کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

دوست درختان باشیم


چند روز قبل رفته بودم که از میدون انقلاب چندتا کتاب بخرم که توجهم به چیزی جلب شد که شما هم حتما دیده اید . فرشی از تراکت و بروشور و تبلیغات کف پیاده رو رو پوشونده بود که بوسیله تعدادی کارت پخش کن به آدما داده می شد و شامل تبلیغ کلاس کنکور و دارالترجمه های مختلف و تضمین قبولی در فلان رشته بود و همون موقع چند تا از رفتگران زحمتکش داشتند جاروشون می کردن و توی سطل آشغال کنار صدها جور آشغال تر می ریختنش . واقعا متاسف شدم .


داستان غم انگیز اینه که از بین زباله های فقط تهران که روزی 7هزار تن هستند ، 700تنشون (10%) اون رو کاغذ باطله تشکیل می ده که فقط 100تن آن بازیافت می شه و 600تن از بین می ره. می دونین یا نه ، برای به دست آوردن 1تن کاغذ باید 15 درخت تنومند رو قطع کرد و برای هر 25تن کاغذ باید یک هکتار جنگل را نابود کرد.


واردات سالانه کاغذ 550هزار تن ، تولید داخلی آن 150هزار تن ، پس مصرف روزانه 2هزار تن کاغذ در کل کشور است و این به ما چی رو نشون میده ؟ نشون میده که برای مصرف یک روز کاغذ کشور ما باید 80هکتار جنگل را نابود کنیم که اگر سالیانه بخواهیم حساب کنیم به عدد 300کیلومتر مربع پاکتراشی جنگل می رسیم .


می دونین 300کیلومتر مربع چه عدد بزرگیه ؟ ابرشهر تهران ، 600کیلومتر مربع وسعت داره یعنی اگه همه این شهر جنگل بود در عرض دو سال برای مصرف کاغذ ما ، جنگلش از بین می رفت و یا همین جنگل گلستان شمال ایران که 900کیلومتره در عرض 3 سال این بزرگترین جنگل غنی ایران رو  میشه از زمین برداشت و جاش بیابان دید .


خب چه باید کرد ؟ اگه نخوایم این جوری جنگلهای دنیا رو نابود کنیم و روز به روز در جای بدتری زندگی کنیم ؟ باید کاغذهای باطله رو جداگونه جمع کنیم که اگه قاطی آشغالای دیگه باشن قابل بازیافت نیستند ، دوباره بازیافت کنیم و دوباره ازشون استفاده کنیم . ژاپنی ها و هندی ها نصف کاغذهاشون رو از ین راه به دست میارن و این مقدار تو آمریکای جهانخوار نزدیک 100% است! یعنی هیچ کاغذی دور انداخته نمیشه و هیچ درختی انداخته نمیشه .


ما وظیفه داریم . ما در برابر جنگلهای دنیا و کشورمون وظیفه داریم که نذاریم نابود بشن . بیایم ، لطفا کاغذهای باطله مون رو جداگونه جمع کنیم و به مراکز بازیافتی که توی همه شهرها هستند بدیمشون . این جوری شاید باعث بشیم یه درخت کهنسال قطع نشه .



اسمشو نیار خودشو بیار


یکی از شاهان قدیم در بیابانی شبگیر گردید و از قضا گذارش به کلبه دهاتی ای فقیر و بی چیز افتاد ، تا شب را در کلبه به صبح رساند. وقتی موقع خوابیدن رسید بالاپوشی خواست تا روی خود بیندازد. چون دهاتی لحافی نداشت گفت: « ای پادشاه عظیم الشان ، ما از مال دنیا چیزی نداریم تا چه رسد به بالا پوش شب . اگر خواهی پالان خری بیاورم تا روی خود بگذاری و از گزند سرمای شبانه این دیار برهی .»  شاه گفت : « من هرگز چنین کاری را نخواهم کرد و چنین چیزی را روی خود نمی اندازم و با همین لباس خودم می خوابم .» دهاتی گفت : « ای سلطان هوای این جا غیر از هوای قصر است ، نیمه های شب که می شود به طوری هوای این دیار سرد می شود که گویی نسیم آن از روی برف برخاسته و شماهرگز با این پوشاک کم طاقت و تحمل چنین سرمائی را نخواهی آورد.» شاه گفت : « چاره چیست؟ سرما خوردن بهتر از ان است که انسان در جلد خری برود.»

سحر شد و سردی شدت یافت شاه از خواب بیدار شد . دید دندان هایش از زور سردی هوا به هم می خورد ، بدنش می لرزد و تاب تحمل از کفش بیرون رفته . باز به هر نحوی بود ساعتی دیگر خود را نگاه داشت و با آن سرمای شدید ساخت ، ولی همین که موقع طلوع فجر رسید و برودت هوا بر شدت خود افزود ، بیچاره شاه از روی اضطرار و بیچارگی بانگ می زندو دهاتی را طلبیده به وی می گوید:

« ای دهاتی ، همان را که سر شب گفتی بیار ولی اسمش را نیار».


دوستان عزیز و همراهان همیشگی کافه رگبار ، حکایت ما مردم نیز جز این پادشاه نیست که بسیار کارها می کنیم ولی درباره اش حرف نمی زنیم و همین باعث می شود که بسیاری از آن بسیارکارها را غلط ، ناقص و اشتباه انجام دهیم . خود بنده تا به این سن که رسیده ام یکبار نشد پدرم درباره مسائل 18+ با من صحبت کرده باشد و رهنمود داده باشد . همه را من از همسن و سالهای خود و همین طور با آزمون و خطا آموختم و چه بسا اشتباهات بسیاری هم در این گونه رفتارها داشته باشم که نهادی ( چه خانواده و چه جامعه ) نیامده و به طور رسمی و علمی این گونه مسائل را آموزش دهد .


حالا من در پست قبل چند روش برای بوسیدن بهتر زوجین ، که 100% باعث افزایش دهنده مهر و محبت آنها و دوام و قوام خانواده می شود را ارائه دادم و هیچ جواب مساعدی از بین کامنتهای شما نگرفتم که از تهدید به بستن و فیلتر کردن داشتم تا نصیحتهای مشفقانه که این چی بود نوشتی آخه ؟


همون طور که در سر در این کافه نوشته ام این جا من از زندگی می نویسم ، زندگی از نظر من توش سیاست کلان هست ، حفاظت ار محیط زیست هست ، هنر و ادبیات هست و روابط انسانی و احساسی بین افراد هم هست .


خداوند همه ما را هدایت کند . والسلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته