار میشه که امروز که از در خونه زدم بیرون احساس کردم دما مثل روزای فروردینه .این قده هوا گرم شده بود که کاپشنم رو تو خیابون در آوردم و گرفتم دستم و الان هم تو محل کار، تمام گرمایشی ها که خاموشه هیچ ،همه پنجره ها هم بازه .


انگاری دیگه باید برای همیشه گفت خداحافظ چهارفصلی تهران ! حداقل زمستونش که کلا دیلیت شده رفته پی کارش .

 

....


کامنت برگزیده


عطیه خانوم گفته :  انگاری خدا پست شما رو روی ریدرش خونده و اینه که به مسئولین دسترو داده رسیدگی کنن. لذا امروز کمی هوا سردتر شده!
روحانی متشکریم!