کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

من می دووووونم !!



به جمله های زیر دقت کنید و باور کنید گوینده ی تمام جمله های زیر  یک نفر بوده !


در انتخابات 88

قبل از انتخابات: " برنامه اینه که میر حسین رییس جمهور بشه ! خودشون از احمدی نژاد خسته شدن ! چه رای بدی چه ندی همینه"

بعد از انتخابات: " دیدین الکی زور زدین ! رای من و تو تاثیری نداره ، همونی شد که میخواستن ! "

در انتخابات 92

قبل از انتخابات: " رییس جمهور به احتمال زیاد جلیلیه ، شایدم ولایتی ! قطعا به روحانی و عارف میدون نمیدن ، چقدر ساده اید !!! "

بعد از انتخابات : " دیدین چقدر زرنگن ! چنان بازار انتخابات رو گرم کردن و شما رو کشیدن پای صندوق که به دنیا بگن ما مشروعیت داریم ، روحانی هم از خودشونه ، سگ زرد برادر شغال !!! "


احتمالا حدس می زنید در مورد انتخابات پیش رو هم ازین دست سخنان گهربار زیاد شنیده ایم .

فیلسوف معروف ، کارل ریموند پوپر، یک معیار تند و تیز و برّا برای تعیین علمی بودن یک نظریه پیشنهاد میده که خلاصه ش اینه : یک نظریه را وقتی میتوانیم به عنوان یک نظریه علمی بشناسیم که امکان نقض و ابطال آن وجود داشته باشد به عبارت دیگر هرگاه نظریه ای با هرجوابی تایید شود و هیچ گزینه ای قدرت ابطال آن را نداشته باشد ، علمی نیست !


دقت کنید از نظر گوینده ی جملات اول متن ، بالا هر اتفاقی در عرصه سیاسی ایران افتاده موید ِ روشن بینی و فهم سیاسی بالای ایشان بوده!  آیا اتفاقی می تواند بیفتد که ایشان به اشتباه خود پی ببرد ؟ خیر و خیر و خیر . مطمئنا هر اتفاق سیاسی و اجتماعی فقط تایید بیشتر توهم اوست و جالب اینکه این دست رفقا ، چنان با نگاه عاقل اندر سفیه به من و تویی که بازی سیاسی را به غر زدن ترجیح می دهیم خیره می شوند که انگار دکترای علوم سیاسی از معتبر ترین دانشگاه های جهان دارند و یا از عالم غیب به آنها الهامِ ویژه می شود ...


                                                                                                                                                     امیرحسین پورفرخ

این دوره رای می دهم



در این 4سالی که گذشت فقط کسی مثل من که کارآزاد صنعتی تجاری داره ، می فهمه که رکود و کسادی و کم شدن درآمد سال به سال یعنی چی و همین ماها هم خوب می فهمیم که این رکود و بیکاری صنایع و خوابیدن اقتصاد این مملکت ، ریشه اش در 8سال قبلش و بی مدیریتی دولت احمدی نژاد بود که هر ملتی باد بکاره باید طوفان درو کنه .

دیدم دوره ای برای اون آدم و تفکر اون آدم فرصتی پیش اومد و چه نابود کرد مملکت رو و برد به ده ها سال قبل که حالا حالا ها درست بشو نیست و بازسازیش کارها داره کارستون . تورمی که دمید به بدنه نحیف این مملکت و به یغما برد اون چه ملت داشتند از جیبشون . 45 تومن در این جیبشون گذاشت و 450 تومن از جیب دیگه شون برداشت به طرفه العینی و به شعبده ای .

سالهاست که چندان قاطی سیاست و سیاست ورزا نیستم و دوره قبل هم رای ندادم . اما این دوره رای می دم به شیخ حسن که به سرانگشت تدبیر و تلاش و کیاست،  تورم لجام گسیخته رو مهار کرد و کارهایی بزرگ و مفید انجام داده در حد مقدورات این ملک . رای میدم تا دوباره تفکر احمدی نژادی در قالب سیدابراهیم ها و محمدباقرها بر سرنوشت و من خانواده ام مسلط نشوند و جای نفسی باشه برای ملک و ملت .

 

 

اتحاد کتابهای چاپی



یه زمانی ویرم گرفته بود که ای بوک ریدر یا همون کتاب خوان بخرم . این فکر که می شه توی کیفت هزار تا ، ده هزار تا کتاب رو حمل کنی ، هرجایی بیکار باشی بخونیش خیلی وسوسه کننده و غلغلک دهنده بود و مخصوصا شنیده بودم که کتابخوانهای کیندل مشکل نور صفحه رو هم ندارن و چشمات اذیت نمیشن . یه مدتی هم رفتم دنبال خریدنش و این طرف و اون طرف قیمت گرفتن و یواش یواش منصرف شدم .هم این که یه مقداری جنس خوبش گرون بود و هم این که فکر کردم میشه همین کار رو روی موبایل و تبلت هم انجام داد دیگه . چه کاریه والا؟

چند باری از اون به بعد مخصوصا توی مترو ، چند تا رمان رو خوندم ولی راستش رو بخواین اصلا بهم نچسبید و حس رمان خوانی بهم دست نداد که نداد . چیزی که توی این قسم دستگاه ها دیده میشه به نظرم اینه که ماها می تونیم اینها رو داشته باشیم ولی برای مطالب کوتاه خوبه . برای جاهایی که باید معطل بشیم و دستمون به جایی بند نیست و یهو گوشی جادوییمون از جیب بیرون میاد و بخشهایی از یه کتاب از توش می خونیم  . من به نظرم خوندن داستان کوتاه یا یه مقاله ، از توی این دستگاه ها بد نیست ولی برای خوندن 500صفحه رمان باید نشست ، کتاب رو دست گرفت ،بوی اون رو حس کرد ، و صفحات رو ورق زد و خوند و لذت برد .

امروز گزارشی از گاردین دیدم که استقبال از ای بوک ها داره توی دنیا هم کمتر از قبل میشه و ملت دوباره روی می آرن به کتابهای کاغذی . دلایل بامزه ای هم ردیف کرده براش مثلا این که ما به اندزه کافی صفحه نمایش داریم ممنون، کتاب‌های دیجیتالی گران هستند،ای‌بوک‌ها هیچ حس عاشقانه‌ای ندارند، با ای‌بوک‌ها نمی‌شود پز داد! ، ای‌بوک‌ها در قفسه‌ کتابخانه‌ افتضاح می‌شوند ، ای‌بوک‌ برای آدم دوست نمی‌شود، .... خلاصه این که این جوریاس .

اما از امروز فروشگاه خیلی بزرگ کتاب ( که این جا بهش اشتباهی میگن نمایشگاه کتاب!) توی شهرآفتاب تهران برقراره . بیشتر اون کتابها رو میشه از خیلی جاها تهیه کرد خیلی منطقی تر و آروم تر ، میشه سفارش داد برامون بیارن دم خونمون، حتی میشه بعدا با همون تخفیف ها از ناشرها گرفت ، اما حس بودن توی یه همهمه ای که همه دنبال کتابند جادویی است که باعث میشه هر سال تو شلوغی و ازدحام پاشم برم و یه دوری توی اون محشرکبری بزنم .


اولین خواستگاری دابسمشی جهان






والا من که نه سر پیاز بودم نه ته پیاز از این خلاقیت جالب و هیجان انگیز و نو و اینا دچار احساسات شدم و چشمم تر شد چه برسه به دختره


بی همیتی ملی



دیشب که بازی فوتبال بین استقلال و الاهلی عربستان بود توی یک رستورانی نشسته بودیم برای شام خوردن و تلویزیون بزرگی که به دیوار بود داشت مسابقه را نشان می داد . وقتی ما رسیدیم تیم عربستانی یک بر صفر از استقلال جلوتر بود . من سالهاست که دیگه عرق یه باشگاه خاصی مثل پرسپولیس و استقلال رو ندارم ، گرچه از دوران نوجوونیم به بعد به دلایلی فوتبالی نیستم البته اون موقع پرسپولیسی بودم ، اما یادم میاد که همون موقع هم که دعواها و کری های فوتبالی بود بین طرفدارای این دو تیم ، یکی از اینا با یه تیم خارجی مسابقه می داد همه دوست داشتن ایرانیه ببره . اما چیز عجیبی که دیشب منو تکون داد این بود که با این که تیم روبروی عربستانی بود حتی ، مشتریهای رستوران که بیشترشون پرسپولیسی بودن از عقب بودن و باخت استقلال ابراز خوشی و شادمانی داشتند می کردند!!

عرق ملی یعنی پر؟؟!!