کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

اشوزرتشت در خیابون جمهوری !


کیا رضا لقمه ی جمهوری رو می شناسن ؟

اون جا یکی از اغذیه فروشی هایه که چون نسبتا به محل کارم نزدیکه ، گه گداری برای خوردن لقمه های لذیذش که دونه ای 750 تومنه می رم اونجا . اما راستش قابل توجه شیکموها باید بگم که اتفاقا نوشته امروز من درباره رضا لقمه نیست بلکه درباره آتشکده روبرویی رضا  لقمه است که متعلق به زرتشتیان تهران است به نام آدریان طهران .


دیروز گذرم به اون جا افتاده بود و حسابی گرسنه بودم و از موضوعی هم عصبانی ( حتما موضوعش رو تو هفته بعد براتون خواهم نوشت ). رفتم تو و 7 تا لقمه سفارش دادم و همه اش رو خوردم و زدم بیرون . چشمم دوباره به این بنا خورد و این دفعه درش رو باز کردم و رفتم تو . راستش این جا رو بارها و بارها از بیرون دیده بودم ولی تا حالا نشده بود که برم تو و ببینم چه خبره و چه شکلیه . یه جورایی فکر میکردم که فقط زرتشتی ها مجازند تا برن اون جا . ولی این دفعه یه شکم سیر و یه کمی ته مونده اون عصبانیته کمک کرد که این فکرا رو نکنم و برم تو!


برای تو اومدن با من و دیدن عکسهای اون جا ، ادامه مطلب رو بخونین !

 

ادامه مطلب ...

اون 5 مرد !


قطار مترو داشت به ایستگاه صادقیه نزدیک می شد .من هم چند دقیقه ای بود ایستاده بودم تا قطاربرسه و سوار شم . در همین حین قطار کرج هم رسید و موج کرجی ها به جمعیت منتظر خورد . قطار ایستاد و مردم با وحشی گری و هول دادن و تنه زدن داخل کوپه ها ریختند و سعی کردند یک جا بگیرن بشینن . من هم که همون جلو بودم تونستم یه جایی برای نشستن پیدا کنم .


هنوز درست جابجا نشده بودم که صدای عصبانی زنی رو شنیدم که داد می زد که مگه حیوونین ؟ این چه طرز سوار شدنه؟ مادرم رو له کردین. مگه پیرزن رو نمی بینین؟ که سر همه برگشت به سمت زن سی و خورده ای ساله ای که داشت این حرفها رو با عصبانیت می زد و دستش به دست پیرزن فوق العاده فوق العاده فرتوتی بود که با چشمهای نگران و وحشت زده به اطراف نگاه می کرد . هردوشون چادری بودند . می خورد بهشون که مال یکی از شهرستانها باشند . از نوع لباسها و لهجه زن .


-کی بهتون گفت بیاین تو واگن مردونه ؟

- برین تو زنا . سر بقیه هم داد نزنین 

-واستون کوپه جدا گذاشتن دو قورت و نیمتون هم باقیه ؟

- آقا جان ،دیگه مرد و زن کدومه ؟همه یکی شدند . انسان باشین . صدای زن ،رسا و محکم بود .


قطار راه افتاد و صداها افتاد و هرکسی مشغول کار خودش شد . عده ای چشماشون رو بستن و سرشون رو تکیه دادن ، عده ای هم موبایلهاشون رو درآوردن و مشغول بازی هاشون شدن ، کوپه حسابی شلوغ بود و مادر و دختر با هر تکونی به جلو یا عقب پرت می شدن . بین من و اونا تقریبا 5صندلی فاصله بود . پیرزن خیلی خیلی فرتوت بود .


من هم موبایلم رو درآوردم و هندزفری ام رو توی گوشم کردم و ادامه مستند انقلاب 57 رو که توی گوشی ام ریخته بودم تماشا کردم . یک دقیقه ای گذشت . سرم رو بالا کردم و دیدم اون پیرزن و دخترش هنوز سرپان . خدا خدا کردم که یکی از این کسایی که بهشون نزدیکترن بلند شن و جاشون رو به پیرزن بدن . اما هیچکدوم از اون 5 مرد اهمیتی به این قضیه نمی داد . دوباره به صفحه گوشی ام نگاه کردم . داشت روایتش رو از خرید اسلحه های آمریکایی و انگلیسی ارتش ،توسط شاه می گفت .


دل دل کردم . شیطون داشت گولم می زد که من هم به روم نیارم و بشینم سرجام . فاصله من هم که زیاد بود و از من توقعی نمی رفت . اونایی که باید پا می شدن کسای دیگه ای بودن نه من . اما دیدم نمی تونم بشینم و فقط به پیرزن که دیگه نتونسته بود سرپا بمونه و روز زمین ولو شده بود نگاه کنم . از جام بلند شدم و به اون 5 نفر اشاره کردم که هر کدوم بیان این طرف تر تا جا باز شه و پیرزن بگیره بشینه .


زن ، با همون صدای رسا و محکمش تعارف کرد . نمی خواد برادر ، شما خودتون بشینین . اما من اصرار کردم و اون 5 نفر خودشون رو کشیدن این طرف . پیرزن به سختی بلند شد و روی صندلی ای که براش خالی شده بود نشست و نفسی عمیق کشید .


تقلب توانگر کند مرد را ! ( ایضا زن را !)


این جا تهران است ، صدای منو بعد از دادن 4 تا امتحان پشت سر هم میشنوین . فعلا زنده و سلامتم و به نظر میاد که پاسشون خواهم کرد . مونده دو تا دیگه که بعد از یه نفس گیری کوتاه ،اون دو تا رو هم هفته بعد می دم و این ترم خلاص !


چند روز قبل توی نمی دونم کدوم دانشگاه ،یه فتوایی از مکارم شیرازی رو به دیوار سالن امتحانات زده بودن که تقلب کردن در امتحانات حرومه و بچه ها عکس گرفته بودن و وایبر به وایبر رسیده بود به گروه وایبری ما توی دانشکده مون و شده بود اسباب شوخی و خنده بچه ها .


حالا کاری به شخص مکارم و یا بقیه علمای اعزام ! ندارم ، اما واقعا همینه دیگه . ماها خیر سرمون همه چیمون کاریکاتوری از واقعیته که موجوده ، درس خوندن و امتحان دادنمون هم همین جوره خب . این بابایی که داره سر امتحان تقلب می کنه و نمره می گیره و مدرک تخصصی می دن دستش ، خب فردا میشه مصدر یه کاری و یه قرون هم سواد نداره و می زنه کار رو خراب می کنه و جماعتی رو بدبخت میکنه خب !


شما چی می گین ؟


بعدا نوشت : شاید الان بعضیا بگین که مگه آدم فقط با تقلبه که صاحب یه مصدری می شه و . . . باید بگم بله اونام هست بدبختانه ولی صحبت الان من راجع به تقلب تو امتحانا بود .

 

 

 

بیچاره رامبد ، بیچاره ما !



امروز صبح تو فیس بوک دیدم رامبد جوان بیچاره تو صفحه اش از داستان/خاطره ای بامزه از یک آشنای زابلی که منجر شده به عکس العمل فجیع عده ای از زابلی ها عذرخواهی کرده و آخرش نوشته : من شمایى که عشق و مهر و ادب سالیانم رو به باد فحش و ناسزا و قضاوتهاى بى اساس گرفتین مى بخشم. از شمایى هم که از شوخىِ لحظه اى من آزرده شدین عذر خواهى مى کنم. یادمون باشه ما هموطنیم و خواهر و برادر. در یک خانواده مطمئن ترین چیز عشق و مهر و بخششه. باز هم دوستتون دارم. و خواهش مى کنم به این بى مهرى و متاسفانه بى حرمتى پایان بدین. مخلص رامبد جوان.


من متعجب شدم که قضیه چی بوده و فیلم اون شوخی رو دیدم . به خدا مردم ما بی جنبه شدن . رامبد یه داستانی طنز آمیز از یه نفر تعریف کرده بود که طرف تصادفا زابلی بود . خواستین به راحتی شما هم می تونین اون فیلم کوتاه 2 دقیقه ای رو ببینین و خودتون قضاوت کنین . مردم این محیط مجازی رو گیر آوردن که وقت و بی وقت بریزن تو صفحه یکی و فحش خوار مادر بهش بدن و عقده های جای دیگه شون رو این جا خالی کنن . از مسی و فرناندو لیما سر جام جهانی گرفته تا این آخریا فحاشی ناموسی به هانیه توسلی و رامبد جوان !


در پایان بد نیست چند تا از کامنتایی که مردم برای رامبد گذاشتن و من انتخاب کردم و قابل انتشار بود رو بخونین:


-براش واقعا متاسفم یه هنرمند بیشعور هستند .اینجور هنرمندا مایه ی ابرو ریزی هستن .یه هنرمند بیسواد .

-شرم بر تو رامبد جوان که مردم این منطقه با تمام خشکسالی و مشکلاتشان  حالا باید مورد تمسخر آدم مسخره ای مثل شما هم شوند!!!!آقا خجالت بکشید از این همه لودگی.

-میدانی سیستان کجاست؟ یعقوب لیث صفاری، زال،سهراب،ملک محمودکیانی،خان ملک،رستم،محمدرضاخان پردلی،فرخی سیستانی،ریاضی دان بزرگ ابوسعید سجزی،خواجه مهدی،محمد بن وصیف سیستانی و... را می شناسی؟دهانت بوی بی شرمی و نادانی می دهد ای هنرمند!!!! می دانی که اگر ما سیستانیان نبودیم تو الان نه شیعه بودی و نه فارسی حرف می زدی؟چون که ما نه سب علی (ع)کردیم و نه عربی حرف زدیم.در آخر به قول مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) :سیستان به گردن ایران حق بزرگی دارد.

-آقای به اصطلاح هنرمند (رامبد جوان ) بنده شما را بیشتر یک دلقک بیچاره ای میدانم که برای جلب توجه دیگران از توهین به خودش هم ابایی ندارد. در مورد قوم اصیل سیستانی هم باید بگویم دریایی کزو گهر زاید از دهان سگی نیالاید.

-مرگ بر این اسطوره ی دلقک ها...

-لعنت بر پدر و مادر رامبد دلقک که به او جز بی ادبی چیز دیگری یاد نداده اند.

-وای بر کسانی که فکر می کنند دلاک ها و کود کش ها هنر مند هستند و به آنها اعتبار می دهند . خاک بر سر ت کنند دلقک جوان . لعنت بر تو و رفتار تو ...خاک بر سر تو و همسرت .خاک بر سر تو و خانواده ات. خاک بر سر تو و خاک بر سر تو

-من سیستانی نیستم ولی فقط از این کار وقیحانه تر می شود کار داعش را نام برد.

- از پت و متم کم شعور تری هنرمند


این کامنت آخریه خئلی با ذوق بود !!


خدمت فروش ها


سال 71 ما دو نفر همسایه توی محله بودیم . من رفتم سربازی ، اون غیبت کرد و نرفت و رفت مشغول کار شد . وقتی من بعد از 2سال که پدرم رسما تو بیابونای سیستان بلوچستان دراومده بود به خونه برگشتم اون 2 سال سابقه کار داشت و همچنان خدمت نرفت و جزء مشمولین غایب بود . منم هر چند وقت یه بار بهش می گفتم حسین ، اشتباه کردی همون موقع به وقتش نرفتی خدمت الان من کارت پایان دارم ولی تو هنوز گیری ها . حسین شونه بالا می انداخت .


چند سال گذشت و هر دو ازدواج کرده بودیم که یه روز توی مهمونی با دوق به من گفت مام دیگه داریم کارت پایان خدمت می گیریم . چطور؟ مشمول عفو رهبری شدم و مبلغی میدم و کارت پایان خدمتم رو بهم می دن !! راستش حس خیلی خیلی بدی اون موقع بهم دست داد و تا آخر مهمونی اوقاتم تلخ بود . این حس که بی عدالتی محض توی این کشور حاکمه . به خدا منم بدم نمی اومد اون دوسال رو از کار و زندگی نیافتم و توی شهر و خونه خودم باشم اگه می دونستم قراره همه چی همین جوری کشکی تموم شه .


اون دوره هرکی دستش به دهنش می رسید، هرکی مایه دار بود خدمت سربازی نرفت و دست به دهن و بدبخت بیچاره ها که محتاج نون شبشون بودن مجبور شدن برن سربازی و 2سال به مملکت با جسم و جونشون خدمت کنن . پولدارا کمی سر کیسه رو شل کردن. همین !



این حرفا رو چرا دارم می زنم ؟ به خاطر این که توی برنامه دولت روحانی این هست که دوباره سربازی رو به مشمولین غایب بفروشن این خبر رو دیروز شنیدم . خودشون می گن که یه میلیون و نیم مشمول غایب داریم که حاضریم ازشون پول بگیریم و بهشون کارت پایان خدمت بدیم . خب آقای روحانی عزیز ، برادر جان ، تکلیف اون عده ای که از روی وظیفه شناسی و قانون مندی و یا اجبار توی این مدت اومدن سربازی چیه ؟ عدالت کجاست ؟ شما با خودتون نمی گین هر کسی که یه موقعی کاری کرده و وقت و انرژی گذاشته از خودش و از قوانین این مملکت بدش میاد ؟ نمیگین حس می کنه که اگه جایی قانون مندی داره میکنه ابلهه؟