کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

غم تنهایی

 

امروز صبح هم یکی دیگه از دوستام با زن و بچه هاش برای همیشه از ایران رفت . بد روزگاریه ، بد . چند تا دوست خوب دیگه برای من در این کشور مونده ؟ چند تا که تا چند وقت دیگه اون ها هم دست به مهاجرت می زنند و آخر سر علی می مونه و حوضش! چه تعدادی دیگه باید برن و دیگه هیچ وقت توی ایران و کنار ما نباشن ؟  

 

توی این چند سال اخیر کلی رفیق و دوست و فامیل بودند که از این مملکت رفتند که رفتند و پشت سرشون رو نگاه هم نکردند . آدمهایی که قاطبه شون ، تحصیلکرده و کارآفرین بودن و بودنشون در این کشور گرهی رو باز می کرد .  

 

ای داد بیداد از خروج همیشگی بهترین دوستان و آدمهای این وطن .

  

 

..... 

 

کامنت برگزیده  

 

مصی گفته : راهی نگذاشتن برای مردم آقای رگبار..وگرنه هیچ کس دوست نداره مملکت خودش رو بگذاره و بره. انشالله روزی برسه که همه با هم بتونیم ایران رو دوباره سرفراز بکنیم و پر از عدالت و آزادی و همه برگردیم ایران.

 

نظرات 20 + ارسال نظر
بی طرف شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:38

خوبه ... آخرش خارج ، میشه ایران ...
ایران هم میافته دست افغانی ها و عراقی ها و میشه خارج !
ما هم بی خرج و مخارج یه خارج رفتیم !

قاصدک شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:17

به سلامتی برگشتین

تشکر

مریم شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:11

سلام
خوشحالم که کرکره رو بالا زدین!ا
خیرمقدم عرض میکنم.

بفرمایید تو

neda شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:46

zamaneye badi shode miri tanhaei o ghorbat dar entezarete mimouni baz ham tanhaei va deltangi baraye doustan va aghvame mohajerat karde dar entezarete.shodim yahodaye sargardan.

لب کلام رو گفتی !

یاس شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:58 http://www.soundsoflife.blogfa.com

حس مشترک همه ما... .

تازه وارد شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:21

منم این وسط موندم باید چی کار کنم؟ اطرافیان و همه دوستان و هم کلاسی های دانشگاه یا رفتن یا می خوان برن! من هیچ وقت به فکر رفتن نبودم و انگیزه خاصی ندارم برم ولی وقتی می بینم اونایی که جامعه رو می سازن دارن می رن نا امید میشم! اینجا آینده ای وجود نداره انگار!! همه فراری شدن و ترجیح میدن خدمت به جایی بکنن که آینده مطمئنی داشته باشن و از همه مهم تر آرامش و احترام داشته باشن! کاش یه نفر با چند تا دلیل محکم و منطقی بگه بمون به این دلایل...! بمون ! اینجا یه روز درست میشه...! کاش ایران عزیزمون خوب میشد...!

حرفات خیلی درسته و متاسفانه وطن افتاده تو یه دام که همین جور ازش میره و میره . اما یه جایی باید این چرخه باطل عوض بشه . باید افرادی آگاه و مسئول بمونن و نذارن کشورمون بیش از ژیش به ورطه نابودی بیافته و اون یکیشون میتونه تو باشی

سارا یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:49 http://sazesara.blogfa.com/

همه میرن
هیشکی نیست که بیاد...

روزگار دلتنگی شده جناب
انگار تنهایی رو، یه کسی، یه روزی، یه جایی، به طالع یه آدمایی نوشت و رفت...

دقیقا همینه یک میلیون نفر میره یه نفر میاد

مصی یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:27

راهی نگذاشتن برای مردم آقای رگبار..وگرنه هیچ کس دوست نداره مملکت خودش رو بگذاره و بره.
انشالله روزی برسه که همه با هم بتونیم ایران رو دوباره سرفراز بکنیم و پر از عدالت و آزادی و همه برگردیم ایران.

انشالله

ترمه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:30

از اون بدتر اینه که می دونی تو هم باید بری. حتما باید بری. شرایط هم فراهمه. اما یه چیزی چسبوندتت به اینجا. بری غمگین و دلتنگ و نگرانی و عذاب وجدان داری. نری بدبختی.
هر کاری بکنی آخرش پشیمونیه.

اون بدتره که . بین موندن و رفتن سرگردونی . یه دل میگه برم برم یه دل میگه نرم نرم

کدبانو یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 http://oossr.blogfa.com/

منم هر چی دوست درست حسابی دارم مهاجرت کردنند تا اخر فروردین هم یکی دیگه از دوستای قدیمیم میره

مهرابه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:44

به به کافه نازنین ما باز شد!تبریک
راستش جناب رگبار من همیشه میگفتم میمونم و میسازم اگر همه برند کی می مونه؟اما حالا می ترسم از موندن.چون جامعه و کشور پیشکش حتی از پس خونه خودمم برنمیام!فکر می کنم شاید با همین تلاش تو جایی دیگه شاید خونه خودم آباد بشه و آینده برای بچه احتمالی کمی روشن تر باشه.الآن مدت هاست از آیندمون میترسم.

ممننون مهرابه جان از این محبتت
-غم بزرگ این جاست که فکر غالب مردم ما مردم خوب و تحصیلکرده و متخصص ما گریختن و کندن از خاک آبا اجدادی شده . این ترسناک و غم انگیزتر از اون مشکلاته

shirin یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:08 http://ladolcevia.blogfa.com

از زمانی که شروع کردم به تبدیل شدن به آدمی که هستم - از 18 سالگی به بعد - فهمیدم ایران را دوست ندارم. ترک ایران به بدتر شدن و بهتر شدنش خیلی ربطی نداشت و بنابراین با بهشت شدنش هم هرگز باز نخواهم گشت. اما این بهشت شدنش را واقعا آرزو میکنم چون میدانم خیلی ها رفتنشان یک تحمیل بیرونی است و هرجا که باشند دلتنگند.

البته این حق هر آدمی است که هرجا خواست زندگی کند شیرین و نباید این حق از کسی دریغ گردد ولی خانه چی ؟

سارا یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:37 http://biadonyabesazim.blogfa.com

یاد خودتون افتادید.

منظورت چی بود؟

shirin یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 14:39 http://ladolcevia.blogfa.com

خیلی خوب متوجه سئوال نشدم. تعبیر هرکس از خانه با دیگری متفاوت است.
برای من خانه، جایی است که درش احساس راحتی میکنم و خوشحالم.
خانه من همین جایی است که الان درش هستم. وقتی ایران سفر میکنم دلم برایش تنگ میشود چون در دوران سفر در خانه والدین یا خانه خواهران هستم و نه در خانه خودم.
اما میدانم که برای خیلی ها خانه یعنی مام میهن. برای من ایران بعنوان یک مکان جغرافیایی هیچ اهمیت خاصی ندارد. اگر روزی از لحاظ مالی توان پرداخت سفر و میزبانی والدینم را نزد خودم داشته باشم هیچوقت بهش بر نمی گردم. پیوند من با ادمهاست نه یک مکان.

دقیقا منظورم همینی بود که تو به خوبی بیان کردی .
مرسی . این موضوع یه پست دیگه می تونه باشه شیرین جان

جواد یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:05 http://esfandegaan.blogfa.com

سلام بر جناب رگبار
خوبی؟

میشه من یه آرزو بکنم:
دوست دارم روزی برسه که این مملکت همه چیش رو اصول و منطق و نظم باشه. "توسعه" بشه واژه مقدس جامعه. خردورزی و احترام بشه روح حاکم بر مملکت بعد اون موقع هر کسی نتونست این شرایط رو تحمل کنه از این مملکت بره! یعنی میشه این آرزو یه روز تبدیل به واقعیت بشه؟!!!

پایدار باشید///

خب جواد عزیز این آرزوی تو خوب آرزوییه خوب! اما اگه اون چیزها بشن فرهنگ این مملکت مگه کسی مغز خر خورده باشه بذاره بره !

افشینـ دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:57

ستاره دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 http://derakhshesh3tare.blogfa.com

اون وقت اگر همه دارن می‌رن پس اینایی که موندن به حساب نمیان دیگه....؟؟؟
این طبیعیه که خیلی‌ها دنبال رفاه بیشترن... مخصوصا توی این اوضاع تحریم‌ها و اقتصاد داغووون....
شاید ما هم یه روز رفتنی شدیم... البته حتما رفتنی‌ خواهیم بود...

سهیل دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:39 http://www.parchenan.blogfa.com

سلام
پست غمناکانه ای بود
باری
اما ورود شما را به کافه تبریک می گم
سال جدید رو به فال نیک بگیریم و سعد در بر طرف کردن غم های زمانه بکنیم
می گن امسال سال مار است( کلن اعقادی به این چیزها ندارم که این جوری میشوی و طالعت اینگونه)
اما در اساطیر جهانی و افسانه ها هست که مار نشانه سلامتی است
و برای همین کسی که مریض می شود بی مار (بیمار)می نامندش
امسال سال بی ماری برایمان نباشد
الهی

مرسی سهیل عزیز دوست گرامی
وجه تسمیه بیمار را اصلا نمی دانستم ممنون از این معرفی

سحر مامان عسل دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:21

واییییییی اومدم اینجا داغ دلم تازه شد ... یکی از بهترین و نزدیکترین دوستای من هم دقیقاْ همون روز رفت....هیچ آیکون مناسبی پیدا نمی کنم....

آبکون گریه کنم یا نکنم چطوره؟!

نیره دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 http://salimi.blogfa.com

والا ما هم که موندیم از سر ناچاریه. وگرنه می رفتیم و پشت سرمون رو هم نگاه نمیکردیم.

چه غم انگیز

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد