دقیقا از امروز فصل جدیدی از حیات این کشور شروع می شه . بعد از 8 سال ماجراجویی و هیاهوی بسیار برای هیچ و روی کار آوردن وزرایی بی تجربه و ناآگاه به مسئولیت خودشان و به دنبالشون معاونین و مدیران نالایق ، از امروز وزرایی بر سر کارند که حداقل حداقلش آدمایی هستند که کار بلدند .
شما یه مقایسه ای کنین نعمت زاده ،وزیر صنایع این دولت رو با محرابیان ، وزیر صنایع دولت قبلی .
نعمت زاده ، لیسانس و فوق لیسانسش رو از آمریکا گرفته و حداقل 17سال تو این مملکت ، مستقیما تو بالاترین سطوح صنعت و همچنین پتروشیمی مدیریت کرده و کوله باری از تخصص و تجربه داره و بالشخصه درباره اش از کسایی که باهاش کار کرده اند روایتهای خیلی مثبت و خوبی شنیدم رو مقایسه کنین با محرابیان وزیر قبلی که احمدی نژاد تو 30سالگی ، وزیر صنایعش کرده که تنها سابقه مفیدش ،این بوده که وقتی احمدی نژاد رو شهردار تهران کرده بودند ،این بابا رو گذاشته بود مدیر فروشگاه شهروند باشه !
خب طبیعتا تصمیماتی که این دو تا می گیرند با هم یکی نیست و کفه به نفع وزیر فعلی سنگین تر خواهد بود .
این موضوع درباره 6وزیر اقتصادی دیگه هم صدق می کنه . وزیر راه که آخوندی شد ، وزیر کار که ربیعی شد ،وزیر نفت که زنگنه شد ، وزیر کشاورزی که حجتی شد ،طیبنیا که وزیر اقتصاد شد و چیتچیان که وزیر نیرو شد همه شون آدمایی هستند با تجربه تر از وزرای صفر کیلومتر دولت قبل .
همین باعث میشه من نوعی فعال اقتصادی بخش خصوصی به دید مثبت تری به آینده این مملکت بتونم نگاه کنم .
پیوست : این نوشته راه هم بخوانید،اقتصادی که احمدینژاد تحویل روحانی میدهد . به طور فشرده و موجز توضیح می دهد و جمع بندی های خوبی انجام داده .
قبل از این که این پست را بخوانید بدانید که به نسبت پستی طولانی است اما باید برای ادای دین هرچند ناقص خودم به استادی بزرگ که بیش از 60سال است که برای فرهنگ کودکان این وطن کوشیده است این مطلب را می آوردم . هرچندکه پاسخی است کم مایه در حد بضاعتم به توهینی که به وی و کارهای سترگش از جانب متعصبان تندرو طالبان صفت شد . اگر به حوزه فرهنگ کشور علاقمندید پیشنهاد می کنم وقتی بگذارید و این نوشته را بخوانید .
6سالم بود و بین مادر و مادر بزرگم در اولین روز مدرسه حرکت می کردم . کلاس آمادگی می رفتم . وارد حیاط مدرسه شدیم . به نظرم خیلی بزرگ بود . سال 56 بود . اسم مدرسه ، فرهاد بود . رفتیم نشستیم سر کلاسها .مادرها عقب کلاس ایستادند . خانم معلم آمد . اسمش اخترخانم بود . مادرها کمی بعد رفتند . آرام آرام دلمان برای آنها تنگ شد ولی زنگ تفریح دیدیم بیرون نشسته اند . خوشحال شدیم . بازی کردیم و تعریف کردیم به ما چه ها داده اند . دوباره رفتیم سر کلاس . بازی کردیم و نقاشی کشیدیم . مادرها بیرون مدرسه منتظر ما بودند . یکی دوروزه ننرترین بچه ها با مدرسه فرهاد و اخترخانم اخت شدند.
آمادگی خیلی خوش گذشت . هر هفته یک موضوع به طور کاملا دموکراتیک و با رای گیری در کلاس انتخاب می شد . یک بار هم من پرندگان را پیشنهاد دادم . هر موضوعی که آن هفته انتخاب می شد تا یک هفته رویش کار می کردیم . یک بار پوشاک بود انواع پوشاک ، الیافهای مختلف از لباس اسکیموها تا قبایل آفریقایی . یک بار اسباب بازی بود که آن هفته کلاس پر بود از اسباب بازی . یه پرونده برای هر کدوممان درست کردند با کلی کاردستی که هنوزهم مادر نگاهشان داشته . ازما پرسیدند دوست داریم چه کاره شویم . دستمان را روی کاغذ گذاشتیم و دورش خط کشیدیم و دست را رنگ کردیم و اخترخانم بالای هر دست شغل آینده را نوشت . همه پسرها گفتند خلبان چندتایی هم دکتر . آن موقع ولیعهد هم خلبانی می کرد خلبانا مقبول بودند . دخترا یا پرستار شدند یا معلم .
جشن چهارشنبه سوری در مدرسه برگزار شد . بالماسکه بود که هر کس خودش را قرار شد شکل چیزی بکند . دختر خوشگل کلاس هم قرارشد بشود بهار . من گربه شدم . بچه ها دمم را هی می کشیدند . من هم دمم را وسط چهارشنبه سوری کندم انداختم آن طرف . عمو نوروز آمد . دستهای هم را گرفتیم دور آتیش چرخیدیم .
سال بعد کلاس اول بود . 57 . چند وقت مدرسه ها تعطیل شد . بعد دوباره باز شد . مدرسه در خیابان فرح بود که شد سهروردی . خانه ما دور بود ولی می بردند و میاوردند .با این که ما کلاس اول بودیم ولی ما هم زنگ کتابخانه داشتیم . بقیه کلاسها هم داشتند . می رفتیم کتابخانه . شاید بی اغراق بگم عادت پیوسته و خستگی ناپذیرم به کتاب از همان جا نشات گرفته . ما اصلا هیچ مشقی را در خانه انجام نمی دادیم . فارسی ، علوم و ریاضی ،در مدرسه و سر کلاس انجام می شدند.
اسم مدیر این مدرسه عالی توران خانم بود . خانمی بود با عینک دور مشکی و موهای جوگندمی که همیشه بالای سرش جمع می کرد . جذبه داشت ولی همه دوستش داشتند . سال بعد نمی دانم چرا ولی مدرسه را تعطیل کردند و مارا فرستادند مدرسه های دیگر . خاطره مدرسه هیچ از یادم نرفت که نرفت . توران خانم مدرسه فرهاد از ذهنم نرفت بیرون .
سالهای سال گذشت ، بیش از 30 سال . عیالوار شده بودم . روزی از تلویزیون زنی را دیدم که آب دهانم خشک شد . خودش بود . توران خانم . خانم توران میرهادی . از کتابهایش می گفت . مادر و 50 سال زندگی در ایران . ذوق زده فردا رفتم خریدم . خاطراتش بود . پدر برای تحصیل آلمان رفته بود بعد از جنگ جهانی اول . با یه دختر آلمانی ازدواج می کند به ایران بر می گردند . توران دنیا می آید سال1306 . پدر آدم گرفتاریست . مهندس و کلی پروژه . 80% تربیت بچه ها بر عهده مادر است . کتاب اصلا یه کتاب تربیتی است واقعا . کلی ازش استفاده کردم .
سیستم آموزشی ایران را اصلا قبول ندارم . تکیه فراوانی می کنند روی محفوضات . مثلا این قدر شیمی در دبیرستان حفظ میشود که حد نداره . ما چهار سال دبیرستان یک بارنرفتیم بینم آزمایشگاه این اسید کلریدریک اصلا چی هست ؟ 1000صفحه شیمی می خونیم ولی هیچ کدامش یادم نیست الان . در آمریکا 150 صفحه شیمی خوانده میشه ولی 10برابر آزمایش انجام می دهند . کدام بیشتر در ذهن می ماند؟ خانم میرهادی می خواست این روش را در ایران پیاده کند ولی هنوزم که هنوز است آموزش پرورش قبولش ندارد .
حقیقت این است که وقتی زندگی توران میرهادی را می خوانیم و بررسی می کنیم با یک مبارز واقعی مواجه می شویم .توران میرهادی استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص آموزش و پرورش بیش از 60سال در گسترش فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان کوشیده . او ۲۵ سال مدرسه فرهاد را اداره کرده. همچنین او یکی از بنیانگذاران شورای کتاب کودک است و از سال5۸ تا کنون سرپرستی تدوین و تالیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را نیز برعهده داشته است.
او بعد از پایان دبیرستان در رشتهٔ علوم طبیعی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین دوره او نخست با جبار باغچهبان که طرح سوادآموزی بزرگسالان را پیش میبرد، آشنا شد. حضور در کنار جبار باغچهبان به او اهمیت آموزش سواد پایه را یادآوری کرد. در کنار این کار او به عنوان دانشجوی آزاد به کلاسهای درس محمدباقر هوشیار در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران می رفت که علوم تربیتی و اصول آموزش و پرورش درس میداد. تجربههایی که او از این دو استاد به دست آورد سبب شد که تصمیم بگیرد در راهی دانش بیاموزد که علاقهاش را داشت.
به این سبب از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و تصمیم گرفت برای آموزش در زمینهٔ علوم تربیتی و روانشناسی به اروپا برود. نخست قصد رفتن به سوئد را داشت، اما در نهایت در پاییز ۱۳۲۵ از پاریس سردرآورد. در این هنگام یک سال از پایان جنگ جهانی دوم گذشته بود و اروپا ویرانهای بود که از داغ جنگ و گرسنگی میسوخت. ارادهٔ توران برای آموختن سبب شد که این دشواریها مانعی در راه هدف او نشود. خود را با وضعیت ناگوار پس از جنگ در اروپا سازگار کرد.
با جیره خوراک روزانه میساخت و حتا در پروژههای بازسازی بخشهای گوناگون اروپا که با همیاری دانشجویان اجرا میشد مشارکت میکرد. با این هدف یک بار به بوسنی هرزگوین|هرزگوین و یک بار هم به کوههای تاترا چکسلواکی رفت و در بازسازی راهآهن آن مناطق شرکت کرد. این سفرها و دیدن چهرهٔ اروپا پس از این جنگ ویرانگر چنان تاثیر عمیقی بر او گذاشت که از همان هنگام به نقش آموزش و پرورش در پاسداری از ارزشهای انسانی یا ویران کردن آن پی برد. در این دوره او نخست رشتهٔ روانشناسی تربیتی را در دانشگاه سوربن به پایان رساند و پس از آن رشتهٔ آموزش پیش دبستان را در کالج سوونیه ادامه داد.
شانس بزرگ او در این دوره این بود که توانست در کلاسهای درس هنری والون و ژان پیاژه دو غول روان شناسی و شناختشناسی کودک در سدهٔ بیستم بودند، حضور یابد. موضوع نظریههای رشد هنری والون و ژان پیاژه در این دوره حتا در اروپا تازه بود و میرهادی فرصتی نادر داشت که این دیدگاهها را بیاموزد و در ایران به کار ببندد.
او ۱۳۳۰ به ایران بازگشت و کودکستان فرهاد آغاز شد. پدر و مادرش پشتیبانهای بزرگ او در این کار بودند. پدر محل کودکستان را که خانهای خالی بود در اختیار او گذاشت و افزارهای آموزشی مانند نیمکت و غیره را برای او ساخت و مادر با گرفتن پروانهٔ کودکستان به یاری او شتافت. محل این کودکستان ابتدا در خیابان ژالهٔ تهران قرار داشت. طولی نکشید که روش کار میرهادی با استقبال والدین ایرانی روبرو شد و او توانست از سال ۱۳۳۶ دبستان فرهاد را در کنار کودکستان پایه بگذارد. از این دوره به بعد همسرش همکار و همراه همیشگی او در ادارهٔ کودکستان و دبستان شد. مدرسهٔ راهنمایی فرهاد نیز از سال ۱۳۵۰ کارش را آغاز کرد. از سال ۱۳۵۶ این مجتمع که بیش از ۱۲۰۰ دانشآموز داشت در ساختمانی بزرگ در خیابان سهروردی نزدیک سیدخندان به کار ادامه داد. در بیشتر سالهای دههٔ ۴۰ و ۵۰ مدرسه فرهاد به واحد تجربی تعلیمات عمومی تبدیل شد و پیشرفتهترین دیدگاههای درون آموزش و پرورش ایران نخست در این مجتمع بررسی و تجربه و در صورت کسب اعتبار در نظام آموزش و پرورش جاری میشد. مدرسه فرهاد از همان آغاز به صورت مختلط اداره میشد.
توران میرهادی سبب گرایشش به ادبیات کودکان را علاقه ای می داند که در کودکی و در خانواده پیدا کرد. دو کتاب به زبان آلمانی به نام فیدل استارماتس و مایا دختر گریزان از کندو داستان هایی هستند که برای یک عمر روی او تاثیر گذاشتند. داستان اول که سرگذشت پسرکی در جنگ جهانی اول است در او روحیه صلح طلبی و ضد جنک را پدید آورد و داستان دوم انگیزه های کار برای جامعه را در او کاشت. در کنار این ها خدمتکاران خانه برای او افسانه های و ترانه های عامیانه می گفتند که همواره منبعی سرشار از لذت و آگاهی را برای او می ساختند. میرهادی خود براین باور است که گروهی که به همراه او ادبیات کودکان را در ایران گسترش دادند، همگی در خانواده هایی رشد کردند که در آن ها کتاب هایی برای کودکان وجود داشت.
پس از آن توران میرهادی ادبیات کودکان را هنگامی از جنبه علمی و اجتماعی شناخت که در فرانسه بود. در این کشور و در چارچوب نظام آموزشی به نقش بدون جانشین ادبیات و هنر کودکان در رشد اجتماعی و فرهنگی کودکان پی برد و پس از آن هنگامی که به ایران برگشت، این تجربه ها را در قالب گفت و گوهایی با دوست دوران نوجوانی خود لیلی ایمن در میان گذاشت.
پس از آن از سال ۱۳۳۲ این دو در کنار آذر رهنما که مجله سپیده فردا را منتشر می کرد قرار گرفتند و نتیجه کارشان این بود که در سال ۱۳۳۵ نخستین نمایشگاه کتاب کودک را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کردند. این نمایشگاه از آن جهت اهمیت دارد که موضوع کمبود کتاب کودک و کتابخانه های ویژه کودکان را به جامعه فرهنگی آن روزگار یادآوری کرد. پس از این کار بود که جنبشی در گسترش ادبیات کودکان راه افتاد که تا زمان پایه گذاری شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ به طور غیر رسمی و پراکنده ادامه یافت.
راه اندازی شورای کتاب کودک در ایران به معنای رسمیت یافتن نهاد ادبیات کودکان در ایران است. از هنگام پایه گذاری این نهاد تا اکنون که نیم سده از این رخداد می گذرد، توران میرهادی نقش برجسته ای را در هدایت و راهبری ادبیات کودکان ایران در عرصه ملی و بین المللی داشته است.
این مقدمه طولانی برای این بود که بدانید سایت رجانیوز که تریبون جناحی است که همیشه طوری صحبت می کتند که گویا نماینده تمام ملتند و در انتخابات امسال معلوم شد با کلی ارفاق و تک ماده در اصل نماینده حداکثر 8% مردم ایرانند! مطلبی مغرضانه و عقده گشایانه درباره یادگار و ثمره تلاش توران میرهادی یعنی شورای کتاب کودک و همین طور بسیار بی انصافانه درباره خود ایشان منتشر کرده که قبلا هم در هفته نامه 9 دی خودشان به چاپ و انتشار رسانده بودند .
به طور مثال آنها برخی از گناهان خانم میرهادی را این گونه بر شمرده اند:
1- چرا توران میرهادی پس از پنجاه سال همچنان عضو هیئت مدیره شورای کتاب کودک است!؟
2- چرا او سالها مدیریت مدرسه فرهاد را بر عهده داشت !؟
3- چرا فرهاد مدرسه ای مختلط بوده است !؟
۴- چرا در محتوای آموزشی این مدرسه شعر و رقص و شادی در نظر گرفته میشد!؟
۵- چرا جایی گفته ادبیات کودکان هیچ محدوده ای را نمیپذیرد، نه اعتقادات، نه مکان، نه زمان، باید فراتر از اعتقادات برود. باید به مرحله ای برسد که هیچ نوع اعتقادی نتواند او را محصور کند!؟
۶- چرا او جای دیگری میگوید که با هم بودن دختر و پسر را تا یازده سال در مدرسه از نکات ضروری تعلیم و تربیت میداند!؟
۷- . . .
۸- . . .
یعنی شما تصور کنید که در این نوشته سراسر خشم و غضب علیه شورای کتاب کودک و اعضای آن همه محاسن آن ها را نادیده گرفته و فقط به این چند به زعم خود ایراد پرداخته اند . آن هم علیه شورایی غیر دولتی ،که 50 سال است در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان فعالیت می کند و اعضاء آن نیروهای داوطلب هستند. شورایی که در حال حاضر حدود 700 عضو رسمی و وابسته دارد و هزینه های خود را از راه حق عضویت، حمایت های مردمی، اجرای پروژه های فرهنگی و حق التالیف فرهنگنامه به دست می آورد (لینک وب سایت شورای کتاب کودک)
بخوانید این نوشته مغرضانه و کوته بینانه رجانیوز را . به طور کامل بخوانید و خود قضاوت کنید .وقتی افق دید آدمی کوتاه باشد همین می شود که می خوانید. نوشته ای تخت این عنوان درخشان! : وقتی بهائیان و شرکا برای کودکان ایران نسخه میپیچند/ 50 سالگی شورایی که چند نفر بهائی، تودهای، شاهدوست، غربزده و ضد انقلاب تاسیس کردند!
این بچه های امروزی عجب آینده نگرند ها .
عرضم به حضور انورتون که دانیال یه صندلی بچه داشت که تا چند وقت قبل ،وقت غذا خوردن روی اون می نشست . اما چند ماهیه که دم بریده رو هر چی هم اصرارش کنی ،دیگه روی اون نمی شینه که نمی شینه و دوست داره عین ما روی صندلی معمولی بشینه غذا بخوره . حالا قدش هم درست به بشقابش نمی رسه ها . ولی کوتاه بیا نیست و صندلی بچه هه به کل بی استفاده مونده بود و مام دیدیم که این بشین نیست و مام جای اضافی هم نداریم یه گوشه بذاریمش ،گفتیم بذاریمش دم در تو کوچه یه آدم مستحقی خودش بیاد ورش داره ببره .
حالا این رو داشته باشین که داشتم با بنیامین از پله ها صندلیه رو می بردم پایین که بنیامین برگشته می گه حالا چرامی خوای بذاریش دم در؟ می گم که دیگه بدرد ما نمی خوره بهتره یکی دیگه ازش استفاده کنه . فسقلی برگشته می گه خب نگهش دارین برای بچه من !! ینی بچم از الان برای سی چل سال دیگه اش برنامه ریزی بلندمدت داره .
بله دوستان ، دیروز روز تولد بنیامین ما بود و 7سالگی رو هم پشت سر گذاشت و وارد 8 شد . این جوری این بچه ها به سرعت بزرگ می شن !
آق بنی ۸ساله در فکر آینده ای نزدیک!
تا چند روز دیگر همه یا عمده وزرای پیشنهادی روحانی از مجلس رای اعتماد می گیرند و عملا دولتش شروع خواهد شد . در هنگامه ای که عمده فاکتورهای اقتصادی و سیاسی ایران دچار تنش و نقص هستند و جامعه ملتهب از شرایطی که دولت قبل به وجود آورد ، روحانی باید چه سیاستهایی را اولویت های خود قرار دهد ؟
سعید حجاریان توصیه های خوبی دارد . خلاصه آن را که برایتان آورده ام بخوانید :
آقای روحانی در حوزه سیاست خارجی باید نخست به فکر کشورهای همسایه باشد. بهتر آن است که ایشان به جای سفر به آمریکا، به عربستان سعودی سفر کرده و با مقامات آن کشور دیدار داشته باشد. وظیفه دولت آتی به جای طرح مسائلی چون اداره امور جهان و هولوکاست و نامه به سران کشورها و از این قبیل اقدامات نمایشی، باید بهبود رابطه با همسایگان باشد.
آقای روحانی باید برنامهای مدون برای هشت سال آینده داشته باشد. بهطوریکه بعد از هشت سال نتوان از آن برنامه عدول کرد . دولت باید با تعیین اهدافی با صبر و دقت به گونهای پیش رود که پس از هشت سال نتایج ملموس و مثبتی برای مردم به همراه داشته باشد. نمونههایی مانند دولت پارک در کره، دن شیائوپینگ در چین، ماهاتیر محمد در مالزی، کاردوسو در برزیل، آنائر در آلمان وجود داشته که در مثلا دو برنامه توانستهاند مسیر کشور را تعیین کنند.
در دوران هشتساله پیشرو رییس دولت نباید خود را خیلی مطرح کند و در مصاحبهها و سخنرانیهای فراوان شرکت کند. اساسا در زمان دولت مهرورز، نام ایران بسیار در تیتر اخبار جهانی بود و من ترجیح میدهم در هشت سال آینده اساسا خیلی نامی از ایران در رسانههای بینالمللی برده نشود. بهقدری آرام و صبورانه کارها پیش رود که لازم نباشد دنیا ما را پررنگ جلوه دهد.
دولت روحانی، باید بتواند سرمایههای خارجی را، جذب کند. سرمایهدار داخلی وقتی سرمایه خود را به میدان میآورد که سرمایهدار خارجی قبلا به میدان آمده باشد. زیرا این نشاندهنده امنیت است. نخستین وظیفه ما جلب توجه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای سرمایهگذاری در ایران است. آنگاه سرمایهدار خارجی هم به میدان میآید و سپس سرمایه ملی به جریان خواهد افتاد. اگر واقعا به دنبال حل مشکلات اقتصادی باشد به قول خودش باید چرخ کارخانهها بگردد، آنگاه ایران دارای پایگاه اجتماعی کارگری و کارفرمایی بزرگی خواهد شد که میتواند حامل شعارهای دوران اصلاحات نیز باشد.
با توجه به اینکه آقای روحانی دانش آموخته حقوق است، اگر بتواند پای قانون گرایی بایستد و اجازه ندهد از قانون تخطی شود امید بهبود میرود. مثلا هرکسی که وزیر علوم شد بداند که نمیشود بدون دلیل استادان را اخراج یا دانشجوها را ستارهدار و از تحصیل محروم کرد. تا قانون و محکمه نباشد نمیتوان کسی را از حق تحصیل محروم کرد.
رفته بودیم خونه پدرم و نشسته بودیم که خواهرجان ،کارت دعوت عروسیش رو که تازه از چاپخونه در اومده بود آورد و نشونمون داد . بالاش اسم کوچیک عروس و دوماد و پایین ترش یه قطعه ادبی و پایین ترش تاریخ و ساعت مراسم . . .
اما از آدرس مراسم خبری نبود !
گفتم : مثل این که کارت فروشه یادش رفته که آدرستون رو چاپ کنه . خندید و گفت : نه دیگه الان کسی آدرس رو اون جا چاپ نمیکنه . خودمون جداگونه با کامپیوتر خونه پرینت گرفتیم و با نقشه باغ می ذاریم روی کارت . الآن خود کارتی ها می گن آدرس نزنین که اماکن میان توی چاپخونه و آدرس رو بر می دارن و روز موعود میان سراغتون !!