هوا امروز حسابی سرد شده و گهگاه از پنجره محل کارم می بینم که برفی هم می باره . داشتم فکر می کردم که برای امروز چی بذارم تو وبلاگ ؟ که این رو یادم افتاد:
وقتی بچه بودم فیلمهای صمدآقای پرویز صیاد رو خیلی دوست داشتم و از اون فیلمها یکی از چیزایی که خیلی خوب یادم مونده بود صمد نشسته بود جلوی ننه آقا و دوتا کلمه می نوشت و داد می زد: «مخش می نویسُم ، آی ... مخش می نویسُم ! » دیروز که دیدم بنیامین نشسته و داره مخش ! می نویسه یاد اون فیلم افتادم و براتون چندتا عکس گرفتم که شمام یاد مخش نویسی هاتون بیافتین .
رخصت !
....
کامنت برگزیده
عطیه گفته : چه همه عکسای خوب خوب...
چه خوب که جایی که مشق مینویسه پر از کتابه و فضا کلا آموزشی یه!
از اون عکسی که دو تا مشتش زیر چونه ش بود خیلی خیلی خوشمان آمد... حس میکنم همه ی آدمای مهم تو بچگی یه عکس اینجوری انداختند!
اون عکس اخمالو بابت چی بید؟
بنویس...
آخی. نازی بنیامین. چه خط بانمکی داره!
مداد رو به جای انگشت وسط به انگشت دوم تکیه میده؟
ماشالا به این دقت .
من چون همیشه از مشق نوشتن و مدرسه رفتن بدم میاومده و میاد! وقتی میبینم بچه ها میرن مدرسه و مشق مینویسن دلم کباب میشه براشون. خیلی گناه دارن خب! اصلن یکی از دلایل مخالفتم با بچه دار شدن همینه. نه میشه بچه رو نفرستاد مدرسه نه میشه با غصه ی ناشی از این ظلم کنار اومد!
بچه ها همه بولوت رو دوست دارن
اون برنامه رو یه مدتی من و تو پخش میکرد. برای من جذابیتی نداشت ولی حداقل فهمیدم این صمد که میگن چیه
چه کتابخونه ای دارید!
خب بله . شاید الان دیگه جالب نباشه
قابل نداره خانوم
بجه جه اخمى کرده:-)) والا ما هم با اىن سن و سال تا پنج سال اىنده مون همجنان در حال مخش نوشتن خواهىم بوده تمومى هم نداره اىن درس...
ماشاللا جه کتاىخانه اىى دارىد رگبار...
مرسی جرم شناس بزرگ . این کتابخونه محصول سالها کتاب خریدن و خوندن بنده است
سلام... چه همه عکسای خوب خوب...
چه خوب که جایی که مشق مینویسه پر از کتابه و فضا کلا آموزشی یه!
از اون عکسی که دو تا مشتش زیر چونه ش بود خیلی خیلی خوشمان آمد... حس میکنم همه ی آدمای مهم تو بچگی یه عکس اینجوری انداختند!
اون عکس اخمالو بابت چی بید؟
مرسی عطیه خانوم از توجهت .
اون دو تا عکس هم پزهایی بود که خودش انتخاب کرد و من کلا بی تقصیر بیدم
آقای رگبار باید قدر این بچه رو بدونید. مرتب و منظم نشسته پشت میزش داره مشق می نویسه. زمان ما دانش آموز بوده در عرض چند دقیقه توی راه پله مشق می نوشته، کیفش رو پرت می کرده توی خونه، بعد هم می رفته دنبال بازی.
مشقم بود مشق نویسی های قدیم .
ولی ترمه جان زیاد فریب این منظم بودن چهره این پسر ما رو نخور . ایشون رو لش کنی تو راه پله ها هم مشق نمی نویسه
چه روزها که با استرس از خواب بیدار میشدم و چه بعد از ظهر ها که با گریه برمیگشتم خونه
ظلم بزرگی بود این مشق نوشت های کودکی من
5 بار از روی فلان درس..3 بار از یک تا 200..دو تا پلی کپی ریز نوشت پشت و رو سوالات ریاضی..15 صفحه سوال وجوابهای جغرافی..
به ندرت پیش میامد که تکالیف من کامل باشه..تا معلم ها به شیوه ی درس خواندن من عادت کنند و ببینند که علی رغم تکلیف ننوشتن نمره های بالایی دارم سال به آخر میرسید و سه ماه بعد دوباره روز از نو و روزی از نو..
برای کامنت عطیه ی عزیز؛
درست میگید دوست من
اوائل قرن بیستم که عکس و عکاسی رایج شد این دید وجود داشت که افراد باید در عکسها ژست رسمی داشته باشند (بیشتر در ایران و کشورهای شرقی) و گاها فرم طبیعی بدنی و چهره ی اخمالودی داشته باشند(در غرب)..و اکثر دانشمندان و هنرمندان و افراد مهم معاصر که میشناسیم به خاطر همزمانی دوران جوانی و کودکی شان با این دوره ی زمانی چنین عکسهای اخمالودی هم دارند همانطور که سایر افراد عادی همان زمان نیز ...
اما خب افراد مهم بیشتر به چشم میایند و به طبع عکسهایشان بیشتر دیده میشود و اخمالود بودنشان در عکسها نیز!
عجب خاطرات تلخی رو زنده کردی ! مشف نوشتنهای اون موقع که بیشتر یه جورتنبیه کردن بود . یادمه درسی بود به اسم اصحاب فیل تو کلاس سوم دبستان که چند صفحه بود . هر وقت معلممون می خواست کسی رو تنبیه کنه می کفت از روی اون چندبار بنویسه
در ضمن بابت اون توضیحی که درباره نوع عکس انداختی ممنون . استفاده بردم