کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

بیچاره رامبد ، بیچاره ما !



امروز صبح تو فیس بوک دیدم رامبد جوان بیچاره تو صفحه اش از داستان/خاطره ای بامزه از یک آشنای زابلی که منجر شده به عکس العمل فجیع عده ای از زابلی ها عذرخواهی کرده و آخرش نوشته : من شمایى که عشق و مهر و ادب سالیانم رو به باد فحش و ناسزا و قضاوتهاى بى اساس گرفتین مى بخشم. از شمایى هم که از شوخىِ لحظه اى من آزرده شدین عذر خواهى مى کنم. یادمون باشه ما هموطنیم و خواهر و برادر. در یک خانواده مطمئن ترین چیز عشق و مهر و بخششه. باز هم دوستتون دارم. و خواهش مى کنم به این بى مهرى و متاسفانه بى حرمتى پایان بدین. مخلص رامبد جوان.


من متعجب شدم که قضیه چی بوده و فیلم اون شوخی رو دیدم . به خدا مردم ما بی جنبه شدن . رامبد یه داستانی طنز آمیز از یه نفر تعریف کرده بود که طرف تصادفا زابلی بود . خواستین به راحتی شما هم می تونین اون فیلم کوتاه 2 دقیقه ای رو ببینین و خودتون قضاوت کنین . مردم این محیط مجازی رو گیر آوردن که وقت و بی وقت بریزن تو صفحه یکی و فحش خوار مادر بهش بدن و عقده های جای دیگه شون رو این جا خالی کنن . از مسی و فرناندو لیما سر جام جهانی گرفته تا این آخریا فحاشی ناموسی به هانیه توسلی و رامبد جوان !


در پایان بد نیست چند تا از کامنتایی که مردم برای رامبد گذاشتن و من انتخاب کردم و قابل انتشار بود رو بخونین:


-براش واقعا متاسفم یه هنرمند بیشعور هستند .اینجور هنرمندا مایه ی ابرو ریزی هستن .یه هنرمند بیسواد .

-شرم بر تو رامبد جوان که مردم این منطقه با تمام خشکسالی و مشکلاتشان  حالا باید مورد تمسخر آدم مسخره ای مثل شما هم شوند!!!!آقا خجالت بکشید از این همه لودگی.

-میدانی سیستان کجاست؟ یعقوب لیث صفاری، زال،سهراب،ملک محمودکیانی،خان ملک،رستم،محمدرضاخان پردلی،فرخی سیستانی،ریاضی دان بزرگ ابوسعید سجزی،خواجه مهدی،محمد بن وصیف سیستانی و... را می شناسی؟دهانت بوی بی شرمی و نادانی می دهد ای هنرمند!!!! می دانی که اگر ما سیستانیان نبودیم تو الان نه شیعه بودی و نه فارسی حرف می زدی؟چون که ما نه سب علی (ع)کردیم و نه عربی حرف زدیم.در آخر به قول مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) :سیستان به گردن ایران حق بزرگی دارد.

-آقای به اصطلاح هنرمند (رامبد جوان ) بنده شما را بیشتر یک دلقک بیچاره ای میدانم که برای جلب توجه دیگران از توهین به خودش هم ابایی ندارد. در مورد قوم اصیل سیستانی هم باید بگویم دریایی کزو گهر زاید از دهان سگی نیالاید.

-مرگ بر این اسطوره ی دلقک ها...

-لعنت بر پدر و مادر رامبد دلقک که به او جز بی ادبی چیز دیگری یاد نداده اند.

-وای بر کسانی که فکر می کنند دلاک ها و کود کش ها هنر مند هستند و به آنها اعتبار می دهند . خاک بر سر ت کنند دلقک جوان . لعنت بر تو و رفتار تو ...خاک بر سر تو و همسرت .خاک بر سر تو و خانواده ات. خاک بر سر تو و خاک بر سر تو

-من سیستانی نیستم ولی فقط از این کار وقیحانه تر می شود کار داعش را نام برد.

- از پت و متم کم شعور تری هنرمند


این کامنت آخریه خئلی با ذوق بود !!


کاتالیزور گلی !


جل الخالق !!!


من دیروز این جا یه مطلبی درباره گلشیفته فراهانی و بازخوردش روی مردم ایران نوشته بودم . کجا رفته ؟!!!




من خاطره باز


دیروز بعد از اتمام کلاسام دیگه نرفتم سر کار و با باران خانوم رفتیم دوتایی ،مجردی ، بیرون ! (آره دیگه لبخند بزنین ، وقتی شمام دارای دو فروند بچه بشین می فهمین که اگه یه موقعی بتونین با زنتون تنها باشین یعنی مجردی هستین !! ) یه کفشی برام خریده بوده که بزرگ بود و رفتیم عوضش کردیم و بعد راه افتادیم بریم دانیال رو از مهدکودک برداریم و بعدش هم بنامین رو از مدرسه . قبل از اون هم از داروخانه دارو خریدیم و اسم بنیامین رو کلاس انگلیسی نوشتیم که آموزش زبان دوم رو شروع کنه . دم کلاس زبان یه خشکبار فروشی ای بود که من به طور اتوماتیک رفتم تو و شانسی دست گذاشتم روی یه خوراکی ای و پرسیدم که این چیه که فهمیدم راحت الحلقومه و تندی کمی راحت الحلقوم خریدم و دوتایی تو ماشین خوردیم .


به باران گفتم وقتی من نوجوون بودم اولین بار اسم و تعریف خوشمزگی راحت الحلقوم رو توی رمان نوجوانانه شیر ، کمد و جادوگر نوشته لوئیس که چند سال پیش هم فیلمی از روش ساخته شد به اسم نارنیا ، خوندم و فهمیدم یه خوراکی خوشمزه ای به این اسم وجود داره ، حالا اصل نوشته چه شیرینی ای بود معلوم نیست ولی مترجم که به اسم همین راحت الحلقوم ترجمه کرده بود ولی نمی دونم که چی شده بود که تا حالا نتونسته بودم بخورم و این بار اوله که دارم می خورمش !


دوتایی کمی خندیدیم و بعد باران گفت برام جالبه که تو معمولا اولین اتفاقایی که برات رخ داده رو به یاد داری در حالی که من این طوری نیستم . باران راست میگه من خیلی از اولین چیزها رو یادمه .مثلا این که اولین باری که کتاب تن تن خوندم کجا بود ، اولین باری که اسکی کردم و از دره پرت شدم پایین چجوری بود ، اولین باری که لازانیا خوردم ، اولین باری که یه مرغ گردون درسته رو خوردم ، اولین باری که دست یه دختر دیگه رو تو دستم گرفتم ، اولین باری که قصه های مجید رو خوندم ، اولین باری که توی دروازه 11 گل خوردم و یه سری از این اولین بارهای دیگه .


یعضی آدما تو زندگیشون همین جوری جلو می رن و کاری به خاطره ها و گذشته هاشون ندارن ، اما من ظاهرا از اون دسته نیستم و مدام نگاهم به گذشته است و با خودم مرور خاطرات می کنم . خاطره بازم دیگه . و نمی دونم این صفت خوبیه یا نه . شما چی میگین؟

 

دانایی و شادی عجیب ما ایرانیان !


خبری رو خوندم که واقعا خوشحال شدم و اون سهم کم ،در واقع کمترین سهم،  آموزش و سرگرمی در سبد هزینه های خانواده های ایرانیه .


مرکز آمار ایران اعلام کرده که برای سال 92 ، از میان هزینه‌های غیر خوراکی ، مسکن با 45% بزرگترین سهم را به خود اختصاص داده و بعد 14%  در حمل و نقل، 13% در بهداشت و درمان، 12% در کالاها وخدمات متفرقه، 6% در اثاث و خدمات صرف شده . اما کمترین هزینه خانوارهای شهری در بخش سرگرمی و آموزش است که فقط  4% را به خود اختصاص داده است. که تو این گزارش سرگرمی و آموزش تفکیک نشده که اگه می شد شاید سهم آموزش به 1% هم نمی رسید .


چیزی که از این آمار می شه برداشت کرد اینه که الحمدالله رب العالمین ملت ما نیاز چندانی به آموزش و سرگرم شدن ندارند که می دونین ذات بشر طوریه که دنبال چیزی می ره که تو اون کمبود داره وگرنه وقتی یه چیزی رو به وفور در ذات خودش داره دیگه چه نیازیه به دنبالش رفتن ؟


مثلا چه نیازیه ملت چیزی رو آموزش ببینین وقتی همه علامه دهرند و توی هر زمینه ای اوستان ؟ از کارشناسی تصادف رانندگی بگیر ، تا نسخه پیچیدن برای همسایه و فک و فامیل و کشف علت خرابی اقتصادی ؟ و این سطح سواد اخیرا با پدیده وایبر به شدت هم بالاتر رفته ؟


یا این که چه نیازیه به سرگرمی های پر هزینه در حالی که یه ایرانی از در خونه که پا بیرون می ذاره با انواع و اقسام شعبده ها و ژانگولرهای هموطنای خودش روبرو میشه و شب که تلویزیون رو روشن می کنه کلی اخبار مفرح از سراسر جهان می بینه و شاد میشه؟


خدایا ، این دانایی و سرزندگی رو از ما ملت نگیر . الهی آمین !