کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

جامی دگر

 

                         

من الآن آدم فوتبالی ای نیستم . حتی خیلی از بازیکنای معروف رو نمی شناسم چه داخلی چه خارجی . شاید خیلی خیلی معروفا رو مثل رونالدو و مسی و کاسیاس رو بشناسم و از داخلی ها نکونام رو اما وقتی جام جهانی فوتبال شروع میشه ورق من بر می گرده و میشم یه آدم فوتبال دوست دو آتیشه !


جام جهانی ای که در افتتاحیه اش آرژانتین مارادونا با کامرون که یه تیم کاملا ناشناخته بود بازی کردند رو اصلا یادم نمیره . کیهان ورزشی ویژه نامه ای چاپ می کرد و اخبار روز قبل رو در اون می نوشت و برنامه های روز بعد رو . یادم نیست درست که بازی ها مستقیم پخش می شدند یا با تاخیر ولی اون جام جهانی که دست آخر در فینالش آلمان با آرژانتین دوباره روبرو شدند و این دفعه آلمان بود که جام رو به خونه می برد رو اصلا از یاد نبردم . جام 1990 ایتالیا بود .


بعد از اون 5بار دیگه جام جهانی برگزار شد که تو دوتاش هم ما شرکت کردیم و هر دفعه برای من هیجانش زیاد میشه و میشم یه آدم پیگیر مسابقات .


امسال که خب اصلا فرق زیادی داره و دلایل بیشتری دارم برای توجه و پیگیری . اول این که تیم ما به جام رفته و قراره با یکی از بهترین تیمای اعصار فوتبال یعنی آرژانتین بازی کنه . دوم این که رو پیرهن تیم عکس یوز رو انداختن که باعث شده بیشتر دوستشون داشته باشم و سوم زیست توپیه که قراره در بازی ما و آرژانتین توسط نکونام تقدیم به مسی بشه و تلاشی باشه جهت حفظ و نگهداری گونه های در معرض انقراض .


به قول خیابانی یا یکی دیگه از گزارشگرای فوتبال منبعد می ریم که داشته باشیم !!


گودی جومپا ، نه چندان خوب


هفته قبل تو صفحه معرفی کتاب همشهری ، رمان گودی نوشته خانم جومپالاهیری 46ساله هندی تبار مقیم آمریکا رو معرفی کرده بود که چقدر کتاب عالی و کاملیه و پارسال نامزد اکثر جوایز ادبی شده . پدرومادر لاهیری هندی بودند و خودش تو لندن دنیا اومده و دارای مدرک دکترای ادبیات انگلیسی از دانشگاه بوستونه .


                                          


من خاک غریب و مترجم دردها رو خونده بودم و گودی رو هم گرفتم و خوندم . رمان خوبی بود ها ولی نه اون جوری که وصفش شده بود . کلمات خوب و حساب شده انتخاب شده بودند و روند یک زندگی رو بیان می کرد که به نظر من چندان با فراز و نشیب نبود و خواننده رو تحریک نمی کرد که کتاب رو زمین نذاره .


ولی با این وجود به دوستداران رمان خوب و سنگین پیشنهادش می کنم که بخوننش .


ما در چشم آن ها


فیلم 300 چندسال قبل خیلی سرو صدا کرد که فیلمی یه طرفه نفع تمدن غربی و علیه تمدن ایرانی بود . امسال 2014 آمریکایی ها ادامه فیلم رو ساختند تحت عنوان 300: خیزش امپراطوری که به ادامه جنگ ایرانیان سفاک و بی تمدن ،علیه یونانیان با تمدن و دارای دموکراسی می پردازه.


تعجبی هم نداره که از قدیم گفتند هرکسی از ظن خود شد یار من و وقتی ما خودمون نتونیم خودمون رو خوب نمایش بدیم طبیعتا رقبا ما رو نمایش می دن و اون جوری که می خوان به تصویر می کشن شما فی المثل به ریخت و قیافه ای که برای خشایارشا درست کردن توجه کنین.


شما مطمئن باشین که اگه ساخت این جور فیلما ادامه پیدا کنه که داره می کنه نسل بعدی اونا ما رو همین جوری به خاطر خواهند آورد و همین تو تصمیم گیری هاشون برای ما موثره .


و می مونه این نکته که بالاخره کی ما می خوایم به این نکته توجه کنیم که نشوندن تصویر خوب و دل نشین از خودمون در چشم بقیه خلق الله این کره خاکی چقدر چیز مهمیه واقعا نمی دونم .


اینم تصویری تاریخی از خشایارشا شاه ! تصویری که از ما به یاد دنیا خواهد ماند 



جولان پورشه ها و امثالهم


تو پست قبل که راجع به شوماخر بازی اون پیرمرد راننده گفتم من رو یاد موضوعی انداخت که بی مناسبت نیست برای شما تعریفش کنم .


پدر من برخلاف اون راننده مذکور آدمیه به غایت محتاط در رانندگی . آدمی که من ندیدم که مثلا تو اتوبان که سرعت مجاز 120تاست ،بالای 80تا سرعت بره . یا توی خیابونای اصلی بیتشر از 50 تا نمیره .چندماه قبل که برفی باریده بود و بلافاصله خیابونا یخ زده بود ، توی یه سرازیری پرایدش لیز می خوره و می زنه به پشت یه ماشین گرون قیمت چندصدمیلیونی مدل بالا و اون ماشین چندصدمیلونیه هم لیز می خوره و می زنه به ماشین جلوییش .

تعداد خسارت های وارد شده واقعا کم بوده یعنی از اون ماشین چندصدمیلیونیه که کمی سپرعقبش قر شده بود و دوتا چراغای جلوش شکسته بود و ماشین بعدیه هم که چراغای عقبش و کمی سپرعقبش . حالا شما فکر کنین که خسارت ریالیش چقدر شده؟!


30میلیون تومن ناقابل !!


که بیمه هم کلا 5میلیون بیشتر نمی ده . بعد که من تحقیق کردم دیدم حداکثر خسارتی که بیمه ها به شرط پرداخت حق بیمه خیلی بالاتر پوشش می دن 10میلیون بیشتر نیست و بقیه مبلغ رو راننده بیچاره باید از جیبش پرداخت کنه . یعنی الان پدر من باید 25میلیون تومن به این راننده ها پول بده .


امروزه روز توی خیابونای همین تهران ماشینایی تردد می کنن که بالای یه میلیارد تومن قیمت دارن ، ماشینایی داریم که بالای پونصدمیلیونن و کم هم نیستن و شرکتای بیمه هیچگونه فکری برای این خسارات ناخواسته ای که گریبان بقیه مردم رو می گیره نکرده . واقعا چه باید کرد ؟



شوماخر


راننده تاکسی امروز من ، پیرمرد موسفید و پشت خمیده ای بود . پیرمرد ، شیرین 70سال رو داشت ولی آنچنان تند و آرتیستی دست فرمون داشت و لایی می کشید و تو اتوبانی که ماکزیمم سرعت مجازش 80 تا بود ، 110 تا سرعت می رفت که چشمای من و 3تا مسافر دیگه داشت از حدقه می زد بیرون .

به مقصد رسیدیم و کرایه هامون رو دادیم . بهش گفتم:« پدرجون شما الان به این سن این جوری رانندگی می کنی جوون بودی چه می کردی!؟ پیرمرد لبخندی از بین دهان بی دندانش زد و گفت : «پسرجون من شوماخر دوره اعلاحضرت بودم !»