کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کویر و کافه


این پست ادامه این پست و این پست است !


اولین گرفتاری سفر که از همون اولش پیش اومد این بود که من تنبل باید ساعت 4.5 صبح از خواب بیدار می شدم !! که ساعت 6 سر قرار توی خیابون انقلاب اول لاله زار باشم  و شما تصور کن چقده این امر برای بنده می تونست سخت باشه! اما خب این هم گذشت و بنده و بنی دوتایی سر وقت رسیدیم و توی تاریکی دم صبح آخرین روزای پاییز نشستیم توی اتوبوس .


صبونه رو که خوردیم براتون گفتم که همه اومدن جلو اتوبوس و خودشون رو معرفی کردن و بعدش چی شد . ما چندجا رفتیم که دوتاش رو خیلی دوست داشتم . یکی پیاده روی دم غروب و بعد شب و تاریکی مطلق کویر جنوب دامغان که به اسم نمکزار حاج علیقلی معروفه و دومی کوهپیمایی در منطقه حفاظت شده و بکر پرور ، تو شمال غرب دامغان .


تجربه حضور در کویر به این شکل برای من یه تجربه جدید و حالب بود . البته من دوسال از زندگیم رو توی منطقه خشک و بیابونی بلوچستان گذرونده بودم ولی این متفاوت بود .با اتوبوسمون تا مسیری در جنوب دامغان اومدیم و جایی اتوبوس ایستاد که میشد در افق خط سفیدی که به ما گفتن که دریاچه نمکه رو دید . خورشید رو به غروب بود . محمود ، راهنمامون، جلو افتاد و به ما گفت که درست پشت سرش حرکت کنیم که توی جای ناجوری فرو نریم و سریع بریم که تا تاریک نشده بتونیم به دریاچه برسیم . مام عین جوجه که دنبال مرغ راه می افته، دنبالش رفتیم و پا جای پای اون گذاشتیم . خورشید به سرعت در افق کویر غروب می کرد و سرخ و سرخ تر می شد و ناگهان غروب کرد که کرد . نیم ساعت بعد ما نمکزار رسیده بودیم و چند دقیقه بعد هوا تاریک و ناگهان به شدت سردتر شد .


                                              

                                                           من و غروب کویر                           بنیامین و شب و نمکزار

کمی روی نمکزارها گشتیم و همسفرا چراغ قوه هایی که داشتند رو روشن کردن . من و بنی کمی نمک ها رو چشیدیم که حسابی شور بود . یکی از همسفرا در سکوت کویر از بنان برامون آواز خوند که الحق صداش عالی بود و تا آخر سفر ازش ترانه درخواستی تقاضا می شد .


به سمت اتوبوس برگشتیم یعنی اتوبوسی که دیده نمی شد و همه جا تاریکی مطلق بود . عده ای از همسفرا چراغ پیشونی داشتند ولی ما که نداشتیم دنیال اونایی که داشتند راه افتادیم . وسطای راه هم همه ایستادیم و درس ستاره شناسی گرفتیم و نازی خانوم ( دیگر راهنمای ما ) با چراغ قوه لیزری ستاره های صندلی ، ستاره قطبی ، خوشه پروین و کهکشان راه شیری رو به ما نشون داد و بعد از اون همه سکوت کردیم و سکوت عمیق و ژرف کویر رو تجربه .


نمی دونم چجوری بود که برگشتن ما سمت اتوبوس خیلی خیلی بیشتر طول می کشید ؟ شاید چون خسته شده بودیم و شاید چون حسابی تاریک بود و شاید هم چون من بخشی از راه رو در حالی طی کردم که بنیامین رو روی کولم گذاشته بودم در هر حال طوری بود که دیگه داشتم فکر می کردم که دیگه قرار نیست برسیم که ناکهان نور چراغهای اتوبوس از دور به اندازه یه شمع کوچیک دیده شده و همین به ما کلی نیرو و انرژی داد . به نظرم رسید که فانوسای دریایی قدیم عجب نعمتهایی بودند ها .


بعد از نیم ساعت به اتوبوسمون رسیدیم و آن چنان روی صندلیهای اون ولو شدم که گویی تخت از این نرم تر و گرم ترو پناهگاه و ملجائی از این بالاتر تا به حال ندیده بودم !


نظرات 4 + ارسال نظر
ترمه شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:51

سال 89 با یه گروهی رفتم کویر که تلسکوپ همراهشون بود. شب تا سحر بیدار موندیم و ستاره ها رو دید زدیم. اما بهترین قسمت سفر، لحظه ی دیده شدن خورشید توی افق بود. برای ما که عادت داریم خورشید از بین برج ها در بیاد، عجیب بود.
کویر سمنان رفته بودیم. خیلی با کویر مصر و مرانجاب فرق داره. اون تپه های شنی که یه جورایی نماد کویره رو نداره. خیلی دوست دارم اونجاها هم برم. یه بار هم جور شد که متاسفانه من ماموریت بودم. یکی از حسرت هام جا موندن از اون سفره.

خب شما خیلی سفرتون پربارتر بوده که .منم اون مدل کویر رو دوست دارم

نیره شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 13:14

من زیاد دامغان رفتم ولی تا حالا کویرش رو نرفتم.باید دیدنی باشه.

اره هست . ایشالا یه باری بریم

بولوت دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 15:06 http://maryamak.blogfa.com/

حالا خودتون هیچی بچه طفل معصوم رو چرا 4.5 بیدار کردید؟
برم قدر بابام رو بدونم! باز اون یه پنج و نیم شیش راضی میشه!
لابد طفل معصوم رو با این همه خستگی سفر شنبه ام فرستادید مدرسه؟


نه اتفاقا نرفت !

مرجان سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 http://kavir-semnan

رگبار جان پرور طرف سنگسر و به سمنان نزدیکتره تا دامغان . بعد من فقط یه چیز رو موندم که این تورهایی که میرن سمت کویر و روی شنهای کویر مردم رو میکشن فکر مار و عقرب اون زیر هم کردن ؟؟؟ عقرب داره وحشتناک و نوعی از کشنده ترین مارها هم دقیقا زیر اون شن ها هستن که کسی نمیتونه حرکتشون رو ببینه کافیه کسی پاش رو بذاره رو شن جایی که اونها هستن و هیچی دیکه . من یکبار از نیم سانتی مرگ گذشتم با عقرب کویر :)

به به مرجان خانوم گل . دوست بسیار قدیمی خودمان !!
من خبر نداشتم این ها رو . بلا به دور !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد