کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

پیشونی ، منو کجا می شونی؟


اگه روزی یک ونیم میلیارد تومن در بیارین خوبه؟ کارخونه و شرکت هم نداشته باشین و سرمایه گذاری خاصی هم جایی نکرده باشین ها . ارث پدری هم نباشه و همه اش به دست خودتون حاصل شده باشه و فقط یه آدم 26ساله باشین . دوست دارین؟ اصلا مگه میشه ؟ مگه داریم ؟


بله داریم


توی این دنیا واقعا یه چیزایی آدم میبینه که شاخ در میاره . امروز دیدم فوربس پردرآمدترین سلبریتی سال قبل رو اعلام کرده که 170میلیون دلار به عبارتی 600میلیارد تومن !! پارسال کاسبی کرده و اون کسی نیست جز خانم تیلور سویفت خواننده سبک پاپ و کانتری آمریکایی که فقط هم 26سالشه ! کسی که دارای بیشترین فالوورهای اینستاگرام هم هست با 75میلیون دنبال کننده ! و دارای پرفروش ترین آلبومهای موسیقی با 40 میلیون خرید و 130میلیون بار دانلود .


بابا ، ترکونده این دختره که . چی کار داره می کنه این جوری موفق شده ؟ چند تا از ویدیوهاش رو دیدم . بد نبود ولی نه این جور دیگه آخه . بخت و اقبال می خواد به یکی روی بیاره این میشه ها


 

بی خیالی کلی ملت


چند روز قبل که کشته شدن سربازای وظیفه و پخش آخرین عکسهای گروهیشون ،دل همه رو به درد آورد دوباره یه عده شروع کردند . عده ای به دولت بد و بیراه گفتن که چرا سربازا رو با اتوبوس فرستاده بودند. عده ای در مسابقه تسلیت گویی شرکت کردند . عده ای کلا از خدمت سربازی بدگویی کردند . عده ای غصه پدرمادر اون جوونا رو خوردند و عده ای دیگه ای هم کارهای دیگه ای کردند اما هیچکدومشون نیومدن یه قدم بیان عقب و ببینن که چرا آخه این قدر تصادف منجر به مرگ توی ایران هست؟ و چرا مجموعا نسبت به شنیدن خبرهای تصادف و کشته شدن عده زیادی از هموطنامون بی تفاوت شدیم؟


ملت عزیز ، روزی 60 – 70 نفر از مردم دارن تو تصادفا می میرن ، روزی 600 – 700 نفر هم زخم و زیلی و ناقص میشن عین خیالمون نیست . بگید چجوریه که این قدر بی خیال و سِر شدیم ؟ چجوریه که وقتی می خونیم ( لینک ) که رتبه اول جهانی در کشته های سوانح رانندگی رو کسب کردیم برامون مهم نیست ؟ تاسف باره که حتی از کشورهای جنگزده ای مثل عراق و ونزوئلا و گینه و لیبی هم جلوتریم . چرا ترکیه ، همسایه ما کشور 118م شده ولی ما این جوری به جون آدما تو جاده ها  مثل خس و خاشاک داریم نگاه می کنیم ؟


کشته شدن اون سربازای وظیفه جانسوز و ناراحت کننده است ولی از اون بدتر بی تفاوتی ما ملت نسبت به فلاکت و ادباریه که ما رو در خودش فرو برده . تسلیت دادن تو صفحه های مجازیتون خوبه ولی از اون بهتر اینه که بفهمین چرا کرخت شدیم و هیچ چیزی اذیتمون نمیکنه؟



میتینگ بزرگ دانش آموزای دبیرستانی تهران در پاساژ کورش


دیروز توی اتوبوس تو راه برگشت به خونه بودم حوالی 6بعد از ظهر . اتوبان ستاری شلوغ و تقریبا قفل شده بود . تعجب کردم .این زمان هیچ وقت این جوری نمی‌شد . ترافیک روون بود همیشه ولی این که ماشینها همه بایستند و تکون نخوردند، نه . با خودم گفتم ممکنه که به خاطر ماه رمضون باشه؟ مردم زودتر تعطیل کردن و اومدن سمت خونه شون ؟


بالاخره و بعد از زمان هایی طولانی ای نزدیک به مجتمع کورش شدیم . از دور یه ازدحام جمعیت عجیبی رو دیدم که بیسابقه بود . یه نگاهی به جمعیت که مثل مور ملخ دور و بر کورش جمع شده بودن کردم دیدم که عه اینا که اکثرا دختر پسرای مدرسه ای هستند یعنی خونه پرشون هیفده هیجده ساله . درای پاساژ کورش رو هم بسته بودند و اینها دور تا دور اون جا رو می گشتند و چند تا ماشین پلیس هم اون طرفا وایساده بودن و سعی می کردن که بچه ها رو متفرق کنن . یعنی چی شده بود ؟

همون ایستگاه پیاده شدم . خونه ما نزدیک کورشه . با تعجب به اینا نگاه می کردم که جریان چیه ؟ امتحان مدرسه ای چیزی بوده ؟ از این شرکتا فراخوان دادن برای جذب بازاریاب هرمی ؟ کلاس کنکوره بوده ؟ یا چی ؟ بالاخره از چندتاشون سوال کردم.

داستان این جوری بوده که این یه قرار تلگرامی ایسنتاگرامی بود و الان صدها نفر اومده اند  به مناسبت شروع تعطیلات تابستونی قرار گذاشتن که دور هم این جا جمع بشن ولی مسئولین کورش بیرونشون کردن و درها رو بسته اند .


چندتا چیز برای من جالب بود اول این که تیپ و مدل دخترپسرهای الان . خیلی از دخترها روسریشون روی شونه هاشون افتاه بودو عملا بی حجاب بودن . دهه 80ی ها واقعاً با قبلی ها فرق دارن . خیلی راحت بودن . خیلی بی خیال توی ماه رمضون نوشابه می خوردن و سیگار می کشیدن ، دختر و پسر . نه یکی دو نفر ها خیلی هاشون . دوم این که خیلی برام جالب بود که این تعداد گردهمایی گذاشتن و پاشدن اومدن . زمان ما اصلا این چیزا رخ نمی داد . دور هم جمع شیم ؟ اصلا . شاید چار پنج نفری میشد ولی بیشتر نه . الان به لطف این شبکه های اجتماعی خیلی فرق کرده .


تو نسلهای جدید یه چیزاییشون نگرانم می کنه مثل بی توجهی و بی علاقگی به کشورشون ولی این رهایی و خارج بودن از قید و بندهایی که بی جهت به ماها هم تحمیل شده رو دوست دارم .

تو خبرها اصلا در این باره چیزی نخوندم و صداسیما کلا سعی کرده موضوع رو ندیده بگیره ولی بهتون بگم این میتینگ ، این گردهمایی بچه های دبیرستانی ، حرکت مهمی بود و بعدها منشا چیزهای قابل توجهی خواهد شد . در زیر چندتا عکس العمل از نوشته های تلگرامی و توییتری رو در واکنش به این حرکت اونها براتون میارم .


"واقعا تو شُک این میتینگ چند هزار نفریه دهه هشتادیام .همین دهه هشتادیا حکومت رو دق میدن دهه شصتیا که فقط تز دادن دهه هفتادیا فقط لاک زدن"

"خاک بر سرتون یه هشتگ نمیتونید ترند کنیداونوخت دوهزار تا بچه مدرسه ای قرار گذاشتن رفتن کوروش"

"دهه شصتیایی که تو عمرشون تو یک جمع 4نفره نمیتونن هماهنگ بشن دارن میتینگ 2000 نفره دهه هفتادیا رو مسخره میکنن.خدایا عظمتت رو شکر"

"دو هزار نفر چجوری هماهنگ شدن باهم برا میتینگ؟من شیش ماهه با سه نفر میخوام برم تئاتر هربار یکی نمیتونه بیاد کنسل میشه"

"دهه ۷۰ ها و ۸۰ ها به درستی از زندگی دهه شصتی ها درس گرفتند که باید زندگی خودشون رو بکنند و نباید دغدغه ی کشور و جامعه داشته باشند

"روزبه‌روز امیدم به دهه‌‌هشتادی‌ها بیشتر می‌شه. دغدغه‌های زمینی و در دسترس، یک‌جور بی‌خیالی هوس‌انگیز، نگاه به دور و بَر به جای افق‌های بلند."


کاغذبازی ایرانی


دوستانی که من رو میشناسن و از خواننده های قدیمی اند می دونن که شغل من آزاده و کارمند دولت نیستم و تقریبا سرو کارم به طور روزانه به ادارات دولتی نمی افته مگه سالی چند بار دارایی برم ( که پوست ملت طبقه متوسط رو دارن می کنن که چاله چوله هاشون رو صاف کنن ) ، اما دو ماهیست که برای دریافت یه مبلغ مختصری وام ،بالاجبار سرو کارم تقریبا هفته ای چند روز به این اداره و اون اداره داره می افته و باعث میشه که روز به روز از بوروکراسی و فساد و ناکارآمدی سیستم این مملکت متنفرتر بشم .

زیاد مطولش نمی کنم که چه شد و چه نشد فقط اجمالی بگم که حکایت قیف و قیر برای این کشور درست درست درسته و مو لای درزش نمی ره . اصلا وارد یه اداره و سازمانی میشی اگه بی اعصاب خرد کردن و وقت تلف کردنت کار انجام بدن جای تعحب داره . جرات هم نمیکنی بهشون اعتراض کنی که مبادا پرونده تو رو زیر و رو کنن و گم کنن و دستت به هیچ جایی هم بند نیست .

کلی این بانک اون بانک رفتم تا بالاخره بانکی پیدا شده که به ما وام بده . خونه توی رهن بانک بود و مبلغی مونده بود . اون مبلغ رو از دوستی قرض کردم که خونه فک رهن شه . پرداخت مبلغ 15 دقیقه طول کشید فک رهنش 15 روز ! کارمند محضری که فرستاده بودند مریض بود و کسی هم نبود کارش رو انجام بده . بعد نیاز به پایان کار بود که رفتم بگیرم دیدم پرونده رو کلا محضر محترم گم کرده ! کاری که یه ساعته باید انجام میشد 15 روز به طول انجامید . بعد از بارها و بارها رفت و آمد و از کار زدن .

مدارک رو بردم بانک دو تا استعلام داد برای شهرداری و مترو ، گفتم خب زودتر می دادین که خندیدن که عیب نداره برو بیارشون . اونم زمان خودش رو داشت . چی بگه آدم به اون کارمند که کارش بدتر نشه آخه؟ بعد که آوردم چند روز می بردن و می آوردن و تا بالاخره موافقت کردن و فرستادن یه محضر دیگه که بذاره تو رهن .

ازمون مدارک رو گرفتن که استعلام ثبت بیاد . یه هفته گذشت و خبری نشد . نامه دادن خودمون رفتیم ثبت . گفتن نرسیده این جا ! حرف مفت . همشون خیر سرشون اینترنتی شده . آخرش گفتن که سیستممون قطع و وصل میشه و یه روز کامل تو ثبت بالا پایین رفتم تا مدارک جمع شده . گفتن برو 10 روز دیگه جواب میدیم . آخه مرد حسابی یه جواب که این همه وقت نمی خواد . یارو ازم رشوه گرفته که کارم رو 2 روزه انجام بده و ...هنوزم خبری نیست و گرفتارم . کاری که نهایتا باید 2هفته ای درست شه بالای 2 ماهه که الافم .

سر و کارم تو کشورای دیگه نیافتاده ولی فساد و ناکارآمدی ازایران بیشتر هم داریم ؟!

 

 

 

 

فرهنگ زباله پخش کنی !


اگه کوه دارآباد رفته باشین می دونین که به طور معمول دارآباد دو مسیر عمومی تر داره . یه مسیر سمت چپ از کنار و وسط رودخونه می گذره و تفرجگاهه و یه مسیر از سمت راست که به ارتفاعات منتهی میشه . من همیشه از مسیر راست می رفتم و گه گاه هم سری به رودخونه می زدم .


این هفته یه برنامه دیگه ای چیدم و اون این که همراه با پدرم که 70سالشه و پسر بزرگترم که 10سالشه  سه تایی رفته بودیم اون جا و دیدم بد نیست که رودنوردی کنیم . یعنی از کنار رودخونه بریم و جاهایی که راه نیست به آب بزنیم و همین طور بریم بالا تا برسیم به دیواره و آبشارکوچیک پرفشار و همین مسیر رو برگردیم . کاری بود که تا حالا نکرده بودیم .


عمده مسیر رو توی آب سرد و خنک طی کردیم و جاهایی پاهامون دیگه از سرما سر شده بود و خیلی خوش گذشت این مسیر پرخروش و آب صاف رو طی کردن اما و اما که انگار یه آدم محیط زیستی نمی تونه یه جایی توی طبیعتی که مردم دیگه هم میرن بره و حرص و افسوس نخوره !


ملت چند متر به چند متر کنار رودخونه نشسته بودن و بساط خورد و خوراک و دود و دم و قلیون  راه انداخته بودن و اکثریتشون دور تا دور خودشون رو زباله دونی کرده بودن از پوست هندونه و پوست تخمه و پوست میوه و اضافه تخم مرغی که می خوردن و آشغال سیگار و باقی مونده زغال و سوزوندن چوب ها و شستن ظرفهای کثیفشون توی رودخونه و ..... اصلا یه جوری این کار رو با دقت و جدیت انجام می دن که آدم فکر میکنه ممکنه که اینا به عمد این کثافت کاری رو می کنن؟!


واقعا آدم متاسف میشه که ملت این قدر بی توجه به محیطزیست و به حقوق بقیه هستنتد . می خوردند و می پاشند و میروند و هیچ توجه نمی کنن که بعد از اونها هم قراره شاید کسای دیگه بخوان بیان اون جا بشینن و از اون فضا و هوا استفاده کنن . واقعا متاسف میشه . واقعا !



برای پیوستن به گروه تلکرامی کافه رگبار روی این لینک کلیک نمایید .