کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

شوماخر


راننده تاکسی امروز من ، پیرمرد موسفید و پشت خمیده ای بود . پیرمرد ، شیرین 70سال رو داشت ولی آنچنان تند و آرتیستی دست فرمون داشت و لایی می کشید و تو اتوبانی که ماکزیمم سرعت مجازش 80 تا بود ، 110 تا سرعت می رفت که چشمای من و 3تا مسافر دیگه داشت از حدقه می زد بیرون .

به مقصد رسیدیم و کرایه هامون رو دادیم . بهش گفتم:« پدرجون شما الان به این سن این جوری رانندگی می کنی جوون بودی چه می کردی!؟ پیرمرد لبخندی از بین دهان بی دندانش زد و گفت : «پسرجون من شوماخر دوره اعلاحضرت بودم !»





ریچارد بدشانس


                                                 

نمی دونم ریچارد فرای ایران شناس شهیر آمریکایی رو می شناسین یا نه اما چه علاقمند به تاریخ باشین و چه علاقمند نباشین ماجراهای چند روز اخیر حتما براتون جالبه . این ایران شناس بزرگ که چندی قبل وفات یافت وصیت کرده بود که کنار زاینده رود در کنار مزار پروفسورآرتورپوپ و فیلیس آکرمن به خاک سپرده بشه . چیزی که تا این حد خاص و از نگاهی تاثر برانگیز و غرور آفرینه ، فقط در ایران می تونه تبدیل به یه جنجال بزرگ بشه .


به این لینکا توجه کنید و مغرور باشین از همیت و غیرت هموطنانتون .


                   


اول بخونین که ریچارد فرای کی بود از این جا


دوم بخونین عکس العمل چند نماینده اصفهانی مجلس در مخالفت با این امر و چند هم وطن دیگه در ملوث کردن مقبره پوپ و آکرمن از این جا و این جا


و سوم عکس العمل جانانه آقای جنتی وزیر ارشاد جمهوری اسلامی از این جا


و چهارم ... شاد باشید !!



در باب زشتی چهارشنبه سوری


 

درست یه هفته دیگه چهارشنبه سوری هست . مراسمی که آیت الله موحدی کرمانی امام جمعه تازه تهران در آخرین خطبه اش در نماز جمعه اون رو مراسمی زشت نام داد .


راستش من با ایشون موافقم! با ایشون که گفت مراسم زشت چهارشنبه سوری را نیز در پیش داریم و مردم بچه ها را درباره آتش افروزی و ترقه بازی نصیحت کنند موافقم . راستش رو بخواین بی راه نمیگه این بنده خدا . این چیزی که الان هست نه اسمش واقعا مراسم ملی هست و نه سوری درش هست . همین طور هم واقعا زشته .


اما حضرت آیت الله موحدی کرمانی امام جمعه محترم ، مراسم چهارشنبه سوری زشت نبود ، زشتش کردند . این قده باهاش مخالفت کردن و سعی کردن از اساس نادیده اش بگیرن و به هرشکلی شده باهاش مقابله کنن که این زشتی شده عاقبت این دور شو و کور شو ها پدر من .


اما چه نتیجه ای عاید شده ؟ این عاید شده که از عصر چهارشنبه سوری خیابونهای شهر، عین میدون جنگ شده و من یکی که جرات نمی کنم پام رو تو خیابون بذارم که هر آن امکان داره نارنجکی ، کپسول گاز پیک نیکی ای ، کاربیتی ، کوکتل مولوتوفی ، آرپی جی هفتی ! جلوی پای من یا روی کله ام منفجر بشه و آدم رو بفرسته اون دنیا . این عاید شده که شهر در اضطراب فرو میره و آتش نشانها در آماده باش کامل . انفجارهای وحشتناک و آتش سوزیهای زیاد .معلولیتهای زیاد تمام عمر و حتی مرگ . این نتیجه عاید شده که هرآدم مریض دار و بچه داری مدام نفرین میکنه به باعث و بانی این سرو صداهای وحشتناک و مخرب.


بله جناب موحدی عزیز بعد از چند دهه مبارزه با این سنت زشت! فقط این نتایج زشت تر عایدتون شده . اما واقعا چهارشنبه سوری این بود!؟ چهارشنبه سوری ای شما تو همون کرمان وقتی جوون بودی این بود ؟ کجای اسلام گفته که با شادی مخالفه ؟


شما که حتما خوب یادته . آتیشش ،چند بوته خشک بود که اهالی محل توی کوچه شون آتیش می زدند و خانوادگی از رویش می پریدند و دست می زدند و دایره تمبکی بود و رقص و شادی ای ، اوج سرو صداش ترقه ای بود که صداش از اگزوز ماشینهای الان کمتر بود ،آجیل چهارشنبه سوری ای بود که تو خونه ها دور هم می خوردند ، قاشق زنی ای بودکه هم دخترا و هم پسرای جووون ، چادربه سر تا شناخته نشن به در خونه دوستا و همسایه هاشون می‌رفتند تا صابخونه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد بیاد و تو کاسه‌هاشون آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول ، بسته به وسع و کرمش ، بریزه ، تو خیابون ایستادنش فال گوش بود که مخصوص دخترا بود نیت می کردن و پشت دیواری می‌ایستادند و به حرفای عابرها گوش می دادند و بعد با تفسیر اون حرفها پاسخ نیت خود را می‌گرفتند . شادی ای بود که بود و آمادگی ای که برای عید نوروز پیدا می کردن. تنها شادی عمومی بیرون از خونه ما بود این جشن . تنها جشن و شادی موجود ما .


اما حیف که شماها نیومدین این جشن ایرانی رو نگه دارین ، خرافاتش رو بپیراییین ، شادیش رو نگه دارین ، فشفشه ها و ترقه های بی خطر خودتون بسازین بدین دست بچه ها ، خودتون مراسم رو قشنگ و دوست داشتنی اجرا کنین و مردم رو یه شب شاد کنین .


بله جناب موحدی کرمانی ، این ، جشن زشتی نبود ، زشتش کردند !


مفت باشه ، کوفت باشه !


چهارشنبه ای که گذشت ، هفته قبل ، یکی از همکارا بهم گفت : «خبر داری که پنجشنبه جمعه سینماها رو رایگان اعلام کردن؟» گفتم: « نه خبرنداشتم» گفت «می تونی بچه ها رو ببری سینما» گفتم «اولا من با این که اهل سینما رفتن هستم ولی الان که فیلم خوبی برای بچه ها روی پرده نیست دوما این که اگه هم بود اصلا حاضر نیستم تو این دو روز پام رو تو سینماها بذارم حتما کلی شلوغ میشه» و براش خاطره ای تعریف کردم از وقتی که با باران شیراز بودم و روز تولد سعدی بود.


ما برای دیدم سعدیه رفته بودیم و اون روز بلیط ورودی رایگان بود این قدر شلوغ بود و ازدحام که آدم یاد حرم امام رضا تو اوچ روزای شلوغ می افتاد به طوری که به 500 متری ساختمون هم نمی شد برسی و من و باران از همون راه برگشتیم که هرجور با خودمون حساب کرده بودیم که بمونیم بریم جلو دیدم به جز تنه خوردن و بوی عرق ملت سعدی دوست رو استشمام کرن چیز دیگه ای از شیخ اجل سعدی عایدممون نمیشه. اما فرداش که دوباره رفتیم ( مگه میشه آدم شیراز بره وسر مزار سعدی علیه رحمه نره ؟!) دوباره بلیطی بود و یادمه هر بلیطش هم 300 تومن بود! و این قده خلوت و خوب که سر فرصت همه جاها رو دیدم و یه دل سیر هم سر مزارش نشستیم و بوستان و گلستانی خوندیم .


خلاصه به این همکارم گفتم «دوست عزیز این مردم که من می شناسم به خدا طناب مفت ببینن خودشون رو دار می زنن.» گفت «ولی فکر نکنم . مردم دیگه سینما برو نیستن این قده تفریحات مختلف اومده که کسی پانمیشه  بره پای این فیلمای آبدوخیاری ایرانی» . حرفهای ما همین جا تموم شد.


اما می دونین چی جالب بود ؟ امروز که می اومدم سر کار و نگاهی به تیترای روزنامه ها می انداختم ، عادت همیشگی ام ، دیدم یا العجب روی صفحه اول چند روزنامه هجوم ملت هنردوست رو به سینماها به تصویر کشیده به طوری که صفهای طولانی بیرون سینماها تشکیل شده و ملت زدو خورد کردن و شیشیه بعضی سینماها شکسته و عده ای زخم و زیلی شده اند و . . .


به خدا نمی دونم ما ملت چرا این قده به چیزای مفتی علاقه مندیم؟ فقط ما این جوری هستیم یا همه دنیا همینند ؟ و در ادامه هم چندتا عکس بامزه از علاقه ملت به فرهنگ و هنر هفتم رو سیاحت کنین تا دیگه کسی نکه مردم ما فرهنگ ندارن !


                    


                    


       


           


....


کامنت برگزیده


نیره خانوم گفته :

فشارهای زندگی و جامعه ناسالم یه چیز رو در وجود ما ایرانی ها نهادینه کرده و اونم حرص زدن برای گرفتن حق خود و به دست اوردن روزی ِ بیشتره...
این عکسها ادم رو یاد نذری دادن های محرم می اندازه. با اینکه اونجا قضیه رو این طوری توجیه می کنیم که: تبرکه! ولی در مورد کنفرانسها و همایشها نمیتونیم خودمون رو گول بزنیم
حقیقت اینه: انقدر حقمون رو خوردن که یاد گرفتیم برای به دست آوردن اندکی جنس مفتی حق دیگران رو پایمال کنیم و این کار رو برای آرامش روحی مون انجام بدیم و ته دلمون احساس ززنگ بودن هم بکنیم!!!
فکر میکنم این مسئله رو از دید روان شناسی و جامعه شناسی به خوبی میشه بررسی کرد.



معکوس کشیدن


دو ماه قبل برایتان نوشتم که برخلاف جریان مرسوم این روزها که قاطبه تحصیل کرده ها از ایران مهاجرت می کنند و بر نمی گردند ، دو تن از دوستانم پس از کسب مدرک دکترای مدیریت تصمیم گرفته اند که به ایران برگردند و همین جا مشغول کار شوند. خاطرتان هست؟ خب این دو دوست شریف که از قضا زن و شوهر هم هستند برگشتند ولی چند روز پیش خبردارشدم که دارند دوباره بر می گردند به همانجایی که آمده بودند!!


گرفتاری این بندگان خدا این بود که بدون پارتی و سفارش ، در این 2ماه به همه دانشگاه ها ،مراکز آموزشی و شرکتهای مشاوره ای مراجعه کرده اند و کفش آهنی های خود را پاره نموده اند که حداقل جایی موقتا استخدامشان کنند ولی دست رد روی سینه شان بود که زده می شد که خودشان هم در این رکود اقتصادی کار نداشتند و مازاد نیرو داشتند و اگر می خواستند استخدام کنند از نیروهای خودشان می کردند و .... این ها هم که به جز ایران ، دست به نقد از سه تا کشور مالزی ، پاکستان و کردستان عراق پذیرش برای تدریس در دانشگاه ها داشته اند دیده اند دیگر بیش از این وقتشان را برای مام میهن تلف نکنند بهتر است بروند و حقوقی که آنجا بهشان پیشنهاد شده و حداقل 4برابر اینجاست را بگیرند.


ای وای که اگر در این وطن بخواهی بر خلاف جریان آب حرکت کنی غرق می شوی و الان جریان آب رو به خروج از مرزها را دارد . متاسفانه !


....


کامنت برگزیده


ترمه گفته : من مطمئن بودم که این طور میشه. فقط وقتی اون پست رو گذاشتید دلم نخواست حال خوب شما رو با گذاشتن کامنت ضدحال خراب کنم. دلیلش هم این نیست که پیشگو هستم یا باهوشم. نه آقای رگبار. فقط مظنه ی بازار کار دستمه. فارغ التحصیلان مقطع دکتری شانس زیادی برای پیدا کردن کار متناسب ندارن