کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

13 مرداد 1398


امروز به فکر این افتادم که وارد وبلاگ شوم و دقیقا مثل خونه ای که مدتهاست گرد و غبار گرفته وارد شدم . کلی طول کشید کلیدش رو پیدا کنم و کلی طول کشید رفت و روب کنم و سرک بکشم به اطراف تا ببینم چه بود و چه نبود و راستش برام عجیبه که هنوز هم وبلاگ و سرویس اون وجود داره . احسنت

نظرات 3 + ارسال نظر
احمد یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 15:18

سلام برادر چه عجب اومدین ، منم اومدم بگم که هنوز هستم و هنوزم به وبلاگت سر میزنم. خوشحال شدم که هستی.

نسرین دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 18:26

اگر باعث دلگرمی هست من هم گاه به گاه سر میزنم و مطالبتون رو میخونم.
یکی دو سال پیش یه مطلب قدیمی مربوط به سال ۹۰ از شما خوندم یادم اومد اونموقع قرار بود حتما جریانش رو بزارید راجع به یه خانمی که به خاطرش رفتید و کلاس ادبیات دکتر شفیعی رو شرکت کردید خواستم بگم ۸ سال گذشت و هنوز اون جریان رو نگفتین
من خیلی دوست داشتم بخونم

سلام با تاخیر فراوون خدمت شما دوست گرامی
چشم اگر عمری باقی بود

امیلی سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1399 ساعت 21:14

خیلی خوب توصیف کردید . نمیدونم هنوز اینجا میاید یا نه ؟ خیلی اتفاقی وبلاگ آتی آمدم ایتحا ؛؛؛؛ دوست عزیز نمی نویسید





www.shahrghese.blogsky.com

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد