کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

اخوان سپهری

 

 

دیروز این متن برام تو ایمیلم فوروارد شده بود . معمولا ایمیلای فورورادی رو دقیق نمی خونم و زود ازشون رد می شم . اما دست من نبود خوندمش و ناخواسته این ایمیل چشمهام رو تر کرد .  

 

«پل ، یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟" پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..." البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت.  اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با ماشین یه گشتی بزنیم؟""اوه بله، دوست دارم." تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟".

پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است.   اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید.".

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت.  او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :.. " اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده.  یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد . اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."

پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.» 

 

 

حس کردم که با تمام وجودم دوست دارم که بنیامین و دانیال هم همیچین برادرهایی بشوند و می دونم که این وظبفه مای پدر مادر و نوع تربیت ماست که جوری باهاشون رفتار کنیم که این جوری به هم علاقمند باشند و با تمام وجودم آرزو کردم که ما بتونیم همین جوری بارشون بیاریم .

 

این عکس رو ماه قبل دم ساحل رامسر ازشون گرفتم .دانیال داره یه بطری ای رو که از روی زمین برداشته توی دهنش می کنه و بنیامین داره سعی می کنه که نذاره این کار رو بکنه . (ببخشین عکسه خیلی تار افتاده .تو این کامپیوترم همین رو داشتم ) 

 

 

..... 

 

کامنت برگزیده  

 

مهتاب گفته : عنوان پست رو که خوندم فکر کردم راجع به شاعراست گفتم یعنی آقای رگبار چه ارتباطی بین اخوان ثالث و سهراب سپهری پیدا کرده آیا!
پست جالبی بود ولی می خواستم بدونم علاوه بر این که آرزو کردید این دو تا گل پسر درآینده همچین برادرایی باشن خودتونم تصمیم گرفتین با خواهر و برادر احتمالیتون همچین رابطه نزدیکی داشته باشید اگر اینجوریه مطمئن باشید بچه ها ام ازتون یاد می گیرند. 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
ترمه یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:40

بعد شما به جای اینکه بری کمک بنیامین و بطری رو از دست بچه بگیری، وایستادی داری عکس می گیری؟؟؟

نه بنیامین ازش گرفت اون عکس یعدی بود !

عطیه یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir

خیلی هنره که یاد بگیریم به جای انتظار داشتن از دیگران خودمون در حقشون چیکار میتونیم بکنیم... خیلی هم فرق نمیکنه که طرفمون کی باشه... شاید خواهر یا برادر... شاید دوست ... شاید هم یه غریبه... مهم نوع نگاه مونه!
انشالله که آرزوتون در مورد گل پسراتون برآورده میشه... آمین...

راست گفتی عطیه این موضوع می تونی همه گیر باشه

صحرا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 http://sahra87.persianblog.ir

من که عکس رو نمی بینم. اما می تونم تصور کنم چجوری باشن !
منم خدا رو شکر می بینم که رابطه یاسین و دانیال خوبه. گاهی زیادی خوبه در حدی که کفر منودر میارن !گاهی آرزو میکنم کاش این همه با هم متحد نبودن!

یعنی متحد می شن چی کار میکنن ؟

shirin یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 http://ladolcevia.blogfa.com

خوب گفتید رگبار عزیز، کاملا بستگی به خودتون داره و بعدها که بزرگتر شدند به خودشان!
کار و مشغله، ازدواج و فرد جدیدی که به خانواده اضافه می شود، مسافت و ... همه عواملی هستند که می توانند سد در روابط ایجاد کنند و فقط یک علاقه عمیق و محکم مانع دوری و فاصله عاطفی خواهد شد.

منم همین رو فکر می کنم . فکر میکنم که الان هرچی من و مامانشون بکاریم اونا بعدا درو خواهند کرد . این چیزایی که ذکر کردی خیلی مهم اند . ما خیلی دوست داریم اون علاقه عمیق رو بینشون ایجادکنیم

دنیا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:29

خدااین دو پسر گل را براتون حفظ کنه.
آره به نظرم تربیت خانوادگی و مهری که در خانه در جریانه خیلی به تعالی روح کودک کمک می کنه ولی گاهی بعضی از بخشندگی ها از بدو تولد با یکی همراه است. بعضی ها ذاتا بخشنده و بلند نظر هستند. حتی اگر در خانواده ای به دنیا بیایند که این چنین نباشد.

یه سوالی دارم دنیا . چجوری میشه بچه ای که دور و بر خودش بخشندکی رو ندیده بخشنده بار بیاد . یعنی صفات اخلاقی ارثی اند ؟!

دنیا یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:26

راستش من منکر تاثیر محیط نیستم ولی شخصیت انسان بسیار پیچیده تر از این حرف هاست که بشه گفت یک خصلتی دقیقا ارثی یا بر اثر تاثیر محیط است. همیشه مثال های نقضی برای هر نظریه روانشناسی وجود داشته که باعث شده یک نظریه دیگه به وجود بیاد و شاید برای همینه که این قدر این علم پیچیده و متنوع است چون ذات انسان متنوع و پیچیده است.

من متوجه استثنائات هستم دنیا خانوم اما اون بچه نشسته و با خودش این رو به طور زیرپوستی تحلیل کرده که چجوری سرنوشت تلخی داشته و بعد اومده و جوری عمل کرده که همون بلایی که سرش آوردند سر بچه های خودش نیاره . یعنی ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان . اصلا یه سوال دیگه ! آیا اخلاق ارثیه؟

مهتاب یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:26

عنوان پست رو که خوندم فکر کردم راجع به شاعراست گفتم یعنی آقای رگبار چه ارتباطی بین اخوان ثالث و سهراب سپهری پیدا کرده آیا
پست جالبی بود ولی می خواستم بدونم علاوه بر این که آرزو کردید این دو تا گل پسر درآینده همچین برادرایی باشن خودتونم تصمیم گرفتین با خواهر و برادر احتمالیتون همچین رابطه نزدیکی داشته باشید اگر اینجوریه مطمئن باشید بچه ها ام ازتون یاد می گیرند.

راست گفتی ها این جوریم می شد بهش نکاه کرد . البته من از این عنوان دو نظر داشتم یکی همون چیزی که نشون می ده یعنی برادرایی که فامیلشون سپهریه و دیگه معنی نهفته که معنی اش برادرایی که رفتارشون آسمانیست .
اما نکته ای که نوشتی به نظرم خیلی مهمه .روابط من و باران با خواهرامون معمولیه .نه بدیم و نه چندان خوب . دوست داشتم که اون رابطه نزدیک رو واقعا داشتم که الگوی بهتری هم بودم

بولوت یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:06 http://maryamak.blogfa.com/

شما عکساس موفقی میشدید. عکاس خوب باید بین عکس از سوژه و نجات سوژه، اولی رو انتخاب کنه. شمام به جای نجات دانیال از میکروب ها عکس گرفتن از اتفاق! عکس انداختن رو انتخاب کردید!

از حسن نظر شما بسیار ممنون

نیلوفر یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:55 http://delneveshtehayenilo.blogfa.com/

عجب داستانی بوداااا . عالیه اگه بتونی این کارو کنین و واقعا؛ هم به رفتار شما و باران خانوم برمی گرده . کاری که مادرم با منو خواهرام کرد . ایشالا که اون روز هم می رسه

خدا مادر تو برات خفظ کنه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد