کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

ظهر عاشورای ما



این عکس ظهر عاشورا گرفته شد . دسته هایی بود که زنجیر زنی می کردند و بنیامین دوست داشت پیش اونا بریم . می گفت هیجان اینا بیشتره . یه زنجیر هم بهش دادند برای خودش . که آورد خونه .




برو علم آموز !


فردا و پس فردا تعطیل رسمیه . پسون فرداش چارشنبه است و پس پسون فرداش هم پنجشنبه است و خود به خود ماده اش مستعده که بین التعطیلینی باشه و تق و لق باشه همه جا .


یکی از کلاسای من امروز یکشنبه برگزار می شد چون قبل از تعطیلی بود می شنیدم که عده ای از همکلاسیا نغمه کوک کرده بودن که امروز رو هم نریم سر کلاس که تو اقلیت قرار گرفتن و ناچار شدن اونا هم بیان و ما اون تعداد دانشجوی ساعی و درس خون به رغم ناملایمات تعطیلینی مملکت صبح اول وقت خودمون رو رسوندیم سر کلاس .


اما و اما


توی کلاس پر هرچی نشستیم و نشستیم خبری از اومدن استاد نشد که نشد . یه ربع گذشت ، نیم ساعت گذشت ، 45 دقیقه و استاد تشریف نیاوردن و به این وسیله درسی گرانقدر به ما انسانهای ناپخته دادند: 


وقتی فرداش همچین تعطیلی ایه، عین بچه آدم بگیرین بشینین تو خونه هاتون و نیاین دانشگاه . دهه !!!


به مجلس عزاداری امام حسین خوش آمدید


من با این که الان سالهاست دیگه توی هیات ها و دسته ها و تکایا توی ایام محرم نمی رم ، سالهای ساله .اما امسال قراره برم .


یه دوره ای البته دوست داشتم برم پای صحبت یه عالم آگاه بشینم و از صحبتاش درس بگیرم که همچین آدمی تو اون دوره گیر ما نیومد ! یه دوره ای هم شور حسینی داشتم که سینه ای بزنم که عزاداری ای کنم که از رفتار و اعمال خلق الله این قدر زده شدم که دیگه پام رو تو این جور جاها نذاشتم که نذاشتم . اهل نذری خوری و این که ثواب داره خوردنش ،هم نیستم .


اما امسال ما داستان دیگه ای داریم . توی محل ما هم مثل خیلی محلهای دیگه جوونا و بچه ها علم و کتل راه انداختن و علامت آوردن و تکیه ای راه انداختن و چایی ای می دن و دور هم جمعن و از دم غروب طبلا و سنجاشون رو به صدا در میارن و از این قسم کارها .


امسال بنیامین ، که رفته تو 9 سال ، گیر داده که چرا شماها مثل بقیه نمی رین تو این دسته ها ؟ یا چرا لباس مشکی نمی پوشین؟ و شما فکر کنین که کار من چقده سخته که هم نخوام دروغ بگم و هم نخوام زور بگم و هم این که حقیقت واقعی رو فهم بچه کنم!؟ هم این که این دور همی ها برای بچه ها یه جور اسباب سرگرمی و کسب تجربه است و هم این که بخوام بگم نه تو هم نباید بری و این مراسما حقیقت وجودی امام حسین نیستند خب روش درستی نیست و درک نمی کنه . بهش گفتم که عقیده من با اینا فرق می کنه و ....


ولی دست آخر دیدم که چه اشکالی داره امسال با خودم ببرمش توی یکی از این هیات ها ؟ که سخنرانی ای بشنوه ؟ روضه خونی ای بشنوه ؟ توی دسته سینه ای بزنه ؟ و فکر نکنه اینا چیزای خیلی عجیب غریب و خارق العاده ای هستن .


شما چی می گین ؟

 


در مهدکودک دست بالای دست بسیار است


دانیال ، پسر کوچیکترم که چند ماه دیگه سه سالش میشه به نموره از بچه های هم سن و سال خودش شیطون تره و اینو به عینه وقتی با بچه های هم قد خودش بازی می کنه تو پارک یا تو مهمونی می شه دید. از اینایی که بدش نمیاد با طرف دست به یقه بشه و زد و خوردی هم بکنه که ما جلوشو می گیریم که نه ، نینی رو ناز کن و بوسش کن و از این حرفا .


در چرایی این که چرا این جور خشانت ! به خرج می ده به نظرم هم خودش ماده اش مستعد شیطنت بود و هم دلیل مهمترش این که یه داداش بزرگتر از خودش داره که اونم ماشالله شیطونه و کوچیکه کلی تحت تعالیمش قرار می گیره . اصلا بزرگه هم یاد نده ،کوچیکمه فقط نگاه کنه به اندازه چند تا واحد دانشگاهی روشهای رزمی و پرتاب و دفاع شخصی رو برداشته !


دیشب که خونه رفتم دیدم یه طرف صورت دانیال زخم و زیلی شده و معلومه جای ناخنه . پرسیدم چی شده ؟ باران گفت وقتی که رفته از مهدکودک بیارتش دیده این جوری شده و مربیش گفته اومده ماشین یه بچه دیگه رو برداره که اون بچه یه دفعه این کار رو کرده و شرمنده و اینها .


من خندیدم و گفتم کاشکی اون بچه رو می دیدی تا بفهمیم اون دیگه کی بوده که تونسته این فسقل رو این جوری کنه ، همیشه میگن دست بالای دست بسیار است ها !



سرگنده بخور بخور ها که هنوز زیر لحافه !


تو دولت قبل که یا شعار پاکترین دولت تاریخ سر کار اومد خیلی اتفاقا افتاد که چندان با تعریفی که ما از پاکی شنیده بودیم جور نبود و بزرگترینش که رو شد اختلاس 3هزار میلیارد تومنی بود که خیلی بر سر زبونا افتاد و همه راجع بهش مطلع شدند . بعد از اون بخور بخورهای دیگه ای هم در ابعاد 500میلیارد تومن و هزار میلیارد تومن رخ داد که دیگه برای مردم عادی شده بود و مردم چندان بهش توجهی نکردند!


اما عملکرد قبلی ها طوری بود که من مطمئن بودم که هنوز سر گندهه زیر لحافه و مدتی بعد ،باز هم از این جور دزدی ها که از جیب من و شمای هموطن رخ می ده در حال اجراست .داستان اون دزد که شبونه مشغول بریدن قفل مغازه ای بود و وقتی ازش پرسیدن که چه می کنی گفت دارم ساز می زنم و وقتی پرسیدن که پس چرا صداش در نمیاد گفته بود صداش فردا صبح در میاد رو که حتما شنیدین؟ الان هم همین طور شده و داره خورد خورد بعضی از صداها در میاد .


متاسفانه توی هفته قبل مشخص شده که بین سالهای 88تا 92 (در دولت قبل ) بخش قابل توجهی از زمینهای منطقه لواسان تهران رو (حدود 3میلیون متر مربع ) که جزء مناطق حفاظت شده بوده ، عده ای با همدستی اداره محیط زیست و چند جای دیگه ! تو اون دوره بالا کشیدند و توش ویلا سازی و شهرک سازی کرده اند و ارزش این زمینها که در واقعا باید غیر قابل خرید و فروش باشه یه چیزی حدود 7هزار میلیارد تومان بوده !!! (لینک مطلب به گفته آقای احمد نبوی مدیر کل دفتر ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات سازمان حفاظت محیط زیست)


خدمت اون دسته از دوستای عزیز که می خوان بدونن منطقه حفاظت شده دقیقا چیه باید بگم که محدوده‌ای از منابع طبیعی مثل جنگل و دشت و کوهستانه که هر کشوری در جاهایی ایجاد می کنه به جهت حفظ و تکثیر جانوران و گیاهانش و در آن قطع درختان و تخریب و ساخت و ساز ممنوعه . فلسفه اش هم اینه که مردم می خوان همه کشور یه دفعه از بین نره و برای همین مناطقی رو از چپاول بشر دور نگه می دارن .


راستش من خودم که این عدد فضایی رو شنیدم و این که هنوز همه این بالاکشیدن ها کامل لو نرفته ،کله ام سوت کشید والا . شما چطور؟!!!