-
دی 1387
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 12:12
عروسی شب یلدا نوشته شده در دوشنبه دوم دی 1387 ساعت 12:19 شماره پست: 64 ۱- چه یلدایی داشتیم ما پریشب . عرضم به خدمت انورتان که پسر جان رو امانت گذاشتیم پیش مامان بزرگ و بابابزرگ جانش و آتیش کردیم سمت خارج شهر تا برویم عروسی دختر عمه جان عزیز نازنین . زود تر کارو پیچونده بودیم که سر عقد کنانش برسیم و خوردیم به ترافیک...
-
آذر 1387
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 12:18
اولین دعوا نوشته شده در شنبه دوم آذر 1387 ساعت 13:51 شماره پست: 33 شال و کلاه آقای پسر رو سرش گذاشتیم و زیپ کاپشنش را تا آخر کشیدیم بالا و در ماشین رو باز کردیم . تا چشمش به تاب و سرسره ها خورد ذوق کرد ، مثل همیشه و دوید به طرف اونها ، مثل همیشه . ماهم , من و مامانش ، از ذوق اون ذوق کردیم و دنبالش دویدیم تا نخوره زمین...
-
آبان 1387
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:21
اولین کلام پروردگار با محمد مصطفی نوشته شده در چهارشنبه یکم آبان 1387 ساعت 14:32 شماره پست: 1 بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید همان کس که انسان را از نطفه خردی خلق کرد . بخوان که پروردگارت از همه بزرگ تر است، همان کس که بوسیله قلم تعلیم نمود و آموخت به انسان آنچه را که نمىدانست . تلاشی در جهت امروزی کردن...