کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

کافه رگبار

اهل طهرانم . روزگارم بد نیست . . .

حس خوب گوش دادن



تا به حال رمان صوتی گوش نداده بودم ، نمایشنامه رادیویی چرا ، تا بخواهید،  اما رمان صوتی هرگز . تا این که روایت صوتی رمان "پاییز فصل آخر سال است"  نوشته "نسیم مرعشی" را گوش دادم و واقعا واقعا لذت بردم . دو کلام راجع به گوینده ها بگویم و بعد بروم سر شرح خود رمان . سه خانم راوی اند و سه گوینده جای این سه نفر هستند ، بهناز جعفری ، شیما جانقریبان و راضیه هاشمی و همگی به تمام و کمال حس شخصیتها را داخل صدایشان می ریزند و این حتی برای منی که همیشه با خواندن راحت ترم ، حس جدید و خاصی داد که لذت بخش بود .

اما درباره خود رمان . همان طور که نوشتم داستان سه زن جوان است که هنوز سی ساله نشده اند و هم سن و سال اند و در یک دانشگاه و رشته تحصیل کرده‌اند، همانجا و در روز اول با هم دوست شده‌اند و شریک و سازنده خاطرات هم هستند. در برشی یک روزه از دو فصل تابستان و پاییز هم زندگی امروز و هم گذشته‌شان را می‌خوانیم. یکی شان ، لیلا ازدواج کرده که شوهرش ترکش کرده و به خارج از ایران رفته ، یکیشان شبانه است که در شرف ازدواج است و به همه چیز شک دارد ، یکیشان روجاست که در حال رفتن به خارج برای ادامه تحصیل است . داستان من راوی است ،هر کدام در فصل جداگانه ای ازخود می گویند و ما درحین خواندن و شناختنشان ، آرام آرام با آنها هم مسیر می شویم ، حس و حالهای متفاوتشان را می‌فهمیم و دوستشان خواهیم داشت که پاره‌هایی از خودمان یا نزدیکانمان را در یکی از این سه نفر می‌بینیم.

 شخصیت‌پردازی قوی، نثر روان، داستان جذاب و نزدیکی شخصیت‌ها به آدم‌های واقعی و نه کلیشه‌ای، صحنه‌های ناب و تصویر رؤیاهای مشترک یک نسل از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این رمان است. خوشحالم که این داستان خوب را گوش دادم و خواندم و تبریک به نسیم مرعشی بابت نوشتن همچین داستان خوب و دوست داشتنی ای .

اگر کتاب را خواندید و دوستش داشتید و خواستید اطلاعات بیشتر پیدا کنید حتما به این پرونده سر بزنید .

و این هم  لینک  کانال کافه رگبار در تلگرام

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیل پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 08:00

رمر اینترنتی نداشتن هم دردسریست ها

دقیقا

پاییز فصلی است مثل همه ی فصل ها. بهار خوش رنگ و عطر است.تابستان پر ثمر و گرم است.پاییز پر باران و دو رنگ است و زمستان فصل برف است با طعم نوشیدنی های گرم،فصل سپیدی های آسمان و زمین!

هر کدام لذتی دارد رفت و آمدن هایشان خوب است.

اما واقعا کتاب پاییز فصل آخر سال است را فقط باید یک بار خواند و فراموشش کرد.فضای تاریک و دل گیر افرادش (هرچند که قلم توانمند نویسنده اش را نمی شود انکار کرد) آنقدر خسته ات می کند که چند بار زمین می گذاری و می خواهی از این همه افسردگی ها،دلمردگی ها،خستگی ها،نا امیدی ها،سردرگمی ها،ندانستن ها و خیانت ها فرار کنی.همیشه فکر می کنم که زندگی بد نیست آدم ها خرابش می کنند.آدم هایی که فکر می کنند خودشان همه چیز فهمند و خدا نمی خواهند،بلایی سر زندگی شان می آورند که هیچ بشری،رغبت نمی کند آن زندگی را نگاه کند حتی صاحب خود زندگی.

نویسنده یا می خواسته بدی زندگی های بی خدا را ترسیم کند یا می خواسته قوت قلمش را نشان دهد و یا کلا این مدل زندگی را قبول دارد و سیر بودن های خودش و اطرافیانش است.خلاصه هرچه هست پر از تلخی ست.

دوستان هم که این کتاب را خواندند گفتند فضا دلگیرشان می کرده، شاید قبول نداشته باشید اما گره های زیاد زندگی هایی که مرعشی به تصویر کشیده والحق والانصاف خوب هم نوشته است، طوری که انسان خودش را جای قهرمان های داستان می گذارد و رسما افسرده می شود. هرچند خدا خودش گفته است که هر کس از یاد من غافل شود و از من دوری کند و مرا ندید بگیرد زندگی اش سخت می شود.شاید تا حالا متوجه نشده بودم اما این رمان برایم به تصویر کشید سختی زندگی مدل ایسم های غربی و نه به سبک زندگی اسلامی.

روجا، شبا، لیلا، میثاق و... ظاهرا راحت و آزادند. دور از همه ی گیروبست های دنیای دینی زندگی می کنند. به قول معروف سبک زندگی شان را اصلاح کرده اند. از هرچه غیر خداست بهره می برند و هرچه لذت دنیاست در دست و بالشان است. اما در طول رمان نویسنده اذعان می کند که28 سال زندگی شان به مفت هم نمی ارزد. وهر خواننده ای اذعان می کند که فضای زندگی ها، همه اش درگیری با خودشان است. هر منصفی که این را بخواند فضای پر خیال و رؤیایی دست نیافتنی و سرد وافسرده را درک می کند. به قول دوستی که می گفت:صادق هدایت هم وقتی می نوشت خیلی زیبا می نوشت و طوری وصف می کرد که می شدی شخصیت اصلی داستان که آخرش می ماندی که با زندگی ات چه کنی. تو می مانی و حال خراب و آواره ات که روی دستت می ماند.

بهرحال رمان پاییز فصل آخر سال است، تصویر زندگی پاییزی افرادی است که در جامعه ی امروز ما رو به گسترشند، زندگی هایی که با عقل سالم شکل نمی گیرد و در نتیجه، بی نتیجه است. هر چقدر هم که می دوی به دلخواهت نمی رسی، این حالت را هم در لیلا می بینی، هم در روجا و در زندگی شبا هم واضح است.

هرکس که یک بار این رمان را خوانده بعد از این نقد دوباره بخواند می بیند که هیچ حرکت و رشدی در روح و فکر انسان ایجاد نمی کند. امیدی زنده نمی کند، خیر نمی رساند، جایزه ی جلال هدیه ایست که به قلم داده اند و به تصویر سازی زیبای زندگی انسان پرست و مادی گرا و پوچ

نوش جان

کاش بعضی از جوانان ما که قید اسلام را زده اند و شیفته ی سبک دیگر شده اند ،کتاب را همراه با این نقد می خواندند.به هر حال همان قدر که کتاب ترویج می شود،کاش دوستان نقدش راهم پخش کنند.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد