کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

تا مرد سخن نگفته باشد ...


      


نمی دونم از خبر خنده داری که یکی دو روزه نقل محافل شده اطلاع دارین یا نه؟ که چند تا از نماینده های محترم مجلس شورای اسلامی از جمله جناب آقای دکتر مهرداد بذرپاش ، در نامه ای که از هیئت رئیسه قرائت شده خواستار ممنوع الخروجی ، ممنوع التصویری و ممنوع البیانی! سیدمحمد خاتمی شدند . درخواستی که به قدری بامزه بود که علی مطهری گفت یکدفعه آقایان حکم ممنوع الحیاتی ایشون رو هم می دادند !


راستش من هم به سهم خودم می خوام از این آقایون نماینده تشکر کنم که با اظهاراتی از این دست و تدوین قوانین مترقی ای مثل 5سال زندان برای وازکتومی کنندگان ،نمی ذارن بر اثر گرفتاری های زندگی و روزمرگی ها یادمون بره کی ها توی مجلس قانون گذاری ما به امر خطیر تدوین قوانین مملکت شاغلند .


همان طور که سعدی علیه رحمه در کتاب سترگ گلستان ، باب سیرت پادشاهان فرموده : تا مرد سخن نگفته باشد ....عیب و هنرش نهفته باشد !


نظرات 6 + ارسال نظر
nayyere سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:34 http://salimi.blogfa.com/

یه زمانی فکر میکردیم کسی که روی اون صندلی ها میشینه حتما ادم خوب و فهیم و بزرگیه. حالا مدتهاست که فهمیدیم اینا از جنس همین مردم کوچه بازارن...چه بسا پایینتر!

اره ها منم همین جوری فکر میکردم الان فکر می کنم جتما برعکسه

بولوت سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 14:04 http://maryamak.blogfa.com/

این حضراتم فکر میکنن اگه حرف نزنن ظن لال بودنشون میره.

شیرین سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 14:27

جایی خوب گفتند و خوب منتشر کردند عکسهایی از فقر و فلاکت و اعتیاد مردم را - فکر کنم عصر ایران یا اسمی شبیه به این - و اشاره کردند به مشغولیات ......مجلسی ها.
من واقعا متحیرم این ...............؟!
خاتمی همان موقع که رییس جمهور بود هم .....، تاسفم فقط دلیلش دیدن یک مجلس نمایندگان .....به قولی بیله دیگ، بیله چغندر!

شیرین سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 14:55

آهاهاها خیلی بامزه شد آن دُر افشانی ام! ببین دوست من، هیچ اجباری به انتشار نظرات من نداری ها! من خودم می دونم نظراتم کافه تعطیل کن هستند. وقتی نظرم رو می نویسم برام کافیه خودت بخونیش. هیچوقت احساس اجبار در انتشارش نکن فکر کنم دیگه بعد از این همه مدت متوجه شده باشی که اهل بر خوردن و قهر کردن و این حرفها نیستم :)

خب البت که این طور نیست ولی دوست دارم چیزی باشه که بتونم از دوست گرامی ام به عنوان زینت بحث بذارم پای پست

نیره سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 18:29

دست مزن!- چَشم، ببستم دو دست

راه مرو!- چَشم، دو پایم شکست

حرف مزن!- قطع نمودم سخن

نطق مکن!- چشم، ببستم دهن

هیچ نفهم! -این سخن عنوان مکن

خواهش نافهمی انسان مکن

لال شوم، کور شوم، کر شوم

لیک محال است که من خر شوم

چند روی همچو خران زیر بار؟

سر زفضای بشریت برآر!

سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)

مرسی نیره عزیز . شعر خوب و بجایی مرا مهمان کردی

سهیلا چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:23

سلام
داشتم کامنت شیرین جونمو میخوندم تعجب کردم
گفتم تاحالا ندیده بودم شیرین کامنت بی سروته بذاره...
همیشه کامنتاش پرو پیمونه و درست درمونه و منم مث موشی که دنبال پنیرباشه هرجاکامنتاشو میبنم ینی میبلعم آآآآ
آآآمما...
اینکه چیزی رو درست نمیرسونه که....همه ش شد نقطه چین...:(
بعدش که کامنت دومی رو دیدم فهمیدم دستپخت کافه چی عزیزمونه...


و درآخر تو روح دولتمردان بیخردی که قراره مردم یه مملکت رو به سرمنزل مقصود برسونن اما از اونور بام میندازنشون

والا سهیلای گرامی چه کنم که مجبور شدم که ما باید نان زن و بچه بدیم و ما هستیم و همین یه کافه . شیرین جون هم که ماشالله فوران آتشفشان و ....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد