یه چیزی حدود 10ساله ، بلکه هم بیشتر ،که من خیلی زود از خواب بیدار شدم و از خونه زدم بیرون 7.5 یا 8 صبح بوده . خب چیه ؟ کارم طوریه که ساعت 9 شروع میشه و خب از اون طرف هم تا 7شب یه سره کار می کنیم . منظور این بود که بگم عادت به زود بیدار شدن ندارم اما از وقتی که دانشگاه رفتن دوباره من شروع شده مجبورم یکی دو روز رو تو هفته ساعت 6 صبح تو تاریک روشن بیدار شم که بتونم کلاس اول رو برسم . والا سخت نیست ؟!
کلا تحصیل سخته. از دبستانش بگیر بیاد تا عالیش
آی گفتی . مخصوصا این کله سحر بیدار شدنش !
اوخ اوخ. یاد خاطرات خودم افتادم دلم آشوب شد!
من هیمشه طوری کلاس میگرفتم که به 8 صبح نخوره
واقعا نمیتونستم بیام.
برن قدش پس
سلام بوقت بخیر...بخشید یه سوالی داشتم ازتون،من ماههاست دنبال پرسیسکی وراچ میگردم و میگردم... میخاستم ببینم شما ادرس وبلاگ جدیدشونو ندارید؟ اگه دارید میشه با اجازه خودشون بمن هم بدید... من از خواننده های قدیم قدیمیشونم....مرسی
نگین عزیز منم اطلاعی ندارم . تا اونجایی که خبر دارم ایشون چند وقت پیش از دنیای وبلاگی خارج شدند
سلام.من 15ساله سرساعت 6 بیدارم و 7 میرم محل کار.از این موضوع راضی ام..چون همیشه خواب صبح تنبلم کرده...ضمن اینکه حال و هوای صبح زود خیلی خوب و تاثیرگذاره.اینکه میگن صبح زود انرژی های خاصی جریان داره و سحرخیزی مفیده..بنظرم درسته و با ساعت درونی ِ ما همخوانی داره...
اما خب تا 7 شب کارکردن کجا و تا 2/5 کجا....نمیشه قیاس کرد...جدن سخته..برقرار باشید..
مرسی مریم عزیز که هم دردی کردی . منم می دونم سحر خیز باید باشم تا کامروا باشم ولی چه کنم ؟!!!
همیشه شعبون، یه بار هم رمضون.
امان از دست شما مرفهین بی درد.
مرفهش دیگه کجا بود ؟!!
حق دارید. کلاس های هفت و نیم واقعا ستمه مخصوصا ساختمان ابن سینا
عه ! تو هم اونجایی ؟ رشته ات چیه؟