کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

عذر تقصیر

 

 

اول این که از بابک جوگیریات خیلی ممنونم که با یک دوپینگ اساسی و مشتی این اول صبحی این بنده رو حسابی شارژ کرد و تو وبلاگش درباره من و کافه قدیمی تعطیل کرده شده ام و کافه جدیدم یادداشت زیبایی گذاشت و باعث شد هم یه عده ای که بنده رو گم کرده بودند آدرس کافه جدید رو بیایند و هم یه عده مشتری جدید بیان سر میزهای فکستنی این کافه .  

 

 

به نظر من این حرکت قشنگیه که تو یه همچین مواردی ما وبلاگ نویسا این جوری هوای هم رو داشته باشیم . این اتحاد صنفی قشنگه . بابک جان ازت خیلی خیلی ممنونم . یه اسپرسو دوبل طلبت برادر .  

 

اما بریم سر مطلب امروزمون . . .  

 

چند قطار مترو آمده بودند و رفته بودند و نتوانسته بودم سوار شوم . همه شان پر پر بودند . قطار چهارم رسید دیگر باید سوار این یکی می شدم . 20 دقیقه ای می شد که منتظر بودم و دیرم شده بود . قطار چهارم هم شلوغ بود البته با کمی هل دادن و از علی مدد جستن ،می شد داخل شد که شدم . اما قطار با درهای باز سرجایش ماند و حرکت نکرد . چند دقیقه بعد اعلام کردند که به علت خرابی قطار جلویی مجبور به توقف در این ایستگاه است . چند نفری پیاده شدند ولی اکثریت جایی را که بعد ار مدتها یافته بودند را ترک نکردند .  

 

 

یک ربعی قطار با ازدحام شدید مسافر سرجایش در ایستگاه توقف کرده بود . فقط یکجا ایستادن پا درد دارد . بالاخره درها را بست و حرکت کرد. عده ای خندیدند و عده ای به شوخی یا جدی صلوات فرستادند. من هم نفس راحتی کشیدم که بالاخره راه افتاد . اما ناغافل که سر گنده هنوز زیر لحاف است .  

 

 

به ایستگاه بعد که رسیدیم دیدیم که قطار جلویی که خراب بوده همه مسافرانش را آنجا پیاده کرده و جای سوزن انداختن نیست . ما فکر می کردیم قطار ما در این ایستگاه توقف نمی کند اما شروع که به کم کردن سرعت کرد فهمیدیم که چه خوابی برای ما دیده است!  

 

اکثریت دست به فغان برداشتند که وای نستا وای نستا که قطار ایستاده بود و درها را باز کرده بود ! واگن پر پر پر بود و من خودم هم زورکی سوار شده بودم . از ذهنم گذشت که اینها نمی توانند که داخل شوند ولی زهی خیال باطل که جمعیت منتظر روی ایستگاهها ، همگی و دسته جمعی به داخل واگن ها با داد و بیداد و هوار هجوم بردند و به قدری فشردند که منی که جلوی در ایستاده بودم چندی بعد وسط کوپه بودم ! درها بسته شد و قطار به راه افتاد .  

 

 

در این چند سال همچنین ازدحام و فشاری را در مترو تجربه نکرده بودم ،فشار قبر . هوا بسیار دم کرده و کم اکسیژن بود و کولرها جوابگوی این جمعیت نبودند و عرق از هفت بندم راه افتاده بود . اما این تازه اول داستان بود که قطار کمی پس از حرکت دوباره ایستاد و این دفعه درست وسط تونل و ناگهان چراغهایش هم خاموش شد و همه چیز در تاریکی مطلق فرو رفت . احساس نفس تنگی به من دست داده بود .  

 

 

مردم پشت سر هم زنگ تماس با راننده را می زدند. چند دقیقه گذشت و راه افتاد و چند دقیقه بعد مجددا ایستاد . این دفعه عقب عقب حرکت کرد !! عده ای خندیدند و عده ای از عصبانیت فریاد زدند و به شیشه ها کوبیدند . بعضی از گرما و فشار حالشان بد شده بود و بقیه بادشان می زدند . من که از عصبانیت دلم می خواست از قطار پیاده شوم و محکم بزنم توی گوش راننده قطار . ایستاد و دوباره به جلو حرکت کرد و . . . سرتان را در نیاورم راهی که ۲۰ دقیقه معمولش بود در یک ساعت و ۲۰ دقیقه طی شد ! و نهایتا افتان و خیزان و عرق ریزان و نفس تنگیان و .... و بعد از طی کردن چندین ایستگاه ، به ایستگاه آخر رسیدیم . خیلی ها زیر لب یا بلند بلند به مترو و راننده قطار فحش می دادند .  

  

 

نرسیده به ایستگاه ،صدای راننده در کوپه ها پیچید: «مسافران عزیز گاهی خرابی دستگاهها امریست غیر قابل پیشبینی که در این مجموعه هم پیش اومده . من به عنوان راننده این قطار از طرف مجموعه مترو از همه شما عذر خواهی می کنم . »  

 

 

نمی دانم باورتان می شود یا نه . این عذرخواهی ساده عین آبی بود که بر آتش من ریخته باشند . قطار توقف کرد و همه چون زندانیانی که آزاد شده باشند از کوپه ها بیرون ریختند و نفسی در آزادی کشیدند . خواه ناخواه به سمت جلوی قطار حرکت می کردیم . راننده از جایگاهش بیرون آمده بود و به لبخندی عذرخواهانه به مسافران می نگریست . دیگر کسی از او خشمگین نبود . حتی چند نفر جلو رفتند و با او دست هم دادند !  

 

 

همان یک جمله عذرخواهانه کارش را کرده بود .   

 

 

.... 

  

کامنت برگزیده  

 

پرچونه گفته : این اتفاق خیلی جاها جواب میده یک باری هم که بارون زده بود و آب ایستگاه مترو اومده بود ...شبش شهر دار تو برنامه پارک م.ل.ت اومد و از مردم خیلی خیلی با احساس و چندین بار عذزخواهی کرد و قول داد بزودی درست بشه و همونطور هم بزودی درست شد... قبل این برنامه همگی درحال فحش و ناسزا دادن نثار روح جمیع امواتشون بودیم ....
اینه تاثیر اینکه مسئولی و یا هرکسی که اشتباهی رو کرده و یا حداقل دیگران اونو مسبب میدونن بیاد و با یک لبخند عذرخواهی کنه که ما بفهمیم و تو دلمون بگیم اوون آدم مارو و حال مارو درک کرد که عذرخواست

 

نظرات 25 + ارسال نظر
anima چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 http://animamahak.blogfa.com

سلام آقای رگبار عزیز من از خواننده‌های وبلاگ قبلی شما بودم به صورت خاموش خیلی ناراحت شدم که این طوری شد ولی به هرحال خواننده‌ی این کافه‌ی جدید هم خواهم بود و لازم دیدم که دیگه روشن شوم. انشاالله شما سلامت و قلمتان همیشه روان باشد.

پس باید بگم عدو شود سبب خیر که باعث شد روشن بشی دوست عزیز . بیشتر روشن شو

مهتاب چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:35

چه خوب که نسبت به شغلش و مسافرا انقدر احساس مسئولیت میکرده و خیلی راحت خاطره بد مسافرا رو به یه خاطره خوش تبدیل کرده کاش اینجور آدما اینقدر نادر نبودن که ما از دیدنشون تعجب کنیم.

-جدا نادر اند . جدا

شیرین چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 http://ladolcevia.blogfa.com

چه تجربه جالبی! انسان واقعا موجود جالبیه و این تجربه شما برای خدا میداند چندمین بار نشان میدهد که یک توضیح و یک ارتباط صحیح چقدر میتواند در آرام کردن روح های خشمگین و برآشفته توانمند باشد.
ای کاش روزی برسد که کسانی که سالهای طولانی است زندگی آرام و بی دغدغه را از مردم یکی از ثروتمندترین کشورها دریغ کرده اند بابت بی کفایتی خود معذرت خواهی کنند. فکر کنم آخرین شانس انهاست برای بدست آوردن دوباره همدلی و همراهی مردم.
من خیلی خوشبین نیستم البته ... این میزان درک و هوشمندی را در جماعت نادان و کور از نخوت و حس برتری نمیبینم.

-راست میگی . عذرخواهی اولین قدمه و مهومش اینه که طرف به اشتباه خودش پی برده و میشه امیدوار بود که قدمهای بعدی هم برداشته بشه
- اما الآن اصلا قبول نمیشه که اشتباهی صورت گرفته

شیوا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 http://www.sheeva.blogfa.com

برادرم سلام خونه ی جدیدت مبارک این رو به فال نیک بگیر چون از خونه قبلیش قشنگ تره ...
با سوادی بنیامین گل هم مبارک باشه از طرف من ببوسش ...
راستی اگه من راجع به ات چیزی ننوشتم از این ترسیدم که نکنه دوباره بیان این جا رو هم ببندن دلیلش فقط همین بود ...به باران جون سلام برسون ...شاد و سلامت باشید برادرم

- این نظر لطفته خواهر عزیزم که این جا رو خوشگل می بینی
- مشکل قبلی به نظرم بی ربط بود واقعا شاید به دو تا کلمه روبات گیر داده بود ولاغیر
-راجع به من بنویس و دب غمین ندار خواهر

بانو چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:02

چه راننده مهربون و با شعوری!! کمند از این راننده‌ها.

اصلا نیستند !!

مریم چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 http://osiane man.persianblog.ir

می دونی جناب رگبار معذرت خواهی همیشه آدم رو آروم می کنه به شرط اینکه هی تکرار نشه ... وقتی معذرت خواهی تکراری می شه از فحش بدتره

-این رو شدید قبول دارم

حسین چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 http://hosseinb.blogfa.com

سلام
به این میگن شعور یه نفر که دید همه رو نسبت به یه مجموعه عوض م یکنه .

-دقیقا!

دانیال چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 http://poshteparchin.ir/

ضمن عرض سلام و جویا شدن احوال! بایست معروض بدارم خب کافر باشد هر که در خوشگلی و زیبایی این‌جور حرکات رفاقتانه و فیرپلی‌مآبانه شک کند. ضمناً کافرتر باشد هر که در خوبی و گل و بلبلی آقا بابکِ جوگیریات اینا شک کند.
در ثانی خب شوفر همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه مسافران آورد. مسافرها هم طبعاً آدم‌اند (البت بیشترشان!) و دل رحیم‌شان عزم صلح می‌کند و همه چیز مختوم به خیر می‌شود.
و سر آخر این‌که ای‌کاش مسئولان { . . . } هم این مشی و منش جناب شوفر قطار را بیاموزند و هراز چندگاهی بابت قصور و ندانم کاری‌هاشان به درگاه ملت ـ که از قرار معلوم و لااقل توی سخنرانی‌ها، ولی نعمتان‌شان هستند ـ عذر تقصیر بیاورند. مام قول می‌دیم بپذیریم ازشون (به نمایندگی از عوام‌الناس هماره حاضر در تمامی صحنه‌ها {. . . }

دانیال عزیز با همه حرفات موافقم ولی شرمنده از خذف بخشهایی از کامنتت که فعلا مار گزیده ام
شما خوب با دوق و مسلط به کلامی . بسیار خوشمان آمد که بابک باعث آشنایی من با تو شده

مریم چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 http://osiane man.persianblog.ir

من هم اومدم در بلاگ اسکای یه وبلاگ ساختم که امر شما انجام شه ... اینم آدرسش http://osianeman.blogsky.com/

- عالی این اولین قدم . ببینم تو پیاز داغ چی قراره نوشته بشه . بی صبرانه مشتاقم

بولوت چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 http://maryamak.blogfa.com/

این که همه از اون عصبانی بود دلیلش چیه؟ مرض که نداشته معطل کنه! یا وسط دوتا ایستگاه نایستاده بره سیگار بکشه بیاد که! یا از دنده عقب رفتن کیف نمیکرده که!
بنده خدا خوب میشناخته ملت رو که تا شب روح امواتش رو قراره بذارن رو ویبره و اومده برای مساله ای که توش نه سر پیازه نه ته پیاز عذرخواهی کرده!
صدالبته که عذرخواهی خوبه و همه باید برای اینکه نشده وظیفه شون رو انجام بدن عذرخواهی کنن. ولی اینکه برای مشکلی که فرد توش تقصیری نداشته ازش شاکی بشن.

-خب بولوت آدم تحت فشار عصبی میشه و سخته که روی خودت مسلط باشی . یه مقدار هم ما فکر می کردیم که راننده ها مقصره که قطار این جوری میشه چون عقب جلو میرفت و می ایستاد
- ولی در اصلش حرف شما درست تره

الف چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:16 http://www.alefsweb.blogsky.com

سلام من از وبلاگ جو گیریات با شما اشنا شدم و چون هر حرف ایشان برای ما حجت است امدیم حسب امر به شما دمت گرم مشتی بگوییم ..امدنمان با ایشان بود اما گویا ماندگار شدیم و رفتنمان با خداست...
فعلا عزت زیاد

- چه خوب و خدا رو شاکرم که موندگار شدی . بیشتر ببینیمتون

نیره چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:30

چه عجب یکی پیدا شد که عذرخواهی بلد باشه
همیشه عادت کردیم بزنن تو سرمون و بعدشم طلبکار باشن!

-واقعا عجیب بود .
- توسری خور شدیم؟

گلدونه چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:51 http://tondokhond.persianblog.ir/

هیچ توقف و حرکتی تو قطارهای مترو دست راهبر قطار نیست اونها دائم با بیسیم و باسیم! با اتاق کنترل در ارتباطن و با دستور اونها سرعت و توقف قطار رو تنظیم میکنن.به نظر من فحش و فضاحت به اونها نامنصفانه ترین کاره. حالا چه عذر خواهی بکنن چه نکنن.

- حرفت درسته ولی دست مردم که به اتاق کنترل نمی رسید

ترمه چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:54

این قدر نظر ندادم دیگه حرفم نمی آد.

-باید یه کمی تمرین کنی که دستت دوباره گرم بشه !

سهیلا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:16 http:////http://soheyla-taha.blogfa.com

ام
ام
ام
ام
ام
ام
.
.
.

دارم برای آقای راننده دعا میکنم
خدا نسل همچین آدمایی رو زیاد کنه
یگو آمین

آمین

شیوا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 14:29

چشم فردا ردیفش می کنم

-سپاس

سحر مامان عسل چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:16

قالب نو مبارک.... مردم از خنده .. فشار قبر.....ادب دیرگاهیه که فراموش شده و پررویی جاشو گرفته .... خدا رو شکر که هنوز ؛آدم؛ پیدا میشه...

- به جان سحر همین فشار قبر رو تداعی می کرد

مریم چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:43 http://osiane man.persianblog.ir

اولین پست رو گذاشتم در پیاز داغ .... تشریف بیارین

پرچونه چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:47 http://porchouneh.blogsky.com/

این اتفاق خیلی جاها جواب میده یک باری هم که بارون زده بود و آب ایستگاه مترو اومده بود ...شبش شهر دار تو برنامه پارک م.ل.ت اومد و از مردم خیلی خیلی با احساس و چندین بار عذزخواهی کرد و قول داد بزودی درست بشه و همونطور هم بزودی درست شد... قبل این برنامه همگی درحال فحش و ناسزا دادن نثار روح جمیع امواتشون بودیم ....
اینه تاثیر اینکه مسئولی و یا هرکسی که اشتباهی رو کرده و یا حداقل دیگران اونو مسبب میدونن بیاد و با یک لبخند عذرخواهی کنه که ما بفهمیم و تو دلمون بگیم اوون آدم مارو و حال مارو درک کرد که عذرخواست ...
مرسی بابت پست بسیار جالبت

-منم مرسی بابت نقل این خاطره مشابه و با مناسبت .
منم امیدوارم که شرایطی بشه که همه اشتباهشون رو بپذیرند

حسین چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:52

داشتم به این فکر میکردم که اگه معذرت خواهی راننده قطار نتیجه بر عکس داشت چی میشد؟؟؟!!!!
آیا ایشون باز هم اونجا می ایستادند و لبخند میزدن؟؟؟!!!

حتما در رو قفل می کرد و از اون تو دیگه تکون نمی خورد تا همه برن

دانیال چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:46


اختیار دارین اخوی، دشمن‌‌ت شرمسار. شهر آنِ توست و شاهی. کل کامنت رو هم حذف می‌کردی بازم فدای سرت.
موجب افتخار است که مشتری این کافه‌ی گرم و صمیمی هستم.

به همچنین

یاس چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:46 http://www.soundsoflife.blogfa.com

چه خوب که دوباره پیداتون کردم

ممنونم

مهردخت جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:12 http://mehrdokht.persianblog.ir

عذرخواهی برای آرام کردن موقت خوبه ولی راه حل نیست. مثلاْ چند سالیه که بغل خونه‌ی ما شهرداری یه فعالیتی می‌کنه که هر از گاهی سیل ماشین‌ها را به سمت کوچه‌های ما سرازیر می‌کنه و ترافیک و آسایش منطقه را شدیدا به هم میریزه. در حالی‌که راه درستش اینه که برای فعالیتی در این حجم پارکینگ مخصوص در نظر بگیره. اما حالا یاد گرفته قبل از هر بار که قراره این اتفاق بیفته یه شاخه گل میارن در خونه‌ی اهل محل و از اون‌ها عذرخواهی می‌کنن به خاطر مزاحمت‌های روزهای آتی. اولش شدیدا اثر کرد ولی حالا دیگه حناشون رنگی نداره و همه‌ی محل باز شاکی‌اند.

می فهمم چی میگی آدم احساس حماقت بهش دست مبده . مثل این که یکی هی بزنه تو گوشت و هی عذر خواهی کنه . به نظر من این وقتی جواب میده که کار اشتباه دیگه تکرار نشه .

آبگینه شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:07 http://abginehman.blogfa.com/

چقدر خوب میشه این فرهنگ عذرخواهی بین مون جا بیافته

حق داری

نسرین یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 http://www.lotfali-khan-zand.blogfa.com/

خاطره ی جالبی بود برام
آفرین به اون راننده
خوشم اومد ازش
از وبلاگ شما هم همین طور

-ممنون و باعث افتخاره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد