به وبلاگ رگبار خوش آمدید . در این جا ،من از خودم می نویسم ، از دلمشغولی های روزانه ام ، از خانواده ام ، از دوستانم . به محیط زیست توجه می کنم ، به اقتصاد و سیاست می پردازم ، سعی می کنم مقوله فرهنگ و کتاب جایگاه ویژه ای داشته باشد .
ادامه...
اونی که دستور داده همه این صندوقها، یکجا سازماندهی شوند، حتما اینطور فکر میکرده: هر کسی یه مشکلی توی زندگیش داره، بر اساس اون مشکل، ترجیح میده به افرادی با مشکل مشابه، یاری برسونه. در غیر اینصورت نمیدونم به چی فکر میکرده که همچین دستوری داده. چون واقعا آدم باید بایسته و شک کنه به چشمهاش.
این هفت تا صندوق، هفت تا درد رو نشون میده یکجا. حالا درسته بار طنز این پست و حتی کامنت من، بیشتر بود. ولی خیلی عکس غمگینیه.
مایه تأسف هست در کشوری که سرشار از منابع طبیعی و از بزرگترین و مهمترین صادر کنندگان نفت و گاز هست بار بزرگ درمان و تأمین اجتماعی روی دوش شهروندان افتاده و روز به روز فشار این بار بیشتر هم میشه.
و بیشتر مایه تأسف که خیلی از شهروندان کم کم اعتماد خودشون را به خیلی از مراکز خیریه به دلیل فساد مالی از دست میدند.
نمیدونم چی بگم آقای رگبار. فقط میتونم امیدوار باشم که روزی برسه که در شهرهای ایران خیلی کم از این صندوقها به چشم بخوره. با دیدن این عکس حس افسردگی بهم دست داد...
والا این منابع طبیعی قسمت اونا نبوده . قسمتشون اون صندوقاست
من که هیشکدووم رو نمیپسندم.
آخه سلیقه ام یه جوریه
چطور نمی بینی ؟!
یه شو پیکچر رو امتحان کن
فکر کنم اینایی که این صندوقها رو گذاشتن خیال کردن کسی که از متروی تجریش رد میشه لابد وضعش خیلی توپه!!!
چشم و هم چشمی رو هم دست کم نگیرید!
چه همه گزینه!
اونی که دستور داده همه این صندوقها، یکجا سازماندهی شوند، حتما اینطور فکر میکرده: هر کسی یه مشکلی توی زندگیش داره، بر اساس اون مشکل، ترجیح میده به افرادی با مشکل مشابه، یاری برسونه. در غیر اینصورت نمیدونم به چی فکر میکرده که همچین دستوری داده. چون واقعا آدم باید بایسته و شک کنه به چشمهاش.
این هفت تا صندوق، هفت تا درد رو نشون میده یکجا. حالا درسته بار طنز این پست و حتی کامنت من، بیشتر بود. ولی خیلی عکس غمگینیه.
طنزی تلخ. بسیار تلخ.
مایه تأسف هست در کشوری که سرشار از منابع طبیعی و از بزرگترین و مهمترین صادر کنندگان نفت و گاز هست بار بزرگ درمان و تأمین اجتماعی روی دوش شهروندان افتاده و روز به روز فشار این بار بیشتر هم میشه.
و بیشتر مایه تأسف که خیلی از شهروندان کم کم اعتماد خودشون را به خیلی از مراکز خیریه به دلیل فساد مالی از دست میدند.
نمیدونم چی بگم آقای رگبار. فقط میتونم امیدوار باشم که روزی برسه که در شهرهای ایران خیلی کم از این صندوقها به چشم بخوره. با دیدن این عکس حس افسردگی بهم دست داد...
والا این منابع طبیعی قسمت اونا نبوده . قسمتشون اون صندوقاست