کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

یک صندلی


اولا از رفقایی که تا حالا تو این بازی کتاب ها شرکت کردن ممنونم . برای کسایی که تا الان کتابی رو معرفی نکردن هم تا آخر امشب وقت هست .


و اما بعد


ایستگاه صادقیه که من صبح ها سوار مترو می شم اولین ایستگاست .کسایی که وضع این ایستگاه رو نمی دونن به نظرشون خوبه که اولین ایستگاه باشی چون بدون دغدغه و فشار و هل دادن میتونی بگیری روی صندلی بشینی .اما گرفتاری از اون جا شروع می شه که ایستگاه صادقیه نقطه پایانی قطار دو طبقه اییه که از کرج می رسه هم هست و مسافرای کرج اکثرا با داد و بیداد ( این رو به واقع می گم اکثر با داد و بی داد و جیغ و داد میان و همون جوری هم بر عکسش با داد و بی داد و جیغ و داد میرن!) و دووون دوون میان خودشون رو میاندازن توی قطار متروی صادقیه به شرق .


معمولا تا قطار بعدی کرج برسه دو تا قطار میاد و من تا پارسال اکثرا صبر می کردم تا اولی بره و خلوت تر بشه و حتی اون موقع هم تلاشی برای هل دادن و دویدن به داخل کوپه و نشستن نمی کردم . واقعا ارزشی نداره .شما فکر کن دست بالا می خواستم یه ربع بیس دقیقه سر پا وایسم . به جایی بر می خورد ؟


اما مدتیه که رویه ام رو عوض کردم و منم مثل بقیه هول می دم و می دوم و می رم یه صندلی می شینم . چرا این کار رو می کنم ؟ دلیلی دارم که دوست دارم براتون بگم . تنها دلیلش اینه که یه جا بگیرم و به یه پیرمرد یا پیرزن بدم تا بتونه بگیره بشینه ،از بس که جوونای امروزی ما ماشاالله هزار ماشالله با غیرت و جوونمردند و براشون سر سوزنی اهمیت نداره اونی که نتونسته بشینه یه آدم پیره یا مریضه یا بچه داره . فقط خودشون بشینن و دیگه بقیه دنیا به . . . (استغفرالله آدم رو مجبور به گفتن چه چیزایی تو این مکان خانوادگی می کنن !)


نظرات 9 + ارسال نظر
سهیلا سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 http://fany-rooz-2001.blogsky.com/

لااااااااااااااایک هوار هوارتا به شما رگبار عزیز

به جای اون سه نقطه هم بذار من بگم و کارتون رو راحت کنم

به یه ور اسب نادر شاه..........والااااااااا با این نوناشون


ولی ما مشتری های این کافه مقتدرانه همون جوونای مثلا باغیرت رو حواله میدیم به همون یه ور اسب نادرشاه....بععله اینجوریاس حتا

ستاره سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 http://derakhshesh3tare.blogfa.com

آفرین به خاطر این اعمال انسان‌دوستانه و خدا پسندانه...

مهری سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30

با سلام واحترام خیلی وقته خواننده پر وپا غرس (قرس) وبتونم البته خاموش تمام مطالبتون جالب وخوندنیه اهل کامنت نیستم خودمم وب ندارم با خوندن این مطلب دیدم اگه حداقل تاییدتون نکنم واحترام بیشتر خودم ابراز نکنم بخاطر نیتتون خوننن وبتون به من حرامه

ترمه سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:35

از وقتی خط 4 راه افتاده، حط 2 خیلی خوب شده. صبح ها ایستگاه صادقیه چند دقیقه معطل بشی قطارهای بعدی بیان راحت می تونی بری تو. اکثر مواقع هم می تونی بشینی. اما امان از خط 1.
در مورد بلند شدن برای هر فرد مسنی که در اون حوالی موجود بود هم من قبلا نظرم رو توی همین وبلاگ گفتم و به اندازه ی کافی ترور شخصیتی شدم. دیگه تکرار نمی کنم.

shirin سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:40 http://ladolcevia.blogfa.com

می دانید رگبار عزیز؟ حیرت و تاسف من بیشتر از اینست که میبینم این افراد از حقارت رفتار خود آگاه نیستند! این هجوم و همهمه و سقلمه ها به همدیگر، همه و همه برای یک جای نشستن روی قطار متروی تهران! اگر برای تصاحب یک میلیون دلار بود شاید می شد توجیهش کرد
حقیر تر از این دختران و زنانی است که علیرغم اینکه سالمند نیستند، روی زمین ولو می شوند و ژست آدم های علیل را میگیرند که توان سرپا ایستادن ندارند. دیدن کسی که خود را به ناتوانی میزند همیشه حقارت بار است و بدتر ناآگاهی شان از این حقارت و نیز پایمال کردن حقوق کسانی که می توانند در آن فضای اشغال شده بصورت سرپا جابجا شوند.

سارا سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:44 http://biadonyabesazim.blogfa.com

چه کار خوبی می کنید. تا حالا همچین کاری نکردم! .. بنده خدا خانومهای مسنی که گاهی من دیده ام، هم یاد گرفته اند که به جوون بی توجه، بگن: پاشو لطفا. یعنی زمونه و شرایط اینطوریشون کرده که ساکت نمونند. (نه همیشه. ولی موردی بوده که اینطور بشه).

این پست، حاوی مطلب ناجور! درباره مردمان کرج بود. بابا جان ما خوبیییییم. حالا نه خیلی ...

بولوت سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:12

جاتون رو به پیرزن بدید؟! شما تو قسمت زنونه چی کار میکنید آخه؟
دیروز همین خط مذکور رو از سمت تهران پارس سوار شدم. بعد تو راه دو تا خانوم مسن سرپا دیدم یاد اون پستی که قدیما در این مورد نوشته بودید افتادم. یه چیزایی داره با سرعت به سمت قهقرا میره اخلاقیات حواشیش هم جزئشونه!

نیره سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 17:51

فرهنگ لوطی بازی قدیم با همه خوبی ها و بدی هاش از بین رفته...و این نکته خوبش بود که دیگه نیست...

sanjaghak پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 13:45 http://www.sanjaghak2011.blogfa.com

سلام دوست من
دوستان همراه...
راست میگی ...قبلنا اینجوری بود و انسانیت موج میزد...حتی بزرگترا هم جاشون رو به بزرگتر از خودشون میدادن...چقدر زیبا بود
البته من خودم الان نزدیک به 20 سالی میشه که دیگه سوار اتوبوس و از این موارد عامه پسند نشدم . ولی شنیده بودم که مردونگی و گذشت در گذشته و کسی به کسی احترام نمیزاره...میدونید این بی برکتی ها و کمبود های طبیعت به لحاظ بارش نزولات و هزار و یک نعمت دیگه خدا ...به همین دلایل کم و بی اثر شده .
دوست دارم تموم کسایی رو که به محض دیدن پیرمرد یا پیرزنی ؛ سریعا در مقام حمایت برمی آن و کار خدا پسندانه انجام میدن....آفرین بر این فرزندان ایران.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد